۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۷, شنبه

عکس یادگاری با مرگ: در نکوهش حواشی مراسم خاکسپاری محمدرضا لطفی

امیر بهاری: مرگ هر انسانی ناراحت کننده است و هر چقدر که آن انسان در زندگی بشر تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد، مرگ او دردناک تر می شود.

مرگ «محمدرضا لطفی» هم به خاطر تأثیر بسزایی که در فرهنگ ایران داشت، بسیار تأثربرانگیز بود. مضاف بر اینکه او 10 سال پایانی عمرش را بی وقفه صرف روایت ردیف به شاگردان جوانش کرد، صرفِ معلمی. یک هنرمند و مدرس برجسته بدرود حیات گفته و بسیاری از هنردوستان و هنرمندان برای تشییع پیکر او گرد هم آمده بودند. اما آیا این مراسم بطور شایسته ای برگزار شد؟
پیکر استاد محمدرضا لطفی به جای اینکه بر دوش شاگردان ممتازش تشییع شود، روی دوش آقای دوربینی و دوربینی های دیگری تشییع شد. وقتی از محوطه تالار وحدت حین تشییع جنازه با فشار به بیرون رانده شدم، در حین خروج در این گوشه و آن گوشه دوستان و شاگردان لطفی را می دیدم که ناراحت و مستأصل بودند. بهاره فیاضی، پویان بیگلر، فرخ مظهری، حمید خبازی و... گوشه و کنار بودند و من نمی دانم در متن چه کسانی مراسم را به سرانجام می رساندند؟
فشار و ازدحام در طول مراسم بسیار بالا بود. دوربین ها و موبایل ها همه بالا! عکس یادگاری با مرگ برای همه مغتنم شده بود. یکی از هنرمندان برجسته حاضر در مراسم با حالتی ناخوش از سن پایین می آید. مردی به او می رسد و می خواهد اثر هنری اش را به استاد ارائه کند تا استاد نظر بدهد... واقعاً چرا؟
در گرگان و در حین مراسم خاکسپاری، همسر استاد لطفی از اهانتی که با موبایل ها و دوربین ها به پیکر بی جان استاد می شود، به ستوه می آید و گلایه می کند.
سه دوست در کنار هم ایستاده اند در فشار وحشتناک جمعیت و نفر چهارم از آنها عکسی می گیرد که پیکر استاد در نزدیک ترین فاصله ممکن در پس زمینه آنهاست. چرا؟ برای صفحه فیسبوک؟ برای اینستاگرام؟ افتخار این مسئله کجاست؟
مراسم آنقدر با دردسر و فشار و بلبشو برگزار شد که اصلاً خیلی از هنرمندان نتوانستد شرایط را تاب بیاورند و مراسم را ترک کردند. حسین علیشاپور در صفحه شخصی اش نوشت که استاد «نادر گلچین» بی صدا آمد و ادای دین کرد و رفت، اصلاً کسی هم متوجه نشد. اکبر زنجانپور همان اوایل کار پیش از شروع مراسم، با صورتی گریان محل را ترک کرد.
حسین علیزاده معمولاً خونسرد و آرام در اینگونه مراسم ها حاضر می شود. آن روز در ابتدای سخنانش به عکاسان (که از همه نوع قشری بودند) اعتراض کرد. مراسم تحت الشعاع ثبت تصاویر یادگاری قرار گرفته بود. یادگاری با چه چیزی؟
به چه چیزی و چه کسی باید اعتراض کرد؟ به برگزارکنندگان که شرایطی در نظر نگرفته بودند که امثال حمید متبسم، زیدالله طلوعی، مسعود شعاری و... گوشه ای در حاشیه نایستاده باشند؟ به مردمی که برای بدرقه ابدی هنرمند محبوب شان آمده بودند ولی داشتند به او بی احترامی می کردند؟ به هنرمندی که از مجال پیش آمده در مرگ استاد استفاده می کند و به تبلیغ خانه موسیقی می پردازد، خانه ای که لطفی شاید یک بار هم به آنجا نرفته بود؟ به فرهنگ عمومی عزاداری در ایران؟
مگر می شود کسی را دوست داشت و به او بی احترامی کرد، حتی به مرگش؟

۲ نظر:

کمال يونسي گفت...

مناسبات اين جامعه به حدي دچار بي هنجاري و در هم ريختگي شده است که گمان نمي رود تا دهها سال قابل ترميم باشد
همه چيز از همين مردم شروع مي شود اوج بي خردي بسياري را در همين تجمعات مي شود ديد
اين ويديو را ببينيد تا واقعيت آنچه را گفته ايد ببينيد!:
https://www.youtube.com/watch?v=WAk-xq80EVM

ثریا گفت...

فرهنگ عمومی عزاداری در ایران

بسیار نکتۀ قابل تأمل ومبحث گسترده ایست ، برخی از جامعه شناسان به تحقیق و جستجو در چگونگی ابعاد این مسئله پرداخته اند وکتاب هایی از گذشته در این باب وجود دارد.
اما
تغییرات اجتماعی و دگرگونی وسائل ارتباطات جمعی عمومی وتغییر نسبی دیدگاه ما ایرانیانِ معاصر طی دهۀ اخیر (خصوصاً شرایط و نحوۀ جا افتادن وقالب گیری موبایل ، اینترنت و ماهواره در بین مردم ایران) سرعتِ شتابِ تغییراتِ فرهنگی ما در عرصه های گوناگون را بیشتر کرده است . بنابراین بررسی ها و تحقیقات به روز و جدیدی را توسط جامعه شناسان می طلبد.مخصوصاًشناختِ
فرهنگ عمومی عزاداری در ایران .

-در عین تأسف وتأثر چه زیباست این جمله :

مگر می شود کسی را دوست داشت و به او بی احترامی کرد،