اصفهان امروز:
یادمان نمیآید از کی و کجا و چگونه با هنر تئاتر آشنا شدیم؟ اما هرگونه بود و هرگونه
شد؛ همیشه گوینده میگفت: با هنرمندی بانو کلارا...
و بهراستی
بانو بود و هنرمند. انگار صحنه تئاتر خانهاش بود و زندگیاش...
وه که چه راحت،
آسوده قدم برمیداشت و دیالوگهایش را بیان میکرد. هرگز به یاد نداری که جملهای را
فراموش کند و یا بهاصطلاح تپق بزند. شاید هیچوقت احساس نکرده بود که صدها نفر، مرد
و زن، کوچک و بزرگ، پیر و جوان بهعنوان تماشاگر، در مقابلش نشستهاند و تماشایش میکنند؛
زیرا بازی نمیکرد، زندگی میکرد و چقدر سخت است تئاتر را زندگی کردن. بازیگران فراوانی
آمدند و رفتند، قهر کردند و ناز، آشتی کردند و غرور سراسر وجودشان را پر کرد؛ اما بانوی
تئاتر اصفهان، مانند ستونهای چهلستون استوار و بی غل و غش هر شب در مقابل مردم این
شهر، نمایشنامهای را و نقشی را جان میبخشید و همه را به تحسین و تشویق وامیداشت.
زندهیاد ارحام صدر که خود نابغه هنر نمایش در این مرزوبوم به شمار میآمد، سالهای
سال، هر شب در مقابل بانو کلارا به ایفای نقش میپرداخت و این دو یک زوج هنری را به
وجود آورده بودند. چه قدرت و انگیزهای باید وجود داشته باشد تا 2 بازیگر نمایشنامهای
را برای چندین ماه هر شب بر روی صحنه بیاورند. شاید چنین رخدادی را در هیچ جای این
سرزمين سراغ نداشته باشيد؛ هر شب دو الي سه ساعت گفتگو در نمایشنامهای که حداقل 6
ماه بر روی صحنه جا خوش میکرد. بانو کلارا به همراه ارحام صدر و دیگر بازیگران سالهای
سال مردم را به قهقهه واداشتند و شادی را به آنها هدیه کردند؛ اما عاقبت روزهای پیری
از راه رسید. بیکاری، نبودن تئاتر و نبودن علاقه برای تئاتر و نخواستن تئاتر از طرف
بعضی از متولیان، بیمهری، بیپشتوانه و شاید هم...
زنده یادان رضا ارحام صدر و کلارا
دیگرکسی سراغی از بانوی تئاتر اصفهان، بانو کلارا نگرفت.
دیگرکسی سراغی از تئاتر نگرفت و تنها تئاتر این شهر برای همیشه تعطیل شد، بازیگرانش
بیکار و سرگردان. چراغ نمایش و تماشاخانه، خاموش شد و دیگرکسی صدای طنینانداز بانو
کلارا و ارحام صدر را نشنید، آنچنانکه دیگرکسی صدای قهقهه تماشاگران این هنر ارزشمند
را نشنید. شاید دیگرکسی نام و عنوان نمایشنامههای اجراشده آن روزها و بازیگرانش را
به یاد نیاورد. بازیگرانی مانند وحیدی، صادقی، اسکندری، حریرچیان، رضا خندان، کربلایی،
زارع، جهانشاه، محقق، ممیزان، رجایی و استاد مسلم تئاتر ایران فرهمند و هنرنمایی آنان
در نمایشنامههایی مانند، تخت جمشید در آتش، فتنه گران، مست، آقا معلم، اداره کاریکاتور
سازی، من میخوام و...
خداوندا ما
را به خاطر بیهمتیهایمان ببخشد. همیشه دلم میخواست بانو کلارا این بازیگر توانا
و هنرمند را در این روزهای پیری و تنهایی از نزدیک ملاقات کنم. موضوع را چند بار فرزند
هنرمندش (شهریار دخانی)، مطرح کردم و او هر بار تأکید کرد که زود بیا چونکه حال خوبی
ندارد و عاقبت خبر رسید و این بازیگر قدیمی جان به جانآفرین تسلیم کرد. یادش به خیر
و نامش جاودان باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر