قدیمی
ها - علیرضا آغاسی: زنده یاد مجید یادگاری از دوستان قدیم و یاران ایام جوانی ام بود، سال های
سال باهم بچه محل بودیم و هم مدرسه ای، بعد از سربازی باهم همکار شدیم.
به
یاد دارم از کودکی، در مراسم ها مدرسه ملودیکا می زد، آهنگ های مختلف و یکی دوتا
سرود دیگر. او درسش خوب بود و ما درس نخوان بودیم به خاطر همین ما رد می شدیم و او
درس را ادامه می داد. مجید تعدادی دوست هنرمند داشت که باهم مهانی می رفتند و هر کدام یک سازی می نواختند و یک آهنگی رو بلد
بود، بنابرین با هم در یک مجلس صفا می دادند و شاد می کردند. منم یک گروه از
دوستانم را به عنوان موزیسین داشتم، البته آنها پاپ موزیک کار می کردند و ما تم
سنتی و کوچه بازاری کار می کردیم، سنتور، ضرب و تمپو و گاهی ویلون و گاهی نی و
فلوت هم می زدیم و خوشحال بودیم. تا اینکه یک شب بساط شادی و موسیقی به راه بود و
من به بچه های هنرمند پیشنهاد دادم که باهم کار کنیم و مشکل این بود که کیبوردهای
آن زمان اینقدر پیشرفته نبود. تنها یک ارگی بنام رولند 84 که هم ریتم سازی داشت،
موجود بود و می شد آهنگ های شرقی هم بنوازی، اما گران بود. دستمزد روزانه ما کفاف
خرید این وسیله رو نداشت، اما یک ارگ جدید تازه به بازار آمده بود، بنام یاماها
400 (اگر اشتباه نکنم) که ریتم سازی و افکت های خوبی داشت.
خلاصه
اولین کیبورد رو باهم خریدیم و مجید یادگار شروع کرد به تعلیم و منم کمی گیتار
میزدم و شروع کردم به آموزگاه رفتن و یادش بخیر اولین جشنی که باهم رفتیم پر از
خنده و خاطره شد.
از
آن موقع به بعد من و مجید شدیم یک روح در دو بدن، تمام جوانی ام پر از اسم و یاد و
خاطره هایست که با او داشتم، هر روز هر شب و هر هفته و ماه و سال، خاطره های قشنگ
روزگار جوانی، غم ها و شادی ها، قهرها و آشتی ها، عاشقی ها و رفاقت ها، سفرهای دور
و نزدیک و خیلی چیزهای دیگر که از او برایم به یادگار ماند. برادران مجید در
آمریکا زندگی می کردند و او پیگیر ویزا و کارهای رفتنش به آنجا بود. تا اینکه یواش
یواش کارهی او داشت درست می شد که برود و منم داشتم ازدواج می کردم.
بلاخره
من ازدواج کردم و او آمریکا رفت به امید اینکه روزی دوباره همدیگر را ببینیم.
چندبار
به او گفتم: حالا که پاسپورت گرفتی، بیا دبی در کنار هم کار و فعالیت موزیک را
ادامه بدهیم و لذت ببریم. اما ظاهرا دستش بند بود و قبول نکرد و منم برایم مقدور
نبود به آمریکا بروم.
هر
چند وقت یکبار تماس داشتیم و گفتگویی می کردیم و به مناسبت های مختلف به هم پیام
می دادیم. امیدوار بودم که در این یکی دو سال بتواند به ایران بیاید و هماهنگ کنیم
دبی یا ایران همدیگر را ببینیم، تولدش یکم فروردین بود با هم تصویری گفتگو کردیم. نمی
دانستم یک دفعه بی خبر از میان ما می رود.
دیشب
شنیدم از این دنیا دل بریده و رفته، واقعا من باید چیکار بکنم؟ باور کنید تمام
خاطره هایم پر از یاد اوست و مرتب اشک می ریزم. امروز در مسجد محل سکونتمان برای
او مراسم ختم گرفتند و من در دبی دارم برای او آه می کشم. مجید جان هرجا هستی رحمت
خدا برتو باد، داغ دیدارت تا قیامت به دلم ماند. در آخر از شما خواشمندم برای شادی
روح این هنرمند دعا کنید.
زنده یاد مجید یادگاری
مراسم ختم زنده یاد مجید یادگاری
مراسم ختم زنده یاد مجید یادگاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر