قدیمی ها - حسین امامی: وقتی خواستم سوال برای مصاحبه طرح کنم نمی دونستم چی
بنویسم. چون همیشه با خودم می گفتم، چقدر باید هنرمند باشی که نقش اول فیلم های
خدا بیامرز علی حاتمی باشی. درسته که 25 سالمه اما بیشتر نقش های موندگار استاد رو
دیده و حالا روبروش ایستاده بودم. خودش بود با همون افتادگی خاص خودش. نمی دونم
چرا یادم رفت دستش رو ببوسم. شایدم هل شده بودم. سلام و علیکی کردیم و نشستم.
اطرافم رو نگاه کردم. در و دیوار خونش پر بود از خاطرات موندگار چند نسل از آدمای
این مملکت که با هر تابلوش می شد یک کتاب نوشت. به نظر من کم پیش میاد که یک نفر
با غالب مثبت فیلم هایی که بازی کرده، زندگی واقعی اش از نظر اخلاق و رفتار یکی
باشه. اما تو اون چند ساعت که پهلوش نشسته بودم این و حس کردم... خاندایی رو حس
کردم. اون پیرمردی که دستاش میلرزید و چشماش آب آورده بود. همون که یه محلی
احترامش رو داشتن و رو حرفاش حرف نمیزدن. وقتی شروع کرد به نوشتن رضا خوشنویس و
دیدم و یاد روزگاری افتادم که هزار دستان پخش می شد و مردم از جلوی گیرنده هاشون
تکون نمی خوردن. خودش بود... کمال الملک سینمای ایران بود. استاد جمشید مشایخی با
همون شکسته نفسی مثال زدنی خودش که از بچگی یادمه هر وقت تو برنامه زنده تلویزیون
میومد، میگفت: من خاک پای ملت ایرانم... از استاد خواستم چند جمله ای با جوونای
ایرانی صحبت کنن. سوالاتی از ایشون پرسیدم که امیدوارم سوال شما عزیزان هم بوده
باشه... برای استاد مشایخی آرزوی طول عمر داریم...
جمشید مشایخی
لطفا از دوران کودکی خودتان برای ما صحبت کنید؟
پدر من افسر تاسیسات ارتش بود و بعد ها به عنوان رئیس کارخانجات شیمیایی
پارچین برگزیده شد. بعد از انقلاب و بعد از فوت ایشان هم در پارچین که در هفت
فرسخی تهران قرار داشت از طرف دانشگاه آزاد لوح تقدیری به خانواده مشایخی به دلیل
تاثیر گذاری پدرم در علم شیمی اهدا شد. من در پارچین به دنیا آمدم و به مدرسه
رفتم.
چطور شد که به سمت هنر گرایش پیدا کردید؟
من در دوران کودکی به خاطر دارم به همراه خانواده ام به خیابان لاله زار می
رفتیم و از بازی هنرمندان تئاتر بسیار لذت می بردم. تابستان ها بچه ها را جمع می
کردیم و من یک نمایش نامه می نوشتم و خودم هم بازی می کردم و هم کارگردانی. در
سنین بالاتر به دلیل اینکه پدرم نظامی بودند به دانشگاه افسری رفتم اما روحیه ام با نظام جور در نمی آمد. از دانشگاه افسری
فرار کردم و به خدمت وظیفه رفتم. بعد از خدمت وقتی اداره هنرهای دراماتیک تاسیس شد
اولین نفری بودم که در آن اداره استخدام شدم.
جمشید مشایخی
شهرت چقدر برای شما مهم بود؟
ببینید همه ما عاشق تئاتر بودیم و خوب شما در جریان هستید که تعداد تماشاگران
تئاتر کمتر از سینما و تلویزیون است. اما کار تئاتر یک عشقی می خواهد و مشهوریت آنچنانی
ندارد. اما بعد ها ما با سینما مشهور تر
شدم.
در دوران جوانی به چه کتاب هایی علاقه داشتید؟
رمان های متعددی بود که می خواندم. «بینوایان» اثر «ویکتور هوگو» را خیلی دوست
دارم. بیشتر داستان های نویسندگان بزرگ قرن را مطالعه می کردم.
چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
در سال 1336 با همسرم که خواهر مرحوم «گرشا رئوفی» هنرمند فقید هستند ازدواج
کردم. سه فرزند دارم به نام های نادر، نغمه و سام. پسر بزرگ تر من نادر آهنگساز و
در ارکستر سمفونیک مشغول است. دخترم همراه با همسرش و دو دخترش در خارج کشور زندگی
می کنند و پسر دومم سام اینجا مشغول کارهای سینما و تلویزیون هست.
جمشید مشایخی
ازدواج چه تغییراتی در زندگی شما داد؟
ازدواج از نظر من کامل شدن است و ازدواج باعث پیشرفت من شد. گاهی اوقات مجبور
بودم به خاطر فیلمبرداری حدود یک ماه در شهرستان باشم و در این مدت همسر من شکایتی
نمی کرد و در اکثر اوقات خانه را طوری آماده می کرد که من بتوانم نمایش نامه یا
سناریو کارم را تمرین کنم. حتی او با من تمرین می کرد در خواندن نمایش نامه، و این
خیلی برای من ارزشمند بوده و هست.
یکی از دغدغه های جامعه ما بی رغبتی جوانان در شروع به کار است شما چه توصیه
ای دارید؟
فردوسی بزرگ می فرماید: بنا کردم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد
گزند. حکیم طوس شاهنامه خود را با امید به پایان رساند. به نظر من مهمترین نکته در
کار برای جوان ها امید به پیشرفت است. من در ابتدای کارم با امید به آینده شروع
کردم و موفق شدم. باید از راه حرفه خودمان به جامعه خدمت کنیم و هم زمان در زندگی
خودمان پیشرفت کنیم.
در حال حاضر کار کردن خانم ها چه تاثیری در پیشبرد اهداف جامعه ما دارد؟
به نظر من زن به مقام مقدس مادری می رسد و ارزش والایی در جامعه دارد. الان ما
خانم هایی داریم که با قدرت کار می کنند، به عنوان مثال در دانشگاه ها، ادارات،
پزشکی و... که اگر این ها را حذف کنیم در حقیقت نیمی از نیرو را از دست داده ایم.
من معتقدم زن و مرد حقوق یکسانی دارند و می توانند در کنار هم مکمل باشند.
جمشید مشایخی
جوانانی داریم که دوست دارند وارد عرصه هنر یا هر حرفه دیگری شوند چه توصیه ای
به آن ها دارید؟
توصیه من به جوانان این است که اگر هر کاری را می خواهند شروع کنند باید
خودشان را بشناسند و ببینند که در آن حرفه استعداد دارند یا خیر؟ تنها عشق کافی
نیست و باید استعداد و پشتکار هم همراه آن باشد تا به هدف خودشان برسند.
مهمترین مشکل جامعه ما چیست؟
من قبلا هم عرض کردم. ما باید در مراکز استان ها برای تمامی حرفه ها امکاناتی
فراهم کنیم تا بچه ها بتوانند کار کنند. متاسفانه هجوم جمعیت به سمت تهران مشکلات
فراوانی به وجود آورده است. مثلا در همین کار ما اکثر فیلم برداری های شهرستان را
کسانی انجام داده اند که ساکن تهران هستند و این متمرکز شدن در پایتخت یکی از
مشکلات عدیده ماست.
آیا هنوز هم خودتان را بازیگری می دانید که سر صحنه فیلم برداری باید چیزهای
تازه یاد بگیرد؟
صد در صد. انسان دائم در حال آموختن چیزهای نو است و این راز ماندگاری و تازگی
آثار بزرگان این مملکت است.
جمشید مشایخی
بین سینما و خانوادتان کدام یک را در اولویت دارید؟
همه ما وقتی ازدواج کردیم تعهدی داریم و وظیفه ای در قبال خانواده داریم. من
سعی کردم تعادل را رعایت کنم.
برای سالیان سال از بازیگران مطرح کشورمان بوده اید. آیا این نتیجه مشورت کردن
با دیگران نیز بوده است ؟
بله... در تمام زندگی من، مشورت جای خودش را داشته است. مثلا من گاهی اوقات
وقتی یک پلان را بازی می کنم از دوستان همکار می پرسم که چطور بوده؟ تا اشکالات
خودم را رفع کنم. در انتخاب نقش ها هم مشورت می کرده ام.
هنوز هم جلوی لنز دوربین استرس دارید؟
خیلی... واقعا؟ بله... این لنز دوربین چشم میلیون ها نفر است و ما حق داریم
وحشت کنیم (با خنده).
نقشی بوده که در آرزوی بازی کردنش باشید؟
بله... حکیم طوس فردوسی یا حضرت حافظ که هنوز قسمت نشده است.
متاسفانه تئاتر به دلیل مخاطب خاص خود در جامعه ما کم رنگ شده است. جوانان
علاقه مند ورود به این عرصه را چگونه ارزیابی می کنید؟
من اصولا تئاتری ها را عاشق ترین می دانم. آن ها می دانند که دستمزد و تماشاگر
سینما را ندارند با این حال سه ماه چهار ماه یک نمایش نامه را تمرین می کنند و با
عشق و علاقه کار می کنند. دوست دارم به آن ها بگویم: تئاتری ها عاشق اند... قدر
کاری کاری که می کنید بدانید...
جمشید مشایخی و حسین امامی
در دوران کودکی دوست داشتید چه کاره شوید؟
من عرصه هنر و موسیقی را دوست داشتم.
استاد از شما می خواهم چند جمله ای با جوانان صحبت کنید.
این برای من خیلی سخت است. به این دلیل که آینده در دستان شماست. امیدوارم شما
جوانان عزیز و با شرف، آن طور که دوست دارید این مملکت را اداره خواهید کرد پس
برای سربلندی ملت ایران تلاش کنید. این آرزوی من است و امیدوارم امکانات کافی در
اختیار شما قرار بگیرد...
عکس: حسین امامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر