بی بی سی - پرویز
جاهد: من فقط می خواستم فیلم بسازم. غرض یا انتظاری از تماشاگر نداشتم. تماشاگر آزاد
است که هر جور بتواند بفهمد. من به ساز کسی نمی رقصم.
این پاسخ ابراهیم
گلستان به دانشجوی جوانی بود که پس از پایان نمایش فیلم خشت و آینه در لندن از او پرسید
که انتظارتان از تماشاگران ایرانی هنگام ساختن این فیلم چه بود.
شانزدهم ژانویه،
سالن نمایش فیلم مدرسه فیلم لندن London Film School، پر از تماشاگران ایرانی و غیر ایرانی بود که در هوای سرد زمستانی
برای تماشای فیلم خشت و آینه ابراهیم گلستان با حضور این کارگردان برجسته سینما و از
پیشگامان سینمای موج نو در ایران، گرد آمده بودند. بیشتر ترتیب دهندگان این برنامه،
دانشجویان فیلمسازی در مدرسه فیلم لندن (LFS) بودند و ابراهیم گلستان نیز به دعوت آنها برای شرکت در جلسه پرسش
و پاسخ بعد از فیلم آمده بود.
برای بسیاری از
این دانشجویان که تنها نام گلستان را شنیده بودند و هیچ فیلمی از او به خاطر نداشتند،
تماشای خشت و آینه که یکی از مهم ترین آثار تاریخ سینمای مدرن ایران به شمار می رود،
تجربه منحصر به فردی بود. فیلمی که ساخته شدن آن در سال ۱۳۴۳، سرآغاز دوران تازه ای
در سینمای ایران بود و اگرچه ارزش های سینمایی آن در زمان نمایش آن شناخته نشد و با
برخورد خصمانه اغلب منتقدان سینمایی شناخته شده ایران در آن زمان مواجه شد اما ویژگی
های سبکی و روایتی غیرمتعارف و جسورانه آن، غیرقابل انکار بود و تاثیرش را می توان
در برخی آثار سینماگران موج نوی ایران که بعد از ابراهیم گلستان به صحنه آمدند، جستجو
کرد.
در این جلسه،
ابتدا نسخه دی وی دی فیلم خشت و آینه، با زیرنویس انگلیسی (که به همت دو تن از دانشجویان
مدرسه فیلم لندن از روی نسخه ای که در دانشگاه شیگاگو نگهداری می شود تهیه شده و روی
فیلم قرار گرفته بود) به نمایش درآمد و پس از آن لس بلر، کارگردان بریتانیایی و استاد
مدرسه فیلم لندن، از ابراهیم گلستان دعوت کرد که برای شرکت در جلسه پرسش و پاسخ به
روی سن بیاید.
برخوردهای منفی
منتقدان
لس بلر با ستایش
جنبه های قدرتمند فیلم خشت و آینه، جلسه پرسش و پاسخ را با این پرسش از گلستان آغاز
کرد که در فضای فرهنگی و سینمایی دهه چهل ایران، این فیلم چگونه دریافت شد؟
گلستان در پاسخ
به این پرسش تاکید کرد که اگر کار او از سوی کسی فهمیده نشود، او جوابگوی این نفهمیدن
ها نیست. وی به واکنش منفی یک منتقد انگلیسی اشاره کرد که بعد از دیدن این فیلم نوشت
که خشت و آینه به اندازه فیلم های روسلینی بد است (خنده حضار). گلستان همچنین از منتقدی
یاد کرد که هر شب برای تماشای فیلم او می آمد و در نهایت، نقدی منفی علیه او و فیلمش
در یک نشریه هنری آن دوره نوشت. گلستان از این منتقد نام نبرد اما شاید منظور او شمیم
بهار، منتقد فیلم دهه های چهل و پنجاه سینمای ایران بود که در آن زمان نقد منفی بسیار
تندی علیه فیلم خشت و آینه با عنوان درباره یک تجربه سینمایی نوشت که در مجله اندیشه
و هنر (اردیبهشت ۱۳۴۵) منتشر شد و در آن مدعی شد که خشت و آینه سینما نیست، اگرچه او
هیچ جا دقیقا و به روشنی توضیح نداد که سینما چیست و خشت و آینه چگونه می بایست باشد
تا بتواند اثری سینمایی تلقی شود.
لس بلر، در ادامه
حرف های گلستان گفت که برخی آدم ها از نوشتن نقد منفی لذت می برند. گلستان نیز گفت
که دنیا پر از آدم های منفی است. وی همچنین افزود که در بیرون از ایران هم مثلا منتقد
فیلم روزنامه لوموند که فیلم را تمجید بسیار کرده بود، عیب فیلم را تنها در سخنرانی
تلویزیونی موعظه واری دانست که در آخر فیلم دیده بود که در آن گوینده تلویزیون درباره
همنوعان، درس اخلاق می دهد اما منتقد لوموند نفهمیده بود که آن گوینده، همان کسی است
که در صحنه دادگستری، هاشم (زکریا هاشمی) را تشویق می کرد که بچه را به حال خود رها
کند و کیف خودش را ببرد.
گلستان در توضیح
نسخه نمایش داده شده خشت و آینه در مدرسه فیلم لندن گفت که این نسخه در واقع همان نسخه
سینماتک فرانسه است اما در اثر حادثه ای که در سینماتک روی داد، چند تکه کوتاه از فیلم
پاره شده و از میان رفته بود، از جمله ترکینگ شات کریدور پرورشگاه حذف شده بود که او
با استفاده از نماهایی که از روی نسخه ای که چند سال پیش از تهران برای نمایش در پاریس
آورده بودند، کپی کرد و در نسخه سینما تک فرانسه گنجاند.
گلستان در مورد
زیرنویس انگلیسی فیلم گفت: زیرنویس، باعث برهم خوردن تمرکز تماشاگر می شود. مسئله مهم
در زیرنویس، کلمات اند. موقع خواندن کتاب، آن را حرف به حرف هجی نمی کنید بلکه یک کلمه
را می بینید که حداکثر به اندازه یک ناخن پهنا دارد اما آنچه روی پرده سینما می بینید
ممکن است یک کلمه نیم متر هم دراز باشد و روی صفحه تلویزیون، به اندازه کف دست باشد.
درک چنین وسعتی آسان نیست. به آن عادت ندارید و دیدن و خواندن آن سبب گم کردن آن چیزی
که روی پرده است می شود. از طرفی به خاطر درازتر بودن کلمه های نوشته شده در زبان های
خارجی نسبت به زبان فارسی، تطبیق گفتگوی خوانده شدنی با صدای پرده، مشکل و گاهی ناممکن
می شود و این ها علاوه بر آهنگ و ریتم زبان اصلی است که در ترجمه و نوشته، خوانده یا
شنیده نمی شود.
گلستان همچنین
گفت که در زیرنویس فعلی خشت و آینه که بر مبنای ترجمه اصلی خودش تهیه شده، به علت عجله
ای که هنگام قرار گرفتن آن روی فیلم پیش آمد، چند جا افتادگی و غلط های املایی وجود
دارد که باید برطرف شود.
برداشت های سیاسی
و تمثیلی از خشت و آینه
بخش مهمی از جلسه
پرسش و پاسخ، مربوط به درونمایه سیاسی خشت و آینه بود. میزبان برنامه و برخی از تماشاگران،
برداشت های سیاسی خود از فیلم را با گلستان مطرح کردند که اغلب آنها با مخالفت گلستان
مواجه شدند.
لس بلر، خشت و
آینه را فیلمی سیاسی و تمثیلی دانست و آن را با آثار کافکا مقایسه کرد اما گلستان گفت:
خشت و آینه مثل هر حادثه انسانی، سیاسی است. تمثیلی هم نیست بلکه خیلی هم صریح است.
بلر، همسایگان
هاشم در فیلم را که هاشم از آنها وحشت دارد، نمادی از پلیس مخفی شاه فرض کرد اما گلستان
گفت که چنین حرفی درست نیست. هم همسایه و هم پلیس همیشه بوده است. در تاریخ ایران مشخص
است که مرحوم داریوش کبیر هم در میان مردم روزگارش جاسوس داشته که به چشم و گوش شاه
مشخص و معروف بودند. در فرانسه هم دوزیم بورو وجود داشته. در انگلستان هم ام آی فایو
و ام آی سیکس وجود دارد. هدف من تصویر کردن جامعه ایران بود که گاهی قوی و گاهی ضعیف
بوده است.
بلر از گلستان
پرسید که آیا می توان بچه بی صاحب درون فیلم را نمادی از آینده ایران دانست؟ گلستان
در مخالفت با حرف او گفت: بچه نمادی از انسانیت است، پیغامی است که برای انسانیت تهیه
شده و آمده و قربانی شده. آوردندگان این پیام ها چه در حدهای فکری یا حتی علمی و اجتماعی
قربانی شده اند. در آتش سوزانده شده اند یا به صلیب کشیده شده اند یا جوخه های اعدام
آنها را تیرباران کرده اند اما پیام ترقی می ماند حتی اگر مدتی گم یا ناپدید شود. این
اعتقاد و واقعیت انسانی است.
گلستان در واکنش
به این برداشت لس بلر که فضای خشت و آینه را دلمرده و یاس آور خواند گفت: نه دلمرده
نیست. در سکانس نهایی ما زن (تاجی احمدی) را در پرورشگاه، در کنار بچه ها می بینیم
که شاید او بخواهد آن جا پیش آنها بماند. به نظر من نباید اینها را فقط سیاه یا سفید
دید بلکه ترکیبی از این دوست.
از گلستان پرسیدم
چرا در زمانه ای که استفاده از موسیقی در فیلم های ایرانی بسیار متداول بود، از این
کار پرهیز کرده و تنها موسیقی ای که در فیلم شنیده می شود، موسیقی پس زمینه ساز و آواز
در کافه یا ترانه ای است که از رادیو پخش می شود. گلستان در پاسخ گفت که او کاری به
دیگران نداشته و کار خود را می کرده است.
وی در پاسخ به
سوال یکی ازتماشاگران که پرسید آیا با تاکید روی شیشه هایی که جنین های مرده را در
آن نگهداری می کنند، می خواسته پیامی را به بیننده منتقل کند، گفت: از جسد و مرقد مرده
پیام نخواهید. پیام در جاهای دیگر است. من علیه این نوع پیام دادن ام. در آن صحنه،
به ما گفته می شود که آنها بچه های بی هویت را در آنجا نگهداری می کنند و آن بچه های
داخل بطری در واقع جسدهایی بی هویت اند.
سناریو و تمرین
با بازیگران
گلستان در مورد
سناریوی فیلم و تمرین با بازیگران گفت که سناریو به مفهوم معمول هرگز در کار او یا
در میل و قبولش نبوده. بلکه او طرح کلی فیلم و اپیزودهای آن را در ذهن داشته و هرجا
که لازم بوده با بازیگران و عوامل دیگر فیلم تمرین می کرده است. به گفته گلستان، بخش
هایی از فیلم، مثلا در صحنه پرورشگاه که تاجی در میان کودکان راه می رود، قابل تمرین
نبوده است. این کارِ انتخاب و مونتاژ است و کاملا بدون تمرین قبلی گرفته شده است.
وی در مورد تمرین
با بازیگران افزود: برخی جاها مثل صحنه کلانتری، وقتی دیدم بازیگر من نمی تواند دیالوگ
ها را خوب بیان کند، آنها را تغییر دادم و مطابق توانایی ها و ویژگی های او نوشتم.
به گفته گلستان، بیشتر تمرین ها، مربوط به حرکت دوربین و به ویژه در صحنه های خیابانی
بوده که آنها مجبور بوده اند دوربین را از دید مردم مخفی کنند.
زن در خشت و آینه
لس بلر با بیان
اینکه تحت تاثیر شخصیت قوی و منتقد زن فیلم قرار گرفته، پرسید که آیا خشت و آینه را
می توان فیلمی درباره آزادی زنان دانست؟ گلستان در پاسخ گفت: نه تا این حد. این شعارها
ربطی به فیلم ندارد. وی گفت: بخش خلاق بشریت، مربوط به زنان است چرا که این زنان اند
که آبستن می شوند و زایمان می کنند و مردان نظاره گرند.
گلستان در مورد
انتخاب بازیگران فیلم گفت: برخی از بازیگران من مثل پری صابری، از دسته بازیگران تازه
کاری می آمدند که پری صابری و حمید سمندریان درست کرده بودند اما بعضی از آنها از جمله
زکریا هاشمی که بازیگر نقش اصلی بود، همه نابازیگر بودند که با من کار می کردند اگر
چه آدمی مثل هاشمی بعدها خود کارگردان شد که الان هم در فرانسه زندگی می کند.
گلستان در مورد
علت روسری داشتن زن ها مثل تاجی احمدی و دیگر بازیگران زن فیلم گفت: حجاب و روسری زنان
همیشه همه جا بوده است. این فیلم یک بیست سالی پیش از دوره آیت الله ها ساخته شده.
به دستور آیت الله ها نبوده که زن ها روسری یا حجاب داشتند بلکه در آن زمان خیلی از
زن ها حجاب داشتند و روسری سر کردن، در جامعه ایران رایج بود همچنان که در این جا رایج
است.
گلستان در مورد
نحوه ساخته شدن این فیلم گفت: من این فیلم را با گروه کوچکی ساختم. ما تنها ۵ نفر بودیم
و همه در صحنه کمک می کردند از جمله بازیگر نقش اصلی که دالی را هل می داد. در این
جا لس بلر گفت که به نظر نمی آید این فیلم کار ۵ نفر بوده باشد.
منبع الهام
دانشجویی از گلستان
سوال کرد که ایده و داستان فیلم خشت و آینه از کجا گرفته شد و چه چیزی الهام بخش او
بود. گلستان به شوخی گفت: مگر این فیلم، داستان هم داشت؟ و در برابر اصرار سوال کننده
گفت: ۵۰ سال از ساخته شدن این فیلم گذشته و من دیگر یادم نیست چه چیزی الهام بخش من
بوده.
یکی از تماشاگران
از گلستان پرسید که چرا نمونه های شبیه این فیلم در آن دوره کم ساخته شده است. گلستان
گفت: علت را از آنهایی بپرسید که آن فیلم ها را می ساختند یا نظایر آنها را به صورت
باب امروز، امروزه می سازند. وی در ادامه این بحث، در انتقاد از سینمای امروز ایران
گفت: امروز در ایران با وجود این همه پول و امکاناتی که خرج سینما می شود، عده زیادی
مثل کیارستمی یا فرهادی پدید نیامده اند و این تاسف آور است.
وی با ستایش از
فیلم های فرهادی، در مقایسه او با دیگران گفت: فرهادی مخش کار می کند. دیگران مثل این
که این جور نیستند. کارگردان خشت و آینه در پاسخ به دانشجویی که از او پرسید که چرا
بعد از فیلم اسرار گنج دره جنی، فیلم نساخته است، با خنده گفت: لابد استعداد کافی برای
این کار نداشته ام.
وی در ادامه گفت:
برای فیلم ساختن به پول نیاز بود که من به اندازه کافی نداشتم، و در عوض، دخالت کردن
منفی دولت، که بیش از اندازه داشتم. بیرون آوردن فیلم هایم از لای چرخ جهنمی دستگاه
پهلبد و دولت، کار حضرت فیل بود که من اگر می شد باز هم درمی آوردم و تا حدی هم درآوردم
و چه خوب که درآوردم. بعد هم آمدم بیرون. ابراهیم گلستان در بخشی از حرف هایش به موضوع
تکثیر فیلم هایش در اینترنت اشاره کرده و گفت: می گویند فیلم های مرا در یوتیوب گذاشته
اند. اما ای کاش این گونه نبود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر