۱۳۹۴ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

محمدرضا شجریان؛ بازتاب جامعه موسیقی

درآب - محمد شفیعی برزی: نگاشتن مطلب انتقادی درباره‌ی چهره‌های محبوب در جامعه، امری نیست که به سادگی امکان‌پذیر ‌باشد؛ تعداد کم این‌گونه مقالات خود گواه بر این مدعاست.
برای مثال درباره‌ی محمدرضا شجریان که فعالیت هنری وی موضوع این نوشتار است، تعداد زیادی مقاله و مصاحبه موجود است، لیکن محتوای آن‌ها بیشتر در فضای تعریف و تمجید و یا حتی تملق گویی است تا نقد. بنابراین هیچ ارزشی برای این‌گونه مقالات نمی‌توان قائل شد، چرا که تعارفات معمول و تمجید‍‍‍‍ از شخص (در این‌جا هنرمند) فقط می‌تواند به اصطلاح به «بت» شدن او کمک کرده و وی را در باد غرور و نخوت اندازد که نتیجه‌ی آن در افت اخلاق و حتی فعالیت هنری هنرمند مشهود است. علاوه بر این چنین مقالاتی معمولاً نکته و مسأله‌ی جدیدی را طرح و یا پاسخ نمی‌گویند تا به پیشرفت هنر موضوع فعالیت هنرمند منجر شود.
ضرورت نگاشتن مقالات انتقادی خصوصاً در جامعه‌ی هنری ما، حداقل به دلایل ذکر شده ضروری می‌نماید. هنرمند (تنها به عنوان یک هنرمند و نه انسان) تا زمانی باید مورد حمایت و تجلیل مخاطب قرار گیرد که در حوزه‌ی کاری خود منشاء اثرات مثبت بوده و پا از حوزه تخصص خویش فراتر نگذاشته، از شهرت و محبوبیت خود سوء استفاده ننماید. در غیر این صورت، وظیفه‌ی منتقد است که بدون در نظر گرفتن مصلحت و عدم محافظه کاری، هنرمند و مخاطبان وی را آگاه ساخته و ساحت هنر را از انحراف و ابتذال مصون نگه‌دارد. هر چند می‌دانیم شهرت و محبوبیت هنرمند باعث خواهد شد مخاطبان علیه منتقد بشورند و او را سرزنش و شماتت کنند؛ ولی معتقدیم که در گذر زمان و پس از فروکش کردن احساسات هواداران هنرمند، نقد کارشناسانه و منصفانه‌ی یک منتقد، حقانیت خود را برای مخاطبان واقعی هنر به اثبات خواهد رساند.(1)
هنگامی که صحبت از آواز و خوانندگی در موسیقی کلاسیک ایرانی به میان می‌آید ناخودآگاه و به دنبال آن نام محمدرضا شجریان بر زبان جاری می‌گردد. تأثیر صدای شجریان تنها بر هنرجویان آواز و خوانندگی نبوده، بلکه تعداد قابل توجهی از مخاطبین موسیقی کلاسیک ایرانی-و شاید بیشتر از هنرجویان- تحت تأثیر صدای وی بوده‌اند؛ چرا که هر صدایی را در حوزه موسیقی ایرانی با وی مقایسه کرده و آن را معیار زیبایی شناسی خود قرار می‌دهند. به راستی تأثیر شجریان بر هنر خوانندگی و آواز بعد از خود، به چه میزان بوده است و از دیدگاهی کلی‌تر، درتاریخ موسیقی ایران، چه جایگاهی در بین تمامی خوانندگان ایرانی دارد؟
سؤالی که مطرح می شود این است که آیا وی در خوانندگی مبدع سبک و شیوه‌ای خاص بوده است، یا تنها یک اجراکننده‌ی مسلط و توانمند در دنباله‌ی یکی از شیوه‌های سنتی آواز ایرانی است که آن را از قدمای آواز به خوبی (به طور غیرمستقیم) فراگرفته و با «لحن و بیان» مخصوص به خود ارائه داده است؟
در یک نگاه کلی به شیوه‌ی خوانندگی شجریان و پیشینیان وی چون «قمرالملوک وزیری»، «ادیب خوانساری»، «رضا ‌قلی میرزا ظلی» و «سید حسین طاهرزاده»، که آثار صوتی آن‌ها موجود است، درمی‌یابیم که شیوه‌ی شجریان به شیوه‌ی این خوانندگان آواز بسیار نزدیک است و در واقع دنباله‌روی کار این آوازخوانان سنتی و کلاسیک موسیقی ایرانی بوده است (همان‌طور که خود بارها به آموزش دیدن غیر مستقیم از آن‌ها اشاره نموده است). اما این بدان معنی نیست که کار وی تقلید صرف بوده و بی‌ارزش تلقی می‌شود. همان‌طور که شیوه و لحن چهار آوازخوان ذکرشده به یکدیگر نزدیک بوده و نوع و نحوه اجرای تحریرهای آن‌ها بی شباهت به یکدیگر نیست، ولی هرکدام شخصیت و بیان منحصر به خود را از دیگری بازشناسانده‌اند. شجریان نیز افتخار این را داشته تا خود را به جمع این بزرگان وارد ساخته و نام خود را در عرصه‌ی هنر آواز خوانی جاودانه سازد. شاید بتوان گفت که شجریان در آواز، به‌روز شده‌ی آن قدما است. خلاصه آن‌که شجریان اگر شیوه استادان قدیم را متحول نساخته، چیزی نیز از آن نکاسته و حق شاگردی را به نحو احسن بجا آورده است که این خود در عالم هنر موسیقی ایرانی که ما دسترسی به آثار با کیفیت اساتید قدیم آواز را نداریم، کاری بس ارزشمند است.
در این‌جا سؤالی که به ذهن خطور می‌کند این است که اگر ما امروز، صدای چهار خواننده‌ی آواز کلاسیک ایرانی را که در بالا به آن‌ها اشاره شد، و در اوج روزگار خوانندگیشان با کیفیت ضبط قابل قبول امروزی در اختیار داشتیم، آیا دیگر گوش سپردن به آواز شجریان، لطفی می‌داشت؟
بدون شک و با توجه به آثار جاویدان خلق شده توسط شجریان، جواب مثبت است. چرا که حداقل بیان و شخصیت منحصر به فرد آواز وی کارش را متمایز میسازد، ولی مسلما دیگر آواز شجریان این توجه امروزی را به خود معطوف نمی‌داشت. هرچند او به قدری خوش‌اقبال بوده است که یکه‌تاز آواز ایرانی برای مخاطبان عام موسیقی قرار گیرد؛ ولی برای آشنایان به تاریخ موسیقی اهمیتش در حد یک مجری فوق‌العاده‌ی آواز کلاسیک ایرانی است و هیچ‌گاه به عنوان یک پیشرو در عرصه‌ی هنر آواز مطرح نبوده است. می‌توان گفت شیوه مورد نظر را تا حدی ارتقا بخشیده که با وجود آواز خوانان مطرح ذکر شده، خود کاری بس شگرف است.
در دنباله‌روی صحیح و موفق از شیوه‌ی قدما مثال دیگر غیر از شجریان، «رامبد صدیف» است که وی را از لحاظ شیوه، لحن و بیان آوازی و  همچنین جنس و نحوه اجرای تحریرها می‌توان با دسته‌ای دیگر از آوازخوانان قدیم ایرانی چون «اقبال آذر» و تا اندازه‌ای «سلیمان امیرقاسمی» مقایسه نمود. البته صدیف در حال حاضر تنها در یک آلبوم منتشرشده از خود (ترجیع بند)، آواز قابل توجهی ارائه داده است؛ و این مطلبی است که ارزش کار شجریان را در ارائه‌ی انبوهی از آثار فوق‌العاده و قابل قبول در آواز کلاسیک ایرانی بیشتر بر ما روشن می‌سازد.
از ویژگی‌های مهم آواز شجریان که او را به آوازخوانی کم‌نظیر مبدل ساخته، تحریرهای حساب‌شده و به اصطلاح «مهندسی‌شده»، «ریز» و «شفاف» است که به دقت و زیبایی در کنار یکدیگر چیده شده‌اند. اما این ویژگی مختص شجریان نبوده و آوازخوانانی چون «طاهرزاده» و «بنان» در این امر سرآمد دیگرانند و شجریان پیرو ایشان به شمار می‌رود.
برای تبیین بیشتر موضوع لازم است مثالی از خوانندگانی که از نظر ما پیشرو لقب می‌گیرند، ذکر کنیم. بعد از آن نسل قدیم، «غلامحسین بنان» و «شهرام ناظری» دو شیوه کاملاً متفاوت را در خوانندگی ارائه داده‌اند. بنان تحت تأثیر مکتب علینقی وزیری و در ادامه خواننده‌ای چون عبدالعلی وزیری است. او در این مکتب و در خوانندگی (و نه تنها آواز‌خوانی) به درجه‌ای نائل آمد که ما آن شیوه را به نام «بنان» می‌شناسیم؛ به عبارت دیگر بدون وجود بنان نمی‌توانستیم این شیوه را که منشاء آن مکتب وزیری است، شیوه‌ای موفق بدانیم.
در مورد شهرام ناظری، پذیرفتن آوازخوان بودن وی شاید برای بعضی مشکل باشد، چه رسد به پیشرو بودنش! در آلبوم «صد سال آواز» انتشار یافته از سوی «مؤسسه ماهور»، نامی از شهرام ناظری به عنوان یکی از آوازخوانان تاریخ موسیقی معاصر ایران ذکر نشده و می‌دانیم این آلبوم با مشاوره‌ی محمدرضا شجریان جمع‌آوری شده است.در حالی که خوانندگانی ضعیف‌ و فاقد شیوه، لحن و بیان قابل قبول و مختص به خود در آن جای گرفته‌اند. به هر حال این هم شاید خود نکته طنزی باشد که شهرام ناظری در کنار بنان صاحب سبک معرفی کرده‌ایم، چرا که این داستانی است مشهور و خود ناظری آن را نقل کرده است بدین مضمون که وقتی برای بنان آوازی اجرا کرده است وی به آواز او و شعر انتخابی‌اش – یار مرا غار مرا…- ایراد گرفته و در واقع راهی که ناظری در آوازخوانی و انتخاب اشعار مولانا در پیش گرفته بود را سرزنش کرده بود. به هر حال ناظری راه خود را ادامه داد و جایگاه خود را در هنر موسیقی ایران به دست آورد، هرچند که عده‌ای از اهالی موسیقی، با نگاهی کوته‌نظرانه هنوز کار وی را در جرگه آوازخوانان قابل بررسی نمی‌دانند و او را صرفاً «تصنیف‌خوان» قلمداد می‌کنند. به هر حال در جای خود باید به تحلیل موشکافانه‌ی خوانندگی شهرام ناظری پرداخت تا برای برخی روشن شود اشکال و مؤلفه‌های آوازخوانی کلاسیک ایرانی تنها آن چیزهایی نیست که در ذهن آنان جای گرفته است.(2)
در جای جای این نوشتار سعی کرده‌ایم که «خوانندگی» و «آواز» را از یکدیگر تفکیک سازم. چرا که خوانندگی اعم از آواز است و تصنیف‌خوانی و ضربی‌خوانی را نیز در برمی‌گیرد. قدمای آوازخوان برای تصنیف‌خوانی ارجی قائل نبودند و معتقد بودند هر کسی با دو دانگ صدا قادر به خواندن تصنیف است، ولی آواز تخصص و استعدادی دیگر را طلب می‌کند. در صورتی که امروز بر ما روشن است در تصنیف‌خوانی اگر چه به تنوع تحریرها آن‌طور که در آواز نیاز است محتاج نیستیم، ولی درک ریتم، کلام و به طور کلی بیان حس تصنیف، امری نیست که هر خواننده‌ای قادر به انجام آن باشد. البته امروز آواز و ریتم درهم‌آمیخته نیز شکلی از آواز است ولی از آن‌جا که نمی خواهیم از محور نوشتار خود فاصله بگیریم، آن را به وقتی دیگر موکول می‌کنیم.
از اشکالات عمده در خوانندگی شجریان همانا عدم خوانش واضح و شفاف شعر در کارهای وی است. تا آن‌جا که می‌توان گفت در این زمینه در میان خوانندگان جدید و قدیم بیشتر به چشم می‌آید. اگر خود وی در توجیه این نقص این نکته را بیان می‌نمود که هدفش ارائه‌ی شعر نیست و در آواز وی شکل موسیقی آوازی و فرم اجرای آن بر بیان شعر رجحان دارد، از او می پذیرفتیم. ولی شجریان خود بر این نکته تأکید دارد که شعر را باید واضح و صحیح بیان کرد. در حالی که هر شنونده در برخورد اول با آواز او از عدم بیان واضح شعر در خوانندگی او شکایت دارد؛ و همان‌گونه که اشاره شد این ایراد در کار وی از تمام خوانندگان شناخته‌شده (ضعیف و قوی) پررنگ‌تر است.
حال چگونه است که آواز شجریان توسط آوازخوانان و خوانندگان نسل‌های بعد از خود این همه مورد تقلید واقع شده است؟ تقلید از شجریان در واقع تقلید از سبک خوانندگان سنتی آواز ایرانی است که وی را دنباله‌روی آن‌ها ذکر نمودیم. در واقع فاصله‌ای که بین آن نسل قدیم و نسل امروز افتاده (نه تنها در آواز، بلکه در مورد نوازندگان سازهای مختلف) توسط اعضای مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی، تحت مدیریت و نظارت «نورعلی برومند» و «داریوش صفوت» پر شده است.
شجریان نیز از آن نسل است و همان‌طور که نوازندگان تار در برهه‌ای از زمان، همه کم و بیش ابتدا تحت تأثیر «محمدرضا لطفی» و بعد تحت تأثیر «حسین علیزاده» قرار داشتند و سنتورنوازان نیز تحت تأثیر «پرویز مشکاتیان»، خوانندگان نیز بر همین منوال پیروی شجریان را نمودند. که بی شک استاد بلامنازع در اجرای آواز ایرانی در این دوره بود و سبک و شیوه‌ی قدما را در آواز خود به خوبی متجلی ساخته و آن را ادامه داده بود. شاید بتوان در یک مقایسه با هم‌نسلان شجریان در نوازندگی، وی را با محمدرضا لطفی مقایسه نمود که او نیز در نوازندگی تار به خوبی از پیشینیان خود استفاده کرده و بیانی منحصربه‌فرد، بی‌نظیر و در نهایت زیبایی در ساز او متجلی است. ولی با وجود این همه وی را متحول کننده‌ی شیوه تارنوازی نمی‌دانیم؛ در حالی که حسین علیزاده در نوازندگی علاوه بر آهنگ‌سازی متحول‌کننده، دارای شیوه‌ای مختص خود است، هرچند که ملاحت و زیبایی تار نوازی لطفی را نداشته باشد. البته چهره‌ی «رهبری‌کننده» و «آهنگ‌ساز» لطفی را نباید از نظر دور داشت، چرا که در این دو حوزه او یک متحول کننده و پیشرو لقب می‌گیرد که برای مثال «شیدا» و «چاووش» را پی می‌ریزد و بر شعر نو آهنگ می‌سازد، مانند «داروگ». مشکاتیان نیز چهره‌ای منحصربه‌فرد در موسیقی ماست که در آهنگ‌سازی موسیقی کلاسیک ایرانی تحولی پدید آورد.

محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان
یک خواننده، مدیون آهنگساز و نوازنده‌ای است که فضای مناسبی برای هنرنمایی وی فراهم سازند، همان‌طور که یک بازیگر سینما موفقیت و شهرت خود را مدیون یک فیلم و کارگردان خوب است. بهترین کارهای آوازی شجریان در کنار ساز «محمد‌رضا لطفی» و «پرویز مشکاتیان» شکل گرفته و وی موفقیت خود را بیش از هر چیز (حتی شاید بیشتر از استادانش) مدیون آن‌ها است؛ چرا که به گواه آثار منتشر شده‌اش، او تاکنون بهترین کارهای خود را با آن‌ها اجرا نموده است. البته ایشان تلاش نمودند تا با تشکیل گروهی مستقل تحت نظر خود از زیر سایه این هنرمندان بیرون آیند.(۳) هر چند کارهای وی با آن گروه (گروه آوا) کارهای قابل قبول و شنیدنی در حوزه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی هستند، منتها بر همگان روشن است که با آثاری چون «به یاد عارف»، «راست پنجگاه»، «عشق داند»، «آستان جانان»، «بیداد»، «دستان»، «نوا-مرکب خوانی»، «چشمه نوش» و «قاصدک» قابل مقایسه نیست. به طور خلاصه آن‌که، یک خواننده در کنار آهنگساز فضاهای جدیدی را تجربه می‌کند و به پیشرفت دست می‌یابد. این نکته قابل توجه خوانندگان جوانی است که نمی‌‌خواهند در سایه‌ی خوانندگان پیش از خود قرار گیرند و متهم به تقلید صرف گردند. نباید غافل شد که در مورد تقلید خوانندگان جوان از خوانندگان پیشین و بخصوص شجریان، مقصر تنها شخص خواننده نیست، بلکه این نوازندگان و آهنگسازان هستند که باید با ایجاد فضایی متفاوت خواننده را به متفاوت خواندن سوق دهند. به عبارت دیگر تا نوازنده و آهنگساز به سبک نسل پیش از خود بسازد و بنوازد، لاجرم خواننده که دنباله روی آن‌ها است، چاره‌‌ای جز این نخواهد داشت.


محمدرضا شجریان و جلیل شهناز
آقای شجریان در سال‌های اخیر اقدام به تشکیل گروهی با نام «شهناز» نموده‌اند. کیفیت کار این گروه خود روشن است و مورد نظر ما نیست. در اینجا مهم «نام» این گروه است که به گفته‌ی خود شجریان به نام «جلیل شهناز»، نوازنده‌ی چیره‌دست تار، نامگذاری شده است. شجریان اخیراً در مصاحبه‌ای و پیش از آن در کتاب «راز مانا» اظهار داشته ساز «شهناز» و «رضا ورزنده» (نوازنده‌ی توانمند سنتور) تأثیر زیادی بر آواز وی داشته است. بزرگداشت این استاد مسلم موسیقی ایرانی کار ارزنده‌ای از سوی شجریان بوده که خود جای تقدیر دارد. ولی کیست که متوجه این مبالغه در کلام شجریان نشود. او از شهناز تقدیر نمی‌کند، بلکه خود را از زیر سایه‌ی اساتید موسیقی ایرانی که بهترین کارهای خود را با آنها اجرا نموده، خارج می‌کند. رضا ورزنده در سال ۱۳۵۶ درگذشت، ولی جلیل شهناز تاکنون زنده است و تا سال‌ها توانایی نوازندگی خود را حفظ کرده بود؛ پس چرا آقای شجریان که این همه تحت تأثیر ساز ایشان هستند، به طور مستقیم با وی کار نکرده تا آثاری جاودان و ماندگارتر از آثار مذکور تولید نماید؟
در سال‌های اخیر، آقای شجریان ادعایی را مطرح ساخته‌اند که جالب توجه است. ایشان این‌گونه اظهار فرموده‌اند که، تحولات جامعه‌ی ایران در تمام کارهای «ایشان» در طی سال‌های فعالیت هنریشان منعکس شده است! (مصاحبه بعد از کنسرت بم-۱۳۸۲). در حالی که همگان می‌دانند در واقع «آهنگ‌ساز» مغز متفکر یک اثر موسیقایی است. این به آن می‌ماند که مثلاً یک بازیگر ادعا کند در طول دوره فعالیت هنری‌اش تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه، در تمام کارهای «او» منعکس بوده است. بنابراین کارگردان، فیلمنامه‌نویس و سایر عوامل بخت‌برگشته سیاهی‌لشکری بیش نبوده‌اند!(4)
اگر منظور ایشان کارهای «چاووش» و کارهای وی با مشکاتیان و لطفی است، در هیچ‌کدام نقش سازندگی آثار بر عهده او نبوده و حداکثر انتخاب اشعار آواز را بر عهده‌ داشته است که این دلیل قابل قبولی برای از آن خود کردن اثر یک هنرمند نیست. همچنین اگر کارهای همراه با گروه آوا مد نظر بوده، اولاً تمام دوره‌ی فعالیت هنری او را در بر نمی‌گیرد، ثانیاً در کارهای وی و گروه آوا آن‌چنان از آثار تحت تأثیر تحولات جامعه ایران سراغ نمی‌توان گرفت و به سختی بتوان ردپایی از این دست آثار در آن‌ها یافت. در کارهای شجریان همراه با حسین علیزاده و کیهان کلهر و پس از آن و در سال‌های اخیر، تعدادی از این‌گونه آثار ساخته شده توسط شجریان دیده شده، ولی به صرف وجود این آثار، و اینکه مخاطبان تنها خواننده را می‌شناسند، نباید در حق صاحب اصلی اثر هنری جفا نمود و کارش را به نام خود ساخت.

این فرهنگ حاکم بر جامعه است که جرأت این چنین اظهاراتی را به شخص می‌دهد. یعنی جامعه‌ی مخاطب موسیقی کلاسیک ایرانی که می‌توان آن‌ها را «مخاطبان خاص» لقب داد (در برابر مخاطبان انبوه موسیقی پاپ و تجاری)، پذیرای چنین سخنانی هستند و آن را در بوته‌ی نقد و پرسش‌گری قرار نمی‌دهند و زمینه را برای حذف نقش دیگران، تحریف جریان‌ها و رخدادها و همچنین بیان گزاره‌های نادرست، فراهم می‌کنند. نقش مخاطب هنر و به طور خاص موسیقی از این لحاظ مهم و قابل بررسی و کنکاش جدی است. مخاطب عام موسیقی، یک اثر را به نام خواننده آن می‌شناسد ولی بدتر از آن، این است که مخاطبان جدی‌تر و به اصطلاح «خاص» نیز همین گونه‌اند و ضرر و زیان این گونه بی توجهی در «خواننده محوری افراطی» بصورت شوم ظهور می‌یابد.
در این جریان که آن را «بت‌سازی» می‌نامیم، تنها مخاطبان عام نیستند که مقصرند، بلکه منتقدان و اهالی آشنا به جامعه موسیقی تقصیر بیشتری به گردن دارند. چرا که به خاطر مصلحت‌اندیشی و محافظه‌کاری یا هر دلیل دیگری که عمدتاً ناشی از محبوبیت شخصیت مورد نقد است، از کنار اظهارات و کارهای خلاف قاعده‌ی او به سادگی عبور می‌کنند.(5)
در موسیقی کلاسیک ایرانی از هم‌نسلان خود شجریان، هنرمندان برجسته‌ای داریم که هر کدام در حوزه‌ی فعالیت خود منشأ اثرات به مراتب مهم‌تر و تأثیرگذارتری در جریان موسیقی بوده‌اند تا شجریان در آواز. برای مثال «محمدعلی کیانی‌نژاد» در آموزش نی، از خود کوشش، پیگیری و ازخودگذشتگی وافر نشان داده است. «بهمن رجبی» در نوازندگی تمبک بعد از حسین تهرانی پیشرفتی مهم پدید آورده، سطح نوازندگی و صدادهی آن را در مکتب خود بهبود بخشیده و شاگردان توانمندی را تربیت و به جامعه موسیقی تحویل داده است. «مجید کیانی» با تمام وجود و با به دور نگاه داشتن خود از هیاهوی بازار موسیقی به عقیده خود در حفظ ردیف و سنت پای فشرده و در تربیت هنرجویان سنتور با جان و دل کوشیده است و آثار منتشرشده‌اش به جرأت جزء بهترین آثار سنتورنوازی معاصر هستند. «علی‌اکبر شکارچی» در خصوص آموزش کمانچه و خلق آثاری ماندگار در شناساندن «موسیقی قوم لر»، بی‌ادعا قدم برداشته است. همچنین سایر هنرمندان عرصه موسیقی کلاسیک ایرانی که با همه مشکلات و موانع بر سر راه موسیقی در این سال‌ها، به آموزش و اجرای موسیقی همت گماشته اند و هیچ وقت بتی از آنها ساخته نشده است.(6)

پی نوشت‌ها:
1- طرفداری یا هواداری از اشخاص مشهور (حقیقی یا حقوقی) در جامعه (هنرمندان، ورزشکاران، سیاستمداران و…) خود موضوع جالب توجهی در حوزه‌های رفتارشناسی، جامعه شناسی و روانشناسی است که توجه مخاطب محترم را به مطالعه در این باب جلب می‌نماید.
2 - لازم است اشاره‌ داشته باشیم که فرم آواز را امروزه نمی توان تنها به سوال و جواب خواننده و نوازنده در یک فضای غیر ریتمیک اطلاق کرد؛ بلکه آواز در فضایی ریتمیک (شاید توان آن را با «ضربی خوانی» و «کار عمل» قدیم مرتبط دانست)، کاری است که برای مثال در برخی از آثار شهرام ناظری به اجرا درآمده است. در واقع قطعاتی که نه نام تصنیف میتوان بر آن نهاد و نه با فرم آواز کلاسیک ایرانی کاملاً منطبق است. تأثیر پذیرفتن از موسیقی مقامی در اجرای موسیقی کلاسیک ایرانی نیز از وجوه تمایز کار ناظری است.
3 - منظور از زیر سایه قرار گرفتن در اینجا فقط در مورد تعداد اندکی از مخاطبان خاص موسیقی کلاسیک ایرانی مصداق دارد، وگرنه شاید تعداد قابل توجهی از مخاطبان این نوع از موسیقی حتی نام لطفی و مشکاتیان به گوششان ناآشنا باشد و تنها خواننده‌ی اثر را خداوندگار موسیقی بدانند!
4 - به این نکته واقفیم که شاید مقایسه خواننده با بازیگر نقش اول فیلم قیاسی صحیح و همه جانبه نباشد، لیکن به عقیده‌ی نگارنده برای درک بهتر موضوع کمک قابل توجهی می کند.
5 - البته و برای نمونه در خصوص سازهای ابداعی شجریان (شخصیت مورد نظر ما) نقدهایی به رشته‌ی تحریر درآمده که جای بسی امیدواری است؛ لیکن این مقدار برای مقابله با بت سازی‌های فزاینده در جامعه‌ی هنری به هیچ وجه کافی به نظر نمی‌آید.

6 - اگر از سوی شاگردان آن‌ها و «عاشقان مکتب مرید و مرادی پروری»، از آنها «بتی» ساخته شده باشد، بی‌شک از سوی ما محکوم است.

هیچ نظری موجود نیست: