۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

فریدون فرخزاد مردی که از نو باید او را شناخت / شو «سلام همسایه ها»



قدیمی ها - م.صدر (قست سیزدهم): در قسمت های قبل متذکر شدم که چرا و چگونه «میخک نقره ای» قطع و فریدون از تلویزیون اخراج و شخصی که از راه بسیار ناجوانمردانه ای و علیرغم مشکلات تکلمی و چهره ای که اصلاً نمایشی نبود از آمریکا مستقیماً به تلویزیون ملی ایران آمده بود، سعی در پر کردن جای خالی او می نمود و دشمنان فریدون هم از هر طریقی که می توانستند به او کمک می کردند. او حتی در تابستان سال 1351 قصد داشت برنامه اردوی تربیتی رامسر را هم از آن خود سازد. ولی علیرغم همکاری و حمایت جرائد و بنگاه های تبلیغاتی و در رأس هم آنها خود سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران از او، هرگز حتی نتوانست ده درصد از محبوبیت فریدون را به دست بیاورد. در اردو هم با توجه به اینکه همه منتظر فریدون بودند از او استقبالی نشد و به زودی به طهران بازگشت. در مورد رقابت او با فریدون هر روز در مجلات مطالب زیادی نوشته می شد و لطیفه هایی نیز ساخته می شد. از طرفی با یک برنامه بسیار دقیق و حساب شده به شایعات مخالف فریدون هم در سطح گسترده ای دامن زده می شد. خلاصه دائم سیل اخبار منفی بود که به ما می رسید و اینطور بنظر می رسید که کار مان تمام است. دیگر نه از دعوت برای عروسی و انواع مراسم خبری بود و نه از رادیو و نه از تلویزیون و خلاصه گویا همه درب ها دفعتاً به روی فریدون بسته شده بود. کسانی که موجب کنار زده شدن فریدون و روی کار آمدن رقیب او شده بودند با سماجت تمام به اعمال خود ادامه می دادند و با دعوت از هنرمندان بسیار محبوب مثل خانم امل ساین، مرحومین خانم ها هایده و مهستی و جناب انوشیروان روحانی و مرحوم عماد رام و خواهرشان نادیا رام و مرحوم استاد شهریار و... سعی در پر بیننده کردن برنامه ایشان داشتند. دیگر حتی مجلات دست سوم هم کوچکتری خبری از فریدون فرخزاد که تا چند ماه قبل شماره یک در صفحات هنری و سر تیتر مطالب بود چاپ نمی کردند.
تقریباً برای همه دوستداران او مسلم شده بود که کار او تمام است. حتی یک بار به فریدون پیشنهاد کردم برای مدتی سری به آنیا و رستم بزند و مثل خانم گوکوش که برای چند سالی هیچ خبری از ایشان نبود و ناگهان با تبلیغات بسیار سنگین خبری بازگشت او از فرانسه را منتشر کردند و از آن به بعد بود که گوگوش با چهره ای جدید وارد عرصه شد، او هم تا فروکش کردن جو منفی به وجود آمده به استراحت بپردازد و به آلمان برود. ولی او قبول نکرد و شکست را نپذیرفت. ده ماه به همین منوال گذشت که از شهریور 1349 شروع شده بود.

فریدون فرخزاد

در این ایام خبر تأسیس تلویزیون آموزشی در چند ماه آینده در جرائد رسمی منشر شد که به منظور تدریس دروس دبیرستانی توسط دبیران ممتاز برای سال های سیکل دوم در رشته های ریاضی، طبیعی و ادبی بنیاد نهاده شده بود. مدیره آن شبکه خانمی بود بسیار با سواد، منطقی و البته از دوست داران فریدون که معتقد بود مثل دبیرستان بیاد در میان دروس تدریس شده در تلویزیون زنگ تفریحی برای دانش آموزان گنجانده شود تا باعث رفع خستگی و ایجاد شادابی و حضور ذهن مجدد آنها گردد. برای این کار قرار شد در بین دروس ترانه هایی از خوانندگان مطرح آن زمان پخش شود و این تنها کور سوی موجود در آن زمان برای فریدون بود. لذا همه دست به کار شدیم و به زودی چند ترانه با کمک آقایان هاملت میناسیان و پرویز مقصدی و... مطابق با صدای فریدون سروده و تنظیم شد. ارکستر از هم گسیخته شده را هم دوباره گرد هم جمع کردیم و ترانه ها ضبط شدند و با کمک مدیر محترم آن یکی بعد از دیگری در تلویزیون آموزشی بخش شدند. با نامه های انبوهی که دوستداران فریدون برای تلویزیون آموزشی فرستادند مسئولین ذیربط متوجه شدند که تعداد بینندگان این تلویزیون محقر تازه تأسیس و آموزشی  که همه مساحت آن به صد متر مربع هم نمی رسید و با تجهیزاتی واقعاً ابتدایی، قلیل و دست دوم کار می کرد، بسیار بیشتر از بینندگان تلویزیون ملی ایران با آن همه کبکبه و دبدبه شده است.
به تدریج این نامه ها برای مجلات هم فرستاده شدند و بقدری رو به گسترش گذاشتند که ظرف یک ماه صفحات آنها مملو از نظریات نویسندگان آن نامه ها شد. این توفیق بجایی رسید که مجلات متوجه شدند شماره هایی که خبری و عکسی از فریدون در آنها چاپ می شود به زودی به چاپ پنجم و ششم می رسند و مجله جوانان امروز برای اولین بار طی دو سال گذشته اقدام به چاپ تصویری چهار رنگ و بسیار زیبا از فریدون در وسط مجله که اندازه آن دو برابر قطع خود مجله بود، نمود. این شماره به چاپ هشتم رسید و با اینکه قیمت آن را به خاطر همین عکس از بیست ریال به بیست و پنج ریال افزایش داده بودند معذالک حتی بعد از چاپ هشتم باز هم نایاب شد. یادم می آید اکثر دختران دبیرستانی را که می دیدیم عکس فریدون را زیر تلق کلاسورهای خود گذاشته بودند.

دینامیک، افشین و فریدون فرخزاد

این اولین موفقیت بعد از یک دوره تاریک بود. یک روز صبح شخصی تلفن کرد و گفت: وقت می خواهد با آقای فرخزاد صحبت کند. از او پرسیدم: راجع به چه موضوعی می خواهید با ایشان صحبت کنید؟ گفت: من مدیر روابط عمو می شرکت ناسیونال هستم. گفتم گوشی و از فریدون پرسیدم که آیا صحبت می کند؟، گفت آدرس بگیر ما می ریم آنجا و برای یک ساعت بعد در محل آن شرکت بالاتر از سه راه تخت جمشید (طالقانی فعلی) بودیم. آنها می خواستند فریدون برای تبلیغ محصولات آنها برنامه ای تلویزیونی در ده قسمت اجرا کند. فریدون که از اجرای برنامه در تلویزیون منع شده بود بدین وسیله می توانست مجدداً به تلویزیون بازگردد. قرار داد فوراً آماده و امضا شد و نهار مفصلی هم برای فریدون و من تدارک دیدند، یادم می آید پرسنل آن شرکت هر یک به بهانه ای برای دیدن فریدون می آمدند و امضاء می گرفتند و یا عکس می انداختند و غیره... خلاصه ما تا شب آنجا بودیم. بی جهت نیست که بسیاری هستند که شهرت را در زندگی از همه چیز بیشتر دوست دارند. دو روز بعد برنامه ضبط در یکی از استودیو های خصوصی طهران شروع شد. ساعت حدود یازده بود که نامه ای از طرف تلویزیون ملی ایران دریافت شده بود که علی رغم قرار داد رسمی با شرکت ناسیونال مبنی بر پخش یک ساعت برنامه تبلیغاتی در هفته برای آنها به دلیل وجود فریدون فرخزاد در آن برنامه از پخش آن معذور هستند. آناً مدیر حقوقی شرکت ناسیونال نامه را برداشت و به دائره حقوقی تلویزیون رفت که مذاکرات آنها بیش از پنج ساعت به طول انجامید. نتیجه این بود که طبق قرار داد تلویزیون یک ساعت وقت خود را در قبال وجه قابل ملاحظه ای به شرکت ناسیونال فروخته است و در قرار داد مذکور هیچگونه استثنایی مبنی بر محتوای برنامه مورد نظر وجود ندارد و از آنجایی که شرکت ناسیونال نیز با توجه به آن قرار داد، قراردادی با آقای فریدون فرخزاد برای اجرای آن بسته است لذا ضرر و زیان باید جبران شود. ولی از آنجایی که برای حل مشکل تفاهم دو طرفه ای می بایستی بوجود می آمد، مسئولین تلویزیون فقط توانستند شرط عجیب و غریبی را به ناسیونال تحمیل کنند و آن این بود که در طول برنامه فریدون فرخزاد نباید ایستاده برنامه را اجرا کند و باید نشسته باشد و بنابراین فریدون قادر به خواندن ترانه و رقص نبود. آنهایی که بیاد دارند، می دانند که فریدون در اولین لحظه از اولین برنامه های «ناسیونال شو» همین مطلب را با تمسخر اظهار نمود.
در پی پخش اولین «ناسیونال شو» که در جمعه اول آذر 1349 بود گویی زلزله ای در جرائد کشور پدید آمد. مخصوصاً مجله سپید و سیاه و اطلاعات بانوان که سردبیران آنها از دوستداران پر و پا قرص فریدون بودند، هزاران نامه از طرف دستداران فریدون به دفاتر آنها سرازیر شد. فروش ناسیونال به صورت خط قائم رو به بالا رفت. شرکت های رقیب مثل شرکت فیروز (لوازم خانگی پارس) برای اجرای برنامه با فریدون تماس گرفتند. برنامه آهنگ های درخواستی رادیو ایران مجدداً پر شد از ترانه های فریدون. مجلات قیمت آگهی های تجارتی خود را دو برار کردند و ده ها مورد دیگر.

فریدون فرخزاد

هنوز قسمت هفتم ناسیونال شو از شبکه یک تلویزیون ملی ایران پخش نشده بود که روزی شخص بسیار مؤدبی آمد منزل فریدون و گفت: از طرف آقای مهندس قطبی حامل پیامی است (زیرا فریدون بعد از بی مهری که از جانب تلویزیون به او شده بود هر گونه دعوتی از جانب آن رسانه را رد می کرد). خلاصه آن مأمور از فریدون خواست که به دیدن ایشان برود، فریدون قبول نکرد ولی من او را به گوشه ای بردم و گفتم تو بالآخره باید به تلویزیون باز گردی و از طرفی حالا که آنها پیش قدم شده اند قبول کن و سوماً رد کردن دعوت مدیر عامل رادیو تلویزیون ملی ایران عواقب خوبی ندارد، مدیر عامل تلویزیون که نمی تواند بیاید اینجا. خلاصه قبول کرد ولی محل گفتگو را «رویال طهران هیلتون هتل» (هتل استقلال فعلی) تعیین کرد. ملاقات در یکی از اتاق های مجلل آنجا انجام گرفت. نتیجه این بود که فریدون می بایست با هزینه تلویزیون شو جدیدی در 104 قسمت تهیه کند ولی شرط آن بود که فریدون به اشخاصی که مورد احترام بودند حال به درست یا به غلط او هم احترام بگذارد و چنین بود که هنوز ناسیونال شو تمام نشده بود که «سلام همسایه ها» با دکوری فوق العاده پر هزینه شروع شد که از قسمت هفدهم به بعد به طریقه رنگی سکام ضبط و پخش شد که بسیاری از دوستداران فریدون برای اولین بار چهره استثنایی او را بصورت رنگی مشاهده نمودند.

مرگ آن نیست که در گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب تو و خاطر تو محو شوم

ایمیل م.صدر: fereidonnamdar@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست: