بحران کتاب با رسیدن تیراژ به ۵۰۰ تا ۷۰۰ نسخه
همچنان برقرار مانده و این حقیقت پیش روست که هیچ دولتی نمیتواند طیف وسیعی از مردم
را وادار به کتابخوانی کند و تنها سیاستهای تشویقی میتواند به توسعه کتابخوانی کمک
نسبی کند.
اما در همین فضا، برخی کتب با کمترین محتوا و حتی
بدون محتوا به فروش بالایی رسیدهاند که اثر محمد صالح علاء، بارزترین نمونه آن است.
به گزارش تابناک، افت کتابخوانی یک منحنی آرام
و پیوسته را شامل میشود که در سه دهه اخیر استمرار داشته؛ اما در برخی مقاطع، شیب
تندتری به خود گرفته است. بالاترین آمار شمارگان کتاب در سال ۵۸ درست یک سال پس از
پیروزی انقلاب به طور متوسط ۱۱هزار و ۳۶۳ نسخه کتاب بوده است و کمترین میزان تیراژ
مربوط به سال ۹۲ بود که تیراژ کتب به طور متوسط به دو هزار و ۷۵ رسید و این وضعیت افت
تیراژ کتاب همچنان ادامه دارد و احتمالاً متوسط تیراژ کتب به زیر دو هزار نسخه برسد.
دولت تلاشهایی برای معافیت مالیاتی حوزههای دخیل
در حوزه نشر داشته و در این زمینه نیز اتفاقاتی افتاده، ولی در نهایت آنچه به وقوع
پیوسته، نتوانسته مانع از رشد قیمت کتاب شود و صرفاً باعث کند شدن رشد هزینههای تولید
کتاب شده است. شاید برخی مهمترین علت کاهش تیراژ کتاب را همین دغدغه قیمت کتب بدانند،
ولی برخی دلایل دیگری را در این زمینه برمیشمارند و اعتقاد دارند قیمت کتب چاپی حتی
با قدرت خرید طبقه متوسط کشورمان چندان بالا نیست، ولی انگیزهای برای خرید کتب وجود
ندارد.
یکی از مهمترین مصادیقی که در این باره برشمرده
میشود، کتاب «تمامی آنچه مردان در باب زنان میدانند» به قلم شخصی خیالی با نام «عبدل
اسمیت» و ایده محمد صالحعلا است؛ کتابی ۱۱۰ صفحهای که به چاپ بیستوهشتم رسیده و
نوعی کتاب تمثیلی است. ویژگی خاص این کتاب، سفید بودن تمامی صفحات این کتاب است. در
واقع صالح علا به مخاطب این پیغام را داده که مردان درباره زنان هیچ نمیدانند و ظاهراً
این پیام با اقبال عمومی مواجه شده و بسیاری ترجیح دادهاند این کتاب را خریداری کرده
و احتمالاً پس از مطالعه دقیق هدیه بدهند!
صالحعلا در مقدمهای همراه با ادبیاتی طنزآلود
بر این اثر، آورده است: «در آن سالهای شورانگیز، آباد و نوین زندگی، هنگامی که این
کتابِ پژوهشی ـ دانشی را (به سال ۱۹۷۹ ترسایی) ترجمه کردم، گمان نمیبردم که بارها
و بارها تجدید چاپ و باز کمیاب شود. استادم پروفسور احمد کامیابی مسک، آن را به فرانسوی
ترجمه کردند و به زودی در آنجا هم نایاب شد و نیز آقای مریوان حلبچهای که ترجمهشان
در میان عرب زبانها و مناطق کردنشین قحطی افتاد.
امروز که این اثر بدون بازنویسی در متن اصلی، با
طراحی زیبای جناب آقای مجید ضرغامی و به همت انتشارات محترم سرزمین اهورایی در آستانهٔ
چاپ تازه است، شوربختانه استاد عبدل اسمیت از دنیا رفته است؛ کسی که خود فرآوردهٔ عشقی
آهان آهان دار از مادری انگلیسی و پدری عرب بود.
البته او هرگز مادر خود را ندید، خواهری نداشت
و ازدواج نکرد؛ اما اثری فنا ناپذیر از خود به جای گذاشت که تا دنیا دنیاست، سندی دانشی
- حکمی و ریشهدار در شناخت
روانشناختی و هم جامعهشناختی زن (از دیرینهسال، باستانشناسی زن، تا دوران مدرن)
برای پژوهشگران، دانشگاهیان و عموم مردم دنیا پدید آورد. یک کتاب با صفحات سفید به
چاپ بیستو هشتم رسید!
من آرزو دارم هر چه زودتر این کتاب در چین، هندوستان،
روسیه، استرالیـا، نیوزیلند، آلمان، ایتالیـا، اسپانیـا و کرهٔ شمالی هم ترجمه شود
تا مردان نازنین و کنجکاو آن سرزمینها نیز از آخرین دستاوردهای پژوهشی - دانشی از
هرمونوتیک (بابِزنان) آگاهی یابند و اکنون شادمانم که مردان ِهممیهنام زودتر از
دیگر مردان عالم به این کتاب دسترسی داشتهاند، به ویژه مردان ایرانی خارج از وطن،
که دانستهام ایشان برای خواندن این اثر تشنهتر از دیگر مردان عالماند.
البته تجربیات تاریخی نشان میدهد این کتاب را
بیشتر مـردان تهیه کردهاند، در حالی که آرزو داشتم این اثر ژرف و بیتـا را خانمهـا
بجویند و به همسرانشان هدیه کنند، کتاب را مهریه و خواندش را شرط ازدواج خود کنند.
یا فردای نخستین شب زندگی مشترک فصولی از آن را خود برای همسرشان بخوانند، آن هم به
صدای بلند...».
او قبلاً نیز درباره این کتاب با ادبیاتی مشابه
سخن گفته بود: «آن کتاب خوشبختانه در ایران بیست و چند بار چاپ شده، یک بار هم در فرانسه
منتشر شده که استادم دکتر احمد کامیابی مسک، آن را در پاریس منتشر کردند. همین طور
در کشورهای عربی منتشر شده و چنان از کتاب استقبال شده که شنیدهام در همان هفته
اول نایاب شده و به تجدید چاپ رسیده است.
من خودم چند نسخه از آنها را دارم که دوستم افشین
شاهرودی از کردستان عراق آورده و آقای مه ریوان حلبچهای ترجمه کردهاند که آنجا هم
به زودی نایاب شده؛ اما از همه مهمتر، شنیدهام یک نفر آمریکایی یا اروپایی آن را
به انگلیسی ترجمه کرده و در مدت کوتاهی با چاپ آن به زبان انگلیسی میلیاردر شده است
که خوشبختانه قانون کپی رایت نداریم که اگر هم داشتیم، برای من توفیری نداشت! چون کار
من فقط درست کردن است، همین که کاری را ساختم، دیگر با آن خداحافظی میکنم».
از شوخ طبعی صالح علا که بگذریم، باید بپذیریم
که نگاه متفاوت و خلاقیت در عرضه آثار و محتوا، یکی از مهمترین دلایلی است که انگیزه
مردم برای خرید کتاب را به شدت کاهش داده و در این حوزه شاهد ریزش شدید مخاطب بودهایم؛
رویکردی که ظاهراً تنها در طراحی جلد مورد توجه قرار گرفته و در محتوا، به ویپه در
حوزه ادبیات همسانی نگارشی به شدت رایج شده و طبیعتاً این موضوع مخاطب را دلزده میکند.
آیا جالی خالی خلاقیتی که میتواند منجر به تجدید چاپ بیست و هشت باره یک کتاب با صفحات
سفید شود، در عرصه نشر ایران پر خواهد شد؟!
۱ نظر:
کار صالح اعلا پيامش اين است:
مردم! شما مستحق اين هستيد که شما را دست بياندازند!
و پيام مردم:
ما چون گذشته پر افتخار و کوروش و داريوش داريم... اگر چه کتاب را دوست داريم.. خواندنمان نميايد. نخواندنمان مي ايد!
از اين رو، کتاب يخريم. کتابي که کار سخت خواند را نداشته باشد!
بدرود
ارسال یک نظر