۱۳ مهرماه سالروز درگذشت «فریدون فروغی» آهنگساز،
نوازنده، ترانه سرا و از خوانندگان سر شناس موسیقی پاپ ایرانی است، که ۱۴ سال پیش و
در چنین روزی چشم از این جهان فروبست.
به گزارش موسیقی ایرانیان، فریدون فروغی برای دومین
بار می میرد. نخستین بار وقتی مُرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مُرد که می
خواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.
این جمله را شهیار قنبری ترانه سرا و آهنگساز درباره
مرگ فریدون فروغی گفته است؛ خواننده پاپی که در سن ۵۱ سالگی از دنیا رفت.
فریدون متولد سال ۱۳۲۹ در محله سلسبیل تهران است.
او موسیقی را بدون داشتن استاد و با توجه به علاقه ای که به موسیقی راک، بخصوص آثار
ری چارلز داشت، با تمرین می آموخت.
فریدون فروغی
وی در سن ۱۶سالگی، با همراهی گروهی نوازنده، موسیقی
را به صورت جدی شروع می کند و در مکان های مختلف به اجرای ترانه ها و آهنگ های غربی
معروف آن روزگار و به خصوص موسیقی بلوز می پردازد و این داستان سن ۱۸سالگی ادامه می
یابد.
در این دوران است که پس از یک شکست عشقی مدتی از
موسیقی دست می کشد اما پس از مدتی کوتاه کناره گیری از فضای موسیقی، سال ۱۳۴۸ صاحب
کلوپ «کازابای شیراز» از فروغی و همراهانش برای اجرا در آن مکان دعوت می کند.
این موضوع مقدمه ای است که فروغی در اواخر دهه
چهل، به خواننده بلندآوازه کلوپ های شبانه تهران قدیم تبدیل شود. البته کلوپ هایی که
مخاطبانش خواهان شنیدن موسیقی متفاوت بودند نه موسیقی کاباره یی.
درسال ۱۳۵۰، خسرو هریتاش، کارگردان فیلم «آدمک»،
در تلاش برای پیدا کردن خواننده ای تازه نفس بود که فریدون فروغی به او معرفی می شود
و با یک بار زمزمه کردن ترانه ها، هریتاش متوجه می شود که شخصی را که به دنبالش بوده،
یافته است. در نتیجه، فروغی دو ترانه به نام
های «آدمک» و «پروانه من» را با موسیقی تورج شعبان خانی واشعار لعبت والا، برای فیلم
هریتاش اجرا می کند.
پس از اکران فیلم، این دو ترانه گل می کند و بر
سر زبان ها می افتد و فریدون فروغی به شهرت می رسد. گرچه در آن زمان به او خرده می
گرفتند که سبک فرهاد را تقلید می کند اما همین باعث شد تا دیگر زیر سایه نام خواننده
محبوبش ری چارلز قرار نگیرد.
وی که رفته رفته به هنرمند باتجربه ای تبدیل می
شد، اقدام به جمع آوری آثار خود می کند و اولین آلبوم خود را با نام «زندون دل» به
بازار عرضه می کند. دومین آلبومش را با نام «یاران» در سال ۵۴ به بازار عرضه می کند
و در همین سال به علت اجرای ترانه «سال قحطی» از طرف حکومت شاهنشاهی به مدت دو سال
از فعالیت منع می شود.
در سال ۵۶ پس از اعلام مصلحتی فضای باز سیاسی،
فروغی بعد از دو سال ممنوعیت کاری سومین آلبوم خود را با نام «سال قحطی» به بازار عرضه
می کند؛ درحالی که در بهمن ماه همین سال، پدرش در اثر بیماری ذات الریه از دنیا می
رود.
در سال ۵۸ یعنی بعد از انقلاب اسلامی، فروغی در
ایران می ماند و کنسرت اجرا می کند. درسال ۱۳۵۹، فروغی ترانه «یار دبستانی» را برای
فیلم «از فریاد تا ترور» به کارگردانی منصور تهرانی اجرا می کند که در تیتراژ فیلم
استفاده می شود. در حالی که هنوز هیچ منع رسمی برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود، به تهرانی خبر
می دهند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلمش حذف کند. در نتیجه جمشید جم خواندن
این ترانه را به عهده می گیرد. در همین زمان است که زمزمه هایی در مورد ممنوعیت فعالیت
فروغی شنیده می شود.
فروغی در سال ۶۰ چند ترانه خود را همراه با چند
ترانه از کوروش یغمایی در آلبومی با عنوان «سُل» جای می دهد و طی سال های ۶۰ و ۶۱ آهنگ
چهارقسمتی «چرا نه؟» را می سازد و اجرا می کند. در همین سال هاست که فعالیت او عملا
ممنوع می شود. در سال ۶۵ سفر به دوبی، فروغی را تا پای پیوستن به هنرمندان دور از وطن
پیش برد اما پیشنهادهای تهیه کنندگان آن سوی آب او را به رفتن راضی نکرد.
در اسفندماه سال ۷۷ موفق به برگزاری کنسرتی در
تالار حافظ دانشگاه کیش شد. پس از ۴ روز برگزاری کنسرت در کیش، به تهران آمد. علی رغم
درخواست هایی که از شهرستان های دیگر برای برگزاری کنسرت داده شد، با برگزاری آن در
شهرستان های دیگر موافقت نشد و فروغی در تابستان ۷۸ و پاییز ۷۹ دوباره به کیش بازگشت
و به اجرای برنامه در یک هتل پرداخت.
در فروردین سال ۷۹ به پیشنهاد حمیدرضا آشتیانی
پور (کارگردان) و به امید اخذ مجوز، «می تراود مهتاب» را با شعری از نیما یوشیج برای
فیلم «دختری به نام تندر» خواند اما شرایط تغییری نکرد. گرچه ترانه فروغی در انتهای
فیلم در جشنواره فجر پخش شد. پیش از این هم کیومرث پوراحمد اقدام کرده و نتوانسته بود
مجوز حضور او را به عنوان بازیگر برای پروژه فیلم «گل یخ» (که داستان آن درباره زندگی
یک خواننده محکوم به سکوت بود) بگیرد.
فریدون فروغی
سرانجام فریدون فروغی در روز جمعه، سیزدهم مهرماه
۱۳۸۰ در منزلش در تهران پارس درگذشت. او را در روستای قرقرک اشتهارد کرج در کنار برکه
ای کوچک، در سایه کوهی بزرگ و در آرامشی که سال ها انتظارش را می کشید، به خاک سپردند.
او رفت و این پرسش برای همیشه ی تاریخ باقی ماند
که چرا چنین خواننده ای با چنان ویژگی های موسیقایی نتوانست در مملکت خود اثر هنری
ارایه کند. این پرسش وقتی جدی تر می شود که به آثاری اجرا شده و رسما منتشر شده در
قبل و بعد از تلاش ها و اجراهای او نگاهی می اندازیم!
۱ نظر:
سقف خونم طلای ناب
زیر پاهام حصیر سرد
تو دست من سیب گلاب
اما دلم پره ز درد...
ارسال یک نظر