سیمین بهبهانی
که چند روزی است در کماست، در نوشتاری از خاطره دیدارش با پروین اعتصامی سخن گفته است.
به گزارش ایسنا،
این شاعر غزل سرا در متنی با عنوان «جنینی که من بودم» می نویسد:... مادر شعر می سرود
و من از او تقلید می کردم، اما نهانی. یک روز که دست نوشته هایم را زیر بالشم یافته
و خوانده بود، پرسید: شعر می نویسی؟ سرخ شدم
و گریستم و این دومین بار بود که در برابر نگاه جست و جوگرش سرخ می شدم و می گریستم.
و آنک... گویی که بلوغ را دوباره دریافته بودم. مادر نوازشم کرد و دل داد و آینده ای
روشن برایم آرزو کرد.
چند روز بعد زنی
جوان با مادر خود، که بسیار شبیه دخترش بود، به خانه ما آمدند. ماه اسفند بود. زن جوان
شرم رو و اندک سخن بود. مادرم شعر مرا که خود دست کاری کرده بود، برای او خواند. زن
جوان مرا بوسید. وقتی رفتند مادر گفت: او پروین اعتصامی است، بزرگ ترین بانوی شاعر. شاید نهانی آرزو کرد
که روزی چون او باشم.
در فروردین سال
بعد، پروین اعتصامی درگذشت، به بیماری حصبه، اما خاطره دیدارش در من نخواهد مرد و شاید
گلی بر خاکم برویاند و:
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است...
و شعر - حریری
آبی و بی نهایت - تا کهکشان ادامه داشت. ای کاش می توانستم سینه بر نرمی این گستره بسایم و با سر، در میان دو بال گشوده،
بر تمامت آن درخشندگی شیار بکشم. در گرته زرین آفتابش تن بیندایم و در بخور خیال گونه
ابرش دم زنم و همه لحظه های بی پایانش را بیازمایم.
اما این پرنده کوچک و این گستره بی نهایت؟
هیهات! دریغی بر محال و محالی در بی کرانگی! نصیب من بال زدنی است یا فوج پرندگان دیگر - نت های سیاه و سفید، پراکنده
و لغزان در فضای موسیقی - تا مگر گوشی فراز و فرودمان را، گشت و واگشت مان را، تحریر ظریف بال های مان را در مقطع کوچکی از این
بیکرانه نیلگون بشنود.
سیمین بهبهانی
از شامگاه چهارشنبه (15 مردادماه) در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری شده و در
کماست.
به گفته علی بهبهانی
پسر این شاعر، نارسایی تنفس و ریه به قلب او زده و قلبش با شوک الکتریکی برگشته و کار
می کند. در حال حاضر هم با تنفس مصنوعی نفس می کشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر