۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

صمد و صیاد، گفت و گو با پرویز صیاد

بی بی سی - محمد عبدی: با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تعداد قابل توجهی از هنرمندان به ویژه در حوزه سینما یا از کار بی کار شدند یا به تبعیدی نه چندان خودخواسته تن دادند.

اما شاید پرویز صیاد بیش از همه جفا دید؛ بهترین دوران کاری او ناگهان با وقوع انقلاب متوقف شد؛ همو که در زمنیه های مختلف از مطرح ترین هنرمندان سینمای ایران بود: از بازیگر فیلم های بسیار پرفروش «صمد» تا کارگردان فیلم های هنری و قابل توجه مثل «بن بست»، از تئاترهای روشنفکرانه تا تهیه فیلم های هنری از «طبیعت بی جان» شهید ثالث تا چند فیلم علی حاتمی و همین طور ساخت فیلم های بسیار موفق در گیشه نظیر «در امتداد شب».
پرویز صیاد در این گفت و گو از این دوران پر فراز و نشیب، از شروع کار و اوج محبوبیتش تا زندگی در آمریکا و نمایش های این سال هایش سخن می گوید.

شما با شعر و داستان شروع کردید، چطور شد که به سینما و تئاتر رسیدید؟
کسى سفارش شعر یا قصه کوتاه به من نمی داد، اما براى نمایشنامه تقاضا وجود داشت. گروه هاى نمایشى اداره هنرهاى دراماتیک که تازه پا گرفته بود، براى تئاترهاى تک پرده اى که هر چهارشنبه از تلویزیون بخش خصوصى کانال ٣ پخش می کردند به نمایشنامه ایرانى نیاز داشتند و چون پولى هم بابت این کار پرداخت می شد، من رفتم آنجا و سفت وسخت چسبیدم به نمایشنامه نویسى.

بعد وارد دنیای بازیگری شدید و کاراکتر صمد نقطه عطفی شد در کار بازیگری شما. این شخصیت پیشنهاد چه کسی بود و چطور شکل گرفت؟
در اولین بخش از سریال «سرکار استوار» نقش یک پسرک دهاتى را بازى کردم که نامى هم نداشت و قرار هم نبود در بخش هاى دیگر این سریال پیدایش شود. چندى که گذشت تلویزیون ملى که آغاز کارش بود از تماشاگران نظرخواهى کرد و نتیجه نظر خواهى را براى ما که یک گروه مستقل نمایشى بودیم فرستاد. سرکار استوار از نظر تعداد تماشاگر بالاترین رقم را داشت و تماشاگران آن ضمنا سراغ آن پسرک دهاتى را می گرفتند که فقط یکبار پیدایش شده بود.
در آن زمان سرکار استوار به تناوب توسط پرویز کاردان و من نوشته و کارگردانى می شد. به این ترتیب هر وقت نوبت به من می رسید من صمد را هم وارد ماجرا می کردم و به تدریج ماجراى عشق او به لیلا و پیدایش مابقى شخصیت ها از چارچوب سریال سرکار استوار فراتر رفت و خود صمد شد شخصیت اصلى یک سریال تازه و بعد هم تداومش در سینما.


پرویز صیاد

چطور این همه سال با این شخصیت ماندید؟ هنوز هم در تئاترهایتان با شخصیت صمد کار می کنید...
محبوبیت صمد ٩ فیلم سینمایى را به دنبال آورد که آخرینش «صمد گور به گور می شود» نام داشت که به راستى هم گوربه گور شد! نمایش آن و فیلم «صمد در به در می شود» مصادف شد با انقلاب اسلامى. در داستان هر دو فیلم صمد به شهر آمده بود و پوشش زنان شهرى با ضوابط جدید جور در نمی آمد. با حذف نقش زنان شهرى در هر دو فیلم، فیلم تازه اى در غیاب من سرهم بندى شد که بتواند برنامه نوروزى سینماهاى سراسر کشور در اولین عید، انقلاب زده باشد.

همان زمان به کار تهیه کنندگی هم مشغول شدید و چندتایی از فیلم های متفاوت آن سال ها را تهیه کرده اید؛ از «طبیعت بی جان» تا «ستارخان» و «خواستگار» علی حاتمی. چطور شد که به تهیه کنندگی رو آوردید؟
تهیه کنندگى کار دلخواه من نبود و بیشتر از سر ضرورت پیش می آمد. علاقه ام به سینما مانع از آن بود که به تولید فیلم هاى متفاوت که در روند تجارى موجود حمایت کننده اى نمى یافت بى تفاوت بمانم و تا جایى که دستم می رسد کمک نرسانم. بار اول «خواستگار» و کمى پس از آن «ستارخان» على حاتمى موجب شد سواى ایفاى نقش در آنها، مسئولیت تولیدشان را هم به عهده بگیرم.
على حاتمى که با «حسن کچل» خوش درخشیده بود، پس از شکست فاحش فیلم بعدى اش، «باباشمل»، نیاز به کمک داشت تا در کار فیلمسازى باقى بماند. از قضا این هر دو فیلم هم با شکست مالى مواجه شد و اندوخته صمدهاى اولیه را به باد داد. به ویژه شرکت تولیدى سینما تئاتر رکس که بخشى از هزینه هاى فیلم ستارخان را عهده دار شده بود، با عدم پرداخت سهم خویش فشار مالى سختى برایم فراهم آورد.
در واقع سواى صمدها جز فیلم «مظفر» هیچ یک از فیلم هایى که زیر نام من به عنوان تهیه کننده تولید شده، سرمایه به کاررفته در آن فیلم را باز نگردانده است. به همین دلیل در حالی که بیش از هر بازیگر و فیلمساز دیگر ایرانى خیال می کنم پولساز بوده باشم همیشه مقروض بوده ام. که البته از این بابت چندان هم ناراضى نیستم چون در پایان، چپاولگران اسلامزده جز تئاتر کوچک تهران که برایشان زیان بار بود و فیلم هایى که بازده مالى نداشت، چیزى نداشتم چپاول کنند.

یکی از پر فروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران هم به کارگردانی شماست؛ در امتداد شب. این فیلم چطور شکل گرفت؟
«در امتداد شب» به سفارش شرکت گسترش صنایع فیلم ایران ساخته شد. این سازمان قراردادى براى ساختن فیلم با خانم گوگوش داشت که مشروط بود به تائید فیلمنامه و کارگردان از جانب ایشان.
قصه کوتاهى از یک مجله هفتگى دستمایه کار قرارگرفته بود اما فیلمنامه اى که بر اساس آن نوشته می شد ظاهرا مورد تائید خانم گوگوش قرار نمی گرفت. این مهم از طرف فرمان آرا که مدیر تولید پروژه بود، به من پیشنهاد شد. من چون دریافتم که آخرین بازنویسى به وسیله هژیر داریوش انجام شده، به پاس احترام به او نپذیرفتم. فرمان آرا به من اطمینان داد هژیر به دلیل سفرى که در پیش دارد از دنبال کردن این پروژه عذرخواسته است. با این حال من تا تائید هژیر را نگرفتم دست به کار نشدم. بعد قصه را به کلى تغییر دادم و همه چیز از نو بازنویسى شد.
خانم گوگوش فیلمنامه را بدون کوچک ترین تغییر تازه اى پسندید مشروط بر آن که کارگردانى را خود من به عهده بگیرم. به جاى دستمزد در درآمد فیلم سهیم شدم. یک چهارم فیلم از آن من است اما اگر شما یک پاپاسى بابت این فیلم گرفته اید، من هم گرفته ام، همچنین از فروش فیلم به شوروی سابق که می گویند پرفروش ترین فیلم غیر روسى در آن کشور بوده است.

برای فیلمسازان بسیار مهمی در تاریخ سینمای ایران بازی کرده اید؛ از ابراهیم گلستان و فرخ غفاری تا علی حاتمی و ناصر تقوایی. مختصری از تجریه کار با هریک از آنها و تفاوت هایشان بگوئید.
سواى ایفاى نقش اسدالله میرزا براى تقوایى که هم فال بود هم تماشا - چون خودم کیف می کردم از نقشى که به عهده داشتم - کار با مابقى پیشکسوتان و کارگردان هاى نخبه بیشتر جنبه معنوى و افتخارى برایم داشت. می دانستم آن فیلم ها به غناى سینماى ایران خواهد افزود و روزى از آن که سهمى در ساختن شان داشته ام خواهم بالید. امروزه با آن که پس از انقلاب اسلامى آن فیلم ها به مقامى که در خور آنهاست دست نیافتند این بالندگى هنوز با من است.


پرویز صیاد

«بن بست» تجربه متفاوتی است در سینمای ایران به کارگردانی شما... اما با انقلاب اسلامی مصادف شد و فیلم به جایگاهی که شایسته اش بود دست پیدا نکرد... این فیلم چطور شکل گرفت و الان راجع به آن چه فکر می کنید؟
در کارنامه من «بن بست» تنها فیلمی است که به تمامى کار دل و عشق تام و تمام من به سینما با کاربرد اجتماعى آن است. پرکارى من در تلویزیون و تئاتر و هم تعهداتم در تولید فیلم هاى دیگر مانع از آن بود که بیش از یک فیلم با این حال وهوا داشته باشم و در واقع ساختن آن هم مرهون قطع همکارى با تلویزیون در دو سه سال آخر پیش از انقلاب بود. بن بست پیش از انقلاب شانس نمایش عمومى نیافت و پس از انقلاب هم خورد به بن بست ضوابط جدید اسلامى.

انقلاب همه چیز را در زندگی شما دگرگون کرد... آن موقع برای تان محرز بود که دیگر نمی خواهید در ایران زندگی کنید؟ فکر می کنید اگر انقلاب نمی شد کارنامه حرفه ای شما به چه سمتی می رفت؟
کمى پیش از انقلاب با على حاتمى در لندن بودیم. او بر حسب قراردادى که با تلویزیون داشت، رفته بود ایتالیا طرح شهرک سینمایى و دکورهاى سریال هزاردستان را با متخصصین این کار در میان بگذارد. من هم رفته بودم آلمان، پروژه نیمه کاره فیلم «پل پیروزى» را که قرار بود با مشارکت یک کمپانى آلمانى در ایران بسازم سروسامان بدهم. در هر دو مورد برخورده بودیم به تردید طرف هاى مقابل به حضور و کار کردن درایران به دلیل آشوب هاى خیابانى. هنوز چند روزى از برخورد ما به هم در لندن نگذشته بود که خمینى به ایران رفت و اوضاع به سمت و سویى کشیده شد که دست کم ما پیش بینى نمی کردیم. هردو مصمم بودیم بعد از تعطیلات کریسمس و سال نو مسیحى برگردیم و به همدیگر ساختن چه موضوعات ممنوعه اى را وعده می دادیم اما چند روزى نگذشت مطبوعات هتاک و قال چاق کن آن روزها تیتر زدند که حاتمى مبالغى براى شهرک سینمایى گرفته و گریخته است و خبر آمد که چند نوجوان مسلح براى بازداشت من به تئاتر کوچک مراجعه کرده اند!
علی حاتمى جهت جلوگیرى از شایعات فورا به ایران برگشت اما من... از اینجا به بعد مضمون خاطره خوانى من است در نمایشى که برنامه بعدى من خواهد بود... گوش شیطان کر!

فکر می کنید اگر برمى گشتید چه می شد؟
به احتمال قوى زبان سرخ سر سبز مرا به باد می داد و امکان کارهایى که در این سال هاى تبعید خودخواسته ساخته ام دست نمی داد.

و اگر انقلاب نمی شد؟
احتمالا ساخت چند فیلم دیگر مثل «بن بست»، مشارکت در چند فیلم و تئاتر یا سریال متفاوت دیگر و به احتمال قوی تر، سالى حداقل یک فیلم از ماجراهاى صمد براى سینماهاى سراسرى در ایام نوروز. فکرش را بکنید به جاى هشت فیلم، امروز چهل و چند فیلم صمد داشتیم.... چه مجموعه اى می شد... براى مردمى که میراث‌بر سوگوارى اند به جاى خنده و شادى.

بالاخره ماندید در فرنگ و «فرستاده» را ساختید. درباره این تجربه توضیح دهید و تفاوت هایی که با ساخت فیلم در ایران داشت؟ پس از آن تنها یک فیلم دیگر ساختید، چرا فیلمسازی را ادامه ندادید؟
فرستاده را در نیویورک ساختم و تقریبا با دست خالی. موفقیت این فیلم در جشنواره ها و فروش آن به چند شبکه تلویزیونى راه را براى ساخت فیلم بعدى هموار کرد اما کار به همین جا خاتمه یافت، چون سکوى جهش براى سینماى مستقل و اندک سرمایه مثل «فرستاده»، جشنواره هاى سینمایى و مراکز معتبر فرهنگى می بودند که اکثراً به عقد دائم یا موقت وزارت ارشاد اسلامى و بنگاه سینمایى اش فارابى در آمدند یا پس از فتواى قتل سلمان رشدى آنچنان اخته و محافظه کار شدند که به فیلم دوم یعنى «سرحد» بگویند Too political خیلی سیاسی و بدین بهانه درى را که به روى «فرستاده» باز کرده بودند بر آن فیلم ببندند.


مری آپیک، پرویز صیاد و هوشنگ توزیع

در یکی دو تا صمد دیگر هم بازی کردید... آنها چطور بودند؟ از آنها استقبال نشد؟ چرا ادامه ندادید؟
بعد از انقلاب شخصیت صمد روستایى دیگر مضمون فیلم سینمایى قرار نگرفت بلکه دستمایه اى شد براى تولید هفت تئاتر صحنه و تکه هایى پراکنده در چند برنامه تلویزیونى خارج کشور. اگر منظورتان از استقبال، نمایش هاى اولیه صمد براى صحنه است دارید کم لطفى می کنید. استقبال از آن نمایش ها در کارنامه تئاترى من بی سابقه بوده، بخصوص نمایش تک نفره «شبى با پرویز صیاد و صمدش». من به دیلى از نظر استقبال عمومى در تاریخ نمایش معاصر ایرانى در هردو سوى مرز نمی شناسم. نکته اینجاست که در ایران پیش از انقلاب من از درآمد فیلم و تلویزیون روى کار تئاتر می گذاشتم، اما در خارج، از درآمد تئاتر روى فیلم و تلویزیون گذاشته ام.

حالا هم البته متمرکز شده اید روی تئاترهای تان در نقش صمد که این روزها با همکاری هادی خرسندی به شکل تور در شهرهای مختلف جهان اجرا می شود....
نمایش «برخورد سوم» در واقع سومین برخورد شخصیت نمایشى و مجازى صمد روستایى با یک شخصیت واقعی یعنى شاعر و طنز پردازیست پرآوازه که کم و بیش نقش خودش را بازى می کند. این نمایش هم با وجود برخوردارى از مضمونى تازه ادامه کاربرد اجتماعى کاراکتر صمد براى صحنه تئاتر است. این کاراکتر شناخته شده نمایشى نه تنها دستمایه اى شده است براى ماندگارى و تداوم کار من در تئاتر و هم گذران امور، در عین حال وسیله حفظ ارتباط و محملی است براى وقایع نگارى نمایشى این دوران.

«برخورد سوم» هم مثل دو کار قبلى با خرسندى و هم صمدهاى پیش از آن یک جور وقایع نگارى از حوادث و فراز و نشیب هاى زندگى ایرانی هاست در هردو سوى مرز پس ازانقلاب اسلامى.

هیچ نظری موجود نیست: