۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه

از سیروس ابراهیم زاده چه خبر؟

جد هفتم اش استاد کاشی کار اصفهانی بود که به دستور شاه عباس مامور به مرمت بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بود.
سال ها در رادیو، تلویزیون و سینما کار کرده و معتقد است در این روزهایی که تکنولوژی و اینترنت حرف اول را می زند جوانان چگونه باید سعدی را بفهمند؟!
به گزارش ایسنا، سیروس ابراهیم زاده که سال ها در تلویزیون، سینما، تئاتر و رادیو فعالیت کرده است مدتی است حضور زیادی در عرصه بازیگری ندارد و شاید یکی از آخرین کارهای او که بتوان اسم برد مجموعه تلویزیونی «ساختمان پزشکان» باشد. او با حضور در نشستی کمی از خاطرات خود گفت و درباره ادبیات هم به اظهار نظر پرداخت.
این بازیگر در ابتدای جلسه ای که با حضور علی دهباشی برگزار می شد، در پاسخ به درخواست او برای صحبت از فعالیت های فرهنگی و هنری خود در طول این سالیان دور و دراز گفت که می خواهد بر خلاف معمول از زمان اکنون شروع کند و به آغاز زندگی و تولد خود برسد.

سیروس ابراهیم زاده

این بازیگر دربیست و ششمین نشست کتاب فروشی آینده که با همکاری مجله بخارا برگزار می شد، اینگونه سخنانش را ادامه داد: شاید بسیاری از شما کارهای من را نشناسید. برای این آشنایی با بخشی از کتاب «یک خواهش کوچک» که توسط دوست نازنینم جناب آقای حسن زاده منتشر شده و یاشار صلاحی (فرزند عمران صلاحی) که یکی از طراحان بسیار ارزشمند و از تصویرگران معاصر، این کتاب را تصویرگری نموده سخنانم را آغاز می کنم.
او سپس با خواندن بخشی از این کتاب ادامه بیان کرد: بیش از سی سال است که در خیابان ولی عصر زندگی می کنیم، نبش کوچه ی شهید افتخاری، پلاک دوازده به علاوه ی یک. معمولا پنجره ها را بسته نگه می داریم تا سروصدای آلوده به دود ماشین و تَلَقّ و تولوقِ ترافیک و تعفّن بیماری زای جویبار لجن گرفته دخل مان را نیاورد، ولی به هر تقدیر هفته ای یک بار خانم کلیدارزاده از کارمندان اسبق کاخ سعدآباد برای گردگیری می آید. پریروز تا ساعت سه بعدازظهر کار کرد و دستمزد سه برابر شده ی پس از گرانی را گرفت و رفت.
وقتی همسرم به خانه برگشت پرسید غذای گربه ها را داده ام به خانم نظافت چی تا کنار کوچه بگذارد؟... یادم رفته بود. گفت از توی یخچال برش دارم و برای گربه های سیری ناپذیر هم محلی مان ببرم. در کار حلِ مشکلات جدول متقاطع سر در جیب تفکر فرو برده بودم و حال و حوصله ی حرکت نداشتم. با این  که به «زود باش! زود باش!»ها و «صبر کن! صبر کن!»های یکدیگر عادت کرده ایم ولی صدای مخملیِ خانم وقتی شروع به خش دار شدن می کند شتاب زده کوتاه می آیم!
پلاستیک گربه ها در دست، از در خانه بیرون آمدم. کنار دیوار روبه رو، گربه ها کیسه ی زباله را دریده آت آشغال را پراکنده ساخته بودند و مشغول. لحظه ای به فکر افتادم بگردم گربه های مستحق پیدا کنم، اینان که آشکار و پنهان دست و دهان در سفره ی گسترده ای دارند... چپ و راست خود را برانداز کردم.
ناگهان گروه گربه های سورچران - که اغلب شان گردن کلفت هم بودند - مثل برق و باد پا به فرار گذاشتند... عجب، نه کسی سنگی پرتاب کرده بود و نه حتی پِخ و پیشته ای! چه شد؟ چرا صحنه را خالی کردند؟ جلوتر رفتم. در منتهی الیه لبه ی پلِ به رویِ جویِ منبع کثافتِ کوچه، موش درشتی را دیدم تقریباً هم هیکل و تحقیقاً هم آورد گربه ها، با چشمانی شرربار، نیش مهاجم خود را باز کرده، دندان های تهدیدآمیزش را به رخ کشیده و آماده ی حمله!
می گویند سه چهار سالی است که این موش های کمین کرده در گنداب به درندگانی زنده خوار تبدیل شده اند. معاذالله.

نمایشنامه خوانی و راه اندازی کارگاه تئاتر و بازیگری در کاخ نیاوران
ابراهیم زاده ادامه داد: در هفته ی گذشته نمی خواهم بگویم آخرین کار، چرا که قرار نیست آخرین کارم باشد، پس بهتر است این  گونه بگویم تازه ترین کار خود را که روخوانی یک نمایش نامه ی کوتاه بود، در سالن موزه ی استاد انتظامی با همراهی خانم شمسی فضل اللهی و عده ای جوانان خوب تئاتر که همگی عضو گروه نمایش «پاییزه» هستند، انجام دادیم.
وی درباره این گروه افزود: این گروه را در دهه ی هشتاد تأسیس کردم و تا به امروز به فعالیت خود ادامه داده است. شاید بشود این پروسه را در سالن های بزرگتر که مخاطبان بیشتری داشته باشد، تکرار کرد. به هرحال شیوه ی خاصی از نمایش نامه خوانی است. به اعتقاد من تأثیر نمایش خوانی بر مخاطب از اجرای نمایش بیشتر است و گاهی خلاقیت او را برمی انگیزد.
ابراهیم زاده دلیل این امر را هم این دانست که مخاطب در پروسه ی آفرینش شرکت داده می شود و اضافه کرد: مخاطب در ذهن خود دکورسازی و گریم می کند، میزانسن می دهد و حتی لباس شخصیت ها را تجسم می کند به شرط آن که، بازیگری که متن را می خواند مهارت ویژه ای داشته باشد و با اشارات کوچک بتواند ذهن مخاطب را به خلاقیت وادارد. این کار در همه جای دنیا، توسط بازیگران و کارگردان های با تجربه انجام می شود.
بازیگر نمایش های «اتللو» و «جعفر خان از فرنگ برگشته» تاکید کرد: در ایران شاید تنها تعدادی از جوانان که قدم شان در تئاتر بسیار مبارک بوده و من در موقعیتی حتماً در مورد آن ها سخن خواهم گفت این شیوه را اجرا می کنند و مهم ترین دلیل استقبال، سرعت اجرا و کم خرج بودن آن است. تصمیم دارم در فرصت های آینده کارگاه تئاتر و بازیگری را در سالن کاخ نیاوران راه اندازی کنم.

نظام آموزشی باید به روز شود
این بازیگر سینما که در فیلم های زیادی همچون «همسر» و «چهره» بازی کرده است در ادامه صحبت های خود اظهار کرد: به یاد دارم سال ها پیش جوانان علاقمند به عرصه ی تئاتر و سینما سراغ من می آمدند و کمک می خواستند. نسخه ای می پیچیدم که شاید دیگر کلیشه شده بود و همسرم همیشه می خندید و  می گفت: باز هم همان صحبت های تکراری را می کنی؟! به جوانان می گفتم که باید به دانشگاه بروید و از طریق تحصیلات آکادمیک وارد این رشته شوید. گاهی بسیاری از آن ها مؤدبانه می پذیرفتند، اما از نگاه های برخی متوجه می شدم که حرف هایم را قبول ندارند. حتی تعدادی شجاعانه می گفتند، مگر همه ی بازیگران ایرانی و حتی بازیگرانی که در سطح جهان فعالیت داشته اند تحصیلات آکادمیک دارند؟!
سیروس ابراهیم زاده گفت: من می گفتم که روزگار بی سوادها گذشته است و شما برای هر کاری باید تحصیلات دانشگاهی آن رشته را داشته باشید. آن زمان این گونه فکر می کردم، اما امروز بر این حرف ها چون گذشته اعتقادی ندارم. به این نتیجه رسیدم که در عصر مدرن این روزها تکنولوژی و اینترنت حرف اول را می زند. پس سیستم آموزش نیز تغییر کرده است. نظام آموزشی باید به روز شود و به دقیقه ی اکنون برسد.
او افزود: وقتی وارد دانشکده ی تئاتر می شدیم، طبق آیین نامه ی وزارت علوم چهار سال دوره ی تحصیلی کارشناسی به طول می انجامید. دروسی همچون تاریخ تئاتر، فلسفه ی تئاتر، رابطه ی ادبیات با تئاتر، نقاشی و کاربرد موسیقی در تئاتر و تمرین های فن بیان آموزش داده می شد. در حقیقت تعریف آموزش این است که استاد عالی  مقامی که بحرالعلوم بوده و امتیاز بزرگش نیز همین است، تدریس نموده و این اطلاعات را بین چندین ماه تقسیم و به هنرجویان و دانشجویان منتقل می کرد. گرچه این مطالب در هیچ جای دیگر به جز کلاس نمی توانست در دسترس باشد، شاید در برخی از کتاب ها که دسترسی به آن ها چندان هم آسان نبود، اما نمی توانست هنرجویان متفاوتی به معنای واقعی کلمه تربیت کند شاید موفق ترین شاگردان، کسانی بودند که خوب یاد می گرفتند و سرآخر شبیه خود استاد می شدند.
وی تصریح کرد: باید بپذیریم که روزگار امروز خیلی عوض شده است و زندگی ریتم بسیار تندی دارد. حال اسمش را پیشرفت بگذاریم یا پیشرفت تکنولوژی و جهانی، تفاوتی ندارد؛ در واقع نمی توانیم آن را ببینیم و این آهنگ بسیار سریع تغییرات را حس نمی کنیم و درک آن برای مان سخت است. داوطلبان امروز بازیگری تنها با یک کلیک به میلیون ها اطلاعات ویژه دسترسی پیدا می کنند. همه ی ما این کتابخانه های کوچک جیبی را همراه داریم. تعریف استاد امروز شاید این باشد که ضمن اینکه اصول اولیه  هنر را در کم ترین مدت و بهترین شکل به شاگرد خود منتقل کند، عملاً انگیزه ی وجود هنرجو را بیدار کرده و وی را به کشف درونی و علمی هنر وادارد تا خودشان راه را پیدا کنند و سرآخر در راهی درست، شبیه خودشان شوند.
او ادامه داد: اینجا فردیت خیلی ارزشمند است و من باید حرف تازه ای برای گفتن داشته باشم، چون هر فردی برای کسب مهارت هنری شیوه ی خاص خود را دارد، در غیر این صورت نمی تواند در هنر دوام داشته باشد. این شیوه ی آموزش را در کارگاه های خود اعمال خواهم کرد. بگذارید مثالی بزنم: در گذشته روش آموزش شنا این گونه بود که چندین جلسه در خارج استخر حرکات دست و پا آموزش داده می شد، اما امروز از همان جلسه ی اول آدم باید درون استخر آب برود و برای رهایی از غرق شدن و نجات جان خویش آن قدر دست و پا بزند تا روش درست را کشف کند و بیاموزد. گرچه غریق نجات هایی هستند که مانع غرق شدن او خواهند شد، اما در خاتمه راه نجات با خود اوست. عصر ما، عصر فردیت، یکی از اصول عمده ی مدرنیته است. حال چه آن را باور کنیم چه نه!
بازیگر فیلم «شمعی در باد» گفت: البته منظور من فرد در یک جامعه ی پرجمعیت است نه در انزوا! ارزش فرد یعنی واحدهای سازنده ی یک جامعه که در قرن اخیر شناخته شده است و در جوامع تجددخواه کم و بیش به چشم می خورد.

و اما تجربه ی تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو...
ابراهیم زاده در ادامه این برنامه بیان کرد: حدود پنج سال پیش سه تئاتر نوشتم و کارگردانی کردم. نمایش هایی چون «رستوران»، «نوزاد»، «لازاروس»، اما کاری که بسیار دوست داشتم و برایم ارزش بسیاری دارد نمایش «پیروزی شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی بود که در آن نقش داشتم.
وی گفت:  در بخش سینما فیلمی که به خاطر دارم فیلم «مکس» بود. فیلمی پاپیولار که حتی در خارج کشور نیز علاقمندانی داشت. «عشق فیلم» به کارگردانی ابراهیم وحید زاده از دیگر کارهای سینمایی ام است و نقشی که در این فیلم داشتم شخصیتی با لهجه ی آذری بود. پاسخگوی استفاده از آن لهجه شدم! همشهریانم می گفتند که مبادا به پرسوناژ، لهجه ی خاصی بدهی یا اهانت به قومیت خاصی داشته باشی! چنین تصوری نداشتم. شخصیت فیلم ایجاب می کرد که چنین لهجه ای داشته باشد. بسیاری از اصفهانی ها، لرها و شیرازی ها لهجه ی فارسی تهرانی را صحبت می کنند و اصلاً هم خنده دار نیست ولی خب با کمال تأسف در برخی از سریال ها و حتی نمایش ها لهجه مورد تمسخر قرار می گیرد.
بازیگر سریال های «ولایت عشق» و «تنهاترین سردار» درباره حضورش در تلویزیون هم اظهار کرد:  در تلویزیون خیلی فعال بودم. با مهدی فخیم زاده یک کار مذهبی انجام دادم که حدود پنج سال طول کشید سریال «کاکتوس» در زمان خود علاقمندان بسیاری داشت گرچه بازی در آن با توجه به شرایط خاص، راه رفتن روی بند بود!
ابراهیم زاده یادآور شد: در تلویزیون سمت های بسیاری داشتم. زمانی در بخش اداری و بعدها تهیه کننده ی برنامه های هنری و تئاتر بودم. جشن هنر به تهیه کنندگی من بود. با اشخاصی چون صادق بهرامی، بهروز به نژاد و شمسی فضل اللهی کار می کردم. در شیراز با خشت وگل و گچ دکور ساختیم و برنامه مان را اجرا کردیم.

خاطراتی از رادیو
او که سال ها در رادیو فعالیت داشته است،  گفت: به مدت ده سال در این واحد کار کردم. از دوستان همراه من روزنامه نگار پیشکسوت «حمید دهقان» بود که اکنون نیز در این جمع حضور دارد. سال های رادیو را با او گذراندم و گاهی با هم به زیارت کوچه باغ های خاطرات می رفتیم. میدان ارگ، بازار، گلوبندک و میدان اعدام! گرچه اسامی وحشتناکی است و حس می کنم اسم این ها باید اسامی گلی چون نیلوفر بود.
وی ادامه داد: با زنده یاد رامین فرزاد هم دانشکده ای بودیم. من زبان انگلیسی می خواندم و او علوم اجتماعی. صدای بی  نظیری داشت. در سال 1333 وارد رادیو شدیم. در آن  زمان بازیگران پیشکسوت تئاتر در رادیو فعالیت داشتند که نمایشنامه های مشهور دنیا را با لحنی بسیار فخیم اما تصنعی اجرا می کردند. گرچه بسیاری از مردم این اجرای اغراق آمیز را دوست داشتند، اما تأثیری که باید بر مخاطب داشته باشد را نداشت. تأثیر هنر حاصل صداقت است. وقتی با رامین فرزاد وارد رادیو شدیم، تصمیم گرفتیم این فضا را بشکنیم. سوال مان این بود که چرا بی جهت این سیلاب ها را می کشید؟! یا برای چه بر کلمات تأکید می گذارید؟! چرا خودآگاه هستید؟! که خودآگاهی یکی از دشمنان بزرگ یک مجری و هنرمند و گوینده است. اینکه بگوید: «چقدر صدایم زیباست! ظاهر خوبی دارم!» هنرمندانی که امتیازات خود را می بینند و نسبت به آن آگاهی دارند دچار اجرایی تصنعی در کار خود خواهند بود. در اینجاست که تمام راه های ارتباط با مخاطب مسدود می شود.
ابراهیم زاده افزود: برای مقابله با این شیوه ی اجرا با «ایرج گرگین» تئاتری را راه انداختیم. در این راه مترجمانی چون «رضا سیدحسینی»، «عبدالله توکلی»، «تورج فرازمند» و «محمدقاضی» را در کنار خود داشتیم. «فهمیه راستکار» هم از بانوانی بودند که در آن زمان در گروه ما حضور داشتند.

علی دهباشی و سیروس ابراهیم زاده

چندین قدم دورتر می روم، شروع تئاتر با اسکویی ها
این بازیگر در ادامه گفت: کار تئاتر را با اسکویی ها آغاز کردم. گرچه قبل از آن تجربیات اندکی داشتم اما وقتی اسکویی ها تئاتر «آناهیتا» را راه اندازی کردند، من نیز از اعضای اصلی این گروه شدم.
وی اضافه کرد: از شانس های بزرگ بنده در دوره ی ششم ابتدایی، «هژیر داریوش» همکلاس دوران مدرسه ام بود. با هم انجمن نمایش تشکیل داده بودیم و یک روزنامه ی هفتگی طراحی کردیم. شاید قلم من در نوشتن این کتاب ها و دست نوشته ها مدیون روزنامه دیواری دوران کودکی ام باشد.

سرآخر زادگاهم است و تولدم...
او در بخش پایانی سخنان خود به محل و سال تولدش اشاره و اظهار کرد: متولد سال 1316 هجری شمسی در اردبیل هستم. جد هفتم من، استاد کاشیکار مشهور اصفهانی بود که به دستور شاه عباس برای مرمت بقعه ی شیخ صفی الدین اردبیلی به این شهر فرستاده شد و همانجا ازدواج کرد و ماندگار شد. اردبیل را دوست دارم گرچه شاید تنها پنج سالی ساکن این شهر بودم. با خانواده به تهران آمدیم و در محلی نزدیک امامزاده یحیی زندگی کردیم. این تمام آنچه بود که از امروز تا گذشته به یاد داشتم.
سیروس ابراهیم زاده سپس قسمتی از کتاب « پشت چراغ قرمز» را خواند و در ادامه جلسه محمد سریر که در جمع حاضران بود، به توضیح درباره ی بخشی از ادبیات فاخر دوران گذشته پرداخت و خطاب به ابراهیم زاده سئوالی را این گونه مطرح کرد که، «قسمتی از سخنان شما مربوط به نمایش نامه ها ی دوره ی قبل بود. شاید ادبیات آن ها کمی از ادبیات امروز دور است، اما جذابیت هایی داشته و در عین حال بسیار آموزنده است. همانند همان قطعه ای که اشاره فرمودید. موسیقی آن را در در اواخر دهه ی چهل ساختم. البته این شعر شکسته ای بود و شاید تفاخر اشعار و ادبیات آن زمان را نداشت، اما دارای مطلبی جهانی و مفهوم عمیقی بود، چرا که وقتی امروز به سینما، تئاتر و ترانه و شعر بازمی گردیم یک نوع زبان بسیار سخیف وارد ادبیات ما شده  است.
او ادامه داد: این زبان در خانواده و اجتماع نیز رایج می شود و تمام نظام رفتاری و ادبی را برهم می زند. پرچم فرهنگ ایرانی بر پایه ی ادبیات است. پس باید آن را حفظ کرد. در هیچ کشوری اینگونه نیست. در ایران حتی در میان مردم عوام هر یک شعری از حفظ هستند، اما در هیچ کجای دنیا شاید به این شکل شاهد این موضوع نباشیم. پس نباید این ادبیات را تخریب کرد. ما نمی گوئیم که به سبک گذشته بازگردیم ولی باید این پیوند و ریشه را نگاه داشت. آیا اینگونه نیست؟
سیروس ابراهیم زاده در پاسخ به این اظهارات گفت: هر تغییر و اتفاق و تحولی در جامعه آسیب هایی دارد و بررسی های آسیب شناسی صورت می گیرد. در همه ی جهان این اتفاق افتاده  است. زبان انگلیسی زبانی است که در طی این سال ها دچار تغییرات بسیاری است به طوریکه حتی آثار امروز با نمونه 10 سال پیش آن بسیار متفاوت است. زبان ما جهانی نیست. چرا امروز به جای «سلام» باید بگوییم «درود!» شاید واژه سلام از عربی وارد زبان فارسی شده، اما در این زبان حل شده و جزو آن محسوب می شود یا لغت سرویس در زبان فارسی کاربردهای فارسی به خود گرفته  است. ما این زبان را از زبان مردم گرفته و مشتقاتی را یافته ایم و از آن شعر گفتیم و واژگانی را تغییر دادیم.
او اضافه کرد: یکی از اساتید این کار «احمد شاملو» است که شعر را به دقیقه ی اکنون می آورد. تمامی پیامک ها و این اصطلاحات جدید زبان جوان های ما متعلق به عصر امروز است و باید حفظ شود. حتی بهرام بیضائی نیز در این مورد نمایشنامه ای نوشته است.
علی دهباشی هم در ادامه ی توضیحات سیروس ابراهیم زاده گفت: گمان می کنم نگرانی دکتر سریر این بود که آنچه به عنوان ادبیات در زمینه های مختلف اتفاق می افتد با ریشه های زبان ارتباطی ندارد. این موضوع درست است که در جهان تحولی بوجود آمده است و اگر بخواهند به عنوان نمونه شکسپیر را در مدارس تدریس کنند باید به زبان ساده تر نوشته شود تا بچه ها متوجه شوند، اما عده ای در مورد زبان فارسی این نظر را دارند که می توانند با وجود گذشت قرن ها هنوز رودکی، حافظ و سعدی را بفهمند و به نوعی آن را نشانه ی قدرت زبان می دانند. اینکه شما می فرمائید درست است، اما وظیفه ی شخصیت هایی چون شماست که ارتباط جوانان امروز با سرچشمه ی زبان فارسی را حفظ کنید.
وی بیان کرد: اگر شاعران مدرن امروز، حافظ و خیام و ... را نشناسند آن چیزی که می سرایند به محض اینکه جوهرش خشک شود عمر شعرش به پایان خواهد رسید. چرا؟! چون دارای واژگانی نیست که بتواند مفهومی را با قدرت بیان کند. این دلیل بر این نیست که به شیوه ی کلاسیک بنویسد بلکه باید ابتدا با سرچشمه های زبان فارسی آشنا باشد و بعد در مدرن ترین شکل آن را ارائه دهد. علت تسلط اشخاصی چون شاملو همین بوده است. تربیت غلطی که در جامعه ی امروز رواج دارد این است که می گویند، «سعدی و خیام کهنه هستند.» گرچه سعدی بسیار مدرن است و نصایح او در همین دوران هم کاربرد دارد.
او ادامه داد: باید اشاره کنم که در هیچ زبان و هیچ جای دنیا حتی اگر به رُم بروید و سراغ کتاب کمدی الهی را از کتابفروشی بگیرید در یافتن کتاب موفق نخواهید شد. فقط در ایران است که کتاب هایی چون حافظ و سعدی و مولانا و شاهنامه و ... پس از هفتصد سال هنوز تجدید چاپ می شود و هنوز جزو پرفروشترین کتاب ها هستند. به جز سال 1324 که به علت سیاست های حزب توده و چپ گراها چاپ سعدی ممنوع شد، ولی بعد آن سال ها دوباره به چاپ رسید و همچنان مورد استقبال است، چرا که سعدی امروز هم مدرن است و خوب می گوید که در این دنیای پر از تناقض چگونه گلیم خود را از آب بیرون بکشید!
سیروس ابراهیم زاده در ادامه ی این موضوع بیان داشت: جوانان امروز با نسل های گذشته بسیار متفاوت هستند. ما حرف پدران و مادران خود را می فهمیدیم ولی آن ها سخنان ما را درک نمی کنند پس چگونه سعدی را بفهمند؟! من سخنان شما را قبول دارم. سعدی به عقیده ی بنده بسیار با ارزش است، اما نمی توان گفت که برای جوان امروز مدرن باشد. برخی چیزها متعلق به موزه است و ما باید با آن آشنا باشیم و ریشه های خود و اجدادمان را بدانیم. اما هیچ گاه شما لیوانی که در موزه از اجداد شما باقی مانده است را استفاده نخواهید کرد.
در پایان این جلسه سیروس ابراهیم زاده در پاسخ به سئوال یکی از حاضران درباره ی تئاتر اسکویی و حمید سمندریان گفت: ما همچون اروپا میراث تئاتر نداریم و ادبیات تئاتر به آن گونه که باید در ادبیات ما وجود ندارد. بهترین تئاترهای ما همیشه ترجمه هایی بوده که به اجرا درآمده است. تئاتر یکی از ارکان مهم دنیای مدرن است و یکی از ارزش های حمید سمندریان این است که ادامه ی مدرنیته در تئاتر را بخوبی انجام داد. در مورد اسکویی ها باید بگویم که «مهین اسکویی» هنرمند و از اساتید ارزشمند تئاتر علمی و خردمندانه است که در واقع، واقع گرایی های دولت شوروی بر حرکات و آثار او تأثیرگذار بود.

هیچ نظری موجود نیست: