۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

دیدار با خالق «سلطان قلب ها» و... محمدعلی شیرازی: مشکلات این روزهای ترانه سرای مهربان

موسیقی ما - آرش نصیری: محله کاشانک در نیاوران. سال هاست که آنجاست. لابد خیلی از ترانه های دلنشین استاد آنجا متولد شده اند.

وقتی «سلطان قلب ها» را می گفت البته اینجا نبود. اما موقعی که شعرهایش را «وقف پرنده ها» کرده و گفته بود: «آی آدمای مهربون / واجبه که کمک کنین / فکری برای بستنِ / پرهای شاپرک کنین» اینجا بود.
خانه ای که مأمن ترانه های مهربان استاد بود و حالا باعث نگرانی اش شده است. رفتیم برای دیدار از استاد به بهانه کارهایی که نمی کند و جایش که در فضای ترانه سرایی معاصر خالی ست. رفتیم که لابد گلایه هایش را درباره اینکه در آنجا، بالای محله قدیمی کاشانک نیاوران، کسی به دنبال ترانه سرای قدیمی  نیست و او چند وقتی ست که کار تازه ای نکرده است، بشنویم. آنجا البته بحث کلاً عوض شد و رفت به سمت خانه ای که از سال ها قبل در آن ساکن بوده اند و حالا در اثر اعتماد به یک کلاهبردار، سر و کارشان با بانک افتاده و وامی که آن بساز و بفروش به بهانه ساختن ساختمان شان گرفته و حالا پیدایش نیست.
از روزهایی گفت که با مرحوم حسین امیرفضلی آمده بودند باغات اینجا را ببینند و این زمین را دیده بودند و بعد که کم کم و با هر جان کَندنی بود آن زمین را خریده بودند و در طی حدود 30 سال کم کم آنجا را ساخته بودند و بعد، ساخته و نساخته، تصمیم گرفته بودند که آنجا را به بساز و بفروش بسپارند و اعتماد کرده بودند به کسی که اصلاً از همان ابتدا قرار نبود وام بگیرد، اما بعداً متوجه شدند که وام گرفته و خانه را هم برده است در رهن بانک و حالا هم پیدایش نیست.
وقتی فضا اینگونه است، ترانه ها ته می کشند و تلخی رو می کند به پیرمرد. با آن چشمان مهربان نگاه می کند و می گوید: «چه کار باید بکنم؟ بانک می تواند قضیه را حل کند. چند واحد از آنچه شریک سازنده ساخته، مال اوست و بانک می تواند از همان ابتدا سراغ آن واحدها را بگیرد و ماجرا حل شود.» فعلاً نگران است و ترانه ها ته کشیده اند. گو اینکه آنجا بالای تپه های نیاوران، دیری ست که در این فضای بلبشوی ترانه و موزیک کسی به دنبال ترانه سرای «سلطان قلب ها» نیست.
هر قدر هم مشکلات زیاد باشد، نمی توان به دیدار «محمدعلی شیرازی» رفت و از ترانه حرف نزد و ترانه نخواند. از نکته ای می پرسم که فکر می کنم موضوع مهمی  در ماجرای ترانه ها و ملودی های امروز موسیقی ماست و شاید دلیل اصلی فراگیر نشدن ترانه های امروز. ترانه ها بعضاً از ترانه های نسل گذشته بهتر شده اند و تکنیک های موسیقی هم پیشرفت کرده اما مجموع کار، آنچنان نیست که فراگیر باشد و مثل ترانه های قدیم توسط عامه مردم زمزمه شود.
می گوید: آن موقع ترانه ها اصولاً روی ملودی ساخته می شد. یعنی آهنگساز ملودی را می ساخت و در اختیار ترانه سرا می گذاشت و ترانه سرا هم بر اساس آن ملودی، ترانه می نوشت. اما الان همه ترانه می نویسند و می سپارند دست آهنگساز و آهنگساز روی آن ملودی می گذارد. به این ترتیب، شعرها می رود به سمت وزن های عروضی و وقتی هم اوزان عروضی می آیند، هم شعر و هم ملودی یکنواخت می شوند. این ناگزیر است مگر آنکه آهنگساز کسی باشد که آنقدر قدرت ذهنی و توانایی داشته باشد که بتواند این شعر را بشکند و ملودی ای بسازد که هم حق شعر ادا شود و هم حق ملودی.


محمدعلی شیرازی

خالق «شکار» ادامه می دهد: اگر هم کسی مثل من یک ترانه بسازد که آزاد باشد با آن چیزی که فکر می کند درست است و به دست آهنگساز بدهد، آقای آهنگساز از اولی که به دومی  رسید، می گوید چرا اینطوری شد و اصلاً توی باغ نیست. یکی از کسانی که می تواند این کار را به خوبی انجام بدهد، اکبر آزاد است که روی شعر «وقف پرنده ها»ی من اینجوری کار کرد. آن شعر در سه چهار وزن سروده شده، اما وقتی آن را به دست آقای آزاد دادم، می دانست چه کار باید بکند و آن ملودی زیبا را ساخت که زبانزد مردم شد. یعنی او بر اساس تغییر وزن شعر، ملودی اش را هم تغییر داد و چیزی به وجود آورد که هم دلنشین بود و هم سر زبان ها افتاد و به دل ها نشست.
متأسفانه آهنگسازان ما شعر و زبان شعر را درک نمی کنند. البته قبلاً هم همین طور بود و فقط چند نفر بودند که کلام را درک می کردند و گاهی هم می توانستند خودشان دستی به شعر ببرند و کلمات را جابه جا کنند، یکی از آنها «مهندس همایون خرم» بود و دیگری «علی تجویدی». ضمن آنکه آنقدر با هم نزدیک بودند که نیازی به این کار هم نباشد و در طی همکاری هایی، خود شاعر این تغییرات را اعمال کند.
بعد از فضای ترانه های این روزها گلایه می کند که بیشتر در مورد مسائل عاطفی و عاشقانه زندگی آدم هاست نه همه شئون زندگی شان که می تواند یک شاعر را متأثر کند. البته اینها را مربوط به سیاست گذاری سیاست گذاران فرهنگی و فضای ممیزی می داند که شاعران را تک بعدی بار آورده است. از تلخی های ترانه های موجود هم می گوید که حتی روی ملودی های شاد هم می نشینند و یاد «چرا نمی رقصی» و «بارون بارونه» را زنده کردیم.
می گوید بسیاری از کارهای امروز طوری ست که آدم رغبت نمی کند یک بار آنها را بشنود و از سختی های ترانه خوب و راحت و مورد توجه عام مردم می گوید و از «ایرج میرزا» گلایه می کند که به عارف قزوینی گفته بود: تو شاعر نیستی، تصنیف سازی. می گوید: این واقعاً بی انصافی است. اگر ترانه اساسی و درست باشد، واقعاً مشکل ترین گونه شعری است. البته منظورم ترانه ای است که روی ملودی ساخته شود، ترانه ای که راحت شنیده شود، راحت فهمیده شود و بماند در یادها. 95 درصد کارهایی که ماندگار شده اند، روی ملودی ساخته شده اند.
گلایه هایش هم مهربان است. درباره ترانه های ماندگارش حرف می زنیم: «سلطان قلب ها»، «زندونی»، «وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت»، «آی آدمای مهربون»، «زیر آسمون شهر» و خیلی های دیگر از جمله این ترانه دشتستانی که می گفت: دلم امشو به آرومی خود خو کرده، و لابد این آخری درددل این روزهای ترانه سرای پیشکسوت شهر ماست.

هیچ نظری موجود نیست: