پیج فیس بوک «هنر هفتم» - علی رستگار: از نصرت
پرتوی به عنوان نخستین زن «درام نویس» ایرانی نام می برند، اما دلایل متعددی از
جمله مسافرت او در سال های پس از انقلاب به اسپانیا و بعد از آن کانادا مانع از
معرفی بیشتر او به خصوص در نسل جوانتر شد.
او ضمن جدیت و پیگیری در امر نوشتن، بازیگری
تئاتر را نیز دنبال کرد که باعث ورودش به گروه تئاتر ملی و همکاری با بزرگانی چون
شاهین سرکیسیان، همسرش عباس جوانمرد و علی نصیریان شد. حضور در نمایش های تلویزیونی
«ویلای یوکا» (عباس جوانمرد) و نمایش صحنه ای «آلونک» (کوروس سلحشور) بخشی از
کارنامه پربار او در دهه سی و چهل هستند.
پرتوی خود نویسنده برخی از نمایش هایی بود که
در آن نقش آفرینی می کرد. آثاری مثل «تقلا» و «تیر شکسته» از آن جمله اند، اما
شاید امروزه بیشتر از همه آثار مکتوب و حضورهای نمایشی پرتوی، تنها حضور سینمایی
اش در فیلم «گوزن ها» (مسعود کیمیایی) در یادها و خاطره ها مانده باشد. پرتوی در
همین تنها نقش سینمایی نیز حضوری تاثیرگذار و فراموش نشدنی دارد. با او در پایان
سفر کوتاهش به ایران و در روزی که عازم کشور محل اقامتش بود، به گفت و گو نشستیم
که می خوانید:
نخستین حضورتان در دنیای هنر با نوشتن بود یا
بازیگری؟
در چهارده ـ پانزده سالگی شعر می گفتم، در
واقع همه چیز با نوشتن شروع شد، ولی بازی در تئاتر را از 20 سالگی شروع کردم.
آن میل به هنر خودجوش بود یا ریشه خانوادگی
داشت؟
مقداری از آن به مادرم بر می گشت که نوازنده
تار بود، او از خانم هایی بود که در دوره قاجار و در منزل معلم موسیقی داشت.
بنابراین احتمال میدهم گرایشم به هنر ناشی از این مسئله باشد، پیش از آن را اطلاع
ندارم.
چطور شد به جای رفتن به سراغ موسیقی، تئاتر را
انتخاب کردید؟
دیدن چند نمایش از گروه هنر ملی مرا به تئاتر
و بازیگری علاقهمند کرد. محلل، مردهخورها، بلبل سرگشته و... ضمن اینکه به نمایش های
رادیویی هم خیلی علاقه داشتم و همیشه به آنها گوش می دادم.
الگوی خاصی هم داشتید؟
از صدای خانم توران مهرزاد خیلی خوشم می آمد که
هم بازیگر تئاتر بود و هم گوینده نمایش های رادیو. در مجموع چیز چندانی نمی دانستم
و فقط علاقه به خواندن داستان داشتم. همه کتاب های صادق هدایت را می خواندم و هر کتاب
دیگری هم که به دست می آوردم، مطالعه می کردم. همیشه به کتاب و خواندن علاقه مند
بودم. بنابراین وقتی فعالیت در تئاتر را شروع کردم، پشتوانه ادبیاتی بدی نداشتم.
به نوعی صاحب دیدگاه بودید و مسائل را تجزیه و
تحلیل می کردید؟
نه خیلی عمیق، ولی تا حدودی تشخیصم درست بود.
از یک سالی به بعد خودتان هم عضو گروه هنر ملی
شدید؟
بله، رفتم به هنرهای دراماتیک.
دانشکده هنرهای دراماتیک؟
نه، دانشکده 10 سال بعدتر تأسیس شد. به هر حال
آمدم که هنرپیشه شوم. البته پیش از این مدتی به یک هنرستان هنرپیشگی میرفتم.
استادانتان چه کسانی بودند؟
دکتر نامدار و عده ای دیگر، ولی راستش آن
هنرستان چیزی نبود که مرا به خودش جذب کند. به نظرم شیوه بازی ها خیلی غلو آمیز
بود و چیزهای معمولی را خیلی بیش از آنچه بود، نشان می دادند. بنابراین به هنرهای
دراماتیک آمدم که دکتر فروغ رییس آنجا بود و این تقریباً مصادف با زمانی بود که
آقای جوانمرد برنامه ای در تلویزیون داشت و دنبال این بود که به همراه چند کارگردان
هر هفته یک برنامه ارائه دهند. به تدریج کسانی مثل آقایان علی نصیریان، جعفر والی
و عزت الله انتظامی هم به برنامه اضافه شدند.
گویا آن زمان تئاترهای زنده تلویزیونی تولید می
شد که دشواری های خاص خودش را داشت.
بله، به دلیل اینکه آن زمان امکانات ضبط نمایش
ها وجود نداشت. برای همین سراغ این شیوه اجرایی می رفتیم و هر کدام از پیس ها را یک
ماه تمرین می کردیم. گاهی من با 4 کارگردان کار می کردم، به همین خاطر وقتی تمرین
این کارگردان تمام می شد، خودم را به تمرین گروه دیگر می رساندم.
ظاهراً در بیشتر نمایش ها حضور داشتید؟
در بیشتر کارها حضور داشتم، چون آن موقع بازیگران
خانم کمی وجود داشتند. من بودم و خانم ها مهین شهابی، جمیله شیخی و فخری خوروش.
علت حضور اندک بازیگران خانم چه بود؟ ربطی به
محدودیت ها و نگاه جامعه در آن زمان داشت؟
حتماً به همین دلیل بوده، ضمن اینکه پیش از
آمدن تعداد بیشتری از بازیگران خانم در سال های بعد، همین عده انگشت شمار در بیشتر
نمایش ها حضور داشتند. مثلاً خانم خوروش جدا و قبل از نمایش های تلویزیونی در
تئاتر لاله زار هم بازی می کرد.
گروه هنر ملی هدف و مسیر خاص و مشخصی را دنبال
می کرد؟
بیشتر مسیر و نگاه گروه تحت تأثیر شاهین سرکیسیان
بود که تازه از فرانسه آمده بود. او با مطالعاتی که داشت و نمایش هایی که دیده
بود، فضای جدیدی را به وجود آورد. مثلاً اولین بار او نام استانیس لاوسکی را در اینجا
به زبان آورد و مدام آن را تکرار می کرد. شیوه استانیس لاوسکی همان چیزی بود که ما
سال های سال به دنبالش بودیم. همان بحثی که به جای بازی، نقش را زندگی کنید. البته
کار با این شیوه در ابتدا کمی برای ما مشکل بود، چون دوره های آکادمیک به معنای
درستش را که از سر نگذرانده بودیم. بلکه، کارگردان های ما همان کسانی بودند که
هنرستان هنرپیشگی را پشت سرگذاشته بودند!
از شما به عنوان نخستین زن درامنویس ایران یاد
می کنند. چطور شد که کنار بازیگری، نوشتن را هم جدی گرفتید؟
از همان شروع کار هنری نوشتن را برای خودم
لازم و ضروری می دانستم، ولی جاذبه های هنرپیشگی خیلی بیشتر بود و چندان به نویسندگی
بها و اعتبار نمی دادند. چه رسد به اینکه آن نویسنده، یک زن باشد. همان زمانی که
شروع به نویسندگی کردم، متوجه شدم که نوشته های آقایان خریدار بیشتری دارد.
این نگاه مردسالارانه هنوز هم کم و بیش وجود
دارد، ولی احتمالاً مشکلات بیشتری داشتید.
بله، این نگاهی که می گویید آن زمان خیلی بیشتر
بود، ولی من لازم بود که بنویسم و چیزهایی بود که باید می گفتم.
جدا از بحث جنسیت، چرا در آثارتان زن ها
قهرمان های اصلی هستند؟
چون من با مادرم بزرگ شدم. وقتی کوچک بودم،
پدرم فوت کرد. بنابراین سرپرستی ام را مادرم به عهده داشت که زن بسیار مهربانی
بود.
شما تنها فرزند خانواده بودید؟
نه، آخرین فرزند بودم.
چرا هیچوقت حضور پررنگی در سینما نداشتید؟
نمی دانم چرا آن موقع فکر می کردم آدم هایی که
تئاتر کار می کنند، باید همان تئاتر را ادامه دهند. تئاتر را خیلی مهمتر از سینما
تصور می کردم، شاید به خاطر زحمت ها و رنج بیشتری که داشت. راستش فیلم های فارسی
را هم دیده و ندیده خوشم نمی آمد. پیس هایی که ما در تئاتر کار می کردیم، خیلی
بهتر از فرهنگ و فضای پایین فیلم های سینمایی آن موقع بود.
چگونه به بازی در نقش معروفتان، فاطی (گوزن ها)
رسیدید؟
مدتی بود که به دلیل بزرگ کردن دختر دومم،
فعالیت های هنری را کنار گذاشته بودم. البته خیلی دلم می خواست کار کنم و کمی از این
وضعیت خسته شده بودم. همین زمان بود که آقای کیمیایی بازی در فیلم «گوزن ها» را به
من پیشنهاد کرد و قبول کردم. این اولین و آخرین فیلمی است که در آن بازی کردم.
با اینکه اساساً دنیای مسعود کیمیایی مردانه
است و زن ها خیلی مجال بروز ندارند، اما با این حال برخی وقت ها زن ها نقش های کوتاه
و مکمل به یاد ماندنی دارند. مثل همین فاطی «گوزن ها» که با پانسمان زخم قدرت به
عنوان یک انقلابی، حضورش فراتر از نقشی گذری است و تعبیرهای دیگری را به ذهن میرساند.
بله، تصور می کنم «گوزن ها» اولین فیلم ایرانی
است که زن از خودش دفاع می کند. نمونه بارز آن سکانس تماشاخانه است که با فرد
مزاحم، عباس درگیر می شود و به او می گوید چی از جون من می خوای؟ در واقع یاد می دهد
که زن چگونه می تواند از خودش دفاع کند.
به نظر زبان، طبقه و فرهنگ آدم های کیمیایی
شباهت هایی با فضای آثار شما دارد. بنابراین پیشنهاد او به شما برای بازی در این فیلم
نمی تواند خیلی بی ارتباط و بی مناسبت باشد، درست است؟
کیمیایی به هر حال جزو همنسل ها و همسن و سال های
خود ما بود و احتمالاً پیس ها و نمایش های ما را هم خوانده و دیده بود.
تنها انتخاب بازی در این نقش بودید؟
بله.
بازخوردهای پس از پخش فیلم چطور بود؟ برخورد
دوستان، منتقدان یا پیشنهادات بعدی برای بازی؟
این فیلم بعد از ساخت چند سال توقیف بود و پخش
آن هم تقریباً با جریان انقلاب همزمان شد.
در زمان توقیف مشکلاتی برای شما به وجود نیامد،
با توجه به برداشتهای سیاسی از فیلم؟
نه چندان، فقط یک روز کیمیایی به من زنگ زد و
گفت از طرف ساواک به تو تلفن نکردند هنوز. من هم گفتم نه هنوز! (می خندد)
بالاخره تلفن زدند یا نه؟!
نه، هیچ وقت تماس نگرفتند، ولی آدم چیزهایی در
برخوردها و رفتارها می دید.
چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید؟
این تصمیم را به خاطر پسرم گرفتم که آن زمان
15 سال داشت.
آنجا هم فعالیت هنری دارید، بازیگری و نویسندگی؟
نویسندگی را همچنان ادامه می دهم.
برای چاپ نوشتههایتان اقدام کرده اید؟
یکی از آنها را زمانی که در مادرید اقامت
داشتم، منتشر کردم. در کانادا هم همیشه نوشته ام و باید روزی برای انتشار آنها
اقدام کنم.
نمایشنامه می نویسید؟
نمایشنامه هم مینویسم، ولی بیشتر نوشته هایم
داستان است.
قصه هایتان در چه فضایی می گذرد؟
هم مربوط به دوران معاصر است و هم مربوط به
گذشته. چیزی شبیه به رمان نو و آثار جیمز جویس و ویرجینیا وولف. خیلی دوست دارم به
این شیوه از حال به گذشته بروم و دوباره برگردم. نوشتن هنوز برایم سرگرمی نیست، بلکه
لازم می دانم که همیشه بنویسم.
در سفر اخیرتان به ایران به تماشای چند نمایش
رفتید و حتی زنگ افتتاح نمایش «گاهی یه تلفن به خودت بزن» شهره سلطانی را هم به
صدا درآوردید. نظرتان درباره تئاتر امروز ایران چیست؟
هنرپیشه ها چه در تئاتر و چه سینما پیشرفت کردند
و خیلی خوب بازی می کنند. مثلاً در همین نمایش «گاهی یه تلفن به خودت بزن» خود
شهره سلطانی خیلی خوب بازی کرد.
آیا باز هم شما را روی صحنه تئاتر یا پرده سینما
خواهیم دید؟
اگر اجل مهلت دهد.
پیشنهاداتی برای بازی دارید؟
الان که نه، ولی همان موقع و پس از اکران
«گوزن ها» دو - سه فیلم پیشنهاد شد که به دلیل همزمانی مسافرت من و پسرم اتفاق نیفتاد.
قصد بازگشت و ماندن ندارید؟
چرا، اتفاقاً این بار که آمدم خیلی دلم می خواهد
برگردم و بمانم، ولی به دلیل بیماری آقای جوانمرد فعلاً شرایط و امکان آمدن ندارم.
چون دکترها گفته اند که 4 ماه دیگر باید او را معاینه کنند، اما اگر او بیاید، من
هم به اتفاق او خواهم آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر