قدیمی ها - مجتبی نظری و علی رجبی: بغض سوزان،
خواننده سال های دور از صحنه حرف های بسیاری دارد. از تنهایی و سکوت تا سال ها بی
خبری از دوستان و همکارانش. دریایی غم انگیز در پشت پلک چشمانش آشیانه کرده و این
غم ها در میان گفته های او به همراه احساساتش به هنگام ورق زدن خاطراتش بسیار
نمایان شد، غم ها و بغض هایی از دوران شیرین دیروز که دیگر برایش تجدید نشد و
امروز در چشمانش حلقه ای از اشک را به یادگار گذاشت. وی از شرح احوال این روزهای
خود می گوید: «من در خانه ام تنها هستم و تنها با خاطراتم زندگی می کنم و شاید یک
روز کامل حرف نزنم». او با اشاره به این موضوع دقایقی مکث کرد، زبانش از سخن
ایستاد و بارانی از چشم هایش سرازیر شد، ناگهان بر محیط موجی از احساسات فائق آمد
و ما بی اختیار هاله ای از دردهای او را از نزدیک لمس کردیم...
سوزان ابتدا توسط زنده یاد امیر پازوکی شناخته
شد و با کمک زنده یاد محمد کریم ارباب در کاباره «مولن رژ» در کنار دیگر ستاره های
هنری آن زمان حاضر گردید و به گفته خودش مورد حسادت بعضی از خوانندگان زن قرار
گرفت. وی بیش از 80 ترانه در سال های قبل از انقلاب تهیه و اجرا کرد که می توان به
«عدد20»، «کبوتر نامه بر»، «وقتی که عشق میاد»، «خداحافظ» و... اشاره نمود. وی
سابقه فعالیت در کاباره «مولن رژ» و تئاتر «پارس» را دارد. گفتگویی که در ادامه از
نظرتان می گذرد گفتگوی اختصاصی گروه «مجله اینترنتی قدیمی ها» با سوزان است و در
این گفتگو یدالله بدر شاعر و آهنگساز پیشکسوت نیز حضور داشت.
بیوگرافی خودتان را بگویید؟
من در خیابان «شهر ری» به دنیا آمدم و در
خیابان «گرگان» بزرگ شدم. در مدرسه ای در خیابان «گرگان» به نام «شیرازی» درس
خواندم. من در سن 15 سالگی ازدواج کردم و در سن 16 سالگی وارد کار هنر شدم.
ورود شما در عرصه هنر توسط چه کسانی صورت
پذیرفت؟
من توسط زنده یاد استاد امیر پازوکی وارد کار
هنر شدم. یادم هست در یک جشن و مهمانی بودم که ایشان مرا کشف و مرا به زنده یاد
محمد کریم خان ارباب معرفی کردند. من پیش زنده یاد محمد کریم ارباب رفتم، کارم را
از کاباره «مولن رژ» شروع کردم، سپس به تئاتر «پارس» آمدم و کارم را با استاد
یدالله بدر و زنده یاد ریاح پور شروع کردم.
اولین آهنگی که خواندید چه نام داشت؟
اولین آهنگم «آره والا» نام داشت، این اثر
کاری از زنده یاد اسدالله باقری بود که در سن 16 سالگی خواندم. بیشترین کارهای من
بعد از زنده یاد اسدالله باقری با استاد یدالله بدر و بابک رادمنش (فیروز برنجیان)
بود.
در مجموع شما چند آهنگ خواندید؟
کلا بیش از 80 آهنگ، قبل از انقلاب خواندم.
متاسفانه بعد از انقلاب خیلی از این آهنگ ها نابود یا گم شد و من الان تعدادی از
آن ها را توانستم دوباره از آشنایان، دوستان و یا اینترنت دریافت کنم.
در تئاتر «پارس» و «مولن رژ» چه هنرمندانی
فعالیت داشتند؟
وقتی در سال 1350 به تئاتر «پارس» رفتم،
هنرمندانی همچون زنده یاد آغاسی، آزیتا، نادیا، روحپرور، حسن شجاعی در آنجا کار می
کردند و یادش بخیر زنده یاد شجاعی به من می گفت: کپل (باخنده). زمانی که در «مولن
رژ» بودم، زنده یاد دلکش، ضیا، جمیله، عارف و پونه بودند.
چرا آهنگ های امروز زیاد گل نمی کند و ماندگار
نمی شود؟
متاسفانه شعرها و آهنگ های امروز محتوایی
ندارد و همگی از روی یک ملودی کپی برداری شده است. در کارهای قدیم زیاد وقت برای
ساخت یک اثر می گذاشتند. یادم نمی رود من یک شبی با استاد یدالله بدر و زنده یاد
ریاح پور داشتیم شام می خوردیم، من به استاد بدر گفتم: من یک آهنگ می خواهم مثل
سبک آهنگ جدول خانم حمیرا. ایشان بلافاصله گفتند: من این آهنگ را دارم و نامش «عدد
20» هست. زمانی که ما این آهنگ را ضبط می کردیم، آقای طاهری که مدیریت کمپانی
«شاپرک» و پخش این آهنگ را بر عهده داشت، اصلا تحمل نداشت وقت بگذرد، چون این آهنگ
خیلی وقت برده بود و زیبا بود، بلاخره این آهنگ خیلی خوب فروش کرد. من هر کجا که
بروم آهنگ «عدد 20» را یادم من می اندازند و بعضی از مردم زمزمه می کنند، ولی
امروزه خواننده ها یک آهنگی را می خوانند و فردا مردم از یاد می برند.
شما با چه آهنگی مطرح و به اوج در خوانندگی
رسیدید؟
من ابتدا با آهنگ «خودم را می کشم» و بعد با
آهنگ «عدد 20 » از کارهای استاد یدالله بدر به عنوان خواننده مطرح شدم، سپس با
آهنگ «کبوتر نامه بر» در خوانندگی به اوج رسیدم.
ورود یک خواننده در رادیو به چه صورت بود؟
متاسفانه در رادیو پارتی بازی بود. یادم هست
آهنگی به نام «کبوتر امید» و یک آهنگی دیگر از علی نودوست به نام «های های گریه
ها» را با استاد زربافیان به رادیو بردم و من قبول شدم. زنده یاد بدیعی کارهایم را
پسنیدند، ولی در حین تصویب، این دو کار ناپدید شد و خانم مهستی اثر «های های گریه
ها» را با اندکی تغییر خواند. اگر شما آن موقع در رادیو پارتی و یا آشنایی
نداشتید، نمی توانستید در رادیو فعالیت کنید.
چه خاطره ای از کار در کاباره «مولن رژ»
دارید؟
خاطره ای که دارم یادم می آید، شب دومی که در
«مولن رژ» بودم، خیلی استاد امیر پازوکی با من کار کرد و تبلیغات بسیاری برای
برنامه ام شد، صندلی ها رزو و غوغایی در آن شب بود. وقتی به روی صحنه رفتم زنده
یاد محمد کریم ارباب دستم را در دست زنده یاد دلکش گذاشت و به او گفت: فکر کن این
دختر شماست. حالا که یادم می افتد اشک در چشمان جمع می شود. من همیشه به دوستانم
می گویم: من در خانه ام تنها هستم و تنها با خاطراتم زندگی می کنم و شاید یک روز
کامل حرف نزنم (با گریه). زنده یاد دلکش در آن شب به من گفت: می خواهم چند تا
نصیحت به تو بکنم، مرا که می شناسی. گفتم: حقیقتش من امشب، این ارادت آشنایی را با
شما داشتم. او گفت: با هر آهنگسازی کار نکن، من پیرم و تو جوان، تو می خواهی جای
مرا بگیری، اگر کسی در جمعی به تو اهانت کرد، سعی کن اهانتش را نشنیده بگیری.
چه خاطره تلخی از دوران فعالیت خود دارید؟
در آن زمان خیلی حسادت بود و خانم (آ) - که
خواننده معروفی در آن زمان بودند - خیلی به من حسادت می کرد. منم بنا به حرف زنده
یاد دلکش، زیاد پیگیر این موضوع نبودم، ولی دیگر صبرم تمام شد، به او زنگ زدم و
گفتم: شما از من چه می خواهید؟ در جواب گفت: هیچی، فقط می خوام با هم دوتا چایی
بخوریم. من به تئاتر «جامعه باربد» رفتم و با او چایی خوردم، بعد دیدم گلویم خارش
پیدا کرد، اینقدر که دیگر نمی توانستیم حرف بزنم. از آنجایی که مدیریت «جامعه
باربد» آقای رحیمی با آقای کریم ارباب دوست بود به ایشان زنگ زد و محمد ارباب این
موضوع را پیگیری کرد و خانم دلکش گفت: ایشان را برای مداوا به دکتری در خیابان
«پامنار» ببرید. مرا به آنجا بردند و هر چه می خواستم روی کاغذ می نوشتم. تشخیص
دکتر این بود که حنجره ام زخم شده و حنجره مرا ساعت ها مرتب شستشو داد و تجویز کرد
تا یک هفته حرف نزنم و برنامه اجرا نکنم. بلاخره بعد از چند روز صدایم به حالت
اولبه برگشت
در مصاحبه ای که با ر.اعتمادی مدیریت مجله
«جوانان» داشتیم می گفت: مجلات سهمی بسیار بزرگی در شهرت و خبررسانی هنرمندان آن
زمان داشتند، به نظر شما برخورد مجلات در برابر هنرمندان آن زمان در نوع خبررسانی
چگونه بود؟
مجلات آن زمان اگر شما حق الحساب به آن ها می
پرداختید، خوب می نوشتند، ولی اگر پرداخت نمی کردید، دست به شایعه پراکنی می زدند.
روزی در خانه بودم، افراد زیادی تماس گرفتند و حالم را جویا شدند بعد فهمیدم در
مجله ای نوشته شده بود، من تصادف کردم و بعد از تصادف با افسر راهنمایی رانندگی زد
و خورد داشتم و الان در کلانتری هستم. در صورتی که من سالم و سرحال در خانه بودم. بعضی
مجلات بسیار شایعه پراکنی می کردند.
یادم می آید محمد کریم ارباب یک زمانی برایم بسیار
پول خرج تبلیغات می کرد و مجلات عکس های مرا چاپ می کردند و یا در سینما ها عکس
مرا در ابتدای فیلم ها قرار می دادند، چون حق الحساب پرداخت می شد. روزی یادم هست
به من در دفتر آقای ارباب حدود 100 هزار تومان فیش نشان دادند که در یک ماه برای
تبلیغات در مجلات هزینه کرده بودند و وقتی این هزینه ها بعدها قطع شد، مجلات شروع
به شایعه پراکنی کردند. در همه جا از جمله رادیو، مجلات، تلویزیون و کاباره ها
باند بازی و پارتی بازی بود.
بعد از انقلاب در چه زمینه هایی فعالیت کردید؟
من بعد از انقلاب یک آرایشگری باز کردم و مدتی
در این کار بود، سپس توسط یکی از بستگانم در کار خرید و فروش ملک راه یافتم و خدا
را شکر مسیر زندگی را ادامه دادم. امروزه هم در رفاه کامل نیستم، ولی خدا را شکر
نیازی هم به کسی ندارم.
شرایط شما بعد از انقلاب چگونه رقم خورد؟
مرا بعد از انقلاب خواستند و مدتی درگیر این
مسائل بودم و تعهد گرفتند که دیگر هیچ فعالیت هنری نداشته باشم، حتی من تا سال ها
سراغ دوستان هنری ام نرفتم. یادم هست تا 10 سال بعد از انقلاب استاد یدالله بدر را
ندیدم، چون گفتم شاید این دیدار برایشان مشکلی ایجاد کند. بعد ها که شرایط مساعد
شد، یکی یکی دوستان قدیمی را پیدا کردم و امروزه با استاد بدر، علی نودوست، گیتا،
فروزنده و... در تماس هستم.
از همکاری با استاد یدالله بدر چه خاطره ای
دارید؟
خاطرات با ایشان زیاد است. یادم هست، یک آهنگی
به نام «وقتی که عشق میاد» از استاد بدر را در استودیو ضبط کردیم و من این آهنگ را
خیلی دوست داشتم، البته 11 سال بعد از اینکه من این آهنگ را خواندم، خانم حمیرا
این کار را اجرا کرد. چند روز بعد از ضبط این آهنگ استاد بدر با من تماس گرفت و
گفت: نواری که ضبط کردیم، خراب شد. من ناراحت شدم و به آقای طاهری مدیریت کمپانی
«شاپرک» زنگ زدم به او گفتم: چرا نوار آهنگ «وقتی که عشق میاد» خراب شد؟ طاهری
گفت: نه، نوار این کار خراب نشده است و سالم است. بعد فهمیدم استاد بدر می خواهد
این آهنگ را به خانم حمیرا بدهد. به بدر گفتم: چرا با من رو راست نیستی؟ ایشان
خندید و گفت: من می خواستم هزینه استودیو را بپردازم به همین دلیل این کار را می
خواستم به خواننده دیگری بدهم. خلاصه ماجرا این چنین شد که این اثر را خانم حمیرا
اجرا کرد. من نه امضا یا قراردادی برای این اثر ننوشته بودم و استاد بدر نیز نسبت
به من متعهد بود و من تا زمانی که راضی نشدم، کار را به خانم حمیرا نداد، ولی
امروز روابط بین شاعر، آهنگساز و خواننده ها مثل قدیم نیست.
با چه هنرمندانی بیشتر دوست و در ارتباط
بودید؟
با زنده یاد حسن شجاعی، زنده یاد آغاسی، گیتا
و نادیا خیلی دوست بودم و با جمیله در اوایل انقلاب خیلی رفت و آمد داشتم و هم
خانه بودم.
آیا هیچ وقت دوست داشتید در اجرای کارهایتان
شبیه خواننده ای باشید؟
نه اصلا، من دوست نداشتم شبیه یا مثل کسی
بخوانم، ولی در بعضی از آهنگاهم که گوش می کنم می بینم قسمتی از صدایم شبیه زنده
یاد هایده، الهه و سوسن هست، ولی در کل کسی نمی تواند بگوید که مثل فلان خواننده
خواندم، به همین دلیل کارهایی که اجرا کردم، گل می کرد. یادم هست زنده یاد پروانه
که اکثرا با احمد آزاد برنامه داشت در یکی از مصاحبه ها گفت: من دوست ندارم به من
بگویند: شما شبیه هایده هستید. بلکه دوست دارم، بگویند: شما خودتان هستید.
آیا بعد از این همه سال شما دلتنگ خوانندگی
شدید؟
من دلم برای خوانندگی تنگ نشده، چون پای بند
آن قول و امضایی که در اوایل انقلاب دادم، هستم. در اینجا دیگر دل من، مطرح نیست.
البته اگر امضا و تعهد نمی دادم چرا که نه، دوست داشتم بخوانم، چون موسیقی در
وجودم هست.
چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم همه مردم دنیا مخصوصا ایران خوشبخت
و خوب باشند و هیچ کجا جنگ نباشد، چون وقتی اخبارها و مسائل را می شنوم ناراحت می
شوم، نه اینکه بگویم جنگ در یک کشور دیگر است و به من مربوط نیست، نه بلکه همه
انسان هستیم، همه را خدا آفریده است.
من حیوانات خانگی زیادی دارم، اگر یکی از آن
ها مریض شود خیلی ناراحت می شوم، پس بنابراین من که نمی توانم یک حیوان را ناراحت
و مریض ببینم، پس چگونه می توانم یک انسان را ناراحت ببینم. من در زندگی تا آن جا
که توانستم شاد و سرحال بودم و امیدوارم جوان های سرزمینم همه خوشبخت باشند.
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
یدالله بدر و سوزان
یدالله بدر، سوزان، مجتبی نظری و علی رجبی
یدالله بدر و سوزان
یدالله بدر و سوزان
سوزان
یدالله بدر و سوزان
سوزان و خواهرش مریم
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
سوزان
۳ نظر:
سلام
یک خواننده در زمان صفحه به نام " پریسا " داشتیم که صفحات مشهوری مانند " یادم کن - سفر رفتی - آسمان ای آسمان - برگ خزان - دختر گیلان و ... " را با همکاری استاد ایرج طاهری اجرا کرده اند. متاسفانه ایشان هم اکنون در شهر رشت در وضعیت مالی بسیار بغرنجی به سر می برند و در گوشه ی تنهایی مانده اند ، از شما خواهشمندم سراغی نیز از ایشان بگیرید
با درود، اگر برايتان ممكن باشد آهنگ هاى خانم روشن را در يوتيوب بگذاريد تا همه با صداى ايشان آشنا شوند.
همیشه سلامت باشن الهی
ارسال یک نظر