۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

رمان طوطی نوشته زکریا هاشمی


قدیمی ها - پرهام شریعتی: طوطی داستانی به قلم زکریا هاشمی است که اولین بار در سال ۱۳۴۷ منتشر شد. این کتاب به دلیل پس زمینه شهوانی (اروتیک) داستان در زمره آثار ممنوعه در جمهوری اسلامی قرار گرفته و پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) در ایران تجدید چاپ نگشته است.

زکریا در سال ۱۳۵۷ فیلمی به همین نام و بر اساس همین کتاب کارگردانی کرد و خود نیز در آن به ایفای نقش پرداخت اما این فیلم هیچ گاه اجازه اکران نیافت.

سبک و شیوه ادبی
روایت داستان به صورت تک گویی و سبک ادبی آن واقع گرایی است.
پس زمینه داستان
این داستان جزء داستان هائی است که به بیان مشکلات جوانان و نیز زندگی فاحشه ها می پردازد. داستان حول شخصیت همیشه مست (دائم الخمر) هاشم، راوی داستان و دوست دوران کودکیش بهروز در محله شهر نو تهران می گذرد. طوطی نام یکی از روسپی های شهر نو است که نام داستان به او بر می گردد. زندگی هاشم و بهروز در میگساری و وقت گذراندن در شهر نو می گذرد. هاشم و بهروز سرگردان از همه جا به روسپی خانه پناه می برند و روسپیان وا مانده از همه جا ملتمسانه در پی تکیه گاه به هاشم پناه می برند اما هاشم خود، خوب می داند که او نیز، بیش از هرزه ای بی کس و به دور از امید، نیست. طوطی، فاحشه یهودی، نجات خود را از زندگی نکبت بار روسپی گری در هاشم می یابد و ملتمسانه از هاشم کمک استمداد می کند، هاشم اما...
جاذبه کتاب از سویی در گزارش روشن قواعد حیات در محلات پست، توصیف چهره های نیمه تاریک راندگان و گردش زندگی در عشرت خانه  های آلوده است؛ و از سویی در گفتگو های ریزبافت و کاملاً خونداری است که بر گرد مسائل مبتذل شکل می گیرد. گفتگو هایی که در این جهان بی فردا و بی امید، تماماً میان یکه بزن ها، روسپیان و گاه مأموران نظم روی می دهد.

شخصیت های برجسته داستان
هاشم، بهروز، فریبا، طوطی، افسانه و طاووس.

طوطی/رمان
نویسنده زکریا هشمی
سال چاپ 1348
بنگاه مطبوعاتی هدف (وین)
انتشارات میهن
پیش گفتار: در این یادداشت سعی کرده ام اول از همه به مقوله شهری نویسی و رئالیسم موجود در کارهای شهری بپردازم. چیزی که چهل و چند سال پیش در رمان «طوطی» بدون هیچ جار و جنجالی به آن پرداخته شده. سپس ساختار رمان «طوطی» را بررسی می کنم. ساختاری که به موازات اتفاقات ادبی مهم در آمریکای شمالی و به گونه ای شبیه ولی متفاوت شکل می گیرد.
بررسی تمام زوایای این رمان بدون شک در یک یادداشت امکان پذیر نیست. به همین دلیل سعی کردم به نکات اساسی بپردازم تا در فرصتی دیگر به تجزیه ساختار جملات و گفت وگوها و چیزهایی از این دست بپردازم.
1 - وقتی زکریا هاشمی کتاب «چشم باز، گوش باز» را منتشر کرد، بسیاری به لحن گزنده او در بازگو کردن اتفاقات جنگ خرده گرفتند. به علت انتشار این کتاب در خارج از ایران، مخاطبان این کتاب بیشتر کسانی بودند که به علت رانده شدن از فضای داخل، همه چیز و همه کس را سیاه و تاریک و بد می دیدند و نمی توانستند تصور کنند که زکریا هاشمی که خود را در سنتی جدای از سنت های حکومتی می داند، تصویری از جنگ ایران عراق ارائه دهد که بیشتر به تصور نویسندگان جنگی نویس داخل کشور شبیه باشد. تصویری که کشته شدگان در جنگ را شهید می نامد و از سربازان کم سن و سال بسیجی می گوید که چه طور جلوی گلوله ایستادند تا از مملکتشان، عقیده شان و شرف شان دفاع کنند. او با جسارت تمام و با تحکم کامل گفت کسانی در این جنگ حضور داشتند که نه از سر اجبار، بلکه با ایمان و اعتقاد قلبی به کشور و دین شان به جبهه آمده بودند و اینان بودند که با گذشتن از جان شان جلوی عراقی ایستادند که از طرف تمام دنیا حمایت می شد و از همه سلاح و مهمات می گرفت.
راستش را بخواهید از حرف های زکریا هاشمی خوشم آمد. معلوم بود آدمی نیست که از بیرون به داستان نگاه کند و حرفِ الکی بزند. کسی نیست که مثل این خواننده ی عزیزِ مرتد نشده مان بیرون گود بنشیند و درشت درشت بگوید و کاری کند که همه دوربین ها همیشه سمتش باشد. برعکس، داخل ماجرا هست، کنار گلوله و کشتار بوده و وقتی از تکه تکه شدن دوستش صحبت می کند واقعا آن را حس کرده و وقتی برگشته خاطراتش را بی کم و کاست نوشته است و حسابی روی این واقعیت نگاری تاکید دارد. این نوع نوشتار باعث می شود اگر جاهایی خلاف جریان حاکم هم صحبتی شود، باورپذیر و قابل درک باشد، نه ناله کردن و مظلوم نمایی.
من رمان «چشم باز، گوش باز» را نخوانده ام. دلیل اصلیش هم این است که به دستم نرسیده و مطمئنم اگر داشتمش ثانیه ای در خواندنش تعلل نمی کردم. چون سبک کاری زکریا هاشمی را دوست دارم و می دانم بلد است چطور از دل واقعیات اطرافش داستان بیرون بکشد. اتفاقی که دقیقا در داستان طوطی افتاده. کتابی که هاشمی آن را اولین بار در سال 1348 منتشرش کرد. کتابی جسورانه که از چند منظر مختلف جای بحث دارد. اولین نکته درباره رئالیسمی است که در کارهای هاشمی دیده می شود. با وجود نگاه نویسنده به واقعیات اطرافش و بازگو کردن آن ها به ساده ترین شکل ممکن، داستان های او می توانند به آسانی سمت خاطره نویسی های حوصله سربر بروند و آن ارزش ادبی خود را از دست بدهند.
متاسفانه صحبت هایی که پیرامون این رمان همواره وجود داشته در حالتی از شک و دودلی می گشته و هنوز خیلی ها نمی توانند موضع گیری درستی نسبت به آن ارائه دهند و ترس برچسب عامه پسند خوردن باعث شده تا سکوت درباره این کتابِ تاثیرگذار و جریان ساز بیشتر از دیگر کتاب های مهم «دوران طلایی» شود.
بدون شک رمان «طوطی» اولین کار و تنها کاری نیست که با فضای شهری و با راوی اول شخص و بسیار نزدیک به خاطره نویسی نوشته شده. پیش از این کتاب  هم داشته ایم کتاب هایی که بازتاب دهنده زندگی روزمره قشرهای مختلف اجتماعی بوده اند و سعی کرده اند آینه ای باشند از نسل و جایگاه اجتماعی مردم خاصی که نویسنده به هر علتی خود را روایتگر آن ها قرار داده. ولی این کتاب خصوصیت های مهمی دارد که خود را یک سرگردن از کتاب های پیش از خود بالاتر می کشد؛ کتاب هایی که شاید امروزه کمتر نامی از آن ها مانده باشد. این کتاب از فصل های چند صفحه ای تشکیل شده و راوی اول شخص داستان را روایت می کند.
«طوطی» داستان دو دوست است که زندگی ای تکراری و در عین حال لوتی منشانه دارند. آن ها طبق عادت هر روزه، عصرها از خانه بیرون می زند، سراغ مشروب فروشی ها می روند و عرق کیشمیش دو آتیشه و خوراک می خورند و حسابی لول می شوند. از کافه ای بیرون می آیند و به کافه دیگری می روند و وقت می کشند تا شب شود. شب یک راست سراغ شهر نو می روند و شب را در کنار فاحشه ها صبح می کنند. صبح می خوابند و عصر دوباره همین منوال را طی می کنند.

رمان طوطی نوشته زکریا هاشمی

اگر بخواهیم درباره پیرنگ کلی داستان حرف بزنیم شاید نشود چیز زیادی به پاراگراف بالا اضافه کرد. از صفحه اول؛ تا انتهای کتاب این برنامه ی کلی این دو دوست، به اسم های هاشم (راوی) و بهروز است ولی در جزئیات، نویسنده به زیبایی توانسته از دل این تکرار، داستانی پر حادثه و پرکشش برای علاقه مندان به این فضاها روایت کند.
این خرده روایت ها از لحاظ قدرت داستانی و تکنیک روایی در یک سطح نیستند، طوری که گاهی با فصل هایی بسیار عالی و پرکشش مواجه می شویم و بعضی اوقات دل مان می خواهد چند صفحه را رد کنیم و سراغ فصل بعد برویم - انصافاً تعداد این فصل های کسالت بار آنقدرها زیاد نیست که به کلیت رمان لطمه وارد کند - اتفاقی که باعث شده این کتاب بیشتر سمت خاطره نویسی برود و به زندگی واقعی نزدیک تر شود. همان طور که در زندگی واقعی هر کسی روزهای شلوغ و کسل کننده را در کنار هم تجربه می کند.
از لحاظ ساختاری، رمان «طوطی» ساختاری مینیمال را ارائه می دهد. ساختاری که با حذف کلان روایت های مرسوم در داستان های کلاسیک و عامه پسند پیش از خود و با ساختارِ رواییِ اپیدوزیک، توجه اصلی داستان را به سمت خرده روایت ها برده و ادبیات را از دام پرداختن به کلیات بیرون می کشد. پرداختن به موضوعات شهری با دغدغه های اجتماعی که با مسائل اخلاقی گره می خورد همیشه برای نویسندگان به راه رفتن بر لبه ی تیغ شبیه بوده. نویسنده با کوچکترین چرخش قلمش می تواند این سبک داستان ها را به سمت کلیشه های شعاری حال به هم زن که ازقضا در آن دوره مقبولیت زیادی در بین مخاطبان داشته، هدایت کند. تجربه ثابت کرده این کلیشه ها به سراشیبی تندی می مانند که بیرون کشیدن داستان از آن کار خیلی سختی می شود.
اما زکریا هاشمی با پیشنهاد چنین ساختار و فرمی و رعایت جزئیات و فرار از گرایش به سمت اخلاقیات، به روایت داستانش پرداخته. این فرم داستان را به سمت داستان های شخصیت محور پیش می برد. نمونه این ادبیات را در «ناتور دشت» سالینجر به خوبی می توانید ببینید که با فاصله زمانی کمی نسبت به طوطی نوشته شده.
ساختارِ اپیزودیکِ «طوطی»، آن را به عنوان رمانی مدرن در ادبیات دوران طلایی مطرح می کند. طوطی بر اساس خرده داستان های هر فصل جلو می رود و بعد از مدتی برای جلوگیری از تکرار به نقطه عطف داستان می رسد. جایی که درست در یک سوم پایانی، داستان به دام تکرار می افتد و یواش یواش خسته کننده می شود، بهروز و هاشم به چیزی در دوستی شان پی می برند که تا آن لحظه به آن فکر نکرده بودند و شاید در آن لحظه تنها به علت مستی زیاد و جسارت ناشی از مستی به آن پی برده اند و آن را بیان می کنند.
نویسنده در این نقطه از داستان، با آشنایی زدایی از مفهوم کلان دوستی، بُعد جدیدی به شخصیت های داستانش می دهد و ضربه محکمی به مخاطب وارد می کند. دوستی هاشم و بهروز تا پیش از این شبیه به باقی دوستی های داستان ها و فیلم های آن دوره بوده؛ پر از ازخودگذشتگی و مرام و معرفت و... و تنها در آن موقعیت خاص است که این اتفاقات معنای خود را از دست می دهد و داستان وارد مرحله ی جدیدی می شود. مرحله ای که دیگر شخصیت ها آن احساس قبل را نسبت به یکدیگر ندارند.
هاشم از نیمه های داستان با طوطی آشنا می شود و در پایان بندی نیز این شخصیت از همه پررنگ تر می شد. شاید پایان بندی این کتاب، کمی شعاری باشد و آن خلاقیت صحنه های قبل را به همراه نداشته باشد ولی در مجموع خوانش های درست و دقیق از این کتاب می تواند به عنوان نمونه ای خوب در ادبیات فارسی باشد. نمونه ای که توانسته هم مخاطب جدی را قانع کند و هم کاری کند که کتاب از دست مخاطب غیر حرفه ای و علاقه مند به چنین فضاهایی نیافتد. موفقیتی که تا پیش از این در ادبیات ما بسیار کمرنگ بوده و هست. در ماه های بعد قصد دارم اگر فرصتی دست داد ادبیات شهری معاصر را با شهری نویسی در دیگر کشورها مقایسه کنم. مطمئنم در آن یادداشت صحبت های زیادی از این کتاب به میان خواهد آمد.

هیچ نظری موجود نیست: