۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

«قیصر» و ظهور قهرمانان ستیزه جو و تیره بخت


رادیو زمانه - پرویز جاهد: بر این باورم که بازخوانی فیلم «قیصر» و فیلم های کلاسیک دیگر سینمای ایران، یک ضرورت مهم امروز است و روشنگر بسیاری ازکج فهمی ها و برداشت های نادرست تاریخی خواهد بود.

اول اینکه «قیصر»، فیلمی است که به غلط در تاریخ سینمای ایران به عنوان آغازگر موج نو شناخته شده است، اما واقعیت این است که قیصر، علیرغم تفاوت بارز و قابل توجه آن با تولیدات فیلمفارسی، در همان بدنه سینمای مسلط فارسی و قواعد پذیرفته شده آن ساخته شده و اگرچه سطح کیفی و استانداردهای فنی آن بسیار بالا تر از محصولات سینمای فارسی تا آن زمان بود اما از نظر بیانی و زیبایی شناسی، فیلمی مدرن با مختصات موج نوئی شناخته نمی شود.
به زعم من جرقه های سینمای موج نو ایران پیش از قیصر با فیلم های روشنفکرانه و غیر متعارف ابراهیم گلستان (خشت و آینه)، فریدون رهنما (سیاووش در تخت جمشید)، فروغ فرخزاد (خانه سیاه است) و فرخ غفاری (شب قوزی) زده شده بود.
اما «قیصر» بدون تردید و با هر رویکردی که به آن نگاه شود، یکی از مهم ترین و بحث برانگیز ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است و در زمینه هایی نوآور بوده است، اگرچه نوآوری قیصر در حدی نبود که آن را در ردیف آثار پیشگام موج نوئی سینمای ایران قرار دهد.
«قیصر» در بدنه سینمای فارسی، اثری رئالیستی و جسورانه بود که تأثیرگذاری آن در سینمای ایران غیر قابل انکار است. تأثیرات آن را هم در سینمای موج نو و هم در فیلمفارسی می توان دنبال کرد. «قیصر» از یک سو باعث رواج نوع تازه ای از سینمای جاهلی (متفاوت با سینمای مجید محسنی و سیامک یاسمی) شد و از سوی دیگر گرایش تازه ای را در سینمای متفاوت و موج نویی ایران به وجود آورد که روایت زندگی قهرمانان زخم خورده، عاصی و ستیزه جو با پایان های تراژیک، از ویژگی های آن بود و رد آن را می شد در فیلم هایی چون خداحافظ رفیق، تنگنا، صبح روز چهارم، صادق کُرده، خاک، گوزن ها و کندو دنبال کرد.
«قیصر»، نخستین فیلم ایرانی بود که توجه روشنفکران و منتقدان ایرانی را به سینمای فارسی معطوف ساخت. محمد علی سپانلو، جایی در تأیید این نظر می نویسد: «کیمیائی با قیصر امکان داد به روشنفکران که وارد سینما شوند... قیصر راه گشایی مهمی کرد.»


ناصر ملک مطیعی و جمشید مشایخی در فیلم قیصر

وی بعد از شرح خاطره تماشای فیلم قیصر در سینما مولن روژ تهران می نویسد: «ما فکر کردیم که - همه (منظور همه روشنفکران مطرح آن دوره است) در آنجا بودیم - همه ما وارد عصر تازه ای از سینما داریم می شویم، سینمای فارسی.»
کیمیائی در «قیصر»، دست به تجربه ای در متن سینمای فارسی زد که پیش از او کسی نزده بود. او اگرچه آغازگر سینمای موج نو نیست اما دست به سنت شکنی هایی در سینمای فارسی زد که در آن زمان بی سابقه بود. او در دوران و در جامعه ای «قیصر» را ساخت که سنت های نیرومند سینمایی وجود نداشت و یا هنوز در مرحله ابتدایی شکل گیری اش بود. بنابراین طبیعی است که قیصر در مقایسه با نمونه های غیر ایرانی خود (مثلاً فیلم های نوآر آمریکایی یا فرانسوی)، کم آورده و از نظر ساختار و زیبایی شناسی در رده های بسیار پایین تری قرار گیرد، اما بی گمان در مقایسه با موج فیلم های فارسی دوران خود، سینمای جاهلی و یا حتی سینمای جنایی ساموئل خاچیکیان، یک سر و گردن بالا تر می ایستد.
می توان پرسید دلایل محبوبیت «قیصر» در میان عامه مردم چه بود و یا چه چیزی در داستان قیصر وجود داشت که از فردی جنایتکار، آدمی محبوب ساخت؟ در بستر داستانی ای که «قیصر» قرار دارد، فارغ از قضاوت های اخلاقی مدرن و امروزی، حرکت فردی و ستیزه جویانه او را ستایش کرده و با او همذات پنداری می کنیم. شخصیت پردازی قیصر و شیوه روایت فیلم، علیرغم تمام ضعف هایی که دارد، عمل خشونت بار و ضد مدرن شخصیت اصلی آن را توجیه می کند. از این منظر هر نوع پرسش در این زمینه که چرا قیصر خود مأمور اجرای عدالت و مجازات بدکاران می شود و برای این کار به پلیس مراجعه نمی کند و یا اینکه چرا این حادثه در منطقه ای متروک و یا گذشته ای دور اتفاق نمی افتد و در قلب یک شهر مدرن روی می دهد، پرسش هایی مربوط به خارج از دنیای فیلم است.
«قیصر» با توجه به خصوصیاتی که دارد، در میان قهرمانان دوره خود، یک ضد قهرمان سینمایی محسوب می شود. اگر «علی بی غم» را نمونه تیپیکال قهرمان ایرانی پیش از قیصر فرض کنیم، می بینیم که قیصر برخلاف او که در گنج قارون، پیام صلح و آشتی سر می دهد، دعوت به مبارزه، خشونت و انتقام می کند. برای قهرمانان پیش از قیصر، راه برای پیشرفت و خوشبختی و همزیستی مسالمت آمیز وجود داشت اما ضد قهرمان قیصر در موقعیت دراماتیک بسته ای قرار می گیرد که راهی جز مرگ در برابر خود نمی بیند. دنیای قیصر بر خلاف دنیای علی بی غم، دنیایی تیره و سرشار از خشونت، نفرت و بی رحمی است که قیصر در آن نفس می کشد. او بر خلاف شخصیت های فیلمفارسی، آدم تلخ و عبوسی است که نه می خندد و نه مثل آن ها در کوچه باغ ها آواز می خواند بلکه تنها پوزخند می زند و به انتفام فکر می کند. از سوی دیگر او اگرچه خشن، بی باک و نترس است اما به شدت آسیب پذیر و شکننده است و در لحظه ای از فیلم، پای ضریح امامزاده اشک می ریزد. در کنار او برادرش فرمان قرار دارد که نمونه شاخص قهرمان ژانر جاهلی است با تمام خصوصیات متعالی و فضیلت هایی که جامعه سنتی آن روزگار از لوتی ها و جاهل هایی مثل او انتظار دارد. او باید در دقایق نخست فیلم (پانزده دقیقه اول) از پای درآید، چرا که این قیصر است که باید وارد میدان شود و به مصاف خونین برادران آب منگل برود. بنابراین، کیمیائی برای نخستین بار قهرمان خوش خنده، آوازخوان، دل رحم و سازشگر فیلمفارسی را کنار می زند و ضد قهرمان عبوس، کینه توز و ستیزه جوی قیصر را به جایش می نشاند. پس از قیصر است که ضد قهرمان های فیلم های تنگنا، صبح روز چهارم، صادق کرده، طوقی و خداحافظ رفیق به میدان می آیند.
«قیصر» در زمان نمایش خود به محور بحث های انتقادی فیلم در میان منتقدان و روشنفکران دهه ۱۳۴۰ تبدیل شد. برخی از مهم ترین چهره های سینمایی و روشنفکری آن زمان مثل ابراهیم گلستان، پرویز دوایی و نجف دریابندری، ارزش های سینمایی و مضمونی آن را ستودند و برخی دیگر مثل دکتر هوشنگ کاووسی و دکتر هوشنگ طاهری، به آن حمله کرده و آن را فیلمی ارتجاعی و عقب مانده توصیف کردند.
ابراهیم گلستان در نقدی هوشمندانه درباره آن نوشت: «قیصر یک فیلم گیرا و شایسته توجه کامل است. اگر این فیلم در حد قریحه و استعداد سازنده اش ساخته شده بود، یک فیلم برجسته می شد. برجستگی کنونی فیلم در این است که کار یک قریحه کمیاب است. قریحه ای که هنوز خود را به حد رشدی که شایسته اش است نکشانده است.»
به هر حال، چه قیصر را دوست داشته باشیم و چه از آن متنفر باشیم، نمی توانیم اهمیت آن را در سینمای حرفه ای ایران از نظر تاریخی انکار کنیم، چرا که قیصر فیلمی بود که علیرغم جلب توجه مخاطب خاص و نخبه گرای سینمای آن زمان، توانست تماشاگران عام سینمای فارسی را نیز جلب نموده و بعد از موفقیت فیلم «گنج قارون» به پرفروش ترین فیلم ایرانی زمان خود بدل شود.
برای موفقیت فیلم «قیصر» می توان چند عامل را ذکر کرد: نخست، درونمایه آنارشیستی، ظلم ستیزانه و عصیانگرانه «قیصر» است. دوم، نگاه رئالیستی و باورپذیر آن به زندگی آدم های عادی و مردم کوچه و بازار که رفتار و گفتارشان طبیعی و ملموس بود و به دل تماشاگر ایرانی می نشست. همینطور وجود کاراکترهای واقعی با انگیزه های قوی که همذات پنداری تماشاگر ایرانی را برمی انگیخت؛ و از همه مهم تر: سبک بازیگری واقعگرایانه آن که تا آن زمان در سینمای ایران سابقه چندانی نداشت و تنها در فیلم های «خشت و آینه» ابراهیم گلستان و «شب قوزی» فرخ غفاری تجربه شده بود.
بهروز وثوقی با بازی حسی و قدرتمند خود پس از «قیصر» به الگوی بازیگری در سینمای ایران تبدیل شد. بهروز وثوقی با آن نگاه تیز و شکافنده و کاراکتر عاصی، تلخ و عبوس و در عین حال جذاب اش، قیصر را به چهره آیکونیک سینمای ایران تبدیل کرد.
قیصر، به دلیل وجود شخصیت های خوندار و باورپذیر، فضاسازی ماهرانه محیط جنوب شهر تهران با بازارچه ها، تیمچه ها، گرمابه و کوچه های تنگ و تودرتویش، فیلمبرداری دقیق و کم نظیر سیاه و سفید و نور پردازی و سایه روشن های ماهرانه اش، خصوصاً در صحنه های مربوط به کشتارگاه و قتل در حمام، در دهه ۱۳۴۰، اثر منحصر به فردی است.
«قیصر» بدون شک، نخستین کاراکتر واقعی، ملموس و در یاد ماندنی سینمای ایران است. پیش از «قیصر»، «علی بی غم» ها که بر طبل بی عاری می زدند و بزرگ ترین انگیزه شان جهش طبقاتی و رسیدن به وصال دختر پولدار بود، کاراکترهای اصلی و آشنای فیلم های فارسی را تشکیل می دادند. این مسعود کیمیائی بود که با «قیصر»، شخصیت ضد قهرمان ایرانی را برای اولین بار در سینمای ایران مطرح کرد. کاراکتری که با تمام ویژگی های ضد قهرمانان فیلم های گانگستری، نوآر و وسترن همخوانی دارد. به علاوه سرنوشت تراژیک قیصر و مرگ حماسی او نیز در پایان فیلم، در سینمای فارسی به طرز بی سابقه ای سنت شکنانه بود.


بهروز وثوقی در فیلم قیصر

پایان بندی قیصر، حرکتی سنت شکنانه در برابر پایان بندی خوش بینانه، سطحی نگرانه و کلیشه ای فیلم های فارسی آن دوره و مهم ترین عامل تمایز قیصر با فیلمفارسی بود. از این زاویه، قیصر کاملاً بر خلاف انتظار ها و علائق رایج تماشاگران ساده پسند فیلمفارسی ساخته شده بود.
در واقع کیمیائی، در قیصر همان راهی را رفت که بسیاری از سینماگران وسترن و خالقان آثار جنایی، گانگستری و نوآر رفته بودند. «نوادا اسمیت» ساخته هنری هاتاوی، «سامورائی» ساخته ژان پیر ملویل، «روز برمی آید» ساخته مارسل کارنه، «از نفس افتاده» ساخته ژان لوک گدار، «دشمن مردم» ساخته ویلیام ولمن، و «سیرای مرتفع» ساخته رائول والش و «سال های ناامیدی» ویلیام وایلر، همگی دارای شخصیت های محوری عصیانگر و ضد قانون اند. چگونه می توان هامفری بوگارت، جیمز کاگنی، ژان گابن، استیو مک کوئین، ژان پل بلموندو و یا آلن دلون سامورائی را که همگی گانگسترهایی تنها و خونسرد و یا کابوهایی ضد قانون و نظم جامعه بودند، دوست داشت و بر سرنوشت تلخشان گریست اما «قیصر» را به دلیل انتقام جویی و اجرای عدالت به شیوه خود (مجازات قاتلان برادر و تجاوزگران به خواهر)، محکوم کرد و نشانه ضعف فیلم کیمیایی دانست؟
شاید در جهان واقعی، کسی با یک سارق یا گانگستر یا آدم کش که قوانین مدنی و عرفی جامعه را زیر پا می گذارد و نظم شهر یا اجتماع را به هم می ریزد، همدلی و همذات پنداری نکند اما همه می دانیم که سینما و هنرهای نمایشی با بهره گیری از شیوه روایت و عناصر درام و قصه پردازی، همذات پنداری تماشاگران و حس شفقت آن ها را نسبت به شخصیت های محوری و قهرمانان فیلم یا نمایش برمی انگیزند و در پایان، به تعبیر ارسطو آن ها را دچار کاتارسیس می سازند. بر این اساس حرکت فردی قیصر و خروش او علیه کسانی که به حریم خانوادگی او تجاوز کرده اند، در جهان دراماتیک فیلم معنا پیدا می کند و باورپذیر می شود. در واقع قیصر از الگوی درام کلاسیک و منطق خیر و شر آن پیروی می کند. در ساختار درام کلاسیک، شخصیت ها، دو دسته اند: خوب یا بد، سیاه یا سفید، خیر یا شر مطلق. حد میانی وجود ندارد. قیصر، یک قهرمان مطلقاً خوب است و دشمنان او یعنی برادران آب منگل، نمونه های مطلق بدی و شرارت اند. نیروی خوبی (خیر) باید بر نیروی بدی (شر) پیروز شود، هرچند این پیروزی با مرگی تراژیک برای قهرمان همراه باشد. قیصر برای گرفتن انتقام و اجرای عدالت باید دست به کشتار بزند و نیروهای شر را نابود سازد و در پایان به ضرب گلوله های پلیس از پا درآید.

هیچ نظری موجود نیست: