۱۳۹۴ آذر ۱۶, دوشنبه

دو نگاه درباره فیلم به یاد ماندنی داریوش مهرجویی، «هامون» 26 سال بعد

بانی فیلم: دل‌های رسانه‌ای و بحث‌های مطبوعاتی همیشه از موضوعات مورد توجه خوانندگان و مخاطبان بوده و هست. 
این بار چاپ مصاحبه رضا براهنی در مجله فیلم و اشاراتی که به فیلم «هامون» داشته و انتقاداتی را مطرح کرده، مبنای نگارش دو نقد بر حرف‌های این نویسنده معاصر شده است.
آنچه در پی می‌آید، دیدگاه‌های دو هنرجویی است که در کارگاه نقد نویسی بهزاد عشقی حضور دارند.
رضا براهنی در گفت وگو با ماهنامه فیلم حرف های قدیمی خود را در مخالفت با فیلم هامون بار دیگر تکرار کرده است: (فیلمساز اسپرم جهان بینی را با قاشق از این وروآنور جمع کرده و در زهدان فیلم خالی کرده است.با یک مشت حرف نمی شود چیزی مثل کی یر کگور ساخت. هامون شبیه از رو خواندن فلسفه با ترجمه بد است.  ماهنامه فیلم شماره (499)
اکنون 26 سال از زمان ساخت هامون گذشته است و حرف های براهنی ومنتقدانی که مخالف این فیلم بودند فراموش شده است،اما هامون همچنان در حیات فرهنگی این سرزمین نقش می آفریند و به زندگی خود ادامه می دهد.اکنون منتقدانی که در سال 1368 با این فیلم همدلی نشان دادند،می توانند با افتخار بگویند که نه فقط با زمان خود که با آینده نیز وارد مکالمه شده اند.به هنگام اکران نخست هامون،عرفان ثابت و علی یزدی زاده ،هنوز به دنیا نیامده بودند، اما این فیلم هنوز راه گفت وگو را باز گذاشته است و دوستان ما می توانند نکته هایی از این فیلم کشف کنند که همچنان خواندنی است.



فیلم «هامون»
کالاسازی زن و خشونت ورزی مردانه
علی یزدی زاده - «این زن سهم من ، حق من ، عشق من ، من طلاق نمی دم» این جمله  بسیار مشهور که در خاطر بسیاری از مخاطبان سینمای ایران باقی مانده است، یکی از عاشقانه ترین و رمانتیک ترین دیالوگ های تاریخ فیلمسازی ایران محسوب می شود. هامون در این کلام به گونه ای از مهشید یاد می کند که هویت او را بعنوان  یک فرد مستقل زیر سوال می برد .چرا که هامون ملهم از سنت های پدر سالاری، زن را ملک  مرد می داند و از مهشید به گونه ای سخن می گوید که انگار از دارایی شخصی خود یاد می کند . در ادبیات فمینیستی ، این نگرش را کالا سازی از زن قلمداد می کنند.زیرا که ازاین زاویه ، زن کالایی است که در تملک مرد قرار دارد و می تواند به هر شکل که بخواهد از او بهره بگیرد.به عنوان نمونه هامون مهشید را با تصور این که به او خیانت می کند کتک می زند، چرا که نمی خواهد ملک او در معرض تعرض دیگران قرار بگیرد.  به بیانی دیگر کالا سازی از زن ریشه اصلی خشونت های مردانه و خشونت ورزی علیه زنان است. در یکی از صحنه های فراواقعی گرای فیلم ،هامون شاهد خنده و گفت وگوی همزاد خود در رستوران با زنی است که چادر به سر دارد.دوربین به آنها نزدیک می شود و می بینیم که زن صورتی تخم مرغی دارد و همچون عروسکی پلاستیکی و خاموش است.در واقع این فقط همزاد هامون است که سخن می گوید.  این عروسک خاموش و بی چهره استعاره ای از زن سنتی و فرمانبر است. زنی که  عقاید شخصی  نداردو صرفا شنونده ای رام بشمار می آید.  زن آرمانی در ناخودآگاه هامون می تواند این چنین باشد.  تصویری که با شخصیت مهشید به عنوان زنی مدرن و هنرمند در تضاد قرار می گیرد.  این تضاد منجر به این می شود که هامون تصمیم  بگیرد که تصویر مدرن مهشید را از بین ببرد و  با اسلحه بسیار کهنه ای که از انباری مادر بزرگش برمی دارد به قتل برساند. در واقع  با اسلحه ای سنتی و از خانه ای قدیمی،به جنگ تصویر زن مدرن می رود.در اکران نخست فیلم هامون ،پاره ای از  منتقدان  این فیلم را بخاطر ارائه تصویری منفی از زن مورد نکوهش قراردادند. چرا که به باور این گروه، مهشید در هامون  به عنوانی زنی دم دمی مزاج به تصویر کشیده شده است.زنی که مقید به آداب خانواده گی نیست واز طراحی مد،تا نقاشی آبستره و عرفان شرقی ، مدام از یک شاخه به یک شاخه می پرد و در هیچ کجا نیز ایستگاهی ندارد. در واقع هنر آفرینی برای او ژستی هنرمندانه و نمونه ای از تهی بودن قشر سوداگر و نوکیسه معاصر محسوب میشود،اما  نکته اینجاست که راوی فیلم  هامون است و تمام تصاویری که از مهشید می بینیم  از ذهن شخصیت اصلی فیلم می گذرد. به گفته فردریک جیمسون، متفکر آمریکایی،  «آنچه در روایت بیان شده رازگشا نیست، بلکه آنچه ناگفته باقی مانده یا امکان بیان آن  در بستر روایت وجود نداشته حایز اهمیت است.» در روایت هامون از مهشید آنچه ناگفته باقی مانده یا امکان بیان آن مهیا نبوده روایت خود مهشید از موقعیت و چگونگی رابطه اش با هامون است. مخاطب از پشت عینک هامون به مهشید نگاه می کند و تصویری که از مهشید دریافت می کند همسو و متناسب با دیدگاه هامون نسبت به همسرش و علایق هنری-روشنفکری اش است. برای مثال در سکانسی از فیلم مهشید را در حال خواندن کتاب  یونگ ویا هسه اثر میگوئل سرانو می بینیم . هامون با لحنی هجوآمیز می گوید: «{مهشید} مدتی هم به عرفان های غربی علاقه مند شد.» در واقع  خواندن کتاب  یونگ ویا هسه را  نمونه ای از  علایق سطحی و گذرای مهشید قلمداد می کند . در حالی  که یونگ به عنوان موسس روانشناسی تحلیلی و هسه در مقام رمان نویسی فلسفی که برنده جایزه نوبل شد،  از چهره های درخشان روانشناسی و ادبیات قرن بیستم به حساب می آیند.به این ترتیب آشنایی مهشید با این دو اندیشمند، بر خلاف پنداشت هامون ،خبر از دغدغه های روشنفکرانه همسرش می دهد.روایت هامون در طول فیلم نشان می دهد که او بسیار خیال پرداز است و معمولا وهم و واقعیت در ذهن اش به هم می آمیزد. همچون تبدیل رییس شرکت به یک سامورایی خشمگین و یا حرکت چاقو تصور حمله ور شدن به مهشید. شوریدگی وهم آلود هامون اعتبار او را به عنوان یک راوی قابل اعتماد زیر سوال می برد و ما را نسبت به  گفته هایش مشکوک می سازد.اگر فیلمساز این فرصت را بوجود می آورد که فیلم را از زاویه مهشید نیز ببینیم، آنگاه می توانستیم به قرائتی متفاوت از تفسیر هامون برسیم. از این منظر، گرچه مهشید همانند همسرش  سردرگم و نیازمند کشف حقیقت است، اما سردرگمی او به هیچ وجه از جنس بازی های لوس و سبکسرانه به گونه ا ی که هامون تصور می کند نیست.به این ترتیب هامون نه تنها فیلمی ضد زن نیست،بلکه تعارض های مردی را باز می نمایاند که با وجود گرایش های روشنفکری،تلقی اش از زن همچنان سنتی و پدرسالارانه است.
علی عابدینی کجایی؟
عرفان ثابت - تاریخ نشان داده، سوال ها از پاسخ هایی که بشر برای شان در نظر گرفته است بزرگ تر است.  حمید هامون شخصیت فیلم داریوش مهرجویی، زاییده ذهن پرسشگر خالق خود است. شخصیتی منفعل که دچار رابطه ای عقیم با جهان پیرامون می شود و وقتی خسته از اغتشاش دنیای بیرون به خود پناه می برد، از تناقض های درونَی اش دچار بن بست می شود.  حمید هامون در یک خانواده سنتی رشد کرده است.در دوران دانشجویی جذب فرهنگ مدرن شده و با دختری ازدواج می کند که بر آمده از اقشار نوکیسه و به ظاهر مدرن جامعه است.بنابراین چه از نظر فردی و چه به لحاظ خانواده گی و چه از جهت فلسفی و اجتماعی دچار ناهمشوند و یا به قولی پارا دوکسیکال می شود .به همین سبب هامون  در جایگاهی قرار می گیرد که از ندیده شدن و انزوای شغلی و خانواده گی و اجتماعی رنج می برد. این سرخوردگی وعدم موفقیت، موجب  می شودکه اطرافیان او را دیوانه و سرگشته بینگارند. به این ترتیب تحقیری که از جهان  می گیرد ریشه شک را در دلش می کاردو به همه کس و همه چبزمشکوک می شودو همه را خیانت کار می پندارد. با همسرش مدام در کشاکش و تنش است ودر عین حال گرفتار نوعی  تنهایی جمعی شده است. هامون احساس  نابغه ای را دارد که جدی گرفته نمی شود.  نماد کسی است که حواشی و خطرات مسیرش را جدی نگرفته و حالا که با واقعیت رو به رو شده می خواهد از آن فرار کند.  هامون ضد سرمایه داری است و پیشرفت های فن آورانه ژاپن را نیز بر نمی تابد.اما در نهایت خود به عنوان ویزیتور به ابزار همان نظام بدل می شودو زیر چرخ دنده های فن آوری مدرن و در برزخ سنت و مدرنیته به انفعال در می غلتد و کارش به جنون کشیده می شودو  مصداق شعر فروغ می شود که: نگاه کن تو هیچ وقت پیش نرفتی تو فرو رفتی. انگار این شعر حدیث نفس و  منِ درون هامون محسوب می شود.. هامون  با اسلحه پدربزرگ به جنگ همسرش می رود، همسری که مانند او در برزخ سنت و مدرنیته حیران مانده است.  با سلاحی از جنس گذشته  می کوشد که  تنها موجودی  را که دوست می دارد واز خود می داند ابراهیم وار قربانی کند.همان طور که ابراهیم نیز چنین می کندو می پذیرد که فرزندش را قربانی معبود و آرمان های دینی خود کند.   آیا هامون خود را سبب تکامل همسرش می داند ؟ مهشید  آن قدر عمیق نیست که جدا از هامون قابل تعریف باشد.  آیا زن جامعه ما به واسطه  تاریخ  مردانه دچار یک خلاء درونی ست ؟ آیا زن معراج خودرا در مرد  کشف می کند ؟آ یا هامون به عنوان مردی از جامعه روشنفکری در اصل میراث دارسنت های پدر شاهی است؟  . هامون  می خواهد وارث ایثاروبخشندگی و ابراهیم  (ع )باشد، اما هرگز ابراهیم نمی شودو فلسفه کی یر کگارد نیز پاسخی به پرسش هایش نمی دهد. بنابراین  می خواهد با کشتن خود به این همه تناقض و سرگشتگی پایان بدهد.سرگشتگی های هامون 26 سال پس از ساخت این فیلم هنوز جواب می دهد و بخشی از دغدغه های روشنفکری نسل کنونی را نیز باز می تاباند. این روز ها جامعه ما هامون کم ندارد . کافه ها و پارک ها مملو از کسانی است که خود را برای هیچ قربانی می کنند، اما بر خلاف   هامون دیگر   کسی چون علی عابدینی نیست که نجات شان دهد.

هیچ نظری موجود نیست: