قدیمی ها -
علی رجبی و آرش فکور: بهانه بسیار زیبایی بود که به دلیل کار جدید امیر رسایی با
او در یک غروب تابستان در زیر آسمان ایران گفتگویی صمیمی داشته باشیم. امیر رسایی
این روزها فعالیت خود را بر روی یک کلیپ متفاوت با 5 ترانه، متمرکز کرده و این
خواننده مردمی که به معنای واقعی کلمه جزء هنرمندان مردمی سال های دور موسیقی است،
آرزویش این است که این اثر بتواند اندکی از خاطرات مردم را زنده کند. خاطرات
بسیاری از ترانه های ماندگار و آثاری که در ذره ذره، وجود مردم قرار دارد، دوباره
از ترانه «حرفت، حرف من» بگوید و بگوید کوه غم ها از تو دوره، تو یه عشق پاکی. این
کار متفاوت امیر رسایی که «میدلی امیر رسایی» نام دارد، شامل آهنگ هایی به نام های
«چشمه»، «تو رو فریاد می زنم»، «چه حالی»، «عزیزم» و «حرفت، حرف من» است.
در این
اثر سعی بر آن است، از بزرگانی در زمینه شعر و ملودی بهره برده شود که دیگر در بین
ما نیستند و یا اگر هستند، این روزها در این زمینه کمتر فعالیت می کنند، آهنگ هایی
از حسن شماعی زاده، حسن لشکری، فرید صدیقی و محمود قراملکی و شعر هایی به لطافت
ابر و زیبایی دریا، از اردلان سرفراز، کریم فکور، مانی عارفی، سعید دبیری و رضا
شمسا می باشد، تنظیم تمامی آهنگ ها به همت جوان با ذوق، فرید صدیقی با فیلمبرداری
حمید سحری است که با همیاری گروهی 25 نفری به اتمام رسیده است و به زودی این اثر
از شبکه های مختلف رسانه ای منتشر می شود.
در این
گفتگو امیر رسایی از خاطرات و لحظات شیرین رادیو می گوید و برای لحظه ای یاد
عزیزان و بزرگان موسیقی را زنده می کند، البته یادمان نرود که ایشان سال های زیاد
در غربت به تهیه برنامه ماندگاری به نام «هنر و هنرمند» دست زد و در اشاعه فرهنگ و
هنر اصیل ایرانی تلاش های بسیاری نمود. ترانه های «حرفت، حرف من» و «عزیزم» را می
تواند جز شناسنامه کاری امیر رسایی با سابقه در حدود نیم قرن فعالیت، در نظر گرفت
و ایشان را یکی از پیشکسوتان موزیک پاپ ایران، قلمداد کرد.
وی در
اوایل دوران جوانی با گذران فیلترهای سنگین و تحت نظارت اساتید موسیقی به رادیو
«ملی ایران» که ابتدا رادیو «تهران» نام داشت، راه یافت. رسایی علاوه بر هنر در
زمینه ورزش نیز مهارت هایی داشته و مربی ورزش او بازیگر معروف سینما، ناصر ملک
مطیعی در دبیرستان «خامنه ای پور» بود و تیم فوتبال این دبیرستان در پایتخت، مقام
اول را کسب نمود. آنچه در ادامه از نظر شما می گذرد گفتگوی اختصاصی گروه مجله
اینترنتی قدیمی ها در تاریخ 25 تیرماه 1393 با امیر رسایی می باشد.
بیوگرافی
خودتان را بگویید؟
سلام می
کنم به تمامی خوانندگان مجله اینترنتی قدیمی ها، شما دست اندرکاران مجله اینترنتی
«قدیمی ها» اولین گروهی هستید که با من در ایران مصاحبه می کنید و خلاصه ما را به
دام انداختید (با خنده). من امیر رسایی هستم که اسم من در شناسنامه ام، امیر حسین
رسایی است. زمانی که برای کار در رادیو رفتم، اسم امیر رسایی را برای خود برداشتم.
من متولد دروازه شمیران تهران هستم و رو به روی پارک امین الدوله، پدرم یک اندرونی
و بیرونی داشت که ما در آن جا زندگی می کردیم. دبستان من «مزین الدوله» بود که در
خیابان شمیران می رفتم و به یاد دارم، تا کلاس چهارم ابتدایی ناظم این دبستان،
زنده یاد منوچهر نوذری بود. در دبستان مزین الدوله من هر روز صبح ساعت 7/5 قرائت
های قرآن را در دفتر مدیر مدرسه (آقای شهپرست) می خواندم و بچه ها همه به صف بودند
و بعد به کلاس ها می رفتند.
اولین
جرقه های کار هنری شما به چه صورت بود؟
روزگار
گذشت و زمانی که 15 سال داشتم در سال 1337 در مجله «اطلاعات بانوان» و هم زمان،
همان موقع تلویزیونی در ایران شروع به کار کرد که مدیریت آن بر عهده آقای ثابت
پاسال بود. آن زمان آهنگ های راک و ایتالیایی و به خصوص آهنگ های بنیانگذار موزیک
پاپ ایران، زنده یاد ویگن را می خواندم. اتفاقا در آن زمان علی عباسی، مجله ستاره
سینما را داشت و عکس های بسیاری از ما در این مجله به عنوان این که صدایی خوبی
داشتیم و جوان هستیم، منتشر می کرد.
شما زمانی
ظهور کردید که زنده یاد روانبخش کار خود را شروع کرده بود، نظرتان را در مورد این
هنرمند بگویید؟
آن زمان
خواننده، جوان و خوش صدایی که زاده مشهد بود به نام غلامعلی روانبخش وارد کار هنری
شده بود، وقتی با او آشنا شدم، او یکی از بهترین دوست های هنری من گردید. روانبخش
بسیار خوش برخورد بود و صدایی خوبی داشت که تا به امروز نظیرش را ندیدم.
آیا شما
برای ورود به کار هنری، تحت نظر اساتیدی هنری بودید؟
بله،
15سالم بود که در حدود 4 سال نزد استاد ملک، سنتور نواختم و شاگرد ایشان بودم.
مدتی زنده یاد عماد رام به منزل پدری من می آمد و با من کار می کرد، البته این
تعلیم ها زمانی بود که من زیر 20 سال سن داشتم. زمانی که من با دکتر رضا ناروند،
سرپرست دانشجویان دانشگاه تهران به رادیو رفتم، اساتیدی مثل جواد بدیع زاده، حبیب
الله بدیعی، انوشیروان روحانی، علی تجویدی، مشیر همایون شهردار و مرتضی حنانه که
جز بزرگان موسیقی بودند، از من امتحان گرفتند. یادم می آید در حدود 200 نفر برای
کار در رادیو در صف بودند. در زمان قبل از انقلاب چند خواننده اصلی موزیک پاپ به
نام های ویگن، منوچهر سخایی، غلامعلی روانبخش و محمد نوری فعالیت می کردند.
آن زمان
رادیو تعدادی از خوانندگان را با شرایطی خاص استخدام می کرد، شما در چه زمانی به
استخدام رادیو در آمدید؟
من در
حدود سن 19-18 در سال 1341 با ابلاغ رسمی وارد رادیو شدم و ماهیانه حقوقم 150
تومان بود، البته آن زمان رادیو «ایران» وجود نداشت و ابتدا رادیو «تهران» نام
داشت. استودیو شماره 8 نبود و اکثر کارها در استودیو شماره 2 اجرا می شد. من در آن
زمان با سازهای مختلف ایرانی، ارکستر برنامه «شما و رادیو»، ارکستر «پاپ موزیک» و
ارکستر «جوانان» کار کردم.
شما ابتدا
با یک ترانه دوصدایی با خانم پوران به نام «چرا و کجا» با شعر کریم فکور و آهنگ
رضا ناروند وارد کار هنرشدید، ساخت و اجرا این ترانه چگونه بود؟
قبل از
اینکه به رادیو بروم، دوست خوبم دکتر رضا ناروند آهنگی را برایم ساخته بود که با
دست پر برای کار در رادیو و شورا موسیقی برویم. جالب این است که دکتر رضا ناروند
گفت: من آهنگی ساختم که شما به صورت دو صدایی با الهه بخوانید. من گفتم: راست
میگی؟ چون آن موقع الهه در اوج شهرت بود و همیشه الهه بود و نظیرش دیگر نیست، زیرا
صداهای امروزی همه کامپیوتری است و ما کمتر صدایی داریم که از درون دل بیاید و بعد
در حنجر به صورت واضح برای شنونده پخش بشود.
بلاخره
ترانه اول ساخته شد که من با زنده یاد الهه بخوانم و در حدود 3 ماه این ترانه را
تمرین کردم، متاسفانه بعد الهه مریض شد و نتوانست برای ضبط این کار آماده بشود و
از این بابت بسیار ناراحت شدم. من هر چه در موسیقی دارم باید بگویم از دکتر رضا
ناروند دارم، ایشان سرپرست دانشجویان دانشگاه تهران بودند و در ضمن دکترای ادبیات
دانشگاه تهران را دارند، بلاخره 10 روزی گذشت و دکتر ناروند گفتند: با خانم پوران
صحبت کردم که شما این آهنگ را با ایشان دو صدایی اجرا کنید. گفتم: شوخی می کنید،
مگه میشه؟ من یک خواننده گمنام هستم. ایشان گفت: من به پوران گفتم و ایشان از صدای
شما تعریف کرده. این کار را تمرین کردم و به استودیو 8 که تازه افتتاح شده بود،
برای ضبط رفتیم. در آن جا دانشجویان دانشگاه تهران، اسفندیار منفردزاده، کریم
فکور، پرویز اتابکی، تورج نگهبان برای ضبط این کار حضور داشتند. در ضبط های آن
زمان یک بار الی دوبار بیشتر نمی توانستیم برای ضبط، ترانه را اجرا کنیم و مثل
امروز نبود که چند بار در استودیو ها آهنگ ها را ضبط می کنند. یادم هست این کار را
اکستر نواخت و من با پوران با هم بر سر یک میکروفن اجرا کردیم که یک بار هر دو شعر
را اشتباه اجرا کردیم، ولی بار دوم این آهنگ را زیبا اجرا کردیم. از آن زمان به
بعد ترانه های دو صدایی مد شد و اغلب خواننده های مرد با خواننده های زن این کارها
را اجرا کردند.
چند ترانه
دو صدایی اجرا کردید؟
من آهنگ
«فال ببین» با خانم پرتو، آهنگ «چرا چرا» را با گوگوش، آهنگ «عشق بی فرجام» با
پوران و آهنگ «وداع» را با خانم بهشته اجرا کردم.
باید برای
اجرا و هماهنگی ترانه های دو صدایی بین خواننده های مرد و زن توافق هایی صورت می
گرفت، این توافق ها بین خوانندگان به چه صورت بود؟
اگر
خواننده ای تمایل برای اجرای کار برای ترانه های دوصدایی نداشت، مستقیم نمی گفت.
هیچ وقت برای هماهنگی این کارها دو خواننده را با هم رو به رو نمی کردند، مثلا می
آمدند به من می گفتند: کاری آماده کردیم، آیا می خواهید با خانم بهشته بخوانید؟ من
هم طوری مخالفتم، را اعلام نمی کردم که آن فرد ناراحت بشود، بلکه می گفتم: صدای من
به خانم بهشته یا فلان خواننده نمی خورد، ترانه یا آهنگی بسازید که برای هر دو
خواننده خوب باشد. در آن زمان مثل امروز در کارهای دوصدایی آزار و اذیتی وجود
نداشت و خواننده ها با هم توافق می کردند.
نظرتان در
مورد نوع صداها، ملودی ها و شعرها در موسیقی امروز ایران چیست؟
متاسفانه
صداهای امروز همه تقلیدی، قلابی و مصنوعی است و به زور می خواهند کسی را به
خواننده تبدیل کنند. رسانه ها و تلویزیون ها می خواهند یک سری صداها را به خواننده
تبدیل کنند، ولی این صداها، یک بار مصرف هستند. آهنگ های قدیمی را می توانید چند
بار گوش کنید از من گرفته تا خواننده های دیگری مثل بنان، عبدالوهاب شهیدی، قوامی،
گلپا و ایرج دیگر نظیر ندارند. من وقتی برای امتحان به رادیو رفتم استاد جواد
بدیعی زاده از صدای من تعریف کرد و این است که الان بعد از 44 سال هنوز مردم ترانه
«حرفت، حرف من» را گوش می کنند و جوانان بسیاری این کار را بازخوانی کردند چون،
ملودی و شعر زیباست. متاسفانه الان خواننده های امروز ایران را نمی شناسم و چند
نفر را فقط از روی اسم می شناسم. خواننده باید فروتنی داشته باشد و نباید همیشه
خود را مغرور نشان دهد. موزیک ما در این چند ساله رشدی
نداشته است. متاسفانه امروزه شعرها و ملودی ها خوب نیست و من باید حتما
کاری اجرا کنم که از ترانه «حرفت، حرف من» یا «عزیزم» بهتر باشد. یادم هست آن موقع
آقای دکتر نیرسینا، رییس شورای عالی موسیقی بودند و زیر قسمت های اشتباه شعرهای
تورج نگهبان را خط می کشیدند و تا زمانی که شعری تایید نمی شد، اصلا اجازه اجرا
نداشت.
در صحبت
ها به زنده یاد جواد بدیعی زاده در رادیو اشاره کردید، نظر ایشان بر روی صدای شما
چگونه بود؟
زمانی که
در رادیو بودم، جواد بدیعی زاده آمد و گفت: چه صدای خوبی داری، ولی سبک عربی
نخوان. آن زمان خواننده ای به نام عبدالوهاب مصری در مصر شروع به کار کرده بود و
ترانه «گمیل گمال» او بسیار پرفروش شده بود. جواد بدیعی زاده گفت: تن صدای شما، مثل
عبدالوهاب مصری است. بلاخره ما آمدیم و مشیر همایون شهردار پیانو را نواخت و ما آن
شعری که مربوط به دبستان «مزین الدوله» بود را خواندیم. این ها بخشی از خاطرات
شیرین من هست که در بیوگرافی ام هست. رد کردن فلیتری که آن زمان در رادیو بود به
این آسانی نبود. در رادیو صداهای یونیک قبول می شد و صدای تکراری جایی نداشت، مثلا
منوچهر سخایی یکی بود، ویگن یکی بود و کسی دیگری هم صدا و هم سبک این افراد نبود.
همکاری و
همیاری هنرمندان برای پیشبرد یک برنامه یا کنسرت به چه صورت است؟
متاسفانه
الان برای کنسرت ها، خواننده ها با هم هیچ تفاهمی ندارند و مثلا می گویند: من باید
اول بخوانم یا اگر فلان خواننده باشد، من اجرا نمی کنم. هنگامی که هنرمندان برای
اجرای کنسرت روی صحنه می روند، اینقدر وقت کشی می کنند که زمانی برای خواننده بعدی
باقی نماند. احترام ها و حرمت ها همه از بین رفته است. قدیم وقتی من به رادیو می
رفتم زنده یادان ویگن، منوچهر سخایی، دلکش، الهه، پوران و روابخش بودند و من از
همه این بزرگان، کوچکتر بودم و احترام به آن ها می گذاشتم، چون آن ها در کار از من
جلوتر بودند و این بسیار طبیعی بود. زنده یاد استاد قوامی می گفت: شرط اول یک
هنرمند یا خواننده، تربیت و چشم پاکی آن هنرمند هست و بعد روی صدا تاکید می کنیم،
اگر هنرمندی برای اجرا به منزل کسی می رود، فقط باید کار هنری را اجرا کند، نه
اینکه چشم بر ناموس صاحب خانه داشته باشد. یادم می آید در سال 1970 میلادی از طرف
رادیو من با خانم رامش به همراه اکستر موزیک پاپ تلویزیون در ترکیه مقابل رییس
جمهور برنامه داشتیم و سرپرست این برنامه استاد تجویدی بود که چقدر این کار با
کلاس و منظم اجرا شد.
حضور شما
در برنامه های نظیر «شما و رادیو» و «هنر برای مردم» چگونه رقم خورد؟
ما با
ارکستر دانشجویان تهران ادامه دادیم و بعد وارد رادیو شدیم. در رادیو هر دو هفته،
یک بار از طرف شاهرخ نادری به برنامه «شما و رادیو» دعوت می شدم. یادم هست در
رادیو مدیر عاملی به نام آقای شیرزاد برنامه ای به نام «هنر برای مردم» را ساخت.
این برنامه به این صورت بود که هر هفته 5-4 خواننده به همراه گروه موسیقی خود برای
اجرا به محله های مختلف می رفتند مثل من، ویگن، رامش و پوران به کاخ جوانان امیریه
تهران می رفتیم و در آنجا برای مردم برنامه اجرا می کردیم. واقعا باید بگویم در
محیط هایی که من برنامه اجرا می کردم، 3000 نفر محیط گنجایش داشته و 10000 نفر هم
در خیابان های اطراف حضور داشتند. در اغلب شهرهای مختلف ایران در آن موقع برنامه
اجرا کردم.
شما در
کارنامه هنری خود تعداد بی شماری ترانه برای فیلم های سینمایی در قبل از انقلاب
اجرا کردید، این کار در ابتدا توسط چه کسی به شما پیشنهاد شد؟
27 ساله بودم و در آن زمان در متل «قو» می خواندم، زنده یاد خسرو
پرویزی، کارگردان سینما به من گفت: فیلمی آمده به نام «جوانان زیر آفتاب» که
آلبانو و رومینا پاور بازی کردند، من بر اساس این فیلم داستانی نوشتم و چون شما
موتورسوار هستی، می خواهم این فیلم را بازی کنی؟ این موضوع گذشت و روزی بابک
افشار، برادر افشین مقراضی که جز یکی از آهنگسازان بزرگ است، به من گفت: می خواهی
در فیلم ها بخوانی، چند تا آهنگ فیلم هست و شما هم خیلی خوب و سریع اجرا می کنید.
گفتم: کار برای چه کسی است؟ گفت: کار برای استودیو عصر طلایی، امین امینی هست.
بلاخره به آنجا رفتیم و زنده یادان حمید قنبری و منوچهر سخایی حضور داشتند و یادم
هست که برای انتخاب صدای من، برای زنده یاد گرشا رئوفی و محمد متوسلانی بحث بود.
من در فیلم هایی مثل، «سه بزن بهادر»، «سه تفگ دار» و هر فیلمی که این سه هنرمند
به نام های گرشا رئوفی، محمد متوسلانی و منصور سپهرنیا بازی کردند، من در آنها
ترانه خوانده ام. البته در فیلم هایی هم به جای منوچهر وثوق، رضا بیک ایمانوردی،
کامی کسروی نیز ترانه هایی اجرا کردم. از این زمان به بعد من و خانم عهدیه هر هفته
در استودیو های مختلف ترانه های زیادی اجرا می کردیم. در حدود 45 آهنگ دو صدایی با
خانم عهدیه اجرا کردم و در حدود 50 ترانه به تنهایی در فیلم ها خواندم که جمعا در
حدود 100 ترانه برای فیلم ها اجرا کردم. این ترانه ها را من در استودیوها خیلی
سریع اجرا می کردم، البته اگر فیلم احساسی بود، من فیلم را می دیدم و با نزدیک شدن
به آن حس بازیگر، ترانه را در استودیو اجرا می کردم.
برای
انتخاب یک اثر، بین شعر و آهنگ، تاکید شما بیشتر بر کدام قسمت است؟
همیشه
باید ملودی در رگ من قرار بگیرد و زمزمه شود، وقتی ملودی در ذهنم قرار گرفت، من بر
شعر تاکید می کنم. از هنرمندان قدیمی در موزیک پاپ فقط من و عارف عزیز هستیم و
کسانی که الان در امریکا فعالیت می کنند جز خوانندگانی هستند که بعد از ما به حیطه
خوانندگی آمدند.
اولین
صفحه شما با چه ترانه ای و توسط کدام کمپانی به بازار آمد؟
اولین
صفحه ام، ترانه دو صدایی من با پوران به نام «چرا و کجا» بود که توسط کمپانی رویال
منتشر شد.
یک خاطره
شیرین از فعالیت هنری خود بگویید؟
روزی
دوستان به من زنگ زدند و گفتند: صفحه های شما با پوران مربوط به ترانه «چرا و کجا»
در لاله زار دارد، داغ داغ به فروش می رسد. من تا آن زمان شناختی از لاله زار
نداشتم و لاله زار را تا به حال ندیده بودم. من با جیپ شهربانی به همراه پاسبانی
(آقای کمنگر) که زیر دست پدرم بود به لاله زار تهران رفتیم، یادم هست صفحه مرا به
قیمت 3 تومان و 5 ریال می فروختند. به لاله زار رفتیم ناگهان ترانه ام را در آنجا
شنیدم و به پاسبان (آقای کمانگر) گفتم بایستیم، دیدم روی شیشه نوشته «پوران و
رسایی جدید رسید». آن زمان من کمی شر و معترض بودم، غرور جوانی در من بود و دوست
نداشتم کسی حق مرا ضایع کند.
از ماشین
پیاده شدم به راننده جیپ گفتم: هر موقع لازم دانستم، شما را صدا می کنم. به مغازه
دار گفتم: سلام، این ترانه که زدید چی هست؟ گفت: این ترانه پوران با یک خواننده
جوانی به نام امیر رسایی است. گفتم: قیمت چند است؟ گفت: 3 تومان 5 ریال. گفتم: آیا
کمتر می دهید؟ گفت: برو بیرون، تو خریدار نیستی! (باخنده). پول را کامل دادم و
گفتم: این واقعا صفحه امیر رسایی هست که جمعه صدایش از رادیو با خانم پوران پخش شد؟
هر چه گفتم او جواب داد: آره، وقت مرا نگیر. دیدم خیلی بی تربیت هست، راننده جیپ
(آقای کمانگر) را صدا کردم و گفتم: این صفحه را خریدم. راننده (آقای کمانگر) گفت:
این که مال شماست؟ گفتم: بله. گفت: الان می دونم چیکار کنم. راننده به مغازه صفحه
فروشی رفت و گفت: این صفحه را شما از کجا آوردید؟ من دیدم دارند در پشت مغازه این
صفحه را خودشان تکثیر می کنند، در صورتی که من پول ترانه و ضبط را دادم. راننده به
مغازه دار گفت: ایشان خواننده این صفحه هستند. بلافاصله مغازه دار گفت: چرا خودتون
را معرفی نکردید؟ من صفحه را به مغازه دار دادم و گفتم: شما بابت این کار باید به
من 3000 تومان بدهید. مغازه دار گفت: من 3000 تومان از کجا بیاوررم. به راننده
گفتم: ایشان را به کلانتری بیاورید. بلافاصله دیدم مغازه دار دوید و گفت: شما پسر
جناب ریئس کلانتری و پسر خوبی هستید. یادم هست 500 یا 1000 تومان داد و گفت بقیه
اش را هفته دیگه که در حدود 2000 تومان است به راننده (آقای کمانگر) پرداخت می کنم. باز دوباره جلوتر
رفتیم، دیدیم مغازه دیگری دارد صفحات من را به صورت قاچاق می فروشد. به راننده
ایستادم و گفتم: امروز، روز کاسبی ماست (باخنده).
به داخل
مغازه رفتم، گفتم: این صفحه چیه؟ گفت کار جدید پوران هست با رسایی که همین جمعه از
رادیو پخش شد. گفتم: چند هست؟ گفت: 3
تومان، بلافاصله، الکی گفتم: مغازه بغلی 2 تومان می داد و من که نباید پولش را
بدم، چون من خودم، امیر رسایی هستم. هدف من این بود مچ آن مغازه دار را بگیرم.
گفت: وقت مرا نگیر، برو بچه، روز صد نفر می آیند، می گویند: ما امیر رسایی هستیم.
پول را دادم و در دل خودم گفتم: الان نمی
دانی چه خبر است، پوستت را می کنم. به راننده (آقای کمانگر) گفتم: این را 3 تومان
خریدم. با او به مغازه رفتیم، راننده گفت: این صفحه را می دانی چه کسی خوانده.
مغازه دار گفت: بله، پوران با جوانی به نام امیر رسایی. راننده گفت: امیر رسایی
ایشان هستند، بلافاصله 3 تومان را برگرداند، گفتم: باید 3000 تومان بدهی. گفت:
3000 تومان آخه چرا؟ گفتم: من پول آهنگ و ضبط دادم و شما همین طوری آهنگ های ما را
کپی می کنید. 1000 تومان داد و قرار شد بقیه را دوباره چند وقت دیگر به ما بدهند.
بعد ها از کمپانی رویال فهمیدم در حدود 250 الی 300 هزار از این صفحه به جز آن
تعدادی که در لاله زار به صورت قاچاق تولید می شد، از این ترانه به فروش رسید.
اگر خاطره
ای تلخی از دوران فعالیت خود دارید، بگویید؟
برنامه ای
در سالن محمدرضا شاه پهلوی داشتیم که مجری این برنامه زنده یاد حمید قنبری بود و
حدود 12 هزار نفر از مردم حضور داشتند. ماشین خودم را پشت شهرداری پارک کردم و
دیدم کسی نیست که مرا به داخل سالن ببرد و همه جا پاسبان ایستاده است. بلاخره راه
خودم را رفتم و پاسبانی از رفتن من جلوگیری می کردم، گفت: کجا می روی. گفتم: من
امیر رسایی هستم و برنامه دارم. پاسبان بسیار از رفتن من جلوگیری کرد و دست به
باتون شد که مردم همه می گفتند: این خود امیر رسایی است. بلاخره خبر به حمید قنبری
رسید و او آمد. رییس پاسبان ها خیلی از ما پوزش خواست و گفت: تا الان صد نفر آمدند
و گفتند: ما امیر رسایی هستیم و می خواستند به سالن بروند.
شما در
متل «قو» سابقه فعالیت هنری دارید، قرارداد شما در متل «قو» به چه صورت تنظیم شد؟
تازه
ترانه «چرا و کجا» و چند ترانه دیگر را خوانده بودم. یادم هست با دوستانم به لب
دریا رفته بودیم، من ترانه می خواندم و بستنی می خوردیم، ناگهان میکروفن لب دریا
نام مرا صدا زد. مدیری به نام آقای ارجمند از من دعوت کرد که دو هفته در متل «قو»
بخوانم. گفتم: من باید با پدرم صحبت کنم، چون قرار بر این بود به تهران برگردم.
پدرم با کار من موافقت کرد و دو هفته کار من در متل «قو» به پایان رسید. ترانه ای
به نام «دیده دیده» را خواندم که در اصل یونانی بود و کریم فکور آن را ساخته بود،
بعد از آن، ترانه «عزیزم» را اجرا کردم. ترانه «حرفت، حرف من» و «عزیزم» شناسنامه
من هست و مثل موشکی بود که به هوا رفت. با اجرای ترانه «عزیزم» قراردادم در متل
«قو» به مدت 10 سال تمدید شد.
شما در
دبیرستانی تحصیل کردید که استاد ناصر ملک مطیعی، مربی ورزش شما بود، حضور شما در
کنار ناصر ملک مطیعی چگونه رقم خورد؟
ابتدا به
دبیرستان « 15 بهمن» می رفتم و من گوشه راست و گل زن تیم فوتبال مدرسه بودم. کلاس
دهم بودم که در تهران پارس، پشت ماشین سازی 10 ویلا ساخته شده بود، پدرم ویلای
سومی را خرید و انوشیروان روحانی ویلای پنجمی، زنده یاد پوران ویلای هفتمی و پدر انوشیروان
روحانی ویلای نهمی را خریده بودند و در ضمن پشت این مجموعه، ساختمان های دیگری
ساخته شده بود که عارف یکی از آن ساختمان ها را خریده بود. یکی به ناصر ملک مطیعی
گفت: گوشه راست تیم فوتبال مدرسه، امیر رسایی، پسر سرهنگ رسایی رییس انجمن مدرسه
تهران پارس هست. ناصر ملک مطیعی با پدرم تماس می گیرند و مرا از دبیرستان « 15
بهمن» به دبیرستان «خامنه ای پور» منتقل می کنند. یادم هست زمانی که برای تمرین به
زمین شماره 2 «امجدیه» می رفتیم، من خودم را گرم می کردم. ناصر خان مرا صدا می زد
و می گفت: من زیاد وقت ندارم، زود 2 تا گل بزن تا بریم. فوتبال دبیرستان خامنه ای
پور با ناصر ملک مطیعی در پایتخت اول شد. من قهرمان صد متر آموزشگاه ها بودم و صد
متر را در فاصله زمانی 12/3 ثانیه می رفتم.
در چه
سالی از ایران خارج شدید و به کجا رفتید؟
در تاریخ
یکم می 1977 میلادی حدود دو سال قبل از انقلاب، آقای احمد مسعود مدیریت کاباره
«تهران» با من قراردادی بست که برای افتتاح کاباره «تهران» در لوس آنجلس برنامه
اجرا کنم، من در آن زمان در ایران با زنده یاد هایده در کاباره «باکارا» می
خواندم. این قرارداد با احمد مسعود به مدت سه ماه بود و از رادیو به مدت سه ماه
مرخصی گرفتم، ابتدا از ایران به نیویورک و بعد به لوس آنجلس رفتم. قراردادم در
آنجا برای کار در کاباره «تهران» از سه ماه به شش ماه تمدید شد و مجبورا خانه ای
در آنجا خریدم و این قرارداد هر سه ماه پشت سر هم تا سال 1980 تمدید گردید، در
ایران انقلاب شد و ما در آمریکا ماندیم.
یکی از
کارهای شما در غربت ساخت برنامه ای به نام «هنر و هنرمند» بود، کمی از این برنامه
برای ما بگویید؟
من در
حدود 13 سال به جمع آوری آثار بزرگان موسیقی و هنر ایران وقت گذاشتم و در حدود 80
قسمت از این کار را تا به امروز آماده کردم. این کارها در مجموع به نام برنامه
«هنر و هنرمند» نام گرفت که مدت دو سال از یکی از شبکه های ماهواره ای پخش گردید.
«هنر و هنرمند» یکی از کارهای ماندگاری است که من در طی این سال ها از هر جهت برای
آن تلاش کردم و مشکلات بسیاری را برای این کار، پشت سر گذاشتم.
وضیعت
زندگی هنرمندان در غربت را چگونه ارزیابی می کنید؟
من زیاد
در رفت آمد با دوستان و هنرمندان در غربت نیستم. تعداد انگشت شماری از هنرمندان در
رفاه هستند، ولی بقیه به صورت معمولی زندگی می کنند.
کار رسانه
های لوس انجلسی در حمایت و معرفی هنرمندان به مردم به چه صورت است ؟
رسانه های
مختلف، زیاد خواننده ها را بزرگ می کنند و پول های عجیبی برای بزرگ کردن هنرمندان
به جیب زدند. مثلا شما که در مجله ای به نام «قدیمی ها» هستید که من بسیار دوست
دارم، اگر بخواهید می توانید آقا یا خانم ایکس را با گذاشتن مطلب و نوشتن مقاله
بزرگ بکنید و این موضوع همانند این است که کسی را شما با زور سرم، وارد رگ مردم
بکنید، البته فقط اسم، وارد ذهن ها می شود، ولی وقتی شما آن فرد را می بنید، می
فهمید آن فرد کسی نیست و فقط یک اسم است. این مسئله ای است که در رسانه ها و مجلات
لوس آنجلس می بینیم و مثلا عکس روی جلد را برای تبلیغ هنرمند، 7000 الی 10000 دلار می گیرند.
در صحبت
ها از مسائلی همچون باند بازی ها در غربت اشاره کردید، این باند بازی ها از چه
زمانی وارد صحنه هنر شد؟
باند بازی
ها از اوایل سکونت ما در لوس انجلس ادامه داشته و هنوز هم ادامه دارد. این خوانده
می گوید: من با فلان خواننده نمی خوانم، من اول باید اجرا کنم و بعد فلان خواننده
بخواند. لجبازی هایی از این قبیل را ما هنوز در لوس آنجلس داریم. من نمی دانم اول
یا وسط خواندن در کنسرت ها چه معنایی دارد؟ ما آن زمان که کنسرت اجرا می کردیم، آقای
شیرزاد (مدیر برنامه) می گفت: آقای رسایی شما آخر بخوانید. ما قبول می کردیم آن هم
در برابر خواننده بزرگی مثل ویگن. اگر چهار نفر خواننده، کنسرت داشتیم و مردم برای
دیدن کنسرت ما می آمدند، فرقی نمی کند که امیر رسایی اول یا آخر بخواند. مردم در
این کنسرت برای هر چهار خواننده آمدند. ما نباید برویم پشت سرهم، همدیگر را خورد
کنیم، مردم که گناه نکردند. الان هم مد شده کسی در کنسرت ها زنده نمی خواند و لب
می زنند.
چرا تا به
امروز در لوس انجلس سندیکایی برای هنرمندان ساخته نشده است؟
متاسفانه
هنرمندان چشم ندارند، همدیگر را ببیند و من هم نمی دانم چرا؟ هنرمندان ما از قدیم
تا به امروز این کار را به تعویق انداختند. به نظرم وقتی هنرمندی می آید و در
کاباره ای می خواند و در طول هفته در مهمانی ها مختلف کار می کند، درآمد خود را در
می آورد به همین دلیل می گوید: سندیکا دیگر چه به دردی می خورد. ما تا به امروز در
لوس آنجلس چندین و چندین بار برای سندیکا جمع شدیم، ولی هیچ وقت اتحاد نداشتیم،
چون فلان فرد می گوید: اگر آن بیاید، من نمیام و حرف هایی اینچنین. ما هچ وقت
نتوانستیم و نمی توانیم سندیکا داشته باشیم و هنرمند همیشه با این شرایط، کلاهش پس
معرکه است.
غیر از
شما در خانواده «رسایی» کسی دیگری در حیطه هنر فعالیت می کند؟
برادر
بزرگ من، دکتر هوشنگ رسایی که در شهر کلن به شغل دندان پزشکی مشغول هست، ایشان
شاگرد اول ویلن در زمان دکتر اقبال (نخست وزیر
ایران) بودند و جلد اول موسیقی را از طرف دکتر اقبال گرفتند و ایشان شاگرد
استاد حسین یاحقی بودند که دوره های استاد ابوالحسن صبا را هم گذرانده بودند.
برادر کوچک تر من، امیر جعفر رسایی هستند که چند آهنگ خواندند و صدایی خوبی
داشتند، ولی خانواده ترجیح دادند، برادرم در رشته ریاضی در آلمان ادامه تحصیل بدهد
و در هنر فعالیتی نداشته باشند.
از مسیری
که تا به امروز در زمینه موسیقی طی کردید، راضی هستید؟
کار هنری،
کار بسیار مشکلی است و در این کار هم شادی و هم ناراحتی هست. من عاشق خواندن هستم
و هنر را اصولا دوست دارم و اگر دوباره متولد بشوم، خوانندگی را انتخاب می کنم.
کدام یک
از خوانندگان ایرانی را دوست دارید؟
من عاشق
اکبر گلپایگانی هستم. زمانی که بزم می گذاشتیم، قبل از این که در کار هنری باشم،
کارهای اکبر گلپایگانی را اجرا می کردم.
این روزها
چه اثر جدیدی برای مردم در دست تهیه دارید؟
بسیار
سوال قشنگی پرسیدید. آخرین آلبوم من شامل 11 ترانه به نام «عزیزم» بود که از طرف
شرکت ترانه در سال 2012 به بازار عرضه شد. امروزه یک کار بسیار متفاوت در دست تهیه
دارم که تا چند روز دیگر در رسانه ها و شبکه های جهانی پخش خواهد شد. تنظیم این
کار از فرید صدیقی، فلیمبرداری از حمید سحری است که به اتفاق این گروه تهیه شده
است و نام این کار «میدلی امیر سایی» است که شامل 5 ترانه به نام های «چشمه»، «تو
رو فریاد می زنم»، «چه حالی»، «عزیزم» و «حرفت، حرف من» با شعرهایی از اردلان
سرفراز، کریم فکور، سعید دبیری، مانی عارفی و رضا شمسا و آهنگ هایی از حسن شماعی زاده،
حسن لشکری، محمود قراملکی و فرید صدیقی می باشد.
در مورد
زندگی شخصی خودتان توضیح بدهید؟
من یک بار
ازدواج کردم و یک جفت دختر دوقلو و یک پسر دارم. امروزه هم جدا زندگی می کنم.
پیشنهاد
شما به جوانان علاقه مند در زمینه موسیقی چیست؟
اگر صدای
خوبی دارند و اگر حس می کنند هنری دارند، بروند یک دوره موزیک ببینند. در مهمانی
هایی که فقط توسط فامیل تشویق می شوند، ننشینند و مثلا عمه، خاله و دایی بگویند: چه صدایی خوبی دارید و آن جوان
نرود فرش زیر پای خود را بفروشند تا وارد عرصه خوانندگی بشود. بگذارید کسانی هنر
شما جوانان را تشخیص بدهند که حرفه آن ها، موسیقی است.
ساخت
موزیک ویدئو و کلیپ به چه صورت است؟
کلیپ سازی
کار آسانی نیست. من خودم دوره ای از کارهای ادیت را گذارندم و باید آدم در این
کارها ذوق داشته باشد و به سراغ چنین کارهایی برود. کار کلیپ سازی، کار بسیار جالبی
است.
چه کسی در
راه هنر، مشوق شما بوده است؟
من فقط از
خدا تشکر می کنم که مرا به این دنیا آورده و او خالق من هست. مشوق اصلی من، مردم
عزیزم هستند که اکثرا از طریق فیس بوک نسبت به من لطف دارند. من بیش از نیم قرن
کار هنری خود را انجام دادم. این ها محبت های مردم نسبت به ما هنرمندان هست. شما
مردم همیشه در قلب ما هنرمندان هستید.
نظرتان در
مورد خوانندگان رپ چیست؟
خوانندگان
رپ را دوست دارم و وقتی تلویزیون را روشن می کنم، گاهی کارهای رپرها را می بینم و
کارشان آسان نیست. کار رپرها قابل ستایش هست. البته این نوع کارها معلوم نیست تا
چه زمانی ادامه داشته باشد.
کدام یک
از آثار خود را بیشتر دوست دارید؟
من آلبوم
های «می خونه» و «عشق و نیاش» را بسیار دوست دارم و همه این کارها از محتوای خوبی
برخوردار هستند. کاش آهنگ ها و شعرهایی با این محتوا امروز بودند که ما اجرا می کردیم،
تا مردم لذت ببرند.
آیا امکان
دارد مثل گذشته، امروز یک اثر هنری بازده خوبی داشته باشد؟
خیلی کم
پیش می آید امروزه یک کار هنری بگیرد.
امروزه
کار با کمپانی های موسیقی را چگونه ارزیابی می کنید؟
من با
کمپانی ها که سال گذشته برای آلبوم «عزیزم» صحبت می کردم، گفتند: شما کار را به ما
بده و برو. شما در نظر بگیرید 11 ترانه با چه مشکلاتی، خواننده آماده می کند و
کمپانی ها، حمایتی نمی کنند. جدیدا هم کمپانی ها ضرر می کنند، چون یکی اثر را می
خرد و 150 نفر کپی می کنند. از طرف دیگر اکثر سایت های اینترنتی آهنگ های ما را
برای دانلود گذاشته اند. این کارها قشنگ نیست، به همین دلیل دیگر تمایلی برای
آماده سازی کار جدید با این مخارج سنگین ندارم. جدیدا هم کنسرت ها دیگر هیچ منافعی
برای هنرمندان ندارد و اغلب کنسرت ها با ضرر روبه رو هستند.
آیا تا به
حال برنامه ها یا کنسرت هایی را برای کمک به قشری خاصی اجرا کردید؟
بله، من
در برنامه های اجرایی تلویزیون بودم و چون استخدام رادیو هم بودم، ماهیانه حقوق می
گرفتم، ولی برنامه هایی که مثلا برای معلولین اجرا می کردم، شخصا هیچ پولی دریافت
نمی کردم. اگر هم دانشجویان پولی برای ارکستر نداشتند، من مجانی برای آن ها برنامه
اجرا می کردم.
وظیفه
هنرمندان نسبت به مردم چیست؟
مردمی که
ما هنرمندان را به اوج رساندند، ما باید نسبت به آنها مهربان باشیم، مردم هم چیزی
زیادی از ما نمی خواهند، جز امضا و عکس یادگاری. گاهی اوقات فرضا وقتی هنرمندی
برنامه اجرا می کند، نمی تواند به میان مردم با آن جمعیت زیاد بیاید و یا این
امکان نیست، هنرمند در پشت صحنه بیشتر از 10 نفر ببیند، من از مردم می خواهم این
برداشت را نکنند که هنرمند نسبت به آنها بی مهر است. ما هنرمندان هر چه داریم، از
شما مردم هست. من عاشق مردم ایران هستم.
کار در
کاباره برای هنرمند به چه صورت است؟
کار در
کاباره ها برای هر هنرمندی آسان نیست و من جز خوانندگان کاباره هستم. اصولا صاحب
های کاباره می دانند چه هنرمندانی را برای کار در کاباره بیاورند.
کار ما در
مجله اینترنتی «قدیمی ها» را چگونه ارزیابی می کنید؟
بسیار از
شما تشکر می کنم که آمدید و دارید برنامه ای را تهیه می کنید که نشان دهد این امیر
رسایی با این بیوگرافی است. البته من از مردم و کسانی که توان این را دارند، می
خواهم شما را برای ادامه این کار حمایت و پشتیبانی کنند. این کار شما، کار آسانی
نیست.
حرف شما
در آخر برای خوانندگان مجله اینترنتی «قدیمی ها» چیست؟
من از شما
عزیزان به خصوص آرش فکور و علی رجبی که عاشق هنرمندان قدیمی هستند و در مجله
اینترنتی قدیمی ها فعالیت می کنید، تشکر می کنم. امیدوارم هر آنچه که آرزویش را
دارید و درخور شخصیت شما هست دریافت کنید و عزیزان ایرانی هم باید شما را حمایت
کنند. شما اکثرا سوالات را از من پرسیدید و حرف خاصی ندارم. سخن من فقط با جوانانی
است که امروزه در موسیقی کار می کنند و خوشحال می شوم با جوانان در تماس باشم.
بسیار
ناراحت می شوم وقتی می گویند: «خوانندگان زیر زمینی». این چه معنایی دارد! اصلا
معنی نمی دهد. از خوانندگان جوان امروز ایران می خواهم، کار خود را تحت نظر اساتید
پیش بگیرید و کارهایی خلق کنند که در ذهن ها ماندگار بشوند .
لیلا فروهر، امیر رسایی . نوش آفرین
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی و فرزندش
امیر رسایی
امیر رسایی و فرزین
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی و علی رجبی
آرش فکور و امیر رسایی
امیر رسایی
امیر رسایی و علی رجبی
آرش فکور، امیر رسایی و علی رجبی
امیر رسایی
۵ نظر:
مصاحبه جالبی بود .
مصاحبه با آقای هوشمند عقیلی نیز جالب بود بجز اشتباه لفظی گیرین کارت که باید گرین کارت میبود .
در کل این مصاحبه ها بخشی از تاریخ و آرشیو ( بایگانی ) تحولات اجتماعی ایران میباشد .
زحمات شما قابل قدردانی است .
بنده تمام مطالب شما را میخوانم و میدانم یک کادر قوی با مدیریت خوب میتواند هماهنگی های لازم را برای تهیه این همه گزارش و عکس فراهم کند
برایتان آرزوی موفقیت دارم .
damesh garm hanuoz ham mesle ghadima javon mandeh,har koja ke hasteh shado khoraam bashe.
mersi doostane azize ghadimiha biografi va moarefiye khoobi bood.baz ham gol kashtin
آقای رسایی واقعا خاطره ساز جوانی ما بود ترانه های بسیار شنیدنی دارند رفتم من از یادش هم بسیار شنیدنی است .امروز بدبختانه هرکسی با گذاشتی یک اسم بی معنی با کمک کامپیوتر ودر دست گرفتن گیتاری با ظاهر شدن در سایت های اینتر نتی که آنهم با کمک دوستانشان انجام میگیرد خود را هنرمند میداند جیپو دیمبو -بیتو تی تی -موندلو پینگلی احمد سرخطو -غلام شاغلو -حیدر کفتری -مستون مستون- گنجشک خل- آیینه کثیف مجید لتلو لولو-مهران چمنمتم -دامبولی کشکی 2با 7 میشود 1شب آفتابی گروه آب لبو- بادمجون جون جونی ووووو اینان احتمالا اسم هنرمندی یا یک گروه هنری ممکن است در آینده باشد به بنده ایراد نگیرید همینگونه است سرنوشت فیلم وخصوصا سریالها.هرچند موسیقی سنتی را با هنرمندی دختران جوانمان گاهی باید بخود ببالیم ویا هنرمندان بسیار بزرگی که در صحنه هستند نیز.اما همانگونه که رسایی عزیز این خواننده ها را نمیشناسد اغلب هم سن وسالهای ایشان نظیر ما هم نه میشناسیم ونه دوست داریم بشناسیم زیرا اصلا هنرمند وخواننده نمیشناسیمشان بگذریم که معدودی هستند که هم خوب میخوانند هم شعرهای انتخابی آنان ارزش شعری دارد اما شاید 95 در صدشان یکبار مصر ف اند از قدیمی ها نیز بخاطر یاد آوری وسرزدن به این هنرمندان ممنونیم
درود بر امیر رسایی عزیز
بنده افتخار این را دارم که حدود 80 ترانه شما را روی صفحه دارم و با تک تک اونها ساعتها زندگی کردم
دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت
اگه ما امروز چشمامون گریونه
قصه مون فردا یاد همه میمونه....
بابک
ارسال یک نظر