امسال یک صد و ده سال از تولد مردی می گذرد که
یکی از آغازگران راه تجدد در موسیقی ایران است. جواد بدیع زاده خواننده و آهنگساز قدیمی
را پدر موسیقی پاپ می دانند.
به گزارش دویچه وله فارسی، هنرمندی که فرهنگ عامه و مسائل روزمره زندگی را
وارد ترانه کرد. جواد بدیع زاده همانند بسیاری از خوانندگان عصر ما کارش را از محراب
و منبر شروع کرد و در جوانی به جرگه هنرمندان پیوست. او نخستین و محبوب ترین فرزند
سید رضا بدیع المتکلمین، معروف به سید اناری
بود. پدر، پسر پنج، شش ساله را بر دوش خود می نشاند و به تکیه ها، تعزیه ها و عزاداری
ها می برد. گاه نقش علی اصغر را به او داده می شد، زمانی پا منبری می کرد و گاه به
دنبال الاغ پدر از کوچه ای به کوچه دیگر به تبلیغ برای مجاهدین صدر مشروطیت می پرداخت:
من در آن زمان هر روز از مدرسه دنبال الاغ آقا در داخل جمعیت به هر جا می رفت، می رفتم.
هر جا الاغ آقا می رفت، من بودم. نتیجه آن که، آقا از مجالس روضه خوانی و خطابه و وعظ
به زندان نظمیه افتاد و من هم از مدرسه و درس به خیابان ها و کوچه ها افتادم.
جوجه زیر سبد!
کمی که بزرگ تر شد، عمامه ای نیز بر سرش نهادند
که به قول خودش از عمامه سید محمد تدین واعظ معروف بزرگ تر بود. «تدین هرگاه چشمش به
من می افتاد می گفت: جوجه زیر سبد آمد.» این جوجه زیر سبد اما در خانواده از احترام
خاصی برخوردار بود. پدر و مادر هر دو او را آقا جواد صدا می کردند و بنا به رسم آن
روزگار که مادر را با نام فرزند ارشد می نامیدند، مادر نیز آقا جواد نام داشت.
خانواده جواد بدیع زاده
پدر معمم، نخستین معلم او برای یادگیری گوشه ها
و ردیف های آواز ایرانی بود. مجالس روضه خوانی اما تنها با گریه و ختم انعام به پایان
نمی رسید. روضه خوانی ها در طبقات گوناگون از رده های اجتماعی برگزار می شد: من و پدرم
در تمام مجالسی که به وسیله این سه طبقه تشکیل می شد شرکت داشتیم. منتها مجبور بودیم
سه حالت و رنگ متفاوت از خود نشان دهیم. در روضه طبقه سوم که افراد با ایمانی بودند،
روضه خوان مطلق بودیم، برای طبقه دوم روی عادت و وظیفه حاضر می شدیم و برای طبقه اول
باید خود را می ساختیم تا مجهز به تمام تجهیزات منبری باشیم. آواز خوب، آهنگ خوب، شعر
خوب، روضه خوب. قوی ترین و حتی مطلع ترین خواننده ها در قدیم آن ها بودند که در کار
تعزیه و روضه بودند. بزرگ ترین حق را برای نگهداری موسیقی و آواز اصیل ایرانی، آقایان
تعزیه خوان ها و روضه خوان ها داشتند. اپرا ابتکارش به دست تعزیه خوان ها و تعزیه گردان
های زمان قدیم بوده است.
الاغی که سیاست می برد
پدر اما کارش تنها نوحه خواندن و موعظه کردن نبود.
سوار بر الاغ که می شد، بنا به مقتضیات روز نارضایتی های مردم را نیز در قالب همان
آواز خوشی که داشت، بر سر هر کوی و بزن فریاد می کرد. کمبود پیاز و اعتراض مردم را
در شعری بیان می کرد و زمانی که وزارت مالیه موانعی بر سر راه خرید و فروش نمک ایجاد
کرده بود، نمک بار الاغش می کرد و آوازش را سر می داد:
گشت تا از دفتر مالیه نامش حک نمک
بر فقیران عیش افزون و غم اندک نمک
سید اناری نه تنها گوشش را به نجواهای معترضانه
مردم سپرده بود که در خفا با مجاهدین صدر مشروطیت در ارتباط بود. مجاهدین به او ماموریت
دادند تا اعلامیه حج الاسلام را به گونه ای به سمع مردم برساند. برای این کار تصمیم
می گیرند مقداری انار ساوه بار الاغ بدیع المتکلمین
کنند و شعری نیز در وصف انار به او بدهند.
طبیعی
است که شاعر در میانه شعر به صحرای کربلا بزند
و متن بیانه را نیز در آن بگنجاند. قصیده معروف اناریه که در مایه مغلوب و مخالف چهارگاه
و عراق ماهور بود بدین ترتیب سروده شد:
ای ز جودَت بر نهالِ فیض حق بار، ای انار
ای ز بودت قدرت یزدان پدیدار، ای انار
ای درونت چون دل مشروطه خواهان غیور
هست از فضل خدا پُر دُرّ شهوار، ای انار
حکم اسلام است و از حوزه نجف دارم به دست
می کنم بر ملت ایران هم اخطار،ای انار
بدیع زاده می گوید: یادم هست در آن قصیده ابیاتی
بود که مردم را تحریک و تشویق به انقلاب می کرد. به طوری که بر ضد حکومت قیام کردند.
جواد بدیع زاده
ترانه های مصرفی
بدیع زاده بدین ترتیب نه تنها شیوه وعظ و نوحه و آواز پدر را فرا می گرفت، بلکه کوله
باری از فرهنگ عامه، واژه های متداول و شعرهای رایج میان مردم را در ذهن خود حک می
کرد. همین شعرهای عامیانه بعدها در ترانه هائی چون ماشین مشدی ممدلی، زال زالک، خیلی
قشنگه و... تجلی پیدا کرد.
ناصر رستگارنژاد
ترانه سرای قدیمی، ضمن آن که بر مصرفی بودن این نوع ترانه ها مهر تایید می گذارد، می
گوید: درست است که این ترانه ها مصرفی هستند، اما بدیع زاده در کنارش کارهای با ارزش
دیگری هم دارد. الهه عشق را هم خوانده است. شیدا هم ترانه هائی دارد که فقط کلام را
به خاطر سازگاری با آهنگ بر روی آن گذاشته است و اصلا معنی ندارد. اما این ها کارهای
اولیه این موسیقیدانان بودند. آن ها واقعا خدمت کرده اند به موسیقی ایران.
بدیع زاده نخستین بار این ترانه ها را بنا به پیشنهاد
اسماعیل مهرتاش آهنگساز و از اهالی تاتر، در یکی از سفرهایش ضبط می کند. او خود نیز
بیم از واکنش مردم نسبت به شنیدن این ترانه ها داشته است. اصرار مهرتاش کار خودش را
می کند و آنگونه که می بینیم ترانه ها همچنان در خاطرها زنده می ماند.
نام جواد بدیع زاده را اما هیچ گاه از هیچ حزب
و دسته سیاسی نشنیدیم. بدیع زاده در خاطراتش از زندان رفتن پدر و حرف های مردم درباره
او می گوید: مرد مومن تو چرا روضه و نوکری سیدالشهداء را رها کرده ای و به دنبال سیاست
رفته ای؟ سیاست یعنی چه؟ مشروطه چیست؟ استبداد کدام است؟ انار فروشی یعنی چه؟ برو دنبال
کار خودت. الهه بدیع زاده دختر او می گوید: پدر من در زمان بچگی اش با پدربزرگ همه
جا همراهی و حتی همکاری می کرده و در بزرگی هم کار هنری را پیشه کرد. همه این کارها
مورد تایید پدر بزرگ من بود. پدر من اما اهل سیاست نبود. پدر اهل هنر بود.
ترانه فی البداهه
در بزرگ سالی هیچ کس بدیع زاده را با عبا و عمامه
به خاطر نمی آورد. الهه نیز هرگز پدر را در لباس روحانیت ندیده است: همیشه با کت و
شلوار و کراوات و خیلی خوش پوش و آراسته بود. از همان ۱۳ـ ۱۲ سالگی دیگر یواش یواش
لباس روحانیت را از تن به در می آورد. البته زمانی که مدرسه دارالفنون می رفت همچنان
عمامه را بر سر داشت. اما بعداً که از مدرسه می آید بیرون و برای کار در سال ۱۳۰۴ به
مجلس شورای ملی می رود، دیگر از آن کسوت درمی آید و لباس معمولی می پوشد. بعدهم که
وارد عرصه هنر می شود. بنابراین دیگر احتیاجی
به آن کار نبود.
بدیع زاده علاوه بر هنری که داشت، معروف بود که
بسیار محفل آرا و بذله گوست. الهه بدیع زاده از زمانی می گوید که در رادیو مشغول ضبط
برنامه بوده است: آن زمان در رادیو برنامه ها همه به صورت زنده اجرا می شد و پدر من
هم شبی دوتا برنامه داشت. یکی از این شب ها
موقع اجرای تصنیف یکدفعه چراغ اطاق خاموش می شود. پدر من که شعرش را از روی
دفترش می خواند، وقتی دفترچه را ورق می زند، دو صفحه آنورتر می رود و چون برنامه پخش
می شد، دیگر زمان نبود که او بگردد و پیدا کند. از خودش یکسری شعرهایی می سازد و با
آن آهنگ می خواند. شعر این آهنگ را هم آقای نورالله همایون که بیشترین ترانه های پدر
من را سروده و باهم در مجلس همکار هم بودند، ساخته بود. پدرم خیلی هول و ناراحت می
شود که حالا جواب مردم را چی بدهد. نگویند این مزخرفات چی بود خواندی. از همه بیشتر
نگران آقای همایون بود. بعد که می رود پیش دوستانش. آن ها همه می گویند، آقا چه برنامه
ای ، چه آهنگی، شاهکار بود. پدر یک مقدار خیالش راحت می شود. ولی تا صبح خوابش نمی
برد که توی مجلس آقای همایون را ببیند، او چه می گوید. خلاصه صبح می شود و وارد مجلس می شود. به محض ورود، آقای همایون از
جایش بلند می شود. می گوید مرد حسابی این چرندپرندها چی بود دیشب گفتی؟ من این ها را
نگفتم. پدرم قضیه را برایش تعریف می کند.
دلکش و جواد بدیع زاده
بدیع زاده جمع اضداد
شاید تا کنون کم تر هنرمندی را یافته باشیم که این همه تناقض در زندگی اش وجود داشته باشد. از
منبر به رادیو می رود. شب و روزش را با هنرمندان سپری می کند اما به فرزندان اجازه
نمی دهد گام در عرصه هنری بگذارند. در کنار ترانه های فاخر، ترانه های عامیانه و فکاهی
می خواند. ترانه های طنزآمیز در مدح و قدح زنان می خواند. آهنگ های غربی را به کار
می گیرد و گاه با موسیقی خودمان در می آمیزد. همراه با پدر برای مجاهدین مشروطیت تبلیغ
می کند، اما خود هرگز به سیاست نمی گرود. و این مرد مومن و مذهبی تصمیم می گیرد که
قرآن را موزیکال کند اما از بیم خشک اندیشان مذهبی از این کار منصرف می شود. این همه
تضاد و تناقض را تنها در زندگی نامه جواد بدیع زاده می توان دید. بدیع زاده در دیماه
سال ۱۳۵۸ در سن ۷۷ سالگی چشم از جهان فرو بست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر