۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

مسعود بهنام به روایت مسعود بهنام / استودیو بهمن فرزند بزرگ من است + اطلاعیه تشییع


مسعود بهنام در سن 57 سالگی در حالی که مشغول آماده سازی برخی از فیلم های جشنواره ی فجر بود از دنیا رفت، او می گفت: استودیو بهمن یکی از دو فرزند من است. استودیو فرزند بزرگ تر من است چون دخترم تازه 14 ساله شده است!

این هنرمند فعال در عرصه ی سینما و مدیر استودیو بهمن که شامگاه 6 بهمن ماه بر اثر سانحه ای در منزل مسکونی اش درگذشت در گفت و گویی که چند سال قبل با ایسنا داشت، بیش از سه دهه  حضورش در سینما را مرور کرد.
بهنام در 19 فروردین ماه سال 1334 در کرمانشاه به دنیا آمده است. این هنرمند درباره ی دوران کودکی اش می گفت: تا کلاس پنجم دبستان در کرمانشاه زندگی می کردیم. مرحوم پدرم، کارمند اداره ثبت احوال بود. وقتی کلاس پنجم دبستان را تمام کردم، در پی انتقال پدرم به شیراز ما هم خانوادگی به شیراز مهاجرت کردیم. تا دو سال را در شیراز گذراندم. بعد پدر به شهرکرد منتقل شد و ما هم با پدر رفتیم.
اما دو سال بعد خانواده مرا دوباره به شیراز فرستاد چون نگران بودند تنها پسرشان در شهرکرد که آن زمان به لحاظ امکانات تحصیلی چندان مجهز نبود نتواند خوب درس بخواند. دبیرستانم در شیراز به دانشگاه شیراز وابسته بود و برای ورود به آن باید کنکور می دادیم که من کنکور دادم و قبول شدم و سه سال آخر دبیرستان را در شیراز گذراندم. چون خانواده ام در شیراز نبودند در خوابگاه زندگی می کردم.
بهنام از دوره ای یاد می کرد که به سینما علاقه مند شده است و یادآور شده بود: در شیراز اواسط دوران دبیرستان بود که به سینما علاقه مند شدم و فیلم های زیادی هم دیدم. در شیراز سینمای جدیدی که خیلی هم قشنگ و جالب بود به نام آریانا درست کرده بودند. در آن زمان درسینماهای شیراز رسمی بود که دو فیلم را با یک بلیت در یک سانس صبح و بعدازظهر نشان می دادند و من هم بواسطه این رسم، توانستم فیلم های زیادی ببینم.
البته ما در شیراز محدویتی هم داشتیم چون در خوابگاه زندگی می کردیم باید تابع مقررات خوابگاه، رفت و آمد می کردیم. مثلا کلاس مان اگر ساعت 5 بعدازظهر تمام می شد ساعت 6 در خوابگاه را می بستند، یعنی ما فقط نیم ساعت وقت داشتیم بعد از مدرسه بیرون باشیم.اما بعدازظهر پنج شنبه تعطیل بودیم و این تعطیلی بعد از مدتی برای من به عادت رفتن به سینما آنهم برای سانس های دو فیلم با یک بلیت سینما آریانا تبدیل شد.
در آن سال ها هر هفته تقریبا فیلم های سینماهای شهرستان ها را عوض می کردند، بنابراین ما هر هفته فیلم جدید داشتیم و بواسطه سانس های دو فیلم با یک بلیت سینما آریانا، فیلم های زیادی را دیدم و اواخر دوره دبیرستان هم پایم به سینما تک دانشگاه شیراز باز شد.
وی از فیلم هایی معروف به شکسپیری همچون مکبث و رومئو و ژولیت به عنوان فیلم های تاثیرگذار آن مقطع یاد کرد و گفته بود: بیشترین جذابیت این فیلم ها برایم صدای شان بود. قیمت بلیت سینما آریانا آن زمان 3 تومان بود که برای یک دانش آموز شهرستانی با پول توجیبی محدود، خیلی زیاد بود بنابراین وقتی پولم برای تماشای بعضی فیلم ها نمی رسید، در راهرو خروجی سالن و جلوی در سینما می نشستم و فقط صدای فیلم ها را گوش می دادم.
مسعود بهنام چند بار از شدت علاقه به فیلم دیدن از مدرسه فرار هم کرده است و با بهرام دهقان که هم کلاسی اش بوده، یواشکی مجلات سینمایی را در کلاس درس خوانده  است. وی در ادامه از مقطعی یاد کرد که به قول خودش راهش را انتخاب کرد و قصد داشت وارد سینما شود.
بهنام یادآور شده بود: سال آخر دبیرستان می دانستم راهم چیست و می خواهم چه کاری انجام بدهم. در همان مقطع با مدرسه عالی تلویزیون و سینما (دانشکده سینما و تلویزیون فعلی ) آشنا شدم و برای تحصیل به تهران آمدم. از همان ابتدا تحصیل، به صدا در سینما علاقه مند بودم. اما مدرسه با توجه به عنوانش، صدابردار برای تلویزیون تربیت می کرد. یکی از درگیری های ما در آن سال های مدرسه هم این بود که مدرسه به نام مدرسه عالی تلویزیون و سینما بود اما ما می گفتیم، مدرسه عالی سینما و تلویزیون چون سینما برای اکثر دانشجویان جذاب تر بود. دو سال تحصیلم که در مدرسه تمام شد،به عنوان دستیار آموزشی استخدام شدم و تا سال 79 که بازنشسته شدم در مدرسه بودم.
کار در سینما را همزمان با مدرسه شروع کرده بودم. شانسی که من آوردم این بود که توانستم در تهران بمانم. چون فارغ التحصیلان باید یک دوره ای بین 5 تا 10 سال در شهرستان کار می کردند و این موضوع با برنامه های که من داشتم، اصلا امکان پذیر نبود.
بهنام با اشاره به تغییر اساسنامه مدرسه بعد از انقلاب یادآور شده بود: در پی تغییر اساسنامه، نام مدرسه نیز به دانشکده صدا و سیما تغییرکرد و همچنین درسی به اسم صدابرداری و صداگذاری فیلم که ریز درس هایش را هم خودم نوشتم در وزارت علوم تصویب شد و خودم هم در مدرسه آن را برای دانشجویان رشته تولید تدریس کردم. در چهار، پنج سال آخر فعالیتم در دانشکده، صدابرداری و صداگذاری تئوری و عملی رشته تخصصی صدابرداری بخش فنی دانشکده را هم تدریس کردم. خوشبختانه در آن سال ها، صدابرداری بیشتر مطرح شده بود و این درس را علاوه بر دانشکده در سایر مراکز آموزش عالی مثل دانشکده هنر،سوره،مرکز اسلامی آموزش فیلم سازی و جاهای دیگر تدریس کردم.
در ادامه ی این گفت وگو مسعود بهنام از فعالیتش در سینما و کار در استودیو بدیع سخن گفته بود. بهنام درباره ی اولین کار حرفه اش در زمینه صداگذاری می گفت: اولین کار حرفه ای، به تعریف ما از کار حرفه ای بستگی دارد. سال 52 که وارد مدرسه عالی سینما و تلویزیون شدم، مدرسه در محوطه جام جم، و به استودیوهای تولید تلویزیون نزدیک بود و ما هم یک جوری با این استودیوها ارتباط داشتیم و در استودیوها رفت و آمد می کردیم. در همان دوره ی اوایل دانشجویی،درگیر کارهای تلویزیونی شدم و با صدابردارهای مختلفی آشنا شدم و با آنها همکاری  کردم.
در عین این همکاری ها،می دانستم دلم می خواهد در زمینه سینما کار کنم. بنابراین در همان دوران چند پروژه فیلم دانشجویی را صداگذاری کردم. اواخر سال 54 که در مدرسه استخدام شدم،یک فیلم بلند داستانی به نام «با مرگ ماهی ها» به کارگردانی رضا آزادی را برای تلویزیون صدابرداری و صداگذاری کردم.
مسعود بهنام در بخش دیگری از این گفت وگو یادآور شده بود: سال 55 چند ماه بعد از استخدامم در دانشکده، سیامک اعتمادی که در انگلیس تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کرده بود و دانشجوی دکتری سینما بود،مسوول دپارتمان فیلم دانشکده ما شد. سیامک اعتمادی که حالا دوستی 35 ساله ای با او دارم، تجربه های خیلی خوب و به روزی در زمینه سینما داشت و خیلی هم به من کمک کرد، چون در زمینه صدای فیلم در دانشکده مطلقا هیچ آموزشی وجود نداشت. سیامک اعتمادی با تئوری های زیادی به دانشکده آمد و من تئوری های اولیه صدابرداری و صداگذاری فیلم را از ایشان یاد گرفتم. ما آن سال ها هیچ ارتباطی با سینمای حرفه ای ایران نداشتیم و اگر هم پیدا می کردم فایده ای نداشت، برای اینکه سیستم هایی که در سینمای حرفه ای رایج بود با کاری که من می خواستم انجام بدهم، کاملا متفاوت بود.
او خاطرنشان می کرد: سال 56 با همکاری سیامک اعتمادی همزمان با همکاریمان در دانشکده، یک شرکت برای تولید فیلم درست کردیم و تعدادی فیلم 16 میلیمتری هم ساختیم و سرانجام این شرکت قرار شد یک فیلم سینمایی بسازد. این فیلم کلید خورد و یک شب هم فیلمبرداری داشتیم اما متاسفانه به دلایل غیر هنری کار متوقف شد. اوایل سال 57 بود که آقای بیضایی سناریویی را به نام «تارا و ناشناس» می خواست بسازد، من هم قرار شد در این فیلم صدابرداری سر صحنه بکنم.
برای بازدید محل فیلمبرداری به فومن رفتم. متاسفانه در جنگل هایی که لوکیشن فیلم بود، قاچاق چوب می شد و درخت می بریدند و صدایش اره های موتوری دائم می آمد. آن زمان، تجربه و اطلاعات الان را نداشتم،صدای اره ها باعث شد نتوانیم فیلم را صدا برداری کنیم. بنابراین فیلم بدون صدا گرفته شد و بعدها به اسم «چریکه تارا» دوبله شد و به نمایش درآمد.


مسعود بهنام از فیلم «شبح کژدم» کیانوش عیاری در سال 64 به عنوان اولین فیلم سینمایی که صدابرداری کرده است،یاد می کرد و می گفت: آقای عیاری پذیرفت، فیلم با صدابرداری همزمان ساخته شود و من با کمک دو دستیار، آن فیلم را صدابرداری کردم. سال بعد آقای عیاری، «آنسوی آتش» را به تهیه کنندگی تلویزیون شروع کردند که صدابرداری آن را هم با همکاری کاظم ایزدی پور و پرویز آبنار انجام دادم.
تا سال 68 صدابرداری  کردم. البته نه خیلی هم فعال ولی سالی یکی، دو فیلم را صدابرداری می  کردم. از ابتدا برایم مشخص بود که علاقه ی اصلی ام در زمینه صدا،  صداگذاری و میکس است و اگر در زمینه صدابرداری کار می کردم به این دلیل بود که می خواستم، صداگذاری بکنم بنابراین تعداد کارهایی که صدابرداری  کردم، شاید به 10 تا فیلم هم نرسد.
او می گفت: تا سال 71 که بخش صدا استودیو بدیع تعطیل شد، در آنجا بودم.به هر حال تعطیلی استودیو بدیع یکی از خاطرات تلخ و سخت من است، چون تا سال 73 که استودیو بهمن را تاسیس کردم،نتوانستم در هیچ استودیوی دیگری، میکس کنم.
مسعود بهنام در بخش دیگری از گفت و گویش که به بهانه ی بزرگداشت اش در جشن خانه سینما انجام شده بود، از شکل گیری استودیو بهمن سخن گفته بود. او در پاسخ به اینکه از همان روزهای اول تعطیلی استودیو بدیع تصمیم بر تاسیس استودیوی دیگری می گیرد،یادآور شده بود: «دقیقا نه از روزهای اول، چون جرات آن را نداشتم. اما کم کم چون نتوانستم کار صداگذاری انجام بدهم،تصمیم به راه اندازی استودیو گرفتم. اوایل این دو سال، همزمان شد با آشنایی من با سعید شهرام که الان از آهنگسازان معروف سینماست. سعید شهرام تازه از آمریکا آمده و تجهیزات خوبی هم آورده بود که همان تجهیزات باعث آشنایی من با سیستم های دیجیتال شد.
من و سعید یک استودیو را در زیر زمینی در تجریش شکل دادیم و سعید آهنگ ها را می ساخت و من آنجا موسیقی فیلم ضبط می کردم. در آن استودیو موسیقی های زیادی ضبط کردیم. اما سال 72 در آستانه ی جشنواره که ما چند قرارداد موسیقی فیلم داشتیم به دلایلی مجبور شدیم، آن محل کوچک را به سرعت تخلیه کنیم.
من از قبل با خانم طائرپور و آقای نیکخواه که خانه ادبیات و هنر کودک را داشتند آشنا بودم. این خانه در طبقه بالای استودیو بهمن فعلی قرار دارد. بعد از تخلیه استودیو در تجریش، ما یک اتاق را از خانه ادبیات اجاره کردیم و به سرعت آنجا را به یک استودیو موسیقی تبدیل کردیم.طبقه سوم این ساختمان هم دست منوچهر شاهسواری بود که تازه تهیه کنندگی را شروع کرده بود.
در سال های که در استودیو بدیع کار می کردم، فقط میکس را آنجا انجام می دادیم و برای صداگذاری از میزهای تدوین 6 دیسک که در ساختمان تولید بنیاد فارابی بود، استفاده می کردیم. رفت و آمد به فارابی باعث آشنایی من با آقای مهندس مسچی رییس تولید وقت این بنیاد شد. به هرحال این آشنایی از آن مقطع به بعد با زندگی حرفه ای من گره خورد و هیچ مدیری در این سالها اینقدر از من حمایت نکرده است.
آمدن من به این ساختمان و دفتر خانه ادبیات همزمان با آزادسازی ویدئو شد و اینکه رسما رسانه های تصویری داشت شکل می گرفت و قرار بود آقای مهندس مسچی هم مسئولیت رسانه های تصویری را بر عهده بگیرند. آقای مسچی به من توصیه کردند که یک جایی را آماده بکنیم که در آن فیلم های ویدئویی را با کیفیت بالا و دوبله خیلی خوب برای رسانه های تصویری کار کنیم.
ما هم در اینجا یک شرکتی غیر رسمی تشکیل دادیم.آن زمان، من، منوچهر شاهسواری،  بهرام بدخشانی، بهرام دهقانی و وحید نیکخواه آزاد، طبقه پایین را که زیرزمین و مخروبه بود را از صاحب خانه اجاره کردیم و تعمیرات کردیم و سرانجام به استودیو تبدیل کردیم. استودیو را هم برای دوبله فیلم های ویدئویی تجهیز کردیم اما رسانه های تصویری شکل گرفت بدون آقای مسچی و شرکت ما هم ورشکست شد.
آن زمان منوچهر شاهسواری کل هزینه ها را تقبل کرد و این پایین را برای خودش برداشت و من و سعید شهرام چون خانه ادبیات به اتاقش نیاز داشت،یکی از اتاق های پایین را برای ضبط موسیقی از منوچهر اجاره کردیم.
همزمان که ما آمدیم پایین من به این فکر افتادم که تجهیزات استودیو بدیع را که در انبارشان مانده بود،بگیرم. ابتدا هم خیلی تصوری نداشتم که این تجهیزات را می خواهم کجا بگذارم. به هرحال آقایان بدیع خیلی لطف کردند و تجهیزات را به من با شرایط بسیار مناسب فروختند. من هم از منوچهر خواستم که این مکان را به من اجاره بدهد ولی او پیشنهاد شراکت داد و سرانجام استودیو بهمن با شراکت منوچهر شاهسواری و من و با تجهیزات استودیو «بدیع» پا گرفت.
مسعود بهنام درباره ی دلایل انتخاب نام «بهمن» برای این استودیو،می گفت: اسم «بهمن» پیشنهاد سیامک شایقی بود. اولا اینکه بهمن دو تا حرف اول فامیل من و اسم منوچهراست و دلیل دیگر اینکه بهمن اردلان همکار من بود و خیلی به هم نزدیک بودیم و می خواستیم از اسم آقای اردلان هم استفاده کنیم. همچنین در آن سال ها بهمن ماه سر ما خیلی شلوغ می شد چون بهمن، ماه جشنواره فجر بود و همه فیلم ها می خواستند آماده شوند و رونق کار استودیوها بود. البته از چند سال قبل که دیگر شرط اکران فیلم حضور در جشنواره ی فجر نیست، فشار کار استودیوها در بهمن ماه یک مقدار کمتر شده است.
اولین فیلمی که در استودیو بهمن تازه تاسیس میکس شد،  «پری و کتاب سبز» آقای مهرجویی بود که جهانگیر میرشکاری در اینجا میکس آن را انجام داد. البته این فیلم بعدها به نام «پری» اکران شد.
به گفته ی مسعود بهنام، استودیو «بهمن» که در مقطع دو سال قبل به 18 سالگی رسیده بود و حالا به 20 سالگی می رسد، فراز و نشیب  زیادی را پشت سر گذاشته است. وی یادآور شده بود: استودیو شاید به خاطر اشتباهاتی که من کردم دو بار تا حد تعطیلی پیش رفت. خودم هم دو بار در این ساختمان تا نزدیکی مُردن رفتم. یک بار به خاطر شدت کار همزمان با جشنواره تا مرز سکته رفتم و یک باردیگر هم در یک شب زمستانی به خاطر زیادی کار در یکی از اتاق های استودیو خوابیده بودم و یک بخاری برقی را زیر میز چوبی گذاشته بودم، دود تمام اتاق را پر کرده بود و شانس آوردم که بیدار شدم.
بهنام از جدائی منوچهر شاهسواری از استودیو بهمن به عنوان یک خاطره ی ناخوشایند یاد می کرد و می گفت: منوچهر بعد از دو سال از استودیو بهمن جدا شد وسهم اش را به من فروخت. البته هیچ وقت بین من و منوچهر اختلافی نبود و نیست.حمایت های او همیشه برای من بوده و هست. آقای شاهسواری دوست بسیار عزیز من است و شاید دلش بخواهد روزی برگردد که من مشتاقانه منتظرش هستم و راستش را بخواهید به توان مدیریتی اش هم به شدت نیاز دارم.
مسعود بهنام درباره ی سیستم و امکانات استودیو بهمن از زمان شکل گیری آن تا کنون به ایسنا گفته بود: چندین بار تجهیزات استودیو را تغییر دادیم.تجهیزاتی که آن زمان از استودیو بدیع گرفتم،فقط چند سال مورد استفاده مان بود، بعد مجبورشدیم دو سه بار تمام تجهیزات را تغییر بدهیم. یکی در مقطع شروع کار دیجیتال که شروع استفاده از سیستم های DD 1500 آکائی کردم و در مقطع دیگر زمانی که استفاده از نرم افزارهای جدید کامپیوتری باب شد،تجهیزات عوض شدند.
با توجه به اینکه در اواخر دهه هفتاد میلادی در سطح دنیا انقلابی در تکنیک صدای فیلم ها یعنی استفاده از صدای چند کاناله و سیستم های پایین آورنده سطح نویز،انجام شد. بعد از تلاش ناموفقی که در سال 75 برای تولید داخلی سیستم مشابه صورت گرفت که نزدیک بود به نابودی استودیو بهمن بینجامد،تنها چاره کار را در آن زمان در استفاده از امکانات خارج از کشور یافتم و در سال 78 اولین فیلم ایرانی «متولد ماه مهر» را با کمک های بی دریغ حمید نقیبی در استودیو «سن توان» پاریس با عقد مستقیم قرارداد با کمپانی دالبی به روش دالبی SR صداگذاری و میکس شد و پس از آن با وارد کردن تجهیزات جدید دیجیتال،صداگذاری،فیلم های دیگری در ایران انجام گرفت و فقط میکس نهایی آن ها در پاریس و با روش SR انجام شد.
مسعود بهنام درباره وضعیت صداگذاری در سینمای ایران می گفت: وقتی سیستم دیجیتال آمد، در تمام رشته های سینما، از جمله صداگذاری، مونتاژ، فیلمبرداری و.... یک مقدار تخصص ها بی ارزش شدند. کار صداگذار و میکس که قبلا با سیستم ها مونتاژ انجام می شد حالا با یک کامپیوتر انجام می شود و یک فرد غیر متخصص با کامپیوتر خانگی و ارزان قیمت هم می توانست این کار را انجام بدهد.این اتفاق منجر به از بین رفتن رونق استودیوها شد و اینکه نیازی به استودیو رفتن فیلم ها احساس نمی شد و می توانستند در خانه شان و حتی آشپزخانه یک کامپیوتر بگذارند و کار کنند که ما به اینها می گفتیم استودیوهای آشپزخانه ای.
این روند خیلی تاثیر زیادی گذاشت، هم کیفیت صدای فیلم ها خیلی پایین آمد و هم رونق  از استودیوها رفت. اما یکی از راههای مبارزه با این روند استفاده از سیستم های جدید بود، مثلا دالبی دیجیتال را نمی توان در استودیوهای آشپزخانه ای انجام داد بنابراین من خیلی امیدوارم چون بلای دیجیتال که چند سالی ما را آزار داد کم کم دوره اش سپری شده است و دوباره تخصص ها مورد توجه قرار گرفته است.
نکته مهم تری که در این زمینه باید اشاره بکنم این است که مهندس مسچی برای ساخت و تجهیز سالن های سینما به سیستم های جدید، خیلی کار کردند و به نظرم این بزرگ ترین خدمتی است که ایشان به سینمای ایران کردند. احداث سالن های با کیفیت بالا کمک کرد که کیفیت صدای خوب هم مورد توجه قرار بگیرد، بگونه ای که گویا قرار است رنسانسی اتفاق بی افتد و من امسال به شدت امیدوارم بتوانیم پایان آن دوره ی فترت را اعلام کنیم.
این صداگذار سینمای ایران درباره ی بزرگداشتی که همزمان با روزملی سینما برای او گرفته شد، می گفت: من باید بگویم در حدی نبودم که دوستان بخواهند چنین زحمتی را بکشند و خجالتم بدهند. درست است که بعد از سی سال کار سخت بدنم به شدت کوفته و خسته صدمه دیده است و به خاطر شدت کارهای زیادی که انجام داده ام به عارضه های چون دیسک کمر و افسردگی مزمن مبتلا شده ام اما به هرحال معتقدم کسان دیگری هم در همین رشته هستند که فعالیت های زیادی کردند، شاید بیشتر از من.
مسعود بهنام متولد 1334 فارغ التحصیل مدرسه عالی تلویزیون و سینما در سال 1354 بود. او صدابرداری و صداگذار فیلم های مختلفی چون: شبح کژدم، آن سوی آتش، لنگرگاه، ماهی، روز باشکوه، تمام وسوسه های زمین، آخرین روز بهار، دادستان، دو نیمه سیب، نان و شعر، بوی خوش زندگی، عاشقانه، سفر به چزابه، براده های خورشید،  ساغر،  کمکم کن، کیسه برنج، بودن یا نبودن، زمانی برای مستی اسب ها، بوی کافور عطر یاس، شب یلدا، نیمه پنهان، متولد ماه مهر، شام آخر، کاغذ بی خط، نان و عشق، موتور هزار، دوئل، واکنش پنجم و... را انجام داده است. سیمرغ بلورین بهترین صدا گذاری را هم در سال 1357 برای فیلم «براده های خورشید» از پانزدهمین جشنواره ی فیلم فجر گرفت.
پیکر مسعود بهنام صدابردار و صداگذار سینمای ایران فردا 8 بهمن ماه از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست: