۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

4 سال از درگذشت رضا ارحام صدر گذشت

کوتاه از زندگی و کارنامه هنری زنده یاد رضا ارحام صدر


زنده یاد رضا ارحام صدر بنیانگذار مکتب کمدی انتقادی در تئاتر ایران بود که بعد ها به مکتب تئاتر اصفهان نیز مشهور شد. او فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۲۶ با بازی در تئاتر آغاز کرده است. وی موسس «گروه هنری ارحام صدر» در سال ۱۳۴۳ بوده است.

وی به «شکرپاره اصفهان» معروف بود. فیلم ویدیویی درسا که در سال
۱۳۸۴ توسط محسن دامادی ساخته شد، آخرین حضور او در جلوی دوربین بود.
ارحام صدر تحصیلات ابتدایی را در اصفهان گذراند و سپس وارد کالج انگلیسی این شهر شد. این کالج بعدها تبدیل به دبیرستان ادب گردید. پس از پایان تحصیلات فنی به خوزستان رفت و پس از یادگیری مهارت های فنی در آنجا مشغول به کار گردید. در آن زمان در شرایطی که خود را برای ادامه تحصیل در انگلستان آماده می کرد به دلیل بیماری مزمن مالاریا از ادامه فعالیت در خوزستان بازماند و به اصفهان مراجعت نمود و دیپلم بازرگانی را از دبیرستان ادب و دیپلم ادبی را از دبیرستان صارمیه دریافت نمود. وی در سال
۱۳۲۶ به استخدام بیمه ایران در آمد و به طور همزمان مدرک کارشناسی را در رشته فلسفه و امور تربیتی از دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان دریافت نمود.

وی برای اولین بار در دوران دبیرستان روی صحنه رفت. در جشن سالانه دبیرستان ادب معمولاً سه شب نمایش برای معلمان و والدین و بزرگان شهر اجرا می گردید ولی در زمان حضور ارحام صدر به دلیل استقبال از آن نمایش که رفیق ناجنس نام داشت، تا هفت شب بلیط فروخته شد.
در سال
۱۳۲۷ ناصر فرهمند اولین تئاتر حرفه ای را در اصفهان تاسیس نمود و از ارحام صدر برای همکاری دعوت نمود. این تئاتر در دروازه دولت اصفهان و ساختمانی که هم اکنون تبدیل به شهرداری شده است قرار داشت. تمام تلاش وی آن بود که نمایش کمدی از حالت فکاهی محض خارج و با انتقاد از مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازد. پس از مدتی با سرمایه گذاری علی صدری (پسر عموی ارحام صدر) گروه تئاتر سپاهان شکل گرفت ولیکن پس از مدتی ناصر فرهمند همراه گروهی از بازیگران از این گروه جدا شده گروه تئاتر اصفهان را شکل دادند. ارحام صدر به همراه نصرت الله وحدت در گروه سپاهان ماند و با افزوده شدن بازیگران زن به این مجموعه فعالیت گروه به اوج رسید.
پس از مدتی ارحام صدر از این گروه جدا شد و مدیران تئاتر سپاهان سعی کردند همایون و جهانگیر فروهر را جانشین وی نمایند. وی پس از مدتی گروه نمایشی ارحام را در محل سینما پارس (مولن روژ) واقع در محله ارامنه اصفهان (جلفا) پایه گذاری کرد.

شب نشینی در جهنم در سال
۱۳۳۶ اولین حضور ارحام صدر در سینما بود. روزی که مهدی میثاقیه برای تماشای نمایش وادنگ به اصفهان آمده بود نسخه ای از سناریو را از ارحام صدر گرفت که بعدها تبدیل به فیلم شب نشینی در جهنم گردید. در این فیلم ابتدا قرار بود ارحام صدر در نقش حاج جبار ظاهر شود ولی به دلیل ضعف هنر گریم در آن زمان، نقش نوکر حاج جبار را بر عهده گرفت.ارحام صدر در مجموع در هفده فیلم سینمایی و سه مجموعه تلویزیونی بازی کرد.
ساخت هتل عباسی توسط بیمه ایران در زمانی که ارحام صدر مدیر عامل بیمه ایران در استان اصفهان بود محقق شد. ارحام صدر در این باره می گوید: «من آن زمان مدیر بیمه ایران بودم، سرمایه ساخت این هتل سودی بود که بعد از مدتی در بیمه ایران جمع شده بود و قرار بود به مرکز منتقل شود اما من اعتقاد داشتم این پول مردم اصفهان است و بایستی صرف خود شهر شود.»

بعد از انقلاب اسلامی، تئاتر در اصفهان تعطیل شد و پس از احیا تئاتر نیز ارحام صدر تا پایان عمر ممنوع التصویر بود و تنها در اواخر عمر از وی برای شرکت در سریال کوچه اقاقیا دعوت به عمل آمد که به دلیل بیماری آن را نپذیرفت. وی تا پایان عمر در اصفهان زندگی کرد و در سال
۱۳۸۷ در اصفهان فوت کرد و در قطعه نام آوران باغ رضوان به خاک سپرده شد. وی می گوید روزی مقامات دولتی خواستند که مرا به فعالیت هنری در تهران وادار نمایند (از طریق انتقال محل خدمت در بیمه ایران) که در پاسخ شان گفتم: هر موقع توانستید منارجنبان اصفهان را از کف ببرید و در لاله زار کار بگذارید ارحام را هم می توانید به آنجا ببرید.

 مهناز ارحام صدر: به خودم می بالیدم که دختر چنین هنرمندی هستم

  
 قدیمی ها - علی رجبی و فرهاد لارنگی: مهناز ارحام صدر دختر ارشد زنده یاد رضا ارحام صدر، کمدین و معروف به شکره پاره اصفهان می باشد که برای سالگرد این هنرمند بزرگ در اصفهان با ایشان مصاحبه ای داشتیم.

از مهناز ارحام صدر پرسیدیم پدر شما برای فیلم برداری و یا موقیعت کاری همیشه در رفت و اَمد بودند، این موضوع چگونه بر خانواده شما می گذشت؟ او انگونه شرح داد: برای من سخت بود چون پدرم همیشه در رفت و اَمد بین تهران و اصفهان بود ولی با تهیه کنندگان هماهنگ می کرد که فیلم در اصفهان باشد و بیشتر فیلم های پدرم در اصفهان انجام می شد، ولی صحنه هایی داشتند که مجبور می شدند به تهران بروند، چون پدر کارمند شرکت سهامی بیمه ایران بود و چند سال اخیر هم ریاست مهمانسرای عباسی را بر عهده داشت، به هر حال یک مسئولیت سنگینی به عهده اش بود. گفتنی است پدرم شاید شبی 1 الی 2 ساعت استراحت داشت
ما در کودکی به تئاتر برای دیدن پدر می رفتیم و پدرم تقریبا که ساعت 7:30 صبح که از خانه خارج می شد، ظهر شاید یک ساعت برای استراحت به خانه می اَمد، دوباره از خانه خارج می شد و اَخر شب می اَمد و ما خواب بودیم.

وقتی از خانم ارحام صدر پرسیدم که دختر هنرمندی همچون ارحام صدر بودن چه حسی دارد، این چنین جواب داد: من به خودم می بالیدم که دختر چنین هنرمندی هستم. اسم او برای ما در همه جا باعث افتخار بود، خیلی از این موضوع خوشحال بودم و مردم همیشه به ما لطف داشتند. بعضی از موقع ها برای ما سخت بود چون اَزاد نبودیم و از کودکی طوری تربیت شده بودیم که خلافی نکنیم. شاید کسی در این چند سال چیزی خاصی از خانواده ما نشنیده باشد، به هر حال اَن گونه یاد گرفتیم که برای زندگی، رفتار و کردار با مردم و محیط خانه سوء استفاده کنیم.

 من از کودکی از دوران 4 - 5 سالگی با پدرم بودم، در سن 6 سالگی در حدود سال 1344، در تئاتر «دیوانه» بازی کردم و امروزه این نمایش با اکران های جدید اجرا می شود و تئاتر «دیوانه» اولین تئاتر در گروه هنری ارحام بود که در چند برنامه اول خودم شرکت داشتم.

در مورد فیلم «مردان خشن» که یکی از فیلم هایی ماندگار زنده یاد رضا ارحام صدر به همراه محمدعلی فردین و جمشید مشایخی بود، سوال کردم که مهناز ارحام صدر این گونه پاسخ داد: فیلم مردان خشن یک فیلم بسیار قشنگ بود که من بسیار این فیلم را دوست داشتم. برادرم در این فیلم نقش غلام را بازی می کرد و فیلم برداری خیلی سریع شروع شد، چون پدرم به فستیوال جشنواره هنری در مسکو دعوت شده بود و برادرم به دلیل خردسال ترین هنرمند قرار شد به این جشنواره به همراه پدر باشد. این همزمان با فیلمبرداری فیلم «مردان خشن» بود که صحنه هایی که پدرم در اَن حضور داشت را خیلی سریع گرفتند و پدرم و برادرم برای جشنواره به مسکو رفتند. من کم و بیش با هنرمندان این فیلم در تماس بودم تا اینکه پدر بزرگم هنرمندان را به خانه دعوت کرد و همان روز رادیو خبر زلزله در مسکو را اعلام کرد، تمام وقت گریه می کردم. یک هفته در این وضیعت بودم و همه گروه فیلم برداری، همدرد من شده بودند و چون من خیلی نا اَرامی می کردم، آقای فردین از طریق دوستی در تهران از احوال مادر، پدر و برادرم مطلع شدند که در سلامت هستند. این خاطره من از فیلم مردان خشن بود
اکثر فیلم های پدر، در اصفهان و در خانه ما ضبط شد، مثلا فیلم جوجه فکلی هم در خانه ما فیلمبرداری شد، فیلم شوهر پاستوریزه در خانه قبلی ما در بیشه حبیب ضبط شد، اکثرا فیلم های پدرم در اصفهان بود که ما پذیرای گروه بودیم.

 فیلم «مردان خشن» در باغی به نام باغ اَبشار، که الان آبشار سوم نام دارد ضبط شد و اَنجا را پدرم برای گروه فیلم برداری اجازه کرد و همگی در اَنجا ساکن شدند و دیگر قسمت ها در پل شهرستان و محله جلفا تهیه شد و من کلا به عنوان لیدر گروه بودم، با اینکه سنم در حدود 12 یا 13 سال بود و به شهر اَشنا بودم، پدرم به من می گفت: امروز فلان هنرمند را برای خرید به فلان جا ببر و هنرمدان را به گردش می بردم.

وقتی پرسیدم چرا زنده یاد ارحام صدر از اصفهان به تهران برای رشد بیشتر هنر تئاتر خود نرفتند، پاسخی زیبا به این شرح دادند: پدرم همیشه عقیده اش بر این بود که من از اصفهان تکان نمی خورم و می گفت: اصفهان شهر من است و نمی شود تمامی برنامه ها در پایتخت باشد. باید برنامه هایی هم در اصفهان و شهرستان های دیگر برگزار شود، و می گفت: هنرم را برای شهر و مردم خودم می خواهم. جمعیت اصفهان نسبت به تهران با اینکه کم بود، هر برنامه ای حدود 8 الی 9 ماه طول می کشید حتی نمایشنامه «مست» به یک سال طول کشید و باز هم که برنامه را بر می داشتند، مردم می گفتند چرا برداشتید.

 مهناز ارحام صدر در پاسخ به این سوال ما که اَیا رفتار مردم بعد از انقلاب با زنده یاد ارحام صدر چگونه بود، اینگونه جواب داد: برخورد مردم با پدرم در بعد از انقلاب هیچ تغییری نکرد. همیشه مادر به پدرم می گفت: از خانه بیرون نرود و پدرم اصلا به این حرف ها گوش نمی کرد، هر گروهی او را دعوت می کردند، می رفت. اکثر هنرمندان تئاتر و سینما که فیلمنامه می نوشتند به پدرم می دادند و می گفتند این نمایشنامه را بخوانید و ببینید اَیا ایراد دارد؟ در تشییع جنازه پدرم از هر سن و سالی شرکت کرده بودند از جوان 13 ساله تا پیر مرد 90 ساله گریه می کرد و این مربوط به عشقی بود که به مردم داشت. بچه های کوچکی که او را در خیابان می دیدند، با عشق می دویدند و با او دیدار می کردند و پدرم هیچ وقت این بچه را رد نمی کرد و خیلی خونسرد اَنها را بغل می کرد و می بوسید، خیلی گرم و صمیمی بود، ارتباط او با مردم بسیار بسیار خوب بود و دست رد به سینه ی هیچ کس نمی زد.

وقتی از مهناز ارحام صدر خواستیم از لحظه ی فوت و سال های غیبت زنده یاد ارحام صدر تا به امروز به همراه خاطرات تلخ این دوران برای ما بگوید، وی این گونه صحبت کردند: در این چند سال نبود پدرم بر ما بسیار سخت گذشت، چون من بعد از کار، پدرم را هر روز می دیدم. من یک دختر معلول به نام طناز دارم و پدرم او را بی نهایت دوست می داشت. همیشه فکر و ذکر پدرم، دختر من بود و همیشه می گفت: این دختر برکت زندگی ماست و همیشه به من می گفت: با این دختر بلند حرف نزنید، و اگر با او دعوا کنید، من از دست شما راضی نیستم، این یک نعمتی است که خدا به ما داده است. هر روز صبح قبل از اینکه به محل کارش برود، به خانه من می اَمد و به طناز می گفت: طناز دخترم ما داریم می رویم سر کار، دعا کن که امروز برای ما به خوبی سپری بشود. او هر روز صبح اگر به او سر نمی زد به سر کار نمی رفت و می گفت: من هر چه مشکل و گره در کارم دارم از این دختر می خواهم و شما هم از این بخواهید. هنوز با گذشت 4 سال از درگذشتش با عکسش حرف می زنم، نمی دانم چرا به خواب من نمی اَید. جالب این است که به خواب هر کسی می رود سراغ من را می گیرد، به نظرم پدر نمی خواهد من ناراحت شوم.

قبل از فوت پدر، 10 دقیقه با ایشان تلفنی حرف زدم و دایی من آقای منصور جهانشاه در کنارش بود و می گفت چرا 10 دقیقه به 10 دقیقه زنگ می زنی، اگر می خواهی از کار مرخصی بگیر و به خانه بیا. در دفتر هواپیمایی به دوستانم گفتم نمی دانم چرا دلم آشوب است که بلاخره برایم اَژانس خبر کردند، وقتی به خانه رسیدم دیدم کنار خانه اَمبولانس هست، وقتی اَمبولانس را دیدم شک شدم و دیدم دکتر ها از خانه بیرون می اَیند. گفتم اینجا چه خبر است؟ ولی هیچ نگفتند و خودم متوجه شده بودم. اصلا حرف مردنی در کار نبود و شاید به خاطر همین هنوز مرگ پدرم را باور نمی کنم او در حدود ساعت 4 بعد ظهر یکشنبه 24 اَذر ماه فوت کردند و من 30 دقیقه قبل از اَن با ایشان تلفنی حرف زدم.

بعد از فوت پدرم هنوز وقتی به تهران و بع اداه بیمه برای تعویض دفترچه می روم و تا اینکه دفترچه من را می بیندند، می گویند شما چه نسبی با زنده یاد ارحام صدر دارید یا هتل می روم کارت شناسایی را می بینند، این سوال ها را می پرسند.

خاطره خوبی که دارم مربوط به این است که برای دیدار برادرم به خارج از کشور رفتم. به همراه دوستم به یک فروشگاه رفتیم. مادر دوستم همان موقع تلفن کرد و به دوستم گفت: کجا و با چه کسی هستی؟ دوستم به مادرش که گوشش سنگین بود، با صدای بلند گفت: در فروشگاه با نازی ارحام صدر هستم. یک خانم جلو آمد و گفت: فامیلی شما ارحام صدر هست؟ و شما با رضا ارحام صدر نسبتی دارید؟ این مسئله بسیار برایم جالب بود که در خارج از کشور پدرم را بشناسد، در آخر باید بگویم که ایرانی ها بسیار هنر دوست و با محبت هستند.

نصرت الله وحدت: ارحام صدر برای من هنوز زنده است

  قدیمی ها - علی رجبی: استاد نصرت الله وحدت در مورد فقدان هنرمند بزرگ و دوست عزیزش زنده یاد رضا ارحام صدر به مجله اینترنتی قدیمی ها این چنین گفت: از شما تشکر می کنم که این فرصت را به من دادید که در مورد دوست عزیزم صحبت بکنم، ارحام صدر برای من هنوز زنده است و زنده خواهد بود و هیچ وقت او را فراموش نمی کنم.

در مراسم ترحیم او در مسجد سید اصفهان در حضور دوستاران ارحام صدر به او قول دادم که او را تنها نگذارم، ولی متاسفانه هنوز بلیط برای من اَماده نشده است، امیدوارم روح زنده یاد ارحام صدر شاد باشد، مثل کارهای شادی اَفرین خودش. این ضایعه بزرگ برای من بسیار بزرگ است، فقدان زنده یاد ارحام صدر را به، مهری عزیز همسرش، به پسرش دکتر ارحام صدر در آمریکا، دختران نازنینش در اصفهان و دوستاران میلیونی اس تسلیت عرض می کنم. روحش شاد باشد.

بهمن مفید: ارحام به معنای واقعی کلمه هنرمند بود

   
 قدیمی ها - علی رجبی: بهمن مفید در چهارمین سال درگذشت زنده یاد رضا ارحام صدر به مجله اینترنتی قدیمی ها در مورد این هنرمند این چنین گفت: من یک فیلم را در خدمت ارحام بودم و اندازه ی همان فیلم با ایشان خاطره دارم، چون زیاد با ایشان مثل دیگر هنرمندان تئاتر رابطه نداشتم. او کارمند بود، شب ها در تئاتر کار می کرد. ارحام به معنای واقعی کلمه هنرمند بود و جای ایشان واقعا خالی است.

فیلم جوجه فکلی در اصفهان حدود 15 روز طول کشید، قسمت هایی در خانه ایشان ضبط گردید و بقیه قسمت ها در مکان های دیگر گرفته شد. این فیلم برای من واقعا به یادگار ماند و خاطره انگیز شد چون او مردی بزرگ و با رفیق ها، کارگردانان و بازیگران با صفا بود.

روزی که ایشان فوت کردند من در اَمریکا بودم و دوست داشتم با اَقای وحدت و دیگر دوستان برای مراسم می اَمدم. زیرا هنرمندانی که از میان ما می روند جایشان دیگر پر نمی شود و متاسفانه در اصفهان یکی از مهر ه های اصلی از دست رفت و جای او خالی است چون در کارش بی نظیر بود. نوع کمدی او مخصوص خودش بود و تماشاگرها می دانستند او چه نوع طنزی را کار می کند. نمی دانم اَیا امروز در اصفهان کسی جایگزین او هستیا نه ولی می دانم او مهره اصلی تئاتر اصفهان بود.

در پایان به مردم ایران به خصوص مردم اصفهان، و به کسانی که در اصفهان برای این فیلم در خدمتشان بودم مثل خانواده اَقای استکی، فقدان این هنرمند بزرگ را تسلیت عرض می کنم.

منصور جهانشاه: در تئاتر کمدی و انتقادی دیگر نظیر ارحام صدر نیست

 قدیمی ها - علی رجبی و فرهاد لارنگی: منصور جهانشاه یکی از اعضای گروه هنری تئاتر ارحام و یکی از نزدیکان زنده یاد رضا ارحام صدر که در اَخرین لحظات در کنار این هنرمند بوده، درباره زنده یاد ارحام صدر اینگونه توضیح داد: تئاتر و کار کردن با زنده یاد ارحام صدر بسیار سخت بود چون ایشان در تکنیک کاری خودشان حرفه ای بودند و بازیگر مقابل نمی دانست الان چه اتفاقی می افتد و چه جمله ای را می گوید، همین موضوع برای هر کسی مشکل بود. مثلا اگر در حین بازی تئاتر ایشان کمی جمله را تغییر می دادند و هنرپیشه مقابل کمی ناشی بود، مطلب را فراموش می کرد. دیگر در تئاتر کمدی و انتقادی نظیرش نیست.

زنده یاد ارحام صدر در اَغوش من فوت کرد، او بیماری خاصی نداشت و فقط تب و ضعف می کرد، روز اَخر سونوگرافی رفت، من ظهر در کنارشان بودم و با هم حرف می زدیم. گفتم آقای ارحام می خواهی روی تخت خواب استراحت کنی، دراز کشید و بلافاصله کسی در خانه را زد، رفتم در را باز کنم که دیدم خانمم وارد خانه شد. به زنده یاد ارحام سلام کرد ولی جوابی نشنید، همسرم گفت شاید ایشان تمام کرده است، گفتم: این چه حرفی هست که می زنی، رفتم دامادها را از طبقه های دیگر خبر کردم، همگی گفتند ایشان فوت کرده است. بعد اورژانس را خبر کردیم و گفتند: 15 دقیقه پیش ایشان فوت کردند. آخرین حرفی که به من زد این بود: من خیلی از تو متشکرم، چون من همیشه در کنار او بودم. روحش شاد و یادش گرامی باد.

چشمه شادی زلال خنده مرد

زنده رود زندگی زاینده مرد

اصفهان لبخند را از یاد برد

خرمن گُلخنده ها را باد برد

بازی پایندگی پایان گرفت

مرگ پشت پرده جان گرفت

پرده ی اَخر تماشایی نبود

در تماشاخانه زیبائی نبود

مهربانی، داستان برچید و رفت

شادمانی صحنه را بوسید و رفت

قصه تلخ مرا فرجام نیست

خنده می جویم ولی ارحام نیست


 
 
 
 
 

 
 



هیچ نظری موجود نیست: