۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه

سیمین غانم: اهل اعتراض نیستم

روزنامه شرق - مرجان صائبی: سیمین غانم اهل مدارا است، شاید همین وجه از شخصیت او باعث شده تنها زن خواننده ای باشد که نزدیک به ٢٠ سال کنسرت هایش تداوم داشته است.
بخش هایی از صحبت های سیمین غانم در این گفت و گو را در پی می خوانید.

چرا ماندم؟
دوستان زیادی هستند که لطف دارند و همیشه مرا تشویق کردند ولی بعد از این همه سال هنوز عده ای از من می پرسند: چطور اینجا ماندید و کار کردید؟ من همیشه پاسخم این بوده که اینجا را دوست دارم و می خواستم در کنار مردم و خانواده ام زندگی کنم.
دوست نداشتم از ایران بروم و از این بابت هم خوشحالم. مردم هم واقعا به من لطف دارند. مسئله مهم این است که من این شرایط را پذیرفته ام پس جای اعتراضی نیست. معترض نیستم. به قول شما اگر بتوانم راهکاری ارائه دهم و نقشی در بهبود شرایط داشته باشم، با کمال میل انجام می دهم ولی در غیر این صورت، همان چیزی را که می توانم عرضه می کنم و همین مرا ارضا می کند.

متعادلم
اصولا متعادل هستم و همیشه هنر در کنار زندگی ام بوده، هیچ وقت افراطی نبودم. حوصله کلنجار رفتن ندارم. یعنی اگر بتوانم ادامه می دهم و اگر نتوانم همه چیز را جمع می کنم و کنار می گذارم. تا الان که خوشبختانه مشکلی پیش نیامده.

پیشنهادهای همخوانی زیادی داشتم
خیلی پیشنهاد داشتم و خیلی ها این درخواست را داشتند، اما همخوانی به آن صورتی که من دلم می خواهد، عملی نیست. یعنی اگر قرار باشد چندین صدا روی صدای من بیاید، دیگر صدای من اصلا شنیده نمی شود و عملا خواندن من تأثیری نخواهد داشت.

همخوانی با دو مرد
کاری با دو خانم و یک آقا ضبط کردم و فرستادم اما گفتند در کنار شما باید دو مرد بخوانند!

صد میلیون هزینه برای گنجه
ضبط هر قطعه کلی هزینه دارد. فرض کنید برای چند آهنگ باید چیزی حدود صد میلیون خرج کنم و بعد بگذارمشان گوشه گنجه تا خاک بخورد. همه همین را می گویند، اما چنین کاری نمی کنم چون هنر وقتی ارزشمند است که عرضه شود و شما بازخورد کارتان را ببینید. کاری که تولید شود اما به گوش کسی نرسد، ارزشی ندارد.

کنسرت هایم شادند
من سعی می کنم کنسرت ها شاد و متنوع باشد و هر بار اتفاقا متفاوت است و حتما در هر کنسرت کارهای جدید اجرا می کنیم. در عین حال فکر می کنم این تبادل انرژی با مخاطبان است که آنها را دوباره به سالن می کشاند و در واقع این از خوش سلیقگی مخاطبان هم هست. (با خنده)

خانم آهنگساز نداریم
من خانمی که آهنگ ساز باشد نمی شناسم. خیلی در پی این کار نبودم که با جوان ترها و نسل امروز کار کنم، چون هر نسلی سلیقه خودش را دارد. چیزی را که از دل من بر می آید نمی توانند به من بدهند. نه اینکه کارشان بد باشد اتفاقا خیلی کارها را می شنوم و به نظرم خیلی خوب اند ولی ترجیح می دهم آهنگ سازی کارهایم را خودم انجام دهم.

ترانه هایی که سرودم
ترانه «عاشقانه» را خودم سرودم که خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت و باعث شد روی ترانه های دیگری که گفته بودم آهنگ بسازم. جدیدترین کارم «واژه ها» بود. واژه ها یاری دهید بر شعر من / تا بگویم شرحی از آن دلبر گیسو سمن. یار مه پیکر افسونگر سیمین بر من / از قدومش نور بارونه شبای تار من.

آلبوم بازدهی ندارد
فرض کنید من برای قطعه ای باید هزینه آهنگ ساز، ترانه سرا و ضبط دهم؛ خب بعد آن را فقط در کنسرت می توانم اجرا کنم و بازدهی مالی برایم ندارد.

امید بهبودی برای فریبرز لاچینی
شنیدم که آقای لاچینی دچار حادثه شدند و بسیار ناراحت شدم، امیدوارم زودتر بهبودی شان را به دست بیاورند. آهنگ «آسمون آبی»، «قلک چشات»، «همنفس»، «رنگ مسی» را فریبرز برایم ساخت. آن زمان تازه به رادیو و تلویزیون آمده بودم اما فقط موسیقی اصیل ایرانی کار می کردم. در همین حال و هوا بودم که با فریبرز لاچینی آشنا شدم، همان موقع یک کار جدید ساخته بود و از من خواست آن را بخوانم. وقتی کار را شنیدم خیلی خوشم آمد و گفتم من این کار را می خواهم. خلاصه سعید دبیری ترانه اش را سرود و مدتی تمرین کردیم و آقای «اریک» کار را تنظیم کرد- اریک فرانسوی بود اما اینجا زندگی می کرد- که خیلی مورداستقبال قرار گرفت.

تجویدی و خرم
بعد از «قلک چشات» آهنگ سازان معروف سراغم آمدند؛ مثل استاد تجویدی، همایون خرم و... قطعه «بارونا رو پشت بوم هلهله بر پا می کنند» که برای آقای فخرالدینی است یا «مرا که با تو شادم پریشان مکن» اثر همایون خرم یا قطعه «بسوزان بسوزان» کار تجویدی را بارها در کنسرت اجرا کردم.

آهنگی که جان یک نفر را نجات داد
چند سال پیش سوار آژانس بودم که راننده مرا شناخت و گفت یک بار صدای شما جان مرا نجات داد. گفتم چطور؟ گفت چند سال پیش در جاده شمال بودم و نوار شما پخش می شد که یکباره ترمزم برید و ماشینم به دره سقوط کرد و جای پرتی بود که هیچ کس عبور نمی کرد، پاهایم زیر ماشین گیر کرده بود.
ضبط افتاده بود روی شاخه درخت و صدا قطع نشده بود. شما «این کیه، این کیه» را می خواندید و همین طور آهنگ اوج می گرفت! و همان جای آهنگ که می گفتید «مثل خواب دم صبح» به قدری بلند بود که باعث شد چند نفر که از جاده عبور می کردند، صدا را بشنوند و مرا نجات دهند...

هیچ نظری موجود نیست: