نام هما میرافشار با مجموعه آثارش سال هاست به عنوان یک شاعر برجسته، صاحب سبک در تاریخ
شعر و ادبیات ایران ثبت شده است.
هما
میرافشار از ایران آغاز کرد، با بزرگان موسیقی در ایران، با خوانندگان ماندنی چون هایده،
حمیرا، مهستی، گلپا و... همکاری داشت.
هما
در کوچ به امریکا نیز فعالیت هایش را ادامه داد و آثار ماندنی بسیاری خلق کرد، که
به جرات از درخشان ترین آثار سال های غربت است و جالب اینکه این روزها شعرای جوان
در ایران، موزیسین های جوان، خوانندگان جوان در ایران، تشنه آثارش هستند، با اجازه
و بی اجازه آنها را می خوانند، چاپ می کنند و در هر شرایطی او را می ستایند. لوح
سپاس هداسا بهانه ای شده تا مجله جوانان با هما میرافشار مصاحبه ای داشته باشد.
خانم
میرافشار، شنیدیم که اخیرا در برنامه ای به نام Hadassah For Peace که به مناسبت حنوکا در لس آنجلس
برقرارشده بود، شما به دریافت لوح سپاس نائل شدید. میل دارید در این مورد صحبتی
داشته باشید؟
البته
با نهایت میل. این جریان به یکی دو سال قبل از انقلاب بر می گردد، که من در مدتی
کوتاه، مادر و برادر جوانم را از دست داده بودم و تحمل چنین غم بزرگی از توان من
خارج بود. به شدت بیمار شده بودم و مراقبت های پزشکی هم کوچکترین اثری نداشت. در چنین
شرایطی بود که دوست مهربانم آقای منوچهر بیبییان (که در آن روزها کمپانی آپولون
را تاسیس کرده و با بسیاری از هنرمندان رشته موسیقی همکاری داشتند) تلفنی با همسرم
تماس گرفتند و گفتند که من و خانمم عازم اسرائیل هستیم و دلمان می خواهد که هما را
با خود به این سفر ببریم، که هم آب و هوایی عوض کرده باشد و هم فرصتی باشدکه در طی
مدت سفر، سری به بیمارستان مجهزی به نام «هداسا» که پزشکان مجرب و معروفی را در
خود دارد، بزنیم. یقین دارم که در بازگشت دوباره هما را سر حال و سلامت تحویلت بدهیم.
چنین
شد که من بار اول اسرائیل تازه تاسیس را دیدم، با مردمی بسیار خونگرم و مهربان و
در بیمارستان هداسا با دکتر نازنینی بنام پروفسور راپه پُرت آشنا شدم که طبیب
مهربان من شد، او نه تنها روزهای متوالی در بیمارستان مرا ویزیت می کرد، بلکه به
آقای بی بیان سفارش کرده بود که عصرها نیز مرا به مطب شخصی اش ببرد و او در فاصله
بین دو ویزیت با بیمارانش، چای یا قهوه ای صرف می کرد و همچنان با سخنان شیرین و امیدوار
کننده در مورد جاری بودن زندگی، بودن و نبودن، امید داشتن به آینده، آینده ای روشن
که با اعتماد بنفس و سعی و کوشش میتوان ساخت، سعی می کرد به جز دارو درمانی، روح و
قلب آزرده مرا درمان کند و در این راه موفق بود.
بعد
از یک ماه ما به ایران برگشتیم حال عمومی من خیلی بهتر بود، اما دکتر به آقای بی بیان
گفته بود که سه ماه دیگر باید هما را ببینم. در روز موعود، من دوباره در اسرائیل
بودم و این بار با حالی بهتر، فرصتی بود که پروفسور داستان تاسیس بیمارستان هداسا
را برای من تعریف کند و پزشکانی که در طول سال از کشورهای مختلف، از بیمارستانی که
در آن کار می کردند، مدت کوتاهی مرخصی گرفته و داوطلبانه در بیمارستان هداسا خدمت
می کنند و دیدم که برای کلیه تیم پزشکی در آن بیمارستان، بیمارانی که از سراسر دنیا
به آنجا مراجعه می کنند، یکسانند، رنگ، نژاد، خاک و دین فرقی نمی کند. در نظر آنها
دوست و دشمن یکی است و در لحظاتی که به بیمارستان مراجعه می کنند و نیاز به پزشک و
معالجه دارند، دست های مهربان آن فرشتگان، بی دریغ در خدمت انسان هاست و بگذریم،
سال ها گذشت و من در نهایت تاثر، خبر فوت پزشک نازنینم پروفسور راپه پورت را شندیم
و از او خاطره ای فراموش ناشدنی در گوشه ای از ذهنم باقی ماند.
پس
از انقلاب، هنگامی که سال ها از در به دری هایم در دیار غربت گذشت، و مدتی افتخار
آن را داشتم که در مجله خوب پیام (با عشق و احترامی که نسبت به مدیر آن، شادروان
منوچهر امیدوار داشتم) یکی از نویسندگانی باشم که اکثر خوانندگان با او ارتباط
عاطفی برقرار کرده بودند.
درست
به خاطر نمی آورم اما انگار هفت هشت سال قبل بود که مطلبی در مجله توجهم را به خود
جلب کرد که اثری از جناب دکتر سلیم پور، یکی از بستگان آقای امیدوار (ایشان روان
پزشک و در نیس فرانسه زندگی می کنند) بود. مطلب در مورد آهنگی بود که آقای دکتر برای
بیمارستان هداسا ساخته بودند، که با اشعاری به زبان های مختلف به وسیله خوانندگان
شایسته، اجرا و به مسئولین و گردانندگان بیمارستان هدیه گردیده بود، آقای دکتر سلیم
پور در آن یادداشت با نهایت محبت از من خواسته بودند که اگر میل دارم در ابراز این
سپاس و ارج نهادن به زحمات فرشتگانی که در بیمارستان هداسا خدمت می کنند با دیگر
شاعران همراه شده و اثری به زبان فارسی بر روی آن آهنگ پیاده کنم. و من با نهایت میل
چنین کردم، به خصوص که فرصتی بود تا سپاس قلبیم را بوسیله این آهنگ و سروده، نثار
روح پاک پزشک مهربانم پروفسور راپه پرت کنم. لازم به یادآوری است که این اثر بوسیله
سرکار خانم (لی لی کیپور) خواهر نازنین آقای دکتر سلیم پور اجرا شد و چه زیبا.
دو
هفته قبل همزمان با حنوکا در همین لس آنجلس، گردهمایی بزرگ و شایسته ای با صرف
ناهار برقرار شد به نام Hadassah For Peace، که متاسفانه من به علت سرماخوردگی نتوانستم در آن شرکت داشته
باشم و در این مراسم آقای دکتر سلیم پور و خانم لی لی کیپور نیز حضور داشتند، که به
دریافت لوح سپاس از طرف هیئت امنا نائل آمدند و لوح ارزنده ای که من نیز دریافت
نمودم به وسیله خانم کیپور به دستم رسید. در اینجا فرصتی پیدا کرده ام که از یکایک
دست اندرکاران آن گردهمایی تشکر کنم و یادآوری نمایم که لوحه دریافتی، عطر مهربانی
های شادروان پروفسور راپه پرت را هم به خانه کوچک من جاری ساخت.
شنیدیم
که شما در اینجا هستید، اما کتاب های اشعارتان در ایران به چاپ می رسد و از آنها
استقبال بسیار خوبی می شود و انگار گلپونه ها به چاپ بیستم رسیده است. در ضمن
اطلاع یافتیم که تنی چند از خوانندگان از اشعار کتاب ها (البته با اجازه خودتان)
استفاده کرده اند و قرار است برای چند نفر دیگر نیز روی آهنگ اشعاری پیاده کنند.
در
مورد کتاب ها قبل از انقلاب با ناشر قراردادی امضا کرده ام که تقریبا همیشگی است و
طبعا اگر سروده ای مورد پسند خوانندگان یا آهنگسازان قرار بگیرد (که گرفته است)!
(مانند گلپونه ها) که شادروان بسطامی سه اثر را اجرا کرده بودند و بسیار مورد توجه
هم میهنانم قرار گرفته بود، طبیعی است که باعث خوشحالی من است. ضمنا با چند
آهنگساز شایسته نیز در جریان گفتگو هستم. انگار ما هنوز زنده هستیم! شما نمی دانید
که من در هفته چند تلفن از ایران دارم که همه را جواب می دهم. این جوانان نازنین بیشترشان
هنگامی که من از ایران خارج شدم هنوز به دنیا نیامده بودند. با این همه اینقدر عشق
و احساس نسبت به من ابراز می دارند که در غریبانه های غربت انرژی شورانگیزی در رگ هایم
جاری می شود، با همه وجود دوستشان دارم و سعی می کنم به خاطر آنها هم که شده است
سلامتیم را حفظ کنم و تا زمانی که قلبم با آنها می طپد زیباترین ها را بنویسم،
بسرایم و تقدیم شان کنم.
با
رکودی که در اینجا، در کار موزیک به وجود آمده است شما چه می کنید؟ آیا همچنان برای
خوانندگان اینجا می نویسید؟ اگر جواب مثبت است برای چه کسانی؟
این
رکود تنها در کار موزیک نیست. بیکاری در شرایط فعلی در سراسر دنیا موج میزند و اما
در مورد خود من، خوانندگان و آهنگسازانی که سال هاست با من کار کرده اند، اکثرا در
کنارم هستند. به زودی چند اثر از آهنگسازان بنام، با کلام من و صدای خوانندگان نامی
عرضه خواهد شد که امیدوارم مورد پسند صاحبدلان قرار بگیرد.
وضع
ترانه در ایران امروز به نظر شما چگونه است و درخارج از کشورمان چگونه؟
پیش
از انقلاب، چند شورا، با استادان مسئول و آگاه در رشته موسیقی و کلام آثار به وجود
آمده را بررسی و انتخاب می کردند. اکثر خوانندگان تحصیل موسیقی داشتند و هر کس که
ته صدایی داشت، به رادیو و تلویزیون راه پیدا نمی کرد، هر آهنگی پذیرفته نمی شد و آثار
به وجود آمده به وسیله ترانه سرایان باید از هفت خوان رستم، در شورای شعر می گذشت.
ترانه ها اکثرا برای مردم پیام داشت.
در
اوایل سال های پس از انقلاب در خارج از ایران، تقریبا روال سابق برقرار بود و آثار
بسیار زیبایی از آهنگسازان، ترانه سرایان و خوانندگان به غربت آمده (که پشتیبانی
مالی چند کمپانی معتبر تهیه و پخش را با مدیران آگاه به همراه داشتند) از این سو
به ایران و سراسر دنیا (هر کجا که ایرانیان آواره در آن کشورها سرپناهی یافته
بودند) فرستاده می شد، ضمن اینکه کارهای تازه با صدای خوانندگانی از راه رسیده که
خود تهیه کننده بودند و درحقیقت آهنگ و کلام را از آهنگساز و شاعر می خریدند و بعد
برای پخش به کمپانی ها می سپردند و این دیگر با شنوندگان بودکه کاری را به پسندند یا
رد کنند، صدایی را دوست داشته باشند یا بی اعتنا از آن بگذرند.
کم
کم رسانه های دیداری از راه رسیدند، مردم دیگر نه به صدای خواننده گوش دل می
سپردند و نه آهنگ و کلام مطرح بود! آنها فیلم سینمایی کوتاه مدت را تماشا می
کردند، خواننده دم از نجابت معشوق می زد، در حالیکه بینندگان غرقه در تماشای باسن
برجسته و ران های عریان طرف بودند و آنچه مورد توجه نبود، خواننده و آهنگ و کلام
بود! و هست.
کم
کم فرزندان ملت ایران، در آن سو و اطراف دنیا بزرگ شدند در کشور اشک و آه و ناله و
عزاداری، که شادی تقریبا مظلوم قرار گرفته بود، هم میهنانمان که موسیقی جزو خونشان
بود، فرزندانشان را به کلاس های آموزش این پدیده شورانگیز سپردند و در حقیقت شادی
و لذت بردن از شنیدن نغمه سازهای دلنشین زندانی پستوی خانه ها شد، اما به تدریج
هنرمندان جوان و پرشور در خانه ها رشد کردند و بالنده شدند و همزمان، در بین
جوانان، اکثرا با تحصیلات عالیه، نویسندگان و شاعران و ترانه سرایان شایسته ای
سربرآوردند و چه خوب. اینها بودند که به دنبال ریشه هایشان در سراسر دنیا می گشتند
و آنها را که هنوز عطر زندگی را به مشام می کشیدند پیدا می کردند، عشق می دادند و لطف
و محبت می گرفتند و سرافرازم که یکی از آن ریشه ها من بودم با چیزی حدود پانصد
ترانه که سایه دل انگیز پنجه های قدرتمند آهنگسازان معتبر را بر سر داشتند و صدای
دلپذیر خوانندگان نامی را، پیام رسان، آنها بودند که از اینسو و آنسوی ایران
عاشقانه برای من گریزان از (فیس بوک) فیس بوک درست کردند و از گوشه و کنار آثار
مرا، عکس ها و خبرهای دیروز و امروز مرا که از گوشه و کنار رسانه های گروهی نوشتاری
یا دیداری جمع آوری کرده و می کنند، در اختیار دوستداران می گذارند. این فرزندان
نادیده من در سراسر ایران پخش هستند و چه عاشقانه دوستشان دارم.
اما
همین تکنیک که دنیا را، ارتباطات مردم دنیا را، در یک کاسه بلورین خلاصه کرده و در
دسترس عموم قرار داده است، زیبائی ها وزشتی های خود را نیز دارد، مردم دیگر حتی در
اتاق اتاق خانه های خود نیز ایمنی و آسایش ندارند و متاسفانه اهالی رشته موسیقی نیز
از این لطمه در جریان پیشرفت تکنولژی، درامان نمانده اند.
درد انگیزترین
حرکت دانلود کردن هر ترانه ای است که با خون دل تهیه گردیده و باید بازگشتی برای
تهیه کنندگان داشته باشد، تا بتوانند این خون زندگی را در رگ های دست اندرکاران،
اعم از خواننده، آهنگساز، ترانه سرا، تنظیم کننده و نوازنده ها، استودیوهای ضبط و
پخش کنندگان، جاری نگاه دارند و کارهای تازه تر و بهتر، روانه دنیائی پر از عشق و زندگی
کنند. در نتیجه، کار بسیاری از هنرمندان دچار رکود دردانگیزی شده است که جمع
خانواده آنها را نیز در بر می گیرد و مدت هاست که اکثر کمپانی های مربوطه نیز دست
از کار کشیده اند.
از
سویی دیگر، از داخل خانه های ایران، هرکس که ته صدایی داشته است (البته پسرهای
جوان با استفاده از سازهای الکترونیکی، اکثرا در یک دستگاه (دشتی یا شور) درد انگیزترین
ناله ها را از بیوفایی دلدارشان سر داده و با تصاویری سرپنجه برسر دست و اشک و آه
و ناله از جدایی (اکثرا مشابه یکدیگر از نظر کلام)، با ایمیل کردن به سراسر دنیا،
رادیوها و تلویزیون های ایرانی، از سر صبح تا شب مردم را در غم خود شریک می کنند،
بدون اینکه یک لحظه بعد کسی نام و فامیل آنها را بخاطر آورد و یا از هم بپرسند این
یکی دیگر کی بود؟
پرگوئی
شد ولی باید روزی این مسائل با عزیزان هم میهن در میان گذارده می شد که این رکود
در کار موسیقی چرا پدید آمده است. من به شخصه مشکلی با هنرمندان داخل کشور ندارم و
گاه در بین کارهایی که می فرستند و خوانندگان نیز اجرا می کنند، آثار خوبی را می بینم
که دوست دارم، اما سخن اینجاست که این عزیزان روی صدای اکثر خوانندگان آهنگ هایی
با کلام می نویسند و ضبط شده و آماده به وسیله ایمیل برای آنان می فرستند (بدون اینکه
دستمزدی بخواهند) در نتیجه خواننده که دیگر در پوشش کمپانی ها نیست تنها به استودیوی
ضبط می رود و ویدئویی نیز تهیه می کند و به تلویزیون ها می سپارد و درآمدش نیز از کنسرت
ها، میهمانی ها و عروسی ها تامین می شود. البته در ایران برای هنرمندانی که اینگونه
کارها را به رایگان در اختیار خوانندگان این سو می گذارند، خود تبلیغی است که در
آن سو کارساز است. اما یادمان باشد که با این شرایط در اینجا خوانندگانی حاضر نیستند
برای کار به یاران دیرینشان که معرف آنها بوده اند مراجعه کنند یکی از مهمترین دلایل
رکود کار در اینجا متاسفانه اوضاع فعلی است. اما مطمئن باشید که چنین نخواهد ماند،
ابرهای رونده می روند و ماه درخشان دوباره چهره می کند.
بگذریم
از تنی چند که هنوز قدرکارهای ماندنی را می شناسند، دل آن طرفی ها را نمی شکنند و
در این سو هم نمی گذارند که پایه های محکم سازنده شان لطمه ببیند.
خانم
میرافشار می دانیم که شما و همسرتان عاشقانه با هم می زیستید، اکنون بدون او زندگی
را چگونه می گذرانید؟ چگونه می بینید؟
تمام
خانواده من در ایران هستند و جز دو سه نفر از بستگان من و دو فرزندم در دیار غربت
کسی را نداریم. شاید کسانی باور نکنند، اما او در طی این سال های بی او زیستن یک
لحظه هم مرا تنها نگذارده است. انگار همیشه در این خانه و در کنار من است. انرژی
او مرا بر پای نگه داشته است و از طرفی خداوند از طرف پسرم، دخترک نازنینی را در
دامن من گذارد که نفسم به نفس های او بسته است. نامش دریاست و من در حقیقت او را
در دامن خود بزرگ کرده ام. اکنون او دارد به دوازده سالگی می رسد، فارسی را خوب می
داند، با موسیقی ایرانی به وسیله پیانو آشنایی دارد و بارها عاشقانه مرا در بر می
گیرد و می گوید مامانی، عاشقتم و من می گویم من که عاشقترم و او جواب می دهد، من
عاشق تر، ترم.
برای
او سروده ای در دست دارم که قرار است استاد ناصر چشم آذر بر روی آن آهنگی بگذارد
که دو نفر آن را بخوانند یکی با ترجیع دریا و دیگری با ترجیعی دیگر رعنا که نام
دخترک زیبای او است.
آخرین
کلام از اینکه به یاد من بودید سپاسگزارم.
ای آخرین نشانه من دریا
زیباترین ترانه من دریا
ای بردرخت خسته تنهایی
نورس ترین جوانه من دریا
تا خون عاشقم به رگ جاری است
من درتو زنده ام همه جا دریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر