قدیمی ها-علی رجبی:
بختیار بیک ایمانوردی به مناسبت سالگرد درگذشت زنده یاد رضا بیک ایمانوردی گفت: من سومین فرزند از همسر اول (اشرف) زنده یاد رضا بیک ایمانوردی
هستم و دو برادر به نام های مازیار و شهریار، و از همسر دوم اش دو خواهر و برادر به
نام های ماندانا و مهیار دارم.
حدود 12 سال است که ازدواج کردم. همسری به نام لاله و دو فرزند به نام های ایمان و یاسمن دارم. پدرم برای ما تمامی امکانات را فرهم می کرد و هیچ مشکلی نداشتیم. او در کار خود توانست حرفه اکشن و بدلکاری را به سینما ایران بیاورد و کارش را بسیار زیاد دوست داشت و وقت بسیاری صرف این کار می کرد که مورد استقبال بسیاری قرار گرفت.
حدود 12 سال است که ازدواج کردم. همسری به نام لاله و دو فرزند به نام های ایمان و یاسمن دارم. پدرم برای ما تمامی امکانات را فرهم می کرد و هیچ مشکلی نداشتیم. او در کار خود توانست حرفه اکشن و بدلکاری را به سینما ایران بیاورد و کارش را بسیار زیاد دوست داشت و وقت بسیاری صرف این کار می کرد که مورد استقبال بسیاری قرار گرفت.
پسر بیک ایمانوردی
بودن، مزیت ها و مشکلاتی را داشت. مزیت آن این بود که مردم ایران که تنها ترین مردم
حق شناس هستند، همیشه به ما احترام بسیاری می گذاشتند و ما را شاد می کردند، ولی مشکل
دیگر این که اگر کمترین خطایی مرتکب می شدیم در مجلات و مطبوعات بلافاصله منعکس می
شد که متاسفانه در آن زمان مجله ای به نام توفیق بسیار شایعه پراکنی می کرد و به مسخره
کردن می پرداخت.
در محیط خانواده،
پدرم بسیار با ما صمیمی بود، او علاوه بر اینکه پدر ما بود با ما رفاقت و دوستی داشت
و تنها به پدر بودن خلاصه نمی شد و یادم هست اگر از کسی خطایی سر می زد دیگران من را
واسطه قرار می دادند چون سن کمتری داشتم و پدرم مرا بسیار دوست داشت و از این اشتباه
شان صرف نظر می کرد.
بعد از خروج
ما از ایران متاسفانه هر کدام از برادران و خواهران در یک کشور اقامت کردیم. هفت سال
آخر عمر پدرم به بیماری سرطان ریه دچار شده بود، با اینکه حدود 14 سال قبل از فوتش
سیگار را ترک کرده بود. بسیار آدم شادی بود و خود را در برابر این بیماری نباخت و در
سه ماه آخر عمرش عمل جراحی کرد و قسمتی از شش سمت راست او بریده شد، بسیار صدمه خورد
که منجر به مرگ او شد و خودش به ما وصیت کرده بود که دوست ندارم خبر درگذشت و مراسم
تشییع پیکرم در روزنامه ها و رسانه ها منتشر شود و دوست دارم همان چهره ی قبل از انقلاب
در ذهن مردم باشد و اندکی این موضوع به خاطر مادر بزرگ من بود که از این موضوع در ایران
با خبر نشود و روزی که از میان ما رفت حسی داشتم که زبانم توانایی بیان اَن را ندارد
و یک ماه نتوانستم کار خلبانی خود را انجام بدهم که در نهایت برای سه روز به تنهای
به صحرایی رفتم تا با تنهایی سر کنم و این موضوع را هضم و باور کنم و بتوانم جواب محبت
مردم را بدهم و هر دفعه سعی کردم به پدرم فکر نکنم حتی برای لحظه ای نتوانستم، تا امروز
ثانیه ای و دقیقه ای وجود نداشته که به او فکر نکنم، نه به دلیل اینکه پدرم بوده بلکه
به دلیل کارهایی که کرده بود و خاطراتی که از کارهایش دارم. مردانگی و گذشت بسیاری
داشت و حتی در برابر دشمنان و کسانی که به او بد کرده بودند از خود گذشتی به خرج می
داد و هیچ موضوعی را به کینه و دل نمی گرفت.
هنوز با گذشت
این همه سال صحبت و حرف او بین مردم و مطبوعات هست. فراموش کردن او برایم سخت هست،
چون در قلب مردم بود و کار در سینما را دوست داشت او فراموش شدنی نیست او در برابر
دیگر همکارانش مثل زنده یاد فردین، استاد ناصر ملک مطیعی، آذر شیوا، پوری بنایی و...
فروتنی داشت و همیشه می گفت: این مردم هستند که ما هستیم و باید از مردم رخصت گرفت.
۲ نظر:
خداوند روحش را شاد و قرین رحمت نماید. بیک ایمانوردی هنرمند واقعا بی نظیرو دوست داشتنی بود .
درود بر شرف آقا رضای گل. در جای جای مصاحبه های بیک عزیز صبحت از مردمه. ایشان مردمی ترین هنرپیشه تمام تاریخ بود و حاضرم قسم بخورم براش. روحت شاد بزرگمرد سینمای ایران که در غربت غریبانه رفتی اما تو در دل های ما خاک شدی نه در خاک.
گذر اکبر، پاپوش و کج کلاه خان بهترین فیلم های ایشون هستند که هنر بازیگری رو به نمایش گذاشتند
ارسال یک نظر