پرداختن به هنرمند گرامی جناب گلپایگانی به دو
دلیل عمده ضرورت دارد؛ ابتدا به دلیل آنکه صدا و ارزش هنر گلپا در حافظه مردمان ما
چنان خوش نقش بسته است که تاثیر آن را حتی به عمدا نمی توان فراموش کرد، و یاد او را
از دل ها «بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران.
دوم دلیل آنکه گلپا با هوشمندی و نبوغ خود، آواز
را به گونه ای ارائه داد، که در عین برخورداری از استحکام ملودیک و بیان واضح و درست
شعر و استفاده به جا از تحریر، طرحی رقم می زد که نتیجه اش زمزمه آوازها توسط مخاطبان
بود. این در شرایطی است که امروز ما با دریغ از فراموشی آواز خوانی و عدم توجه مردم
به آن گله می کنیم. به نظر بنده می توان با نگاهی نو به سنت های موسیقی خود، از سرچشمه
آن اقیانوس بی منتها، آبی مناسب احوال تشنگان فراهم آورد، چنان که گلپایگانی با بهره
مندی از محضر اساتیدی چون برومند، ادیب خوانساری و … چنین کرد و آثار بسیاری را اجرا
نمود که هنوز زنده و قابل شنیدن است.
البته دریغ که در عصر سرعت و سطحی شدن و از رونق
افتادن سنت های دیرین، رسانه ها با آگاهی و یا از سر نا آگاهی تمام، دست به ساختن سلیقه
مخاطبان زده اند و با پخش موسیقی های ضعیف و بی پشتوانه فرهنگی، سلیقه مردمان را به
سمت گونه ای از موسیقی کم مایه کشانده اند و در چرخه عرضه و تقاضا، که یکی در آن چیزی
را می خواهد و دیگری هم در اختیارش قرار می دهد، این سیر نزولی همچنان اتفاق می افتد.
سخن از پخش یک نوع موسیقی و عدم پخش گونه های دیگر نیست، که «هر جزیی به جای خویش نیکوست»،
ولی آنجا که بحث فرهنگ سازی در میان است و بودجه های کلان، وظیفه متولیان ساختن ضایقه
مخاطبان است. این همان کارکردی است که رادیو در دوره ای عهده دارش بود و با برنامه
های متنوعی چون گلهای رنگارنگ، گل های جاویدان، برگ سبز، گلچین هفته و … با استفاده
از هنرمندان مختلفی که از لحاظ سبک و شیوه متفاوت با دیگری بودند، دست به ساختن سلیقه
مخاطبان زد. در یک طیف این حرکت ادیب خوانساری، بنان، قوامی و … بود و در طیف دیگر
شجریان، محمودی خوانساری، ایرج، گلپا و…
باید بدانیم همچنان که برای جا انداختن قوانین
اجتماعی، مانند شیوه درست رانندگی هزینه می کنیم، برای ساختن روح و روان انسان ها باید
بها و وقت بسیاری بیشتری صرف کرد؛ که آن یکی در زمان کوتاه قابل دسترس است و همچون
در آوردن خاری از پا زمان کمتری می گیرد و این یکی که از مقوله فرهنگ است و با جان
و روح آدمیان در ارتباط است، سال های سال زمان می برد تا اصلاح شود و همچون خار رخنه
کرده در روح و روان مردمان به این آسانی ها نمی توان بیرونش آورد، چنان که مولانا جلال
الدین به درستی می گوید:
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد میکند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود؟! وا ده جواب!
آری پرداختن به آواز خوانی و داشتن دغدغه زنده
نگاه داشتن آواز بدون یاد کرد و باز شنیدن آثار استادان و هنرمندان بزرگ این عرصه که
به دلایل متعدد در این سال ها از شنیدن صدایشان محروم بودیم، نا ممکن است و بی گمان
گلپا یکی از تاثیر گذران این عرصه است.
منبع: اهنگ ایده آل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر