قدیمی ها - فروغ بهمن پور: خبر ویرانی خانه بنان،
شکایت از ضعف حافظه تاریخی مدیران و سیاست گزاران کلان فرهنگی کشور، تاسف خوردن بر
نابود شدن آرشیوهای شخصی در پستوهای خانه ها، سخن راندن از بی سرانجامی و دربدری میراث
داران فرهنگی (به ویژه هنرمندان موسیقی) همه و همه قصه تراژیک نسل سوخته دوستداران
موسیقی است و دیگر هیچ...
با تاسف خوردن برای نابود شدن مظاهر فرهنگ و هنر
یران راه به جایی نمی بریم جز همان صحرای کربلا که قرارگاه اول و آخر همه دوستداران
میراث فرهنگی ایران زمین است...
قصد از نگاشتن این یادداشت خواندن مرثیه بر پیکر
فروریخته موسیقی است و بس... هر چند که با تکرار این نوع رجزخوانی ها ارزش و کارکرد
آنها نیز از بین رفته است...
سال 1374 برای اولین بار با لطف زنده یاد احمد
قائمی (از شاگردان رضا ورزنده و از دوستان نزدیک پرویز یاحقی) به خانه استاد یاحقی
راه پیدا کردم...
"بهمن سال 1357 بی خبر از همه جا ساز به دست
قصد ورود به سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران را داشتم که دو تا پسر بچه اسلحه به
دست جلوی من را گرفتند. با لحنی عصبانی و خشن پسیدند: پرویز یاحقی؟... گفتم: بله خودم
هستم... گفتند: از امروز دیگر حق ورود به اینجا را نداری... چند روز بعد هم مثل بقیه
ه9نرمندان جلوی میز محاکمه دادستان انقلاب بودم...
عده ای از دوستان من همان موقع از ایران رفتند
ولی من ماندم... می خواستم بمانم و کار کنم... به کمک یکی از دوستانم تجهیزات ضبط موسیقی
را از کشور آلمان وارد کردم و در خانه خود مشغول به ادامه کار شدم... علی تجویدی، جلیل
شهناز، حسن کسایی، احمد عبادی، ایرج، ادیب خوانساری و... که حالا دیگر افسرده و خانه
نشین بودند را تشویق کردم تا به خانه من بیایند و مثل سابق به کار موسیقی ادامه بدهیم...
خیلی هم کار راحتی نبود مخصوصا در آن روزهای جنگ و بمباران که حمل و نگهداری آلات موسیقی
جرم بزرگی به حساب می آمد... این چند صد ساعت نواری که می بینی یادگار همان روزها است"...
اینها حرف های اسطوره و نابغه ویولن ایران است...
همان پرویز یاحقی که به دلایل معلوم و نامعلوم نه چندان منطقی در اوج قدرت نوازندگی
از ادامه کار موسیقی به صورت رسمی منع شد...
پرویز یاحقی در آستانه هفتادسالگی از دنیا رفت
و آن آرشیو که نشان از یک دوره مهم تاریخی موسیقی داشت نیز به سرنوشتی نامعلوم دچار
شد... البته بگذریم که وارثان او مدعی هستند که آن را از خود او هم بهتر نگه خواهند
داشت...
استاد حبیب الله بدیعی دیگر هنرمندی است که آرشیو
بسیار منظم و دقیقی را طی سال های کار هنری جمع آوری کرده بود. بعد از مرگ او آرشیو
به قیمت بسیار ناچیزی به یک کلکسیونر فروخته شد و تا امروز آن آثار فاخر در پستوی خانه
آقای کلکسیونر خاک می خورد...
شادروان احمد مهران شخصیت برجسته فرهنگی که دوستی
و همراهی او را در جریان ضبط برنامه گلها کسانی چون عبدالوهاب شهیدی خوب به خاطر دارند
نیز یکی دیگر از کسانی است که با تلاش و کوششی عاشقانه ساعت ها نوازندگی کسانی چون
مرتضی و رضا محجوبی و... را ضبط و ثبت کرد که اگر بود امروز مرجع ارزشمندی برای محققان
موسیقی به ذشمار می آمد... با مرگ او این مجموعه نفیس به غارت رفت...
خانه حسن خان یاحقی در کوچه یاحقی نرسیده به چهارراه
قصر زمانی محل آمد و شد صبا، محجوبی ها، کسایی، تجویدی، داریوش رفیعی، بنان، قوامی
و... بود نیز از کلنگ بساز بفروش ها در امان نماند...
سال 1376 همسر استاد صبا خواستار کمک مدیران فرهنگی
برای صیانت از یکصد ساعت نوار منتشر شده برجای مانده از ابوالحسن صبا شد. گفت: من پیر
شده ام و دیگر نمی توانم از این آثار نگهداری کنم. بعد از صبا شاگردانش آمدند و این
نوارها را پالایش کردند. محمد بهارلو و فرامرز پایور ساعت ها روی آنها کار کردند. این
نوارها بیش از چهل سال است که نزد من محفوظ است. تا زنده ام بیایید و آنها را به سرانجام
برسانید...
من نوارها را در قفسه خانه دیده بودم... سال
1379 منتخب صبا در تصادف با اتومبیل جلوی در خانه اش جان خود را از دست داد. به اتفاق
استاد همایون خرم برای سرسلامتی به خانه همسر استاد صبا رفتم... قفسه نوارها خالی بود...
با استاد پایور تماس گرفتم و خبر نابودی میراث صبا را دادم... فقط یک جمله گفت: خدا
کند دست اهل هنر بیفتد... پایور بهد از گفتن این جمله به گریه افتاد و من صدای چکیدن
و چکه چکه شدن استاد را شنیدم...
خانه استاد کسایی به بهانه تعریض خیابان آذر تا
چند وقت دیگر خراب می شود. این تصمیم را شهرداری اصفهان در زمان حیات اوگرفته بود که
با پی گیری خود استاد قرار شد این اتفاق به پس از مرگ او موکول شود.
خانه یک طبقه و با صفای استاد تجویدی نیز رفت که
به برجی چند طبقه در خیابان ملاصدرا تبدیل شود. البته از شما چه پنهان تابلوی کلاس
استاد به همراه بخشی از اسباب شخصی او توسط همسرش به من سپرده شد...
سال 1353 استاد بنان ساکن خانه ای شد که امروز
خبر تخریبش دل همه دوستداران صاحبان آن در همه جای دنیا را به درد آورده است.
پریدخت بنان همسر همراه استاد همه این سالها یک
تنه و بدون تکیه بر کس و کسانی از هیچ تلاشی برای حفظ و نگهداری خانه و کاشانه بنان
دریغ نکرد... همه کسانی که او را از نزدیک می شناسند بر این باوردند که از جمله تنها
بازماندگان استادان بزرگ موسیقی است که هنوز و درپی این همه سال خاموشی استاد چراغ
خانه اش را روشن گذاشته است. هرسال در آستانه خاموشی و یا تولد استاد پذیرای دوستان
و دوستداران او از همه جای دنیا است. برای زنده نگه داشتن یاد او دشواری سفر به شهرهای
دور و نزدیک را می پذیرد... در همه مراسم ترحیم و آیین نکوداشت دوستان و همکاران استاد
شرکت می کند... در خانه خود موزه کوچکی از آثار برجای مانده استاد درست کرده و به صورت
شبانه روزی نگهبان و نگهدار آن میراث گرانب ها است...
تا همین چند سال پیش ساکن محله جمال آباد بود تا
این که از مزاحمت ها و فشارهای سازمان اوقاف (ملک خانه متعلق به سازمان اوقاف است)
خسته شد... خانه هم که دوران سالخوردگی و فرسودگی را طی می کرد و ماندن در آن هزینه
مخارج زیادی را بر دوش زن تنها گذاشته بود.
همه اینها دست به دست هم داد تا بانوی بنان مجبور به ترک اجباری اش شود. حالا پری خانم
در خانه تنها فرزندش زندگی می کند و با همه آنچه برسرش رفته همچنان مصمم پی گیر مطالبات
خویش است...
پری بنان دلگیر است... دلگیر از سازمان هات و نهادهایی
که ادعاهای قشنگ و حرفهای شیرین می زنند... دلگیر است از مدیرانی که هرگاه او را در
محفلی و مجلسی می بینند به احترام بنان کلاه از سر بر می دارند و تا کمر تعظیم می کنند
ولی در همه سالهای پس از بنان یکبار هم به او مراجعه نکردند تا ببینند این زن تنها
بدون حمایت و پشتوانه چگونه زندگی استاد را نگه داشته است... پری بنان هنوز دلگیر است
از متولیان گورستانی که استاد را به آنجا سپرده است... آنها بدون اجازه و حتی اطلاع
او سنگ مزارش را تخریب کردند تا به قول خودشان سطح گور استاد با دیگر متوفیان یکسان
باشد... اتفاقی که در هیچ کجایی دنیا نیفتاده است... پری بنان دیشب به من گفت: با بنان
چه کردند که بعد از او چه کنند؟...
موارد دیگری هم هست ولی فعلا همین ها را نوشتم
تا شاید مدیران سازمان میراث فر هنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان صدا و سیما و یا
هر نهاد مرتبط دیگر بداند که در سال های خواب و غفلت آنها چه برسر میراث موسیقیایی
ما آمده است...
۱ نظر:
محمد بیدقی
ازخواندن این مطالب بسیار آزرده ومکدر شدم.
فرهنگی که اصلا با خوی وسرشت انسان مطابقت نداردسی سال واندیست بخیال خود در از بین بردن منکرات است وموسیقی را هم جزوی ازمنکرات میداند.
بر ارباب فضل پوشیده نبست که کشور ایران بعد از صدر اسلام ازاین دوران تاریک زیاد داشته است ولی بیاری خدای عزوجل تمام این دوران تاریک را پشت سر گذاشته و مانند ققنوس از خاکستر خود دوباره متولد شده است.
در کتاب امیر حسین خنجی که راجع بدوران صفویه میباشد خواندم که در تمام سیصد سال دوران صفویه هیچ کتاب ادبی مهمی در ایران نوشته نشدواگر نمونه های کتاب حافظ وسعدی در هندوستان نبود قزلباشها انراهم ازبین برده بودنندو فعلا اثری از دیوان حافظ نبود
بدیهی است با عوض شدن دینامیسیم جامعه های انسانی فعلی این دوران تاریک فعلی زیاد طولانی نخواهد بود
ودر آخر
به نقل از کتاب رستم التواریخ خطاب به زورمدران ضد فرهنگی کنونی
.... ملا فاطمه رامشگر این ابیات بر عالیجاه کریم خان زند بخواند....
ریشخندی به تو بنموده فلک- غره مشو
کزدماغ تو برون آورد این باد غرور
کریم خان بسیار متاثر شد وبگریست...
ارسال یک نظر