۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

گزارشی از شب های شعرخوانی دکتر اسماعیل خوئی در شمال کالیفرنیا

جوانان - هانری نهرینی: سفر دکتر اسماعیل خوئی شاعر بزرگ به ایالات متحده و اجرای شب های شعر در ایالات شرق امریکا و سپس سفر او به غرب امریکا بازتاب گسترده ای یافت.

خوئی ابتدا در تالار ایرانی دانشگاه استانفورد به دعوت دکترعباس میلانی به شعرخوانی پرداخت آنچه ما را به وجد و حیرت وا داشت اقبال بسیار جوان ها از این شاعر بزرگ بود جمعیت به حدی بود که بیرون از ظرفیت سالن بود و گروهی ایستاده یا در کنار سالن نشسته بودند.
خوئی از استنفورد به ساکرامنتو رفت (ششم سپتامبر) که مهماندار او آقای مهدی حاذق اعظم بود که درود گرم ما بر او باد. حضور دکتر اسماعیل خویی در ساکرامنتو پس از 15 سال، فرصت مغتنمی بود برای دوستداران شعر ناب نیمایی و یادآور دوران طلایی به اصطلاح شعر نو از ظهورش با نیما و به اوج رسیدنش با اخوان و شاملو. بی شک دکتر خویی از آخرین بازماندگان راویان این نوع شعر اجتماعی است. پانزده سال پیش دکتر خویی که در شروع شب شعرش در ساکرامنتو به این نکته اشاره کرد که او همواره در گذشته پر تلاشش در کنار سرودن شعر و نشر کتاب دغدغه ی کار سیاسی و فعالیت اجتماعی را هم داشته است و در زمان هایی تا عضویت در سازمان های سیاسی هم پیش رفته است ولی در این پیرانه سری به این نتیجه رسیده است که او تنها شاعر است و کار اصلی او شعر سرودن است.
گردهمایی تقریبا خصوصی شب ششم سپتامبر که همراه با شام بود در رستورانی متعلق به خانواده علیزاده برگزار شد که این خانواده خود همیشه در کارهای فرهنگی شهر شرکت و همکاری و همیاری دارند و حضورشان باعث دلگرمی برگزارکنندگان برنامه های فرهنگی ساکرامنتوست. سپس آقای مهدی خالق اعظم مهماندار خویی خیر مقدم گفت و دکتر خویی سخن برانگیزنده ای درباره ی کتاب های خود گفت و با اشاره به سخن خالق اعظم که گفته بود: کتاب های استاد خویی هم امشب اینجا هست و از حاضران خواست که با خرید این کتاب ها در درجه ی اول با سروده های تازه ی این شاعر بزرگ آشنا شوند و در مرحله ی بعد با این عمل سعی در تشویق شاعر برای ادامه ی کار و توانائی چاپ و نشر دیگر آثارش یاری رسانند. طی سخنانی که حاکی از خستگی و سرخوردگی او در این مدت طولانی اقامت در خارج از ایران بود شرحی از سختی ها و مشکلات چاپ و نشر کتاب هایش را به آگاهی همگان رساند او با انتقاد از جامعه ی فرهنگی خارج کشور که در بسیاری از زمینه ها ممکن است فعال و درگیر باشند در مورد خرید و خواندن کتاب بسیار فقیرانه عمل می کنند خویی در خاتمه با نوعی دلگیری یاس آور از همگان خواست که کتاب هایش را نخرند. آقای دکتر آل رضا به دکتر خویی اطمینان دادکه ایشان کتابی را با خود از ساکرامنتو به خارج نخواهند برد و مطمئنا  همه ی آنها در این دو جلسه به فروش خواهد رفت که نهایتا  در شب اول هرآنچه درآن جلسه آورده شده بود به فروش رفت. برنامه با ویلن دل انگیز بابک ثابتیان ادامه یافت. ابتدا قطعه ی زیبای «خزان» از ساخته های پرویز مشکاتیان اجرا شد و سپس با اجرای موسیقی «سرود آفتاب کاران» و تقدیم آن به استاد خویی مجلس شور وحالی یافت.


دکتر اسماعیل خوئی

بعد از ایراد سخنانی کوتاه به وسیله بعض حاضران آقای امیر جابری زاده که از صدای خوشی هم برخوردار است سروده فریدون مشیری را درباره ی «گلنراقی» خواننده ی ترانه ی پرآوازه ی «مرا ببوس» راقرائت کرد و در پی آن خود ترانه را هم اجرا کرد. آقای سمندر دهقانی  که خود از جوانان هنرمند مقیم ساکرامنتوست قطعه شعری از بهرام مشیری را که برای دکتر خویی سروده بود قرائت کرد که سه بیت از این سروده ی دلنشین و پرصلابت به این شرح است:
ای خراسانی که ملک شعر در تمکین توست
کام جان شیرین مدام از چامه ی شیرین توست
من نه تنها مهر می ورزم بدان طبع بلند
اهل فضل و معرفت را گفت و گو تحسین توست
هیچ خر از خواندن یاسین نشد آدم ولیک
گوش ملایان بدین امید بر یاسین توست
برنامه با سخن استاد دکتر باقر پرهام از سال های قبل از انقلاب و همکاری او با دکتر خویی در کانون نویسندگان ایران ادامه یافت و با شعر خوانی دکتر خویی به پایان رسید.
روز شنبه 7 سپتامبر برنامه ی شب شعر استاد خویی در کتابخانه ساکرامنتو برگزار شد که با وجود هوای بسیار گرم این شهر بسیاری از دوستداران خویی در این گردهمائی شرکت داشتند. آقای مهدی حاذق اعظم مهماندار خویی ضمن خوشامد گویی با خواندن قطعه شعری از خوئی که تاریخ سرایش آن به قبل از انقلاب می رسید و شاعر به نوعی در سال 1350 وقوع انقلاب را پیش بینی کرده است برنامه را آغاز کرد سپس دکتر خویی شعرخوانی خود را با همان شعر آغاز نمود:
و خوب می توانم روزی را در نظر آرم
که هرچه هست واژگون شده باشد
وان پرتوی گرامی در دوردست
این کاروان دربدری را به سایه سار موعود رهنمون شده باشد
گیرم پس از سپیده دمی آفاقش غرق خون شده باشد
خوئی با اشاره به هفته ی سالگرد کشتار زندانیان سیاسی ایران در تابستان 67 و برگزاری مجالس متعدد یادبود و گرامیداشت یاد این قربانیان راه عدالت و آزادی در نقاط مختلف جهان شعرخوانی خود را با رباعی هایی ازکتاب تازه اش «کشتار 67 به بانگ بلند» آغاز کرد.
من با تو نگویم که چه یا چون بنویس
از حال درون یاکه ز بیرون بنویس
بنویس بدان چه ت  آید از دل، یعنی
ای شاعر قتل عام! با خون بنویس
سپس شاهرخ صالح که از لوس آنجلس برای دیدار او به ساکرامنتو آمده بود درمورد ساختار شعر خویی سخن گفت وبا اشاره به شعر عاشقانه «شیرینی لبان تو فرهادی آورد» از دکتر خویی درخواست کرد که این سروده را برای حاضران بخواند که استاد خویی غزل را خواند که دوبیت مطلع آن به این شرح است:
شیرینی لبان تو فرهادی آورد
دل خواهی آن قدر، که غمت شادی آورد
جز عشق دلنشین تو کارام جان ماست
دامی ندیده ایم که آزادی آورد
در این مجلس سپس سینا و سمندر دهقانی دو جوان هنرمند اجرای زیبایی از موسیقی ایرانی را با تار و ضرب و دف برای مجلسیان به ارمغان آوردند و به اجرای قطعاتی در دشتی پرداختند و درادامه  تصنیفی از سروده ی معروف علامه دهخدا در حمایت از جنبش هوادار محمد مصدق را با مضمون زیر اجرا کردند:
ای مردم آزاده کجائید کجائید؟
آزادگی افسرد بیائید بیائید
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید
مقصوداز آزاده شمائید، شمائید!

در این مجلس دکتر خویی با تشریح زبان شعری خود و اینکه خود را یک شاعر نیمایی می داند و بسیار هم این زبان را دوست می دارد به این مهم اشاره کرد که در سال های اخیر چرخشی به فرم شعر کلاسیک فارسی داشته و امروزه بیشتر رباعی و غزل و قصیده می سراید و دلیل اینکار راهم معامله اش با نظام عقب گرای حاکم بر ایران می داند چرا که مقابله شاعر با زبان شعر است و نظام قرون وسطایی حاکم بر ایران در قالب زبان نوین و امروزی نمی گنجد همان به که با فرم و زبان گذشتگان به مصافش رفت و به دنبال آن چند قصیده که علیه حاکمان و بنیانگذاران اسلامی بود را با شکوه و صلابت بسیار ارائه داد که هیجانی گسترده به وجود آورد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

در سال 1357 همه روشنفكران (كه در حال همكاري وتاييد وتمجيدانفلاب اسلامي بودنند )ودر ماهيت رژيم توتاليتر در مانده بودنندوبنوعي انرا معتقد به دمكراسي مي پنداشتند . دكتر اسماعيل خويي با نوشتن نظريه نابهنگامي تاريخي ونابهنگامي زماني در مجله اميد ايران تنها روشنفكري بود كه ماهيت تازه بدوران رسيده هاي اسلامي را تشخيص دادو سپس مجبور به ترك كشور شد
محمد بيدقي