۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

گفتگوی اختصاصی قدیمی ها با منصور سپهرنیا: هنوز هم در خواب، فیلم بازی می کنم

قدیمی ها - مجتبی نظری، علی رجبی و فرهاد لارنگی: منصور سپهرنیا از چهره های کمدی مشهور فیلم های فارسی است، او از جمله هنرمندانی است که با بهره بردن از فیزیک صورت و صدای جالب به نقش های کمدی خود جذابیت خاصی بخشید. وی بعد از قرار گرفتن در کنار محمد متوسلانی و زنده یاد گرشا رئوفی یکی از موفق ترین گروه های کمدی در سینما تشکیل داد و حاصل این حضور به بازی در بیش از 25 فیلم رسید که می توان به «طوفان در شهر ما»، «سه نخاله»، «سه تفنگدار»، «سه تا بزن بهادر»، «ریکاردو» و... اشاره نمود. منصور سپهرنیا بازی در بیش از 100 فیلم را در حدود 20 سال فعالیت هنری با پشت کار به پایان رساند. وی امروزه بعد از سال های متمادی هنوز شوخ طبعی خود را حفظ نموده و دوران بازنشستگی خود را در آمریکا به همراه خاطرات سال های دور سینمایی ورق می زند تا جایی که بعضی اوقات در عالم رویا، خودش را با محمد متوسلانی و زنده یاد گرشا رئوفی در صحنه فیلم برداری و ضبط سکانس می بینید. سپهرنیا پس از مهاجرتش به امریکا حاصل فعالیت هنری خود را با بازی در چند تئاتر به همراه زنده یاد ارحام صدر و چند هنرمند دیگر در تورهای جداگانه به اروپا و امریکا ادامه داد.
گفتگوی که در ادامه شاهد آن هستید اولین گفتگوی منتشر شده از منصور سپهرنیا در فضای مجازی و در مجله اینترنتی قدیمی ها است.

بیوگرافی خودتان را بگویید؟
من متولد سال 1309، دروازه شمیران تهران هستم، بعد به خیابان عین الدوله رفتیم و تحصیلاتم در دبیرستان علمیه سپری شد و در آن جا دیپلم گرفتم. در همان زمان در شرکتی به نام «خزر» که محصولات کشاورزی وارد می کرد، مشغول به کار شدم.

از چه زمانی به سینما علاقه مند شدید؟
در کودکی خیلی به سینما علاقه داشتم و هر طوری که ممکن بود خودم را به سینما می رساندم. در آن موقع بلیط سینما یک قِران بود و در آن جا فیلم های بسیاری از جمله فیلم های کمدی مثل «برادران مارچ» می دیدم.

بیشتر چه نوع فیلم هایی را تماشا می کردید؟
یادم هست در آن زمان بیشتر به سینما «اهواز» می رفتم و فیلم هایی به نام «شمز» که شخصیتی مثل سوپر من امروزی داشت را در سینما ها مشاهده می کردم. عده ای به من گفتند: شما که به فیلم های کمدی علاقه داری، برو فیلم های کمدین ها را ببین. من هم می رفتم کارهای هنرمندانی مثل چارلی چاپلین، جری لوئیس، دنی کی و ... را می دیدم  و سعی می کردم از آن ها سرمشق بگیرم.

اولین حضور سینمایی شما در کدام فیلم آغاز شد؟
در فیلمی به نام «دختری از شیراز» که زنده یاد ساموئل خاچیکیان به من یک نقش کوتاه داد و من با حضور خانمی به نام عقیلی در این فیلم بازی کردم و در این فیلم هم اتفاقاتی افتاد که باعث ادامه کار من در سینما شد. بعد از آن در فیلم «چهاراه حوادث» با حضور ناصر ملک مطیعی بازی کردم و در آن فیلم نقش کارگر گاراژ را بازی کردم، ولی از این ها که بگذریم بعد از سی و چند سال در آمریکا هم صاحب مکانیکی و از این قبیل کارها شدیم (با خنده)... از کجا به کجا رسیدم.

بعد از بازی شما در کنار ناصر ملک مطیعی در فیلم «چهار راه حوادث» کار شما در چه فیلمی ادامه پیدا کرد؟
کارم با فیلم دیگری به نام «خون و شرف» ساخته ساموئل خاچیکیان ادامه پیدا کرد که با زنده یادان ویگن، ایرج دوستدار و فیروز جراح زاده و به خصوص خانمی به نام تهمینه که بعد ها همسر ایرج قادری گردید هم بازی شدم، البته باید بگویم این فیلم اولین فیلم جنگی ایرانی بود و متاسفانه زیاد با استقبال رو به رو نشد و دلیلش این بود که مردم از فیلم های ارتشی و جنگی در آن زمان خوششان نمی آمد. من در این فیلم نقش یک سرباز اصفهانی و ویگن نقش یک سرباز بختیاری را داشت.


منصور سپهرنیا و زنده یاد ویگن

چگونه به کارکترهای طنز و کمدی راه یافتید؟
من خیلی به نقش های کمدی علاقه داشتم و در آن زمان با یکی از دوستانم در اوشان فشم کارهای کمدی انجام می دادیم و خیلی مردم لذت می بردند. بعدها به این نکته پی بردم که در کمدی استعدادی دارم و توسط دوستم به ساموئل خاچیکیان معرفی شدم. یادم می آید بعدها در فیلمی به نام «خواب و خیال» ساخته زنده یاد مجید محسنی بازی کردم که در آن فیلم چون بسیار لاغر بودم و ریشی بزی گذاشته بودم، عده ای در خیابان با این تیپ مرا مسخره می کردند.

خاطره ای از دوران فعالیت سینمایی خود بگویید؟
خانواده مادری من اکثرا در خیابان سیروس آن زمان ساکن بودند، چون کاسب و بازاری بودند و خودمان در خیابان عین الدوله ساکن بودیم. در آن موقع برای فیلم مجید محسنی به استودیو دیانا فیلم می رفتم و چون باید نقش مرد معتادی را بازی می کردم به همین دلیل علاوه بر ریش بزی که داشتم یک پالتو بارونی بسیار بزرگ هم می پوشیدم و تیپ من مثل مرتازای هندی شده بود (با خنده). یک شب قرار بود، بعد از فیلمبرداری به خانه خانواده مادری ام بروم، من هم اتوبوسی برای رفتن به خیابان سیروس سوار شدم، بلافاصله مردم همه از تیپ من خندیدند، یادم هست دونفر از لات ها هم در این اتوبوس بسیار مرا مسخره کردند و گفتند: تیپش مثل بزغاله شده. آن دو نفر هر چیزی که می گفتند، مردم هم می خندیدند. من بسیار جوش آوردم و عصبانی شدم، بلافاصله به رانده با عصبانیت ایست دادم و گفتم: به کلانتری 2 در خیابان بهارستان برو. چون می دانستم مردم آن زمان خیلی از ساواک می ترسیدند، خودم را جای یک مامور ساواک جلوه دادم و گفتم: من خودم را به این قیافه در آوردم که خائنین این مملکت را بشناسم. بلافاصله مردم ترسیدند و به زیر صندلی های اتوبوس رفتند و چند تا از پیرمردها که در اتوبوس از من پوزش خواستند. حالا که فکرش را می کنم می بینم چقدر آن جا خودم را مثل یک مامور ساواکی جلوه دادم که مردم باور کردند و با این که نمی دانستم ساواک و ساواکی چیست!

چگونه بازی شما در کنار محمد متوسلانی و زنده یاد گرشا رئوفی شکل گرفت؟
کار ما در فیلم «طوفان در شهر ما» با حضور محمد متوسلانی، زنده یاد آرمان و با پیشنهاد خودم، بازی گرشا رئوفی در این فیلم کلید خورد. روزی زنده یاد خسرو پرویزی به شرکت «خزر» که در آن کار می کردم آمد و گفت: می خواهم فیلمی با حضور شما سه نفر بسازم و من نویسنده مجلات هستم. من این موضوع را با محمد متوسلانی و گرشا مطرح کردم و بلاخره فیلم «بی ستاره ها» را بازی کردیم، اخیرا هم قسمت هایی از این فیلم پیدا شد و این اولین کار کمدی ما سه نفر در این فیلم شروع شد.



محمد متوسلانی، زنده یاد گرشا رئوفی و منصور سپهرنیا

کار محمد متوسلانی و زنده یاد گرشا رئوفی چه تاثیری بر نقش های شما داشت؟
این دو خیلی به من در کار کمک می کردند و زمینه ساز کار های من بودند، البته ما اولین گروهی بودیم که آن زمان در مقابل گروه تئاتری ها قرار گرفتیم و افراد تئاتری آن زمان قنبری، مجید محسنی، بهشتی و تابش و... بودند. کارهای سه نفری ما در حدود 25 فیلم ادامه پیدا کرد. ما سه نفر خیلی همدیگر را دوست داشتم، هیچ وقت کوچکترین اهانتی به هم نمی کردیم و هیچ کدام در هیچ حزبی، دسته و گروهی نبودیم. ما خیلی به کارمان علاقه داشتیم و مورد اسقبال مردم بودیم.

گویا در میان شما محمد متوسلانی از دانش و تحصیلات سینمایی بالایی برخوردار بود، او چگونه در فیلم ها از این دانش استفاده می کرد؟
متاسفانه افرادی که در آن زمان بودند، سواد سینمایی نداشتند. در بین ما محمد متوسلانی فوق لیسانس داشت و از سواد بسیار خوبی برخوردار بود، او خیلی به کار ما و دیگران کمک می کرد. مثلا در فیلم «بی ستاره ها» خیلی داستان را تغییر می داد و جذابیت در فیلم ها از طریق دانش سینمایی خودش ایجاد می کرد. البته من و گرشا هم ایده هایی می دادیم، ولی او ایده های خیلی خوبی را مطرح می کرد و  افراد بسیاری از نظر مالی از ایده های او بهره مند شدند بعد رهایش کردند.

حضور شما به تنهایی بدون حضور محمد متوسلانی و زنده یاد گرشا رئوفی در فیلم ها چگونه بود؟
من در آن زمان فیلم هایی بدون حضور دوستانم بازی کردم. آن ها با خوبی هایی که داشتند هیچ وقت از من گلایه نکردند که چرا این فیلم ها را بدون حضور آن ها بازی کردم. محمد متوسلانی هم گاهی خودش فیلم هایی به تنهایی کار می کرد، ولی گرشا فقط کارش بازی با ما در فیلم ها بود.

روزی که خبر درگذشت گرشا رئوفی منعکس شد، شما چه حسی داشتید؟
فوق العاده ناراحت شدم و آن قدر که برای گرشا ناراحت شدم برای پدر و مادرم ناراحت نشدم، چون بلاخره پدر  و مادرم سنی و عمری را گذارانده بودند. خیلی هم متاسفم که نتوانستم برای بدرقه ابدی گرشا به ایران بروم و هنوز خواب می بینم که داریم هر سه فیلم بازی می کنیم. هر باری که به ایران رفتم، اصلا نخواستم به مزار گرشا بروم، چون دوست دارم در خاطرم زنده باشد و حس کنم او هنوز زندگی می کند و برایم سخت است ببینم رفیق چندین ساله ام زیر خاک است.

کدام یک از فیلم های خود را بیشتر دوست دارید؟
ما ترازویی نداریم که فیلم ها را سبک و سنگین کنیم. من همه فیلم هایی که بازی کردم را دوست دارم، چون برای همه آن ها زحمت کشیدم و سختی های بسیاری را به جان خریدم. خنداندن مردم واقعا مشکل است و متاسفانه ما بیشتر با غم بزرگ شدیم و کمتر با خنده زندگی کردیم. تیم سه نفره ما با همه سختی ها کاری می کردیم که مردم بخندند.

تا آن جا که کارنامه هنری شما نشان می دهد علاوه بر بازیگری، سابقه نویسندگی یک فیلم به نام «قربون زن ایرانی» را دارید، لطفا از این فیلم برای ما بگویید؟
قسمت هایی از این فیلم را من در انگلیس تهیه کردم و کارگردانی این فیلم را رضا صفایی انجام داد. این اولین فیلمی بود که هزینه اش را کامل پرداختم، البته ماجراهایی داشت و زیاد من از این فیلم بهره نبردم. آقای قنبری مدیر فرهنگ و هنر آن زمان از روی لجبازی یا حسادت یا هر چیزی دیگر به من گفت: باید جای شما کسی دیگری صحبت کند و صدای شما دوبله بشود و چون از این نظر کسی که روی بازی من حرف زد، اصلا با فورم صورت من نمی خورد، کارم بسیار در این فیلم لطمه خورد.

شما فیلم هایی هم با دوستانتان در خارج از کشور بازی کردید، از این فیلم ها بگویید؟
استودیو میثاقیه برای بازی در چند فیلم ما را به ژاپن و ترکیه فرستاد. در قسمتی از فیلمی که در ژاپن کار می کردیم قرار بود از دست آدم های منفی و یا سارقین فرار کنیم. در همین صحنه ما باید از میان افرادی که در مدرسه آموزش کشتی کج و جدو می دیدند، می گذشتیم. محمد متوسلانی کارگردان فیلم برای این که یک نمای کلی از این قسمت نشان بدهد از من خواست کمی در محیط بتابم تا دوربین تمام مدرسه کشتی را بگیرد، من هم همین کار را کردم. در این سکانس سارقین در تعقیب ما بودند و متوسلانی و گرشا مرا تنها گذاشتند، بلاخره کشتی گیران مرا گرفتند و استاد آن ها دست دراز کرد و من هم به نشانه احترام دستم را دراز کردم که دست بدهم، ولی ناگهان دیدم میان هوا و زمین هستم و مرا روی زمین انداختند و با ترس فرار کردم (با خنده)، بعد دیدم همه عوامل دست می زنند به متوسلانی گفتم: چرا به من این موضوع را نگفتی. او گفت: اگر می گفتیم که حاضر به بازی کردن در این قسمت نبودی.
در فیلم دیگری به نام «سه دلاور» در ترکیه بازی داشتم. در صحنه ای قرار بر این بود که دزدها دست های ما را ببندند  و اسب ها طناب ها بکشند تا یعنی ما را دار بزند و از طرفی دیگر فردی باید با تفنگ به طناب ها تیر می زد تا طناب ها پاره بشود و ما فرار کنیم. من با خودم فکر کردم که اگر تیرها جواب نداد، اسب ها رفتند و ما سه نفر می می ریم. من از بازی در این نقش جلوگیری کردم و زیر بار نرفتم. متوسلانی به من گفت: اگر این کار را انجام ندهیم آبروی ما میان ترک ها می رود. او و گرشا بسیار اصرار کردند، ولی من اصلا زیر بار نرفتم. متوسلانی چند روز فکر کرد و قرار شد دوربین این صحنه را از پشت بگیرد و جای ما، سه نفر به عنوان بدل کار بازی کنند. این سکانس را گرفتیم  طناب بدل هایی که جای گرشا و متوسلانی را بازی می کردند، پاره شد، ولی طناب بدلی که جای من بازی می کرد، پاره نشد و خلاصه بدلکار بسیار صدمه دید و بعد به متوسلانی گفتم: اگر این بلا سر من می آمد، من چه می کردم (با خنده).

وضیعت سینمای ترکیه در آن زمان به چه صورت بود؟
سینمای ترکیه آن زمان خیلی فقیر بود و از نظر مالی خیلی کمبود داشت. در همین فیلم «سه دلاور» محمد متوسلانی هزینه درمان بدلکاری که صدمه دید را پرداخت. یادم می آید هنگامی که می خواستیم به ایران برگردیم، تمامی لباس های خودمان را به عوامل سازنده فیلم در ترکیه دادیم.

امکانات سینمای ایران در قبل از انقلاب به چه صورت بود؟
در آن زمان سینمای ایران واقعا از نظر امکانات ضعیف بود، چون فیلم ها را با دوربین ها بسیار ضعیفی که مخصوص خبرنگاری بود، فیلمبرداری می کردند و چون صدا را در صحنه نمی گرفتیم و بعد با زحمت فراوان فیلم ها دوبله می شد.

چه زمانی از ایران خارج شدید و ابتدا به کجا رفتید؟
من حدود پنج سال قبل از انقلاب به آمریکا آمدم و از سینما کمی دور شدم. از همسر قبلی ام دو پسر دو قلو دارم. حدود 30 سال است که مجددا ازدواج کردم و یک دختر بزرگ هم دارم. بعد از انقلاب پدرم گفت: سینما بسیار تغییر کرده و دیگر مثل گذشته و دروان قبل نیست، بنابراین دیگر بازی نکردم. تا به امروز به هیچ حزب، گروه، دسته و جریان سیاسی وابسته نبودم و نیستم. حدود چند باری که به ایران آمدم با استقبال مردم مواجه شدم و برایم هیچ مشکلی به وجود نیامده است.

بازیگر مورد علاقه شما در آن زمان چه کسی بود؟
من هنرمندان بسیاری به خصوص هنرمندان تئاتر را دوست دارم. یادی می کنم از رضا ارحام صدر که با او در این جا تئاتر بازی کردیم و با او برای اجرای تئاتر به کشورهای مختلف سفر رفتیم و بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت.



منصور سپهرنیا و زنده یاد رضا ارحام صدر

اگر در ایران انقلابی صورت نمی گرفت سینمای ایران در چه جایگاهی بود؟
واقعا نمی شود سینما را پیش بینی کرد، چون شرایط سینما ها در همه جای دنیا روز به روز در حال تغییر است. در همه جای دنیا انقلاب هایی صورت می گیرد و شرایطی بر جوامع آن ها حاکم می شود و حالا در ایران هم انقلابی صورت گرفته چه خوب، چه بد و یا چه زشت.

سینمای امروز ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
من زیاد سینما امروز را دنبال نمی کنم و فقط چند فیلم دیدم، آن هم فیلم آقای اصغر فرهادی به نام «جدای نادر از سیمین» و این افتخار بزرگی هست که این فیلم ایرانی جایزه اسکار گرفت. ای کاش فقط در این فیلم نقش کوتاهی را بازی می کردم. واقعا باید به هنرمندان این فیلم تبریک گفت، چون جایزه اسکار واقعا برای همه از جمله من بسیار مهم است، اسکارجایزه کوچکی نیست و کم پیش می آید که فیلمی این جایزه را بگیرد.

توصیه شما به نسل جوان امروز ایران چیست؟
من با مواد مخدر شدیدا مخالف هستم و همیشه در رسانه ها گفتم: اگر زن و بچه خودتان را دوست دارید، به آن ها رحم کنید و از مواد مخدر دوری کنید. مواد مخدر خانمان سوز است و باعث می شود بچه بی پدر و مادر زندگی کند. از انوع دخانیات، از سیگار گرفته تا بقیه خودداری کنند، چون جز بدبختی و فلاکت چیزی در این کار نیست. اگر تا به امروز سلامت هستم و نفس می کشم به خاطر این بود که دنبال این جور کارها نبودم و نیستم و مواظب رفتارم بودم.

آرزوی شما چیست؟
آرزو دارم همیشه مردم خندان، شاد و سلامت باشند. آرزویی دیگر ندارم چون خدا را شکر زندگی راحتی دارم.

منصور سپهرنیا و فرزندش فریبرز به همراه محمد متوسلانی

منصور سپهرنیا و فرزندانش

منصور سپهرنیا به همراه خانواده

منصور سپهرنیا

منصور سپهرنیا و همسرش

منصور سپهرنیا

منصور سپهرنیا

منصور سپهرنیا، محمد متوسلانی و گرشا رئوفی

گرشا رئوفی، منصور سپهرنیا و محمد متوسلانی

منصور سپهرنیا

۹ نظر:

سیامک از کرمانشاه گفت...

سپاس فراوان ازمجله قدیمی ها بخاطر این مصاحبه , واقعا هرچه ازسپهرنیای نازنین وفیلمهایش درذهن دارم جز خاطرات خوش چیز دیگری نیست , به یاد فیلمی ازاین سه هنرمند خوب افتادم که متاسفانه اسمش رابه خاطرندارم که درصحنه ای ازآن سپهرنیا در گودالی نشسته بودوازشلنگی که به داخل لانجین دوغ فروشی رفته بود مشغول خوردن دوغ بود که ناگهان دوغ فروش متوجه شده وبه دنبال آنهادویدوآنهاپا به فرارگذاشتند حالا سپهرنیارامجسم کنیدباآن شکم بالا آمده ازخوردن دوغ زیاد ودرحال فرار ازدست دوغ فروش ! به یاددارم تمام سینما داشت ازخنده منفجر می شد ! جادارد دراینجا یادی کنیم اززنده یادهنرمندارزنده حمید قنبری که تاثیر دوبله او درشیرین ترشدن نقشهای سپهرنیا نبایدنادیده گرفته شود .

مهردادعمادی گفت...

واقعاً قشنگ نوشته اند

در فیلم سه تانخاله به کارگردانی مرحوم صابررهبر که از بهترین فیلم های این گروه بود ، سه نفری درحالیکه گرسنه و بی پول بودند در تلاش بودند که از یک هندوانه فروش که هندوانه های زیادی روی چرخ داشت و تعداد زیاد تری کنار چرخ روی زمین چیده بود، چند هندوانه بدزدند
. متوسلانی فروشنده را به حرف گرفت و گرشا با پا یکی یکی به هندوانه ها می زد و هندوانه غِل می خوردُ داخل جوی آب به سمت پائین می رفت و سپهرنیا خیلی پائین تر هندوانه هارا یکی یکی از آب می گرفت وداخل پیاده رو می انداخت بعد از مدتی فروشنده متوجّه شد وآنها فرار کردند که آن روز گار(نوروز1344) صحنۀ بسیار خنددار و لذّت بخشی بود . یادش بخیر

شاهین - م گفت...

سپهرنیا از محبوب ترین کمدین های دوران نوجوانی وجوانی من بود. یادش بخیر چه لذّتی می بردم از همۀ حرکات او با صدای منطبق وزیبای قنبری ، تا سالهای سال عاشق اوبودم مثل امروز که بسیار دوستش دارم و دوران شصت سالگی ام را می گذرانم. اما از سال های 55 به بعد خیال می کردم دوست داشتنم بچگی بوده ، اشتباه بوده و نمی فهمیده ام که نباید به آن فیلم ها توجه می کردم اما کم کم واز آغاز میانسالی نزدیک هجده سال است با ولع به دنبال گذشته هایم می گردم وبخش مهمی از دوران کودکی وگذشته ام را در این گونه فیلمها یافته ام وهمان لذّت آن روزگار را می برم و حس حال قدیم را با نوارویدئو ها و DVD های فیلم های سپهر نیا همایون ظهوری و .. دارم . اگرچه اکنون از منظر وزاویه دیگری به ساختار وکلیت این فیلم ها می نگرم اما همان عشق و همان شرایط برایم فراهم است وحس تسکین و آرامش دارم –
ممنون از قدیمی ها مجله ی عزیزی که برای امثال من غنیمتی ست.

VIGEN گفت...

بسيار عالي ممنون از گروه قديميها كه باآقاي سپهرنيا عزيز گفتگو داشتند اميدوارم كه آقاي سپهرنيا 120 سال زندگي خوب و با عزت داشته باشند و همينطور خانم وفرزندانشان و ممنون از عكس آقاي سپهرنيا با سلطان پاپ موزيك ايران ويگن نازنين.
با تشكر سامان

جلال - ازکرمانشاه گفت...

سلام به منصور سپهرنیا هنرمند بزرگ سینمای ایران
کسی که بیش از شصت سال پیش شروع به بازیگری درسینمای نوپای این مملکت کرد وبیش از دو دهه در مقابل دوربین سینما تلاش کرد ومردم را خندانید.
اکنون چهل سال پس از بازی هایش هنوز کارهای او دیده می شود وبه قول آقای شاهین : با ولع به دنبال گذشته هایمان با فیلم های قدیمی سپهرنیا وظهوری ودیگر کمدین های زحمتکش وخلاق آن دوران می گردیم
جناب آقای سپهرنیای عزیز نسل سینما رو قدیمی مثل من همیشه شما رادوست دارند واز کوچک ترین خبر و عکس و نقل قولی از شما شاد می شوند و برای شما دعا می کنند امیدوارم همیشه سلامت وشادو سرحال باشید.
از مجله قدیمی ها بسیار ممنون وسپاسگذارم که ترتیب این گفتگورا دادند آن هم با عکس و نظر
امیدوارم در آینده عکس های بیشتری از دوران گذشته ی این هنرمند واز فیلمهای قدیمی سپهرنیا گرشا متوسلانی درمجله قراردهید.
جناب آقای مجتبی نظری اگر ممکن است ازایشان بپرسید آیا DVD یا نوارویدئو یی از فیلم سه تانخاله دیده اند یا اصلاً وجود دارد یا نه چون کسی بعدازسال 57 این فیلم را ندیده است.
ممنون می شوم اگر خودتان هم اطلاعی از این فیلم دارید پاسخ بدهید.

سعید گفت...

جناب آقای مجتبی نظری دوست مهربان ویار سینمادوستان قدیمی

با سلام به شما وهمۀ گردانندگان این نشریه هنری قدیمی
خواهش می کنم اگر فرصت دارید آن سؤال آقای جلال را برای ما هم پاسخ بدهید.
که پرسیده اند: اگر ممکن است ازآقای منصور سپهرنیا بپرسید که DVD یا نوارویدئو یی از فیلم سه تانخاله دیده اند؟ یا اصلاً وجود دارد یا نه؟ چون درست می گویند ،کسی بعداز انقلاب این فیلم را ندیده است.
لطفاً جواب مان رابدهید.
ممنون می شوم اگر خودتان هم اطلاعی از این فیلم دارید پاسخ بدهید.

گروه قدیمی ها گفت...

سعید عزیز سلام
متاسفانه هیچ اطلاعاتی از این فیلم نداریم ولی حتما از جناب سپهرنیا می پرسیم...
موفق باشید

ناشناس گفت...

رضا

انقلاب شد که اینها از یاد‌ها بروند اما گویا همه این اشخاص محبوب تر شدن . این یعنی‌ هنر ، حتی اگر خام و ناپخته بود .

IranianFilmFestival گفت...

منظور آقای سپهرنیا از "برادران مارچ" اینجا، "برادران مارکس" است. نیز "شمز" نیست و "شزم" است.محض اطلاع عرض شد.