۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه

گفتگوی اختصاصی قدیمی ها با 10 هنرمند به مناسبت 10همین سال درگذشت رضا بیک ایمانوردی



قدیمی ها: به مناسبت دهمین سال درگذشت رضا بیک ایمانوردی گفتگو با 10 هنرمند درباره این عزیز و مرد هزار چهره سینما داشته ایم که از نظرتان می گذرد. لازم به ذکر است این گفتگو ها سال گذشته برای نهمین سال درگذشت بیک ایمانوردی انجام شد و وقتی در قدیمی ها منتشر شد (آدرس قبلی قدیمی ها)، پس از مدتی متاسفانه فیلتر و پاک گردید. به همین خاطر این گفتگو ها تکرار می شود.

بختیار بیک ایمانوردی (فرزند رضا بیک ایمانوردی): پدرم کارش را بسیار زیاد دوست داشت
رضا بیک ایمانوردی پسرش بختیار

علی رجبی: بختیار بیک ایمانوردی گفت: من سومین فرزند از همسر اول (اشرف) زنده یاد رضا بیک ایمانوردی هستم و دو برادر به نام های مازیار و شهریار، و از همسر دوم اش دو خواهر و برادر به نام های ماندانا و مهیار دارم. حدود 12 سال است که ازدواج کردم. همسری به نام لاله و دو فرزند به نام های ایمان و یاسمن دارم. پدرم برای ما تمامی امکانات را فرهم می کرد و هیچ مشکلی نداشتیم. او در کار خود توانست حرفه اکشن و بدلکاری را به سینما ایران بیاورد و کارش را بسیار زیاد دوست داشت و وقت بسیاری صرف این کار می کرد که مورد استقبال بسیاری قرار گرفت.
پسر بیک ایمانوردی بودن، مزیت ها و مشکلاتی را داشت. مزیت آن این بود که مردم ایران که تنها ترین مردم حق شناس هستند، همیشه به ما احترام بسیاری می گذاشتند و ما را شاد می کردند، ولی مشکل دیگر این که اگر کمترین خطایی مرتکب می شدیم در مجلات و مطبوعات بلافاصله منعکس می شد که متاسفانه در آن زمان مجله ای به نام توفیق بسیار شایعه پراکنی می کرد و به مسخره کردن می پرداخت.
در محیط خانواده، پدرم بسیار با ما صمیمی بود، او علاوه بر اینکه پدر ما بود با ما رفاقت و دوستی داشت و تنها به پدر بودن خلاصه نمی شد و یادم هست اگر از کسی خطایی سر می زد دیگران من را واسطه قرار می دادند چون سن کمتری داشتم و پدرم مرا بسیار دوست داشت و از این اشتباه شان صرف نظر می کرد.
بعد از خروج ما از ایران متاسفانه هر کدام از برادران و خواهران در یک کشور اقامت کردیم. هفت سال آخر عمر پدرم به بیماری سرطان ریه دچار شده بود، با اینکه حدود 14 سال قبل از فوتش سیگار را ترک کرده بود. بسیار آدم شادی بود و خود را در برابر این بیماری نباخت و در سه ماه آخر عمرش عمل جراحی کرد و قسمتی از شش سمت راست او بریده شد، بسیار صدمه خورد که منجر به مرگ او شد و خودش به ما وصیت کرده بود که دوست ندارم خبر درگذشت و مراسم تشییع پیکرم در روزنامه ها و رسانه ها منتشر شود و دوست دارم همان چهره ی قبل از انقلاب در ذهن مردم باشد و اندکی این موضوع به خاطر مادر بزرگ من بود که از این موضوع در ایران با خبر نشود و روزی که از میان ما رفت حسی داشتم که زبانم توانایی بیان اَن را ندارد و یک ماه نتوانستم کار خلبانی خود را انجام بدهم که در نهایت برای سه روز به تنهای به صحرایی رفتم تا با تنهایی سر کنم و این موضوع را هضم و باور کنم و بتوانم جواب محبت مردم را بدهم و هر دفعه سعی کردم به پدرم فکر نکنم حتی برای لحظه ای نتوانستم، تا امروز ثانیه ای و دقیقه ای وجود نداشته که به او فکر نکنم، نه به دلیل اینکه پدرم بوده بلکه به دلیل کارهایی که کرده بود و خاطراتی که از کارهایش دارم. مردانگی و گذشت بسیاری داشت و حتی در برابر دشمنان و کسانی که به او بد کرده بودند از خود گذشتی به خرج می داد و هیچ موضوعی را به کینه و دل نمی گرفت.
هنوز با گذشت این همه سال صحبت و حرف او بین مردم و مطبوعات هست. فراموش کردن او برایم سخت هست، چون در قلب مردم بود و کار در سینما را دوست داشت او فراموش شدنی نیست او در برابر دیگر همکارانش مثل زنده یاد فردین، استاد ناصر ملک مطیعی، آذر شیوا، پوری بنایی و... فروتنی داشت و همیشه می گفت: این مردم هستند که ما هستیم و باید از مردم رخصت گرفت.


ناصر ملک مطیعی: بیک مردی آزاده بود
رضا بیک ایمانوردی و ناصر ملک مطیعی

فرامرز امینی: ناصر ملک مطیعی گفت: تاسف و تاثر فروان دارم برای همکار و رفیق نازنینم بیک ایمانوردی، یاد و خاطره او را گرامی می دارم، برای من که در فصل های پایانی زندگی هستم، یاد از دوستان و جای خالی آنها بسیار سخت و ناگوار است. حقیقت آن است که از بودن خودم و نبودن آنها روزگار خوشی ندارم اما امید شوق به زندگی، لطف و محبت بی پایان مردم زندگی را شیرین می کند و به آدمی جرات می دهد که حق شناس و سپاس گذار مردمی باشم که ما و خوبان از دست رفته را فراموش نکرده اند. جوانان برومند امروز با بزرگواری به پیران غایب صحنه احترام می گذارند و در فرصت های مناسب ادای احترام. آفرین بر آنها.
بیک مردی آزاده بود، درویشی یه لاقبا با یک دنیا صفا، در غربتی طولانی و اَزار دهنده زندگی کرد بدون اَن که شکایتی داشته باشد و صدایی از او به گوش برسد، سختی ها را با اراده ای وصف ناپذیر تحمل کرد و به اَرامی و دور از دیار، به سفری ابدی رفت، سلام و هزاران درود بر او باد...
باید ز تو اَموخت حزین رشک محبت
لبریز فغان بودی و فریاد نکردی


بهروز وثوقی: بیک انسان شوخ و دوست خوبی بود
رضا بیک ایمانوردی و بهروز وثوقی

مجتبی نظری: بهروز وثوقی گفت: از نظر من زنده یاد رضا بیک ایمانوردی یک انسان، شوخ و دوست بسیار خوبی بود. البته به خاطر اینکه 3 فیلم با بیک کار کردم زیاد به هم نزدیک نبودیم. فیلم «لیلی مجنون»، «یک مرد و یک شهر» و «دور دنیا با جیب خالی» را با هم بازی کردیم. خاطره ای که از بیک در «فیلم لیلی و مجنون» دارم این بود که با بیک به تلفن خانه رفتیم تا با خانواده هایمان تماس بگیریم. آقایی که مسئول تلفن خانه بود ما را نمی شناخت و صف طولانی برای تلفن بود. (البته مردم ما را می شناختند). بیک رفت و به آن مسئول گفت: من بیک ایمانوردی هستم و مسئول گفت: خوب هر کسی می خواهی باش و بیک ادامه داد: ایشون هم بهروز وثوقی است، و مسئول همچنین گفت: ایشون هم هر کی می خواد باشه. بیک گفت: چون ما در بیابان فیلم برداری می کنیم، کار ما را زود تر راه بیانداز و مردم هم اعتراض نمی کنند.
مسئول در جواب بیک گفت: مردم مهم نیستند، مهم من هستم. بیک گفت: من هر چیزی می گویم تو جوابی می دهی و خلاصه با مسئول دست به یقه شد. یک پاسبان هم که برای تماس آنجا نشسته بود به طرفداری از بیک ایمانوردی به مسئول اعتراض کرد و آخر هم تلفن نکرده بیرون آمدیم.
بیک ایمانوردی همچنان که خارج می شد، گفت: ما بیخودی معروف شدیم و ادامه داد: ما هنوز از اسممان نمی توانیم استفاده کنیم. این خاطره بود که در این فیلم داشتم. روحش شاد و یادش گرامی باد.


جمیله: ملت ایران رضا بیک ایمانوردی را فراموش نمی کنند
رضا بیک ایمانوردی و جمیله

علی رجبی: جمیله گفت: بیک ایمانوردی یکی از بهترین دوستان من و هنرپیشه ای بسیار توانا و منظم بود. او آدمی بی ریا، ساده و دوست خوبی برای همه بود. وقتی گروهی از قبیل مدیر تهیه، کارگردان، فیلمبردار و دیگر عوامل می فهمیدند که قرار است با او کار کنند بسیار خوشحال می شدند. گفتنی است: سر صحنه های فیلمبرداری با همه دوست بود. او تنهاترین کسی بود که اکشن را به ایران اَورده و بدلکاری را در سینمای اَن موقع مد کرد و اکثریت کسانی که با او کار می کردند، شاگردانش بودند. در عین بی ریایی و سادگی که داشت فرقی برایش نمی کرد با کدام هنرپیشه زن که معروف باشد یا نباشد، کار کند و در مورد این موضوع ناراحت نمی شد.
بسیار متاسفم که زود از میان ما رفت و به این زودی ها موقع رفتن او نبود که این اتفاق افتاد و همه دوستدارانش عزادار گشتند و روزی که فوت کرد من اصلا باور نکردم و تا چند روز در شوک بودم، برای اینکه چندی قبل از فوتش با هم بودیم و از سانفرانسیسکو به لس انجلس آمد و در منزل من همدیگر را ملاقات کردیم و قرار گذاشت که دوباره بیاید و از قدیم و خاطرات خوب صحبت کنیم که متاسفانه نشد. برای من این واقعه بسیار سخت بود، او را مثل برادرم دوست داشتم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. می دانم ملت ایران رضا بیک ایمانوردی را فراموش نمی کنند چون فیلم هایی را به یادگار گذاشته که در ذهن تک تک مردم می ماند، پدر و مادرها برای بچه های خود شخصیت چنین افرادی را توضیح می دهند و متاسفم که تک تک این هنرمندان نازنین را از دست می دهیم و این افراد عمری را با مردم بودند و باورش برای مردم و هنرمندان سخت هست.


منوچهر وثوق: بیک به تنهایی کارهای خطرناک را در فیلم ها انجام می داد
منوچهر وثوق و رضا بیک ایمانوردی

علی رجبی: منوچهر وثوق گفت: من در حدود پنج فیلم در اوج جوانی ام با زنده یاد رضا بیک ایمانوردی کار کردم. فیلم ها به نام های «پابرهنه ها»، «تکخال»، «الکی خوش»، «زیبای پرور» و «آخرین لحظه» نام داشت. او یکی از دوستان صمیمی من بود. بیک به تنهایی کارهای خطرناک و سخت را در فیلم ها انجام می داد. سعی بسیاری در کمک و راهنمایی به من می کرد.
آن زمان در فیلم ها مد بود که هنرپیشه جوان فیلم باید آواز بخواند یا برقصد که برای من بسیار سخت و مشکل بود، یادم هست در فیلم «تکخال» او من را در این سکانس ها کمک می کرد و با اینکه سنش بیشتر از من بود، به من میدان می داد و کمک می کرد.
اوایل انقلاب هنگامی که سینما ها تعطیل شد، در تئاترهای لاله زار کار می کردم، ایشان با زنده یاد عبدالله بوتیمار جمعه ها به دیدن من می آمدند و با هم ناهار می خوردیم. یک روز جمعه وقتی با من خداحافظی می کرد، دیدم خیلی محکم و جوری دیگر من را بوسید و خداحافظی کرد که بعد از چند روز فهمیدم از ایران خارج و به ترکیه رفت، و بعد به آلمان و در نهایت بعد از چند سال به آمریکا سفر کرد. با بیک تماس تلفنی داشتم و قرار شد هم دیگر را در لندن ببینیم که متاسفانه اجل مهلت نداد.
زنده یاد بیک تمامی نقش ها را از قبیل کمدی و جدی بازی کرد و در هر دو از نظر من عالی بود. در فیلم هایی که منوچهر اسماعیلی جای او صحبت می کرد، بسیار شیرین و دیدنی ظاهر می شد که موفق هم بود. در نهایت حدود 140 فیلم بازی کرد. روزی که بیک فوت کردند بسیار متاثر شدم، آن روز قسمت هایی از فیلم هایش که در مورد زندگی شخصی او بود را دیدم که با آن سن هنوز ورزش می کرد و متاسفانه خیلی زود از بین ما رفت روحش شاد...


پوری بنایی: بیک یک انسان والا، باسواد و با فرهنگ بود
رضا بیک ایمانوردی و پوری بنایی

مجتبی نظری: پوری بنایی گفت: فقط می توانم درباره بیک بگویم بر خلاف صحبت هایی که درباره اش می کردند، ایشان یک انسان والا، باسواد و با فرهنگ بود. من برای «دور دنیا با جیب خالی» که با بیک و بهروز بودم، او زبان همه ما بود. انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، ترکی، اسپانیایی و تمام زبان ها را صحبت می کرد.
تقریبا حدود 16 سال پیش که به آمریکا رفته بودم، ایشان را دیدم که راننده کامیون های ترانزیت بود. دو پسرش که یکی خلبان و دیگری مهندس الکترونیک هستند، می گفتند، او برای ما نه تنها پدر بلکه یک معلم و دوست خوب بوده است. همیشه خاطره خوب و خوش از ایشان داشتم و خدا رحمتش کند.


فرزانه تاییدی: بیک هنرپیشه سینمای تجاری و مردم پسند ایران بود
فرزانه تاییدی و رضا بیک ایمانوردی

مجتبی نظری: فرزانه تاییدی گفت: نوشتن درباره همکاران هنری، و بخصوص آنان که در میان ما نیستند لازم است، با تفکری سالم باشد و منصفانه، که معتقدم بسیار به محتوای صادقانه ی نوشته کمک می کند.
و اما درباره ی زنده یاد بیک ایمانوردی: او هنرپیشه سینمای تجاری و مردم پسند ایران بود و طرفداران بسیاری داشت. بازیگر خوبی بود. اغلب رل هایی که به او می دادند، شخصیت ساده لوح و مهربان بود که بخصوص برای جوانان و حتی بچه ها جذاب بود و همین موضوع فروش فیلم هایش را تضمین می کرد. نقش های جدی در کارنامه او زیاد نیست، ولی در فیلم «واسطه ها»، تنها همکاری من با او بود، کاراکتری جدی را بازی می کرد. در این فیلم سعی می کرد بر خلاف بقیه ی کارهایش دیالوگ ها را حفظ کند، برایش کار بسیار سختی بود! با این حال در این همکاری بسیار صادقانه پا به پای من و بهروز به نژاد - که به هرحال در اصل بازیگر تئاتر بودیم - کار کرد، و به نظر من نتیجه ی کارش هم خوب بود.
در اینجا از آقای حسن محمدزاده کارگردان فیلم هم یاد می کنم که قدر هنرمندان جدی را می دانست و با صبوری کار را به اتمام رساند و اینکه چقدر فیلم موفق بود بحثی جداگانه است. در اینجا دلم می خواهد از عبدالله بوتیمار که در این فیلم با ما بود یاد کنم. روح او و رضا بیک ایمانوردی شاد.


بهروز به نژاد: رضا 120
بهروز به نژاد

مجتبی نظری: بهروز به نژاد گفت: دلیل اینکه عنوان این مطلب را «رضا 120» گذاشتم این است که بیک ایمانوردی، یادش بخیر، با شیرینی خاصی که داشت، می گفت: «به من بگین رضا 120» (منظور دستمزد 120 هزار تومانی او بود برای هر فیلم). یک بار گفتم خُب اگر تهیه کننده ای رقم بیشتری برات پیشنهاد کنه چی؟! گفت: «بازم بگین رضا 120». طنز خاص خودش را داشت و آدم جالبی بود.
دوستی ما همزمان با همکاری فیلم «واسطه ها» به کارگردانی حسن محمدزاده پایه گرفت و خاطراتی زیبا برایم مانده در رابطه دوستی با بیک. زمانی که با ما کارش را شروع کرد، از هفت روز هفته، دو تا سه روزش را در سه فیلم مختلف کار می کرد!! و یک روزِ آزادش را هر تهیه کننده ای زرنگتر بود از آن خود می کرد. گاهی تهیه کننده ها یک راست (برای صرفه جویی در وقت!) به صحنه فیلمبرداری دیگری می رفتند که بیک مشغول کار بود، لباس نقش خودشان را تنش می کردند و او را با خود می بردند.
با این توضیح می خواهم بگویم، همکاری اش در فیلمی که کارگردانش به تازگی از آمریکا آمده بود و دو رل مقابلش تئاتری بودند (فرزانه تائیدی و من) کار آسانی نبود. کارگردان برای تغییر ظاهر بیک سبیلی برایش گذاشت که بیشتر شبیه چارلز برانسون می شد و بین خودمان کارگردان هم بدش نمی آمد. فیلمبرداری بسیار طول کشید (بیش از یک سال و چند ماه)، به خاطر مشکلات مالی تهیه کننده، بیک ایمانوردی سمت تهیه کنندگی را هم به عهده گرفت. چند باری شب ها با هم بیرون رفتیم، خالی از تنوع نبود، مستی و شادی!
قسمتی از منزلش شبیه باشگاه های ورزشی بود و بسیاری از وسائل مدرن برای خودش و فرزندانش تهیه کرده بود. و البته یکی دو تا موتور سیکلت گردن کلفت! نحوه زندگی او در خارج از ایران نشان از شخصیت محکم او داشت. یادش را گرامی می دارم. از این فرصت استفاده می کنم و یادی از دو دوست و همکارم ایرج قادری و ایرن می کنم و همینطور بوتیمار. روحشان شاد. خاطرشان همیشه زنده است.


سیمین غفاری: بیک سر فیلم برداری و صحنه بسیار خوب و مهربان بود
سیمین غفاری

مجتبی نظری: سیمین غفاری گفت: زنده یاد بیک ایمانوردی از نظر من معرکه و آدم بسیار خوبی بود. سر فیلم برداری و صحنه بسیار خوب و مهربان بود و با همه کارگرها به زمین می نشست.
مثلا سفارش غذا برای ما چلو و کباب و برای کارگرها چلو خورشت می دادند، مخالفت می کرد و می گفت: همه باید یک غذا بخوریم. خاطره ای که در فیلم حریص با بیک ایمانوردی دارم، او نقش دو برادر دوقلو را در این فیلم بازی می کند. نقش یکی از این برادر ها بدجنس و دیگری برادر خوب بود و من برادر بدجنس را در دره پرتاب می کنم و می میرد. وقتی من به سقوطش در دره نگاه می کنم یک باره به پشت سرم نگاه کرده و آن برادر خوب را می بینم که از ترس غش می کنم و با خود می گویم: من که این را کشتم پس چرا زنده است... (اتفاق در فیلم) ولی بعد این صحنه هر جا که ما همدیگر را می دیدیم خنده مان می گرفت. روحش شاد و خدا غرق در رحمتش کند.


فرانک میرقهاری: روزنامه های ایتالیا لقب مرد هزار چهره را به بیک دادند
رضا بیک ایمانوردی و فرانک میرقهاری

علی رجبی: فرانک میرقهاری گفت: اولین فیلمی که در کنار زنده یاد رضا بیک ایمانوردی کار کردم، «نخاله قهرمان» به نویسندگی حسین مدنی بود. از نظر فعالیتش نیاز به تعریف ندارد. در فیلم «صندلی الکتریکی» قرار بود من با او همبازی شوم ولی منحل شد. در تمامی روزنامه های ایتالیا لقب هنرمند معروف و مرد هزار چهره ی سینما را به ایشان دادند.
حدود 14 فیلم با او همکاری داشتم، کار با بیک بسیار راحت و خوب بود و در فیلم هایش بدلکاری هم می کرد و نیازی به بدلکار نداشت. بعد از مهاجرت به امریکا حاضر به بازی کردن در نقش های دوم و سوم نشد و روزی که خبر بیماری اش پخش شد، با او صحبت کردم. بسیار ناراحتم که سینمای ایران یکی از بزرگترین هنرمندان خود را از دست داد.


مسعود اسدالهی: بیک چهره ای جدا از کلاه مخملی های فیلم فارسی آن روزگار بود
مسعود اسدالهی

مجتبی نظری: مسعود اسدالهی گفت: بیک چهره ای جدا از کلاه مخملی های فیلم فارسی آن روزگار بود که با قیصر آمدند تا به مرز ابتذال رسیدند. بیک ایمانوردی قبل از اینکه در بیشتر نقش ها کلاهی هم سر او بگذارند با ساموئل خاچکیان (کارگردان معروف) به سینما آمد که آنوقت ها با سبک ویژه ای که داشت از نور و زاویه و شناخت تصویر در سینما، جای ویژه ای در سینمای ایران را به خودش اختصاص داده بود.
از طرفی  دیگر بیک ایمانوردی در اوج فیلم های بروس لی  توانست با تجربه ای که در کشتی کج داشت در فیلم ها یی از آن دست، خودش را نشان بدهد. در سال های بعد از آن با الهام از شکل و قیافه پیتر فالک (هنرپیشه آمریکایی ستوان کلمبو) با آن بارانی و کلاه و صدای او که منوچهر اسماعیلی دوبلور خوب سینما جای او حرف می زد، توانست تمشاگرانش را به سالن های سینما بکشاند. و اما من با او کار نکردم ولی لحظاتی با او زندگی کرده بودم. قرار بود بعد از فیلم «همسفر» فیلمی که جدا از همه این نقش های تکراری را با تهیه کنندگی خودش بسازیم که متأسفانه نشد. من به اروپا رفتم که سریالی در آنجا بسازم و بعد هم که انقلاب شد و همه چیز به هم ریخت و او هم مثل خیلی ها تن به مهاجرت یا خود تبعیدی داد و به این طرف دنیا آمد.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

باسلام خسته نباشیدبسیارعالی بوداگرامکان داریدمطالب بیشتری درباره زنده یادبیک ایمانوردی بنویسید ممنون

بهزاد گفت...

چهره ای بود که آرتیست آفریده شده بود روانش شاد یادش گرامی .

Unknown گفت...

بیک، شادی- اکشن- خنده- هیجان- اشک و امید را با هم در یک جا تقدیم تماشاچی میکرد
روحش شاد

ناشناس گفت...

فرید:بیک پیام اور صفا و صمیمیت بود . خدایش رحمت کند.

ناشناس گفت...

با سلام
بیــک ایمانوردی یک انسان آزاده بود، او هیچگاه فراموش شدنی نیست ...

ناشناس گفت...

خدا رحمت کند بیگ اسطوره سینمای ایران و افسوس که اسطوره های ذیگر مثل اون داریم ولی نمیتونیم استفاده کنیم. خدایت بیامرزد ستاره جاودان سینمای ایران.