قدیمی ها -
م.صدر - قسمت بیستم (قسمت آخر): این زندگینامه از تولد فریدون شروع شد، به اختصار
به برخی فراز و نشیب های زندگی او پرداخت، از شهرت و دامادی او گفت، قله های موفقیت
های او را درنوردید، آوازه نامش که فراتر از مرزهای خیال سیر کرده بودند را
شناساند، خصوصیات اخلاقی او را تشریح کرد، زندگی بی پیرایه و ساده او را منعکس کرد،
به بن بست های زندگیش و دوری از تنها اولادش اشاره کرد، به صحنه ای که بی او خالی
ماند، افسرد و مرد پرداخت، از آشنائی ها و دوری ها گفت، از تنهایی ها و نغمه نی
نقل کرد و ده ها مورد دیگر... ولی همانطور که هر طلوع غروبی دارد و هر صبح شامی و
در پس هر لبخندی اشکی است و هر شادی، غم، زندگی فریدون فرخزاد هم با همه فراز و نشیب
هایش بالاخره باید انتها و پایانی می داشت، ولی نه چنین انتهای درد آور و وحشتناک
و نابرابری که او یکه و تنها و بی پناه در برابر سه دژخیم با انواع چاقوهای براقی که
برای او کمین کرده بودند و در لباس دوست آمده بودند قرار گیرد، که میزبان مشغول پذیرایی
باشد و میهمانان در فکر کشتن او. که فریدون بدون کوچکترین آمادگی و آگاهی قبلی و
علیرغم تمامی هشدارهایی که به داده بودیم و داده بودند، بی خبر در برابر آدمکشانی
قرار بگیرد که اولین برش چاقو را از پشت در حالی که می رفت برایشان چای بیاورد در
قلب مهربان او فرو کنند و آن را آنقدر بچرخانند تا آن قامت 191 سانتی متری در
مقابل کوتوله های جسمی و فکری سه نفری فرود آید و به زمین بیفتد و ناله کنان در
خون گرم، پاک و آریایی خود بغلتد تا واپسین نفس را آه مانند بکشد و این جهان را
برای آنانی باقی گذارد که آن را می پرستند، گویی روز حساب و کتابی نخواهد بود.
فریدون فرخزاد
باز گردیم به
جایی که هفته پیش وداع کرده بودیم.
فریدون با
تراشیدن موی سبیل و سر و پوشیدن یک اورکت کهنه و مندرس آمریکایی که من به او پیشکش
کرده بودم سوار بر یک اتوموبیل پیکان تا مرز ترکیه رفت و شبانه قاچاقچیان پول پرست
او را با عجله و مسافتی پیاده و یا با چهارپا تا آن طرف مرز بردند. در شهر دوبایزید
ترکیه جلوی «ایش بانک» دوستانش با یک اتوموبیل بنز در انتظارش بودند که تا آنکارا
مسافتی حدود بیست ساعت را یک سره پیمودند و شب را در آنجا به استراحت پرداختند و
ظهر روز بعد به سوی استانبول به راه افتادند. بعد از چند روز اقامت در آن شهر در پی
مراجعه به سرگنسولگری فرانسه ویزای فوری آن کشور ظرف بیست دقیقه برای فریدون صادر
و با اولین پرواز استانبول را به مقصد پاریس ترک کرد. زیرا خود استانبول هم جای زیاد
بی خطری برای او نبود. هر چه چرخ های هواپیما از زمین دورتر می شد گویی این فریدون
بود که داشت از تمام گذشته اش و خاطراتش و... ایران عزیزش دور و دورتر می شد.
فریدون در
هتلی ارزان قیمت در شهر پاریس سکونت گزید تا اینکه دوستی به سراغش آمد و او را به
خانه خود برد و در نهایت محبت از او که به معنای واقعی کلمه خسته روحی و جسمی بود
پذیرایی کرد. گویی اما این خستگی نمی خواست از او جدا شود زیرا دیگر شوقی برایش
نمانده بود. دو ماهی را آنجا بود تا چهره اولیه خود را بازیافت.
فریدون در
سال 1357 حدود 91 کیلو وزن داشت که به تدریج لاغر و نحیف تر شد و در این زمان در
پاریس تنها 64 کیلو از او باقی مانده بود. به گونه ای که هر کس او را می دید در
وحله اول فکر می کرد که به بیماری خاصی مبتلا شده است. از این زمان یعنی بهار 1360
تا 1362 فعالیت خاصی از فریدون دیده نمی شود مگر مسافرت به اکثر پایتخت های اروپایی
و اجرای کنسرت های مختلف هنری و معمولی که بعضاً به برخی مطالب سیاسی هم در آنها
اشاره ای می نمود ولی نه با صراحتی که بعد ها شاهد آن بودیم. بازی در فیلم «عشق من
وین» هم در سال 1363 بود. همچنین اجرای برنامه ای دو ساعته در رادیو درفش کاویان که
متعلق به آقای دکتر گنجی بود. در سال 1364 طی کنسرتی در شهر کپنهاگ بود که او
رسماً قدم در راهی گذاشت بی بازگشت و پر خطر. سپس برنامه آلبرت هال لندن در نوروز
سال 1367 و بعد از آن کنسرت هایی در شهر های فرانکفورت، سیدنی، رم، بروکسل و ... که
آخرین آن ها در شهر ونکوور کانادا در تابستان 1371 یعنی ده روز قبل از مرگش بود. اکثر
این کنسرت ها برای امرار معاش و تأمین مخارج خانواده کوچکش و مخاطبین کمک های دائمیش
در ایران بود.
در تاریخ
01/05/1371 او از ونکوور به فرانکفورت و سپس با اتوموبیل به شهر بن یعنی محل سکونتش
برگشت. سپس به سوئد رفت و برای گروه کوچک صحبت کرد و فردای آن روز به بن بازگشت.
آپارتمان کوچک 50 متری فریدون در حومه شمالی شهر واقع بود و در طبقه اول ساختمانی
پنج طبقه که پنجره آن مستقیماً رو به فضای سبز بسیار زیبا و پارک مانندی باز می شد
که براحتی می شد از آن وارد آپارتمان شد. هشت صد متر دورتر سوپری بود که غالباً فریدون
خرید های خود را از آن انجام می داد. صاحب آن سوپر آخرین کسی بود که فریدون را دیده
بود. او می گفت: آقای فرخزاد حدود ساعت ده صبح آمدند و کلی خرید کردند و در مقابل
سئوالمن که پرسیدم خرید زیادی می کنید؟ پاسخ شنیدم که: مهمان دارم.
گروهی که از
طرف ح.ش به فریدون معرفی شده بودند قرار بود که ساعت چهار بعد از ظهر بدیدن او بیایند
تا در مورد مسئله مهمی با هم صحبت کنند. ح.ش از سال ها قبل رابطه بسیار مطمئن و
البته مملو از ریاکاری و دورغی را با فریدون پی ریزی کرده بود تا برسد برای چنین
روزی.
همانطور که
قبلاً هم اشاره شد فریدون اصولاً بسیار ساده بود و خیلی زود به همه اطمینان می کرد.
من در تمام این سال ها هرگز به خودم اجازه نداده بودم در تصمیمات فریدون دخالت نمایم
یا خدای ناکرده به او بگویم چه کاری را انجام دهد یا ندهد که البتههمین خصوصیت من
باعث شده بود که هرگز کدورتی یا اختلافی بین ما پدید نیاید. فقط من به یاد می آورم
در مکالمه تلفنی که شب قبل با هم داشتیم فریدون از این ملاقات بسیار اظهار خوشحالی
می کرد و می گفت: به زودی مادرم را خواهم دید و بیشتر از این هم چیزی نگفت. فریدون
دیوانه وار مادرش را می پرستید و برای دیدن او حاضر به پذیرش هر ریسکی بود. این
آخرین مکالمه تلفنی بین ما بود. ضمناً گفت: که کنسرت بعدی او در نیویورک خواهد
بود. در آن لحظه او نمی دانست که نقاب مرگ در کمین اوست و تنها چند ساعتی بیشتر با
او فاصله ندارد. منابع درگیر در پرونده فریدون این خصلت او را دقیقاً می دانستند و
لذا با تکیه بر همین موضوع از ما ها قبل توسط عوامل بسیار ماهرشان که زندگی و خصلت
ها و عادات فریدون را از حفظ بودند، او را وارد این بازی سرتاسر دورغ و ریا خود کرده
بودند.
کمیسر مولر
افسر پرونده قتل فریدون ضمن نشان دادن فیلمی که از ورودی آپارتمان تا خود جسد و کلمساحت
منزل توسط پلیس آلمان برداشته شده بود گفت: هیچ اثری از قاتل یا قاتلین پیدا نشده
است! حتی اثر انگشتی! با تعجب به او گفتم: این از پلیس آلمان که به درستی ادعا می کند
هر شخصی را حداکثر ظرف دو ساعت می تواند در هر کجای خاک آلمان پیدا کند بعید است؟
جوابی نداد و موضوع را عوض کرد.
فیلم نشان می
داد که جسد فریدون کنار میز تلفن کوچکی روی زمین افتاده و گوشی تلفن هم در دستش و
روی سینه اش قرار داشت. برای همین هم تمام کسانی که طی دو روز گذشته برایش تلفن
زده بودند فقط بوق اشغال شنیده بودند. قاتلین بعد از اتمام جنایت اجاق گاز را روشن
و پنجره ها را هم بسته و رفته بودند. سگفریدون از شدت گرما سعی کرده بود شیشه
پنجره را بشکند ولی موفق نشده بود، لذا به نحوی درب یخچال را باز کرده بود و همین کار
او باعث شده بود حدود سی ساعت آینده را در آن گرما زنده بماند و نیز از آذوقه داخل
یخچال تغزیه نماید و قادر باشد به پارس کردن خود ادامه بدهد. ولی متأسفانه همسایه
ها یا در خانه نبودند و یا به صدای آن سگ ترتیب اثر نداده بودند، هر چند که دیگر
فرقی در اصل موضوع نمی کرد و کار فریدون حتی قبل از رفتن قاتلین تقریباً تمام شده
بود. تا اینکه بعد از 28 ساعت خانم مسنی که از دیدن نوه هایش و از شهری دیگر باز می
گشت به صدای پارس سگ و بوی زننده ای که از آپارتمان فریدون ساطع می شد حساس شده و
از آنجایی که موجب سلب آسایش او شده بود به پلیس تلفن می کند. یک دقیقه بعد پلیس
به محض ورود به راهرو ورودی ساختمان از بوی آنجا پی به وجود جسدی در داخل آپارتمان
می برد و با باز کردن قفل درب ورودی با صحنه ای مواجه می شود که من در فیلم کمیسر
دیدم ولی یاد آوری آن برایم غیر ممکن و مساوی با مرگ است.
تشریح جزئیات
صحنه قتل بسیار طولانی و ناراحت کننده است و در اصل اتفاق هم تأثیری ندارد. ولی کلیات
پرونده از این قرارند: آخرین تلفنی که از آمریکا (کالیفرنیا) به شماره فریدون شده
بود مربوط به ح.ش بود. تعداد میهمانان سه نفر بوده است زیرا تعداد فنجان ها و پیشدستی
های میوه خوری چهار عدد بوده اند (با احتساب خود فریدون). فریدون با 21 ضربه از سه
نوع کارد که اولین آن از پشت و از کنار استخوان کتف مستقیماً به قلبش خورده بود از
پای در آمده بود اگر چه ده ضربه بعدی را هم تحمل کرده بود یعنی حتی بعد از خروج
قاتلین هنوز هم زنده بوده و می خواسته شماره پلیس یا آمبولانس را بگیرد که در این
لحظات دیگر خون بدنش تمام شده و چشمان زیبایش آخرینتصویر از اطراف را به مغزش
مخابره می کنند.
زبان فریدون
را از ته بریده بودند. ساعت الماس نشان هدیه امل ساین مفقود شده ولی انگشتری برلیانی
که از محل اولین حقوق خود در سال 1348 از تلویزیون ملی ایران خریده بود روی میز
قرار داشت. بدن فریدون بر اثر حرارت ناشی از روشن بودن گاز آن هم به مدت 28 ساعت
پخته بود به گونه ای که تشخیص چهره مردانهفریدون تقریباً غیر ممکن بود. همانطور که
قبلاً نوشته شد سگ با وفای فریدون با باز کردن درب یخچال و قرار گرفتن در مقابل آن
و خوردن آذوغه داخل آن تا رسیدن پلیس توانسته بود زنده بماند ولی افسوس که زبان
نداشت بگوید آنچه را که دیده بود. زمان قتل به ساعت و تاریخ ایران بین 16:30 تا
20:30 روز سیزده مرداد 1371 گزارش شد. زمان ورود پلیس و کشف جسد ساعت 08:15 روز
پانزده مرداد 1371. پلیس جسد فریدون را به دلیل متلاشی شدن درون کیسه مخصوص برزنتی
قرار داد به عبارتی جسد را جمع کرده درون کیسه ریخته بودند. پلیس تا پایان تحقیقات
خود از صحنه جرم از ورود و خروج هر کسی به داخل آپارتمان جلوگیری نمود. گزارش پلیس
می گفت هیچگونه مدرکی مبنی بر شناسایی قاتلین در صحنه جرم به دست نیامد! پلیس
آلمان که مدعی است بازمانده گشتاپو می باشد و کلیه ورود و خروج ها را در تمامی
فرودگا ها و ترمینال ها و ایستگاه های ترن و غیره را بصورت تصویری آرشیو می کند
نتوانست یا بهتر بگویم نخواست ردی از قاتلین فریدون را ارائه دهد.
فریدون به
هنگام مرگ 1700 مارک به بانک بدهکار بود. فریدون در گور رایگان گورستان شمالی شهر
بن که مخصوص افراد بی بضاعت است دفن شد که فقط 15 سال اعتبار داشت، لذا چهار سال
قبل با مبلغی که تهیه شد برای او خانه ای جدید ولی باز هم تاریک در همان گورستان
خریداری شد که انشاالله مبارکش باشد!
بله فریدون
مرد. او تکخالی بود میان دستی بازنده. او آوایی بود برای شهر مردگان. او اشکی بود
هم برای شادی ها و هم غم های ما. او استثنایی بود بی همانند برای نژاد برتر آریایی.
وای بر ملتی که
او جانش را برای آنها داد ولی 15 سال کسی پیدا نشد تا برای او گوری ابرومند در حد
او و ایران و ایرانی تهیه نماید. آیا این نکته جای بحث ندارد؟ تفریحات گران بهای
پروتمندان ایرانی در اقصا نقاط جهان را هر روز می بینیم و می شنویم. خانمی 15 میلیون
دلار می دهد تا به فضا برود. آقای جزیره ای در کارائیب می خرد به مبلغ 60 میلیون یورو
و... فریدون برای 3000 یورو پانزده سال در قطعه رایگان بی نوایان و یتیمان و بی
سرپرستان و بی نام و نشان ها به انتظار آشنایی از خیل کسانی که زمانی او را می
پرستیدند ماند. به هر جهت او رفت.
و... صحنه خالی ماند.
فریدون
فرخزاد به هنگام مرگ پنجاه و پنج سال و ده ماه و دو روز و هفت ساعت از تولدش می
گذشت.
چنین بود
سرگذشت و سرنوشت مرد ی که با دستی واقعاً خالی شروع کرد و دروازه های شهرت و
افتخار را درنوردید و نامی از خود به یادگار گذاشت که باد و باران نمی توانند آنرا
محو کنند.
او در ترانه
لبریزم می خواند: من از بس آواز بی تو ماندن خوانده ام. بیهوده در مرگ شهر عشقم
مانده ام...
یا در «زنی که
در مه می رود و فرموشم می کند» می گفت:
فردای من مرگ افسانه هاست
من می میرم شاید در نیمه راه
در مرگ من روزی خون می گرید
چشمان این شهر سیاه
و بالاخره در
«بعد ها»از قول فروغ می خواند:
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها، دیروزها
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و دورتر می شود
بی تو دور ار ضربه های قلب تو
قلب من می میرد آنجا زیر خاک
بعد ها نا م مرا باران و باد
نرم می شوید از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند براه
فارغ از افسانه های نام و ننگ.
لیست کامل
ترانه های فریدون فرخزاد به ترتیب اجرا از 1348 تا 1371
1- شب بود بیابان
بود زمستان بود
2- له لولا
3- که مرا دوست
دارد
4- هر کی
ندونه
5- پسرم
(اجرای اول)
6- خدا حافظ
آنیا ( اجرای اول)
7- درو وا نمی
کنم
8- زندگی تکرار
تکرار است
9- لبریزم
10- باغ
ستاره
11- ساحل غم
12- مرغان
غمگین
13- از من
نخواه عاشق بشم
14- بی تو میمیرم
15- عاشقانه
16- تو چشات کار
کجاست
17- شهر من
(اجرای اول)
18- غم تو دل
من میمیره
19- آدیو
لانویی
20- پدر عشق
بسوزه
21- عشق من
برگرد
22- آشیانه
(اجرای اول)
23- چرا هیچکس
نمی خواد حرفامو باور بکنه
24- زنی که
در مه می رود و فراموشم می کند (اجرای اول)
25- سرود
عاشقانه
26- صبر سنگ
(اجرای اول) – شعر فروغ
27- آبشار
28- آفتاب می
شود – شعر فروغ
29- بعد از
من (اجرای اول) – شعر فروغ
30- از پرنده
پرواز (اجرای اول)
31- پسران
صحرا
32- افسانه
زندگی
33- برف
زمستان
34- برای همیشه
35- یک گندم
از حس من
36- آداجیو
(آلمانی)
37- آیا
برامس را دوست دارید؟
38- هزار و یک
شب
39- باغ عشق
40- شرقی غمگین
41- دو آشنا
دو همراز
42- سکوت
(اجرای اول) –
43- همسفر
44- غرور
45- آوازه
خوان نه آواز
46- شعر
سفر(اجرای اول) – شعر فروغ
47- تو نمیتونی
بد باشی (با خانم نوش آفرین)
48- تک (با
خانم رامش)
49- تک (با
خانم شهره)
50- شب من(با
مژگانیا همان شکیلا)
51- پیچک (با
نوش آفرین)
52- بارون
(با خانم مهناز)
53- آوازه
خوان نه آواز (با اکی بنایی)
54- دستهام
دستام ( با رامش)
55- میگریزی
(با سالی)
56- صدای من
(با خانم نلی)
57- بی تو هیچم
(با حمیرا)
58- عشق (با
رامش)
59- شمیم (با
لیلا فروهر)
60- سنگدل (با
شهره و شهرام صولتی)
61- بخون
بخون (با نوش آفرین)
62-اومدی (با
شهره)
63- حالت شب
(با خانم آلیس)
64- هر کی
ندونه (با خانم بهشته)
65- ای وای
تو کجایی
66- من یک
عاشم (با خانم مهناز)
67- حمدی فیل
(با آقای سلی)
68- انقلاب
69- برای
جفتم
70- شب پیشین
71- کسی می آید
(اجرای اول) – شعر فروغ
72- انتظار
73- 23نفر
74- تبریز
بپا خیز
75- رحیمی
76- همرزمانم
77- سرباز
78- شهید میهن
79- آلبوم
خاطرات شماره یک (با صدای خود فریدون)
80- آلبوم
خاطرات شماره دو (با صدای خود فریدون)
81- یاد ایران
بخیر
82- آوازه
خوان عاشق
83- شعر سفر
(اجرای دوم)
84- صبر سنگ
(اجرای دوم)
85- بعد از
من (اجرای دوم)
86- کسی می آید
(اجرای دوم)
87- دلم
گرفته است – شعر فروغ
88- از پرنده
پرواز (اجرای دوم)
89- زنی که
در مه می رود و فراموشم می کند (اجرای دوم)
90- هولی
هندز (انگلیسی)
91- سکوت
(اجرای دوم)
92- آداجیو
(فارسی)
93- هوسم قفسم
قسمم عشق (اجرای اول)
94- حرف من
95- کوچه
96- چشم تو
97- بهار
98- شهر من
(اجرای دوم)
99- خدا حافظ
آنیا (اجرای دوم)
100- پسرم
(اجرای دوم)
101- می خوام
برم کوه
102- ایزابلا
103- لامارتیزا
104- اسب سفید
105- سخن عشق
106- بودن یا
نبودن
107- آشیانه
(اجرای دوم)
108- آشیانه
(اجرای سوم)
109- آشیانه
(اجرای چهارم)
110- دریا
111- انتهای
خاک
112- خدا
حافظ شب
113- برای رفیقم
114- گلی جان
115- برای
جفتم
116- هوسم
قفسم قسمم عشق ( اجرای دوم – آخرین ترانه )
توضیح: تعداد
پنج ترانه پخش نشده از فریدون فرخزاد هم موجود است که به دلیل عدم تفاهم با شرکت
های چاپ صفحه یا کاست و یا فروش ملودی و یا شعر آن ها توسط سراینده به بیش از یک
خواننده بدون تفاهم با فریدون پخش نشد.
مرگ آن نیست که در
گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب
تو و خاطر تو محو شوم
۸ نظر:
خوندن آخرین قسمت از سرنوشت و خاطرات یک ابرمرد سخت بود قلبم گرفت یک انسان که این همه در ایران و وطنش محبوب بود و مردم با صداش و مجری گریهاش سرگرم میشدند اونجور ناجوانمردانه از پشت خنجر خورد و غریبانه و تنها در غربت به خاک سپرده شد ولی فریدون فرخزاد همیشه در قلب مردم زنده هست با تشکر از جناب صدر
چقدر غم انگیز , چقدر شم آور, چقدر ناجوانمردانه. در اینکه ما ملت نامردی هستیم که حرفی نیست , در این هم که روزی هزاران بار همه به هم خنجر از پشت می زنند هم حرفی نیست اما نه چنین رذیلانه که حتی از جسد بی جان هم نگذرند!
ح-ش در نامردی به نام است باور کنید پای پول در بین میان باشد, مادرش را هم به حراج می گذارد.
به امید اینکه خیلی زود انتقام خون های به نا حق ریخته شده گرفته شود.
با تشکر زیاد از آقای صدر که به این زیبائی و دلنشینی نوشتند و ما را شریک خاطرات خود کردند.
fereydon hanoz zendeh ast,dorost mesle ine ke begim ferdosi ya kaveh mordand darsorati e inchenin nist.
قلبم بیش ازپیش به درد امد ممنون از زحمتی که میکشید لعنت بر قاتلان او
مرگ آن نیست که در گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب تو و خاطر تو محو شوم
bemiram baraye inhame khoshghalbit ke iraniha liaghateshro nadashtand chon oghdei bar omadan va to khari bodi to cheshmeshon , rohe ghashanget gharin shadi fereydoon nazaninam .
سلام
شما ویدئوی شب من(با مژگانیا همان شکیلا) اجرای اقای فریدون فرخزاد را دارین؟
سلام فاطمه جان
نه متاسفانه...
موفق باشید
ارسال یک نظر