۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

اکبر گلپایگانی: فرهنگ شریف، بد ‌بودن را بلد نبود

روزنامه شهروند: اکبر گلپایگانی از بزرگترین خوانندگان آواز ایرانی به حساب می آید که بیش از ۵٠ سال سابقه همنشینی با فرهنگ شریف داشته است.
بعد از اعلام خبر درگذشت زنده یاد شریف نوازنده شهیر تار ایرانی، با این استاد آواز گفتگویی انجام داده ایم که مروری است گذرا بر همکاری و هم‌نشینی این دو هنرمند. شرح این گفت و گو را در ادامه مطلب بخوانید:

سابقه آشنایی شما با زنده‌یاد فرهنگ شریف مربوط به چند‌ سال پیش است؟
من پنجاه و چند‌ سال با فرهنگ شریف آشنا بودم. فرهنگ یکی از نوازندگان بی‌نظیر موسیقی ایران بود. آدم‌هایی نظیر او کم پیدا می‌شوند. او به قدری روحیات زیبا داشت و زیبا ساز می‌زد که آدمی را دیوانه می‌کرد. با وجود این چه می‌شود کرد؟ روزگار همین است دیگر… یک تاریخ تولد هست و یک تاریخ فوت و فاصله میان این دو هم خیلی کوتاه است. باید ببینیم هرکدام از این آدم‌ها در فاصله میان این دو تاریخ چه کارهایی انجام داده‌اند. فرهنگ از نظر من فقط جسمش را از دست داده است. او یکی از ماندگارترین آدم‌هایی است که من در زندگی‌ام شناختم.


فرهنگ شریف و اکبر گلپایگانی

در مورد همکاری‌هایی که با آقای شریف داشتید هم توضیح دهید.
فرهنگ شریف یک آهنگ ساخته و همان یک دانه را هم من ساختم؛ نام این قطعه گل گریه بود و شعرش این بود: «وقتی تو باغ چشات گل گریه وا میشه، عشقمون پیدا میشه…» شعر آهنگ این کار هم برای آقای بیژن ترقی بود و در منزل خود آقای شریف هم ساخته شد. من آوازهای قشنگی با آقای فرهنگ شریف داشتم آن هم بر روی شعرهای معروفی ازجمله کار آقای رهی معیری که بخشی از شعر آن «خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی» بود. کار دیگری داریم با این شعر «هر شب من و دل تا سحر، در گوشه ویرانه‌ها. داریم از دیوانگى، با یکدگر افسانه‌ها». غیر از این در نخستین سفری که به آمریکا داشتم، در خدمت فرهنگ شریف بودم. یک سمینار ١٨ جلسه‌ای در دانشگاه یوسی‌ال‌ای برگزار شد که هر دوی ما در آن تدریس می‌کردیم. ما سفرهای زیادی البته با هم داشتیم. در فستیوال موسیقی هلند و انگلستان هم با هم بودیم. او بی‌نظیر بود. شریف یکی از نوازندگان عالی تار بود.

با وجود همه این خاطره‌ها و اتفاقات زیبا آقای شریف امروز دیگر در بین ما نیست. وقتی خبر درگذشت آقای شریف را شنیدید، چه حسی داشتید؟
البته من معتقدم فرهنگ نمرده است. او فقط از جسمش جدا شده است. ما یک روح داریم و یک جسم که هر دو دایم در جنگ هستند. روح می‌خواهد از جسم رها شود و برود به آسمان و به عشق و محبت و خداوند برسد. روح از بین نمی‌رود، فقط می‌رود پیش خدا. وقتی روح آدم‌ها از جسمشان جدا می‌شود، تازه اصل مطلب دستشان می‌آید.
شما کافی است ساز فرهنگ شریف را گوش بدهید تا به عرش برسید. ساز او برای من تعریف معنویت و عرفان است. فرقی هم نمی‌کند تار سولو باشد یا با من یا هر کی از دوستان دیگر ساز و آوازی اجرا کرده باشد. او البته با من خیلی همکاری کرد.

شما توضیح دادیدبیش از ۵٠‌سال با آقای شریف همنشینی داشتید. از رفتار و مشخصه‌های اخلاقی این استاد موسیقی خاطره‌ای دارید؟
در ابتدا باید بگویم فرهنگ به کسی کاری نداشت. او با کمال محبت می‌نشست کنار آدم‌ها و برایشان ساز می‌زد. او اصلا نمی‌توانست بد باشد چون بدبودن را بلد نبود. شهناز و کسایی هم همین‌طور بودند. به نظر من این آدم‌ها نمیر هستند. اینها به ابدیت و خدا و عشق پیوسته‌اند. در تمام مسافرت‌هایی که با او داشتم، جز خوبی هیچ چیز ندیدم. در یکی از مسافرت‌ها با آقای تابش همراه بودیم. هر دوی این عزیزان شمالی بودند. داشتند با هم حرف می‌زدند، می‌گفتند اگر پل سانفرانسیسکو این است پس پل صراط چطور است؟! فرهنگ اهل عشق بودی و بدی را بلد نبود. به او برای رفتن به آن دنیا خوشامد می‌گویم. نام او همیشه به نیکی در میان ما خواهد ماند. (با بغض…).او مرد بزرگی بود اما افسوس عده‌ای از دوستان آن طور که باید فرهنگ شریف را نشناختند. خود من هم نتوانستم آن طور که باید به فرهنگ شریف خدمت کنم. فرهنگ شریف را باید به قول اصفهانی‌ها مثل به لای پنبه نگه می‌داشتیم. امیدوارم همه جوان‌ها سلامت باشند و این بزرگان را تا وقتی زنده هستند، بشناسند.
فرهنگ روح بزرگی داشت. حالا هم ممکن است عده‌ای راه بیفتند و از بزرگی‌اش بگویند. به آنها باید شعری را که من با آواز خوانده‌ام یادآور شد آنجا که می‌گویم: دسته‌های گل نهادن بر مزار من چه سود/ در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده… آن موقع که باید شاخ گل را دستش می‌دادند، ندادند؛ البته او توقعی نداشت ولی این شاخه گل را باید دستش می‌دادند تا روح و قلبش را شاد می‌کردند. امید که جوان‌ها سلامت باشند و خوش و سلامت بتوانند کارهای مفیدی برای مردم عزیز انجام دهند.

هیچ نظری موجود نیست: