آمن خادمی :محمدرضا شجریان
درباره او میگوید: «صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هرکس بخواهد
در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، میگوید صدا شبیه صدای ایرج است».
صدایش
و ادای کلماتاش ما را به دو دهه قبل میبرد. با اینکه دل خوشی از موسیقی امروز ندارد،
اما پدرانه نقد میکند. از دود و ترافیک بیزار است و دلش موسیقی جوانیهایش را میخواهد.
دلش حضور مردم را میخواهد و صحنه را. در آستانه 84 سالگی است اما خوشبختانه هنوز سرحال
است. با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
چرا موسیقی
ما الان دیگر مانند گذشته در ذهن مردم باقی نمیماند؟
در گذشته،
سه عنصر اصلی ساخت یک اثر یعنی ترانهسرا، آهنگساز و خواننده در کنار همدیگر زندگی
کرده و با هم معاشرت داشتند و از زیر و بم زندگی یکدیگر خبر داشتند. در شادی هم شاد
و در غم همدیگر سهیم بودند. در کنار همین معاشرتها و حسهای متفاوت، ایدههای جدید
و بکر به وجود میآمد و از دل آنها آثاری متولد میشد که هنوز در ذهن مخاطبان مانده
است و خاطره مردم با آنها ساخته میشد. در حال حاضر، اصلاً امکان چنین معاشرتهایی
نیست. شما به شهر تهران نگاه کنید. اگر در یک روز معمولی بخواهیم از غرب تهران به شرق
تهران برویم، حداقل سه ساعت در ترافیک میمانیم. حال، آهنگساز، ترانهسرا یا خوانندهای
که ساعتها در این ترافیک مانده، چه حسی برایش میماند که اصلاً بخواهد بخواند؛ چه
برسد که این خواندن تأثیرگذار شود. البته در این میان، نه مخاطبان مشکل دارند و نه
هنرمندان. سرعت حرف نخست را در این زمانه میزند. در این سرعت، همهچیز باید کوتاه
و مختصر باشد. بهاصطلاح چه توقعی میتوان داشت از همهمهی دود و ترافیک و نسلی که
همهچیز را در حد خوردن یک ساندویچ و پیتزا میخواهد؟
یعنی شما میگویید
در این شرایط نباید امید داشت؟
در میان اهالی
موسیقی، همدلی مانند دیگر هنرها نیست. هر کسی گوشه دنج خلوت خود را به کار گروهی و
کار دلی ترجیح میدهد. البته الان همه ادعای کار گروهی دارند؛ اما اینکه چند فکر متفاوت
در یک روز معین دور هم جمع شوند و کاری را ضبط کنند، به معنای کار گروهی و دلی نیست.
الان هنرمندان سینما ارتباط بهتر و منسجمتری با یکدیگر دارند و امیدوارم نسل جدید
موسیقیدانهای ما هم یاد بگیرند.
ایرج
نظرتان درباره
نسل جدید موسیقیدانان چیست؟
اطلاع زیادی
از موسیقی نسل جدید ندارم. آنها دارند تلاش خودشان را میکنند و هر کدام گوشهای از
این پیکر نیمهجان را گرفته و تکانی میدهند. درصد بسیار کمی از آثار، قابلتوجه و
شنیدن است و باقی صداها بدون استودیو و کامپیوتر به مفت خدا هم نمیارزد. صداها اغلب
کپی هستند و همه تقلید میکنند. الان درآمد و پول در آوردن حرف اول را میزند. چندی
پیش یکی از دوستان میگفت که در شمال ایران آنقدر زمین گران شده که کسی قدرت خانه
خریدن ندارد. همه اینها بخاطر طمعکاری است. در نهایت در موسیقی و هنر اینقدر همهچیز
جنبه تجملاتی پیدا میکند که نه هنرمند میتواند بخواند، نه مردمی که کار را گوش میدهند
به حقانیت کار ایمان دارند.
با توجه به
مشکلات و موقعیتی که به آن اشاره کردید، نظرتان درباره سیستم آموزشی چیست؟
مگر این همه
استاد تراز اول در این مملکت، از دل سیستم آموزشی و دانشگاه به اینجا رسیدهاند؟ چند
نفر از آهنگسازان یا مثلاً شاعران در این سیستم آموزشی رشد کردهاند؟ کلاً این سیستم
آموزشی خیلی وقت است که در همهجای دنیای ور افتاده و حالا با سختگیری هرچه تمامتر
استعدادهای خودمان را نابود میکند. حالا سیستم آموزش موسیقی ایرانی که به صورت سینه
به سینه بوده، کلاً با این سیستم مغایرت دارد. یک نوع احساس در موسیقی ایرانی نهفته
است که از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. هیچچیز مثل گذشته نیست. ویژگی این برهه از
زمان فراموشی است و معلوم نیست چند سال طول میکشد تا برای این مشکل فکری جدی اندیشیده
شود. البته نباید فراموش کرد به دلیل شرایط بد اقتصادی، تنها راه امرار معاش هنرمندان
موسیقی، همین تدریس است. وقتی بازار کار بد باشد، همه معلم میشوند؛ در صورتی که خیلیها
میتوانند خواننده یا آهنگساز خوبی باشند، ولی لزوماً نمیتوانند معلم خوبی باشند.
معلمی یک دانش و روحیه است. تا زمانی که همه محورها به جای چرخیدن بر مدار عشق، بر
مدار پول میچرخد، اتفاق خاصی را نمیتوان رقم زد.
دلتان نمیخواهد
دوباره به صحنه برگردید؟
چرا دلم نخواهد؟
ولی باید شرایط فراهم باشد و همچنین مسئولان فرهنگی راه را برای فعالیتهای صحنهای
ما باز کنند. من یکی از آرزوهایم این است که بتوانم دوباره مردم را از روی صحنه ببینم.
به نظرم مردم اگر علاقه به چیزی داشته باشند، آن را فراموش نمیکنند.
نظرتان درباره
صدای احسان چیست؟
به نظرم احسان
یک خواننده است که هم علم خوانندگی را میداند و هم صدایش خوب است و مهمتر از همه،
علاقهمند است. او مسیر خودش را میرود و در کارش موفق است. من هم برایش دعا میکنم.
چندی پیش در
شبکههای مجازی شایعه شده بود که شما پسر دیگری هم به اسم امیر احسان فدایی دارید.
امیر احسان
پسرم نیست ولی مانند پسرم است. از نوجوانی پیش من آموزش دیده و درس یاد گرفته و الان
ششدانگ حواساش به من است. چندین آلبوم مانند «من و استاد»، «صفای استاد»، «کلیپ گنج
قارون»، «به یاد فردین» و... را با همدیگر منتشر کردهایم. اغلب کار شبکههای مجازی
هم شایعهسازی شده است. من تقریباً هر جایی میروم، امیر احسان فدایی هم همراهم است
و شاید به دلیل همین رفتوآمدها این شایعه را درست کردهاند. اما انصافاً امیر احسان
شاگردی است که حق استادش را به خوبی ادا کرده است.
۱ نظر:
یک ایران و یک ایرج و یک عهدیه
امیدوارم که همیشه شاد و تندرست باشند!
براستی صدای ایرج و عهدیه جدا از «برنامه گلها» و آهنگهای سنگین و رنگین در رادیو ایران ـ سینمای ایران بدون این این دو خوانند ، یک پایش می لنگد! البته درآمدی خوبی هم برایشان داشت که نوش جانشان باد ولی این براستی در میان خوانندگان ایرانی « 7 سبک » بودند و هر سفارشی که برای فیلمها داده میشد را به بهترین سبک ممکن ، ادا میکردند و مردم را به گیشه سینماها در تهران و شهرستانها میکشیدند!
البته مشتی آدم واپسگرا و دبستانی که هنوز در 8 سالگی خود در جا میزنند! امروز در مرز 80 سالگی هنوز از فیلمهای فارسی و آواز خواندن ایرج و عهدیه در فیلمهای فارسی در رنج و عذاب بسر میبرند و حس کینه و انتقام در پیچاپیچ سخن عقده گشای آنها موج میزند!
با افسوس بسیار بتازگی جناب هوشمند عقیلی در تلویزیون کانال یک (شهرام همایون) با لحنی چندش آور از فیلمهای فارسی و ایراد گرفتن از آواز خواندن جناب ایرج در آن فیلمها سخن گفتند که برای من بسیار شگفت انگیز بود! ـ من ایشان را جور دیگری تصور میکردم که این گفتگو همۀ برداشتهای پیشین مرا به نا امیدی کشانید. از خودم پرسیدم که ایشان چرا به خود اجازه میدهد تا در بارۀ بزرگان هنر موسیقی انسان چنان گستاخانه و بیشرمانه داوری کند و هنر سینمای ایران خوار بخواند و هنر آواز خواندن در فیلمهای ایرانی پست تصور بداند! سپس خود را «هنرمند» هم بداند ـ براستی برخی بطوری ناشایسته، نام هنرمند را یدک میکشند زیرا در غارهای تاریک فکری و ذهنی زمان قاجار بسر میبرند و گذر روزگار و در بدری و مهاجرت به آمریکا هم هیچ درس آموزنده و مفیدی را به آنان نیاموخته است
با سپاس از وبسایت خوب قدیمی ها
پاپک
ارسال یک نظر