ناصرخان نیازی به معرفی ندارد. نسل قدیم از او
و نقش آفرینی های ماندگارش آنقدر خاطره دارند که سالیان سال نام این بازیگر محبوب در
ذهنشان به نیکی نقش بسته و نسل جدید هم از خاطرات او بسیار شنیده اند.
هنوز هم صدای «کجایی قیصر که داداشت رو کشتند»
فرمون در حافظه سینمایی نسل قدیم و جدید طنین انداز است! کسی که همواره نماد جوانمردی
و مردانگی بود و تندیس غیرت ایرانی. صلابت نگاه و صدایش به او قدرت و کاریزمایی می
بخشید که انگار حضور او در صحنه، تکیه گاه هر سکانسی می شد.
هنوز هیچ بازیگری مانند او نتوانسته نقش امیرکبیر
را چنان باصلابت بازی کند که شک کنی آنکه پشت این گریم است کسی نیست جز ناصر ملک مطیعی.
ناصر ملک مطیعی، بازیگر و کارگردان پیشکسوت سینمای ایران سال ها از سینما که عشقش بوده
دور بود. «ولگرد» اولین فیلمی بود که سال 1330 بازی کرد و خیلی هم از آن استقبال شد.
ملک مطیعی به گفته خودش با آن فیلم معروف شد و این شهرت در سال های بعد جایش را به
محبوبیت او در دل طرفدارانش داد.
او به شانس و قسمت در زندگی اعتقاد دارد، حتی بازگشتش
به سینما و بازی در فیلم «نقش نگار» را هم قسمت و تقدیر می داند. او این روزها کمی
کسالت دارد اما همچنان با انرژی است و خوشرو. گفت و گوی ما را با ملک مطیعی درباره
سال های زندگی پرفراز و نشیبش بخوانید که می گوید برایش شیرینی های زیادی داشته.
آقای ملک مطیعی! همه کسانی که شما را از نزدیک
می شناسند از عشق و علاقه بی اندازه شما به سینما و بازیگری مطلع اند. با این وجود
چرا این همه سال از سینما دور ماندید؟
شاید قسمت این بوده که این طور شود. شاید هم خسته
شده بودم ولی من در همه این سال ها به سینما علاقه مند بودم. هیچ وقت فکر نمی کردم
این همه سال از بازیگری دور باشم.
آن سال ها فکر می کردم اگر امسال بازی نکنم سال
دیگر حتما در فیلمی که دوست دارم بازی می کنم. اما این طور پیش آمد. در این سال هایی
که بازی نمی کردم خیلی ها علت و دلیل دوری ام از سینما را می پرسیدند و می گفتند خیلی
ها دوست دارند تو را بر پرده سینما ببینند. برای خودم هم این دغدغه و هیجان در تمام
این سال ها وجود داشته ولی در من حبس شده بود.
با حس علاقه خودتان چطور کنار آمدید، با وجود اینکه
در این سال ها پیشنهاد بازی داشتید؟
من خودم خواستم از بازگیری فاصله بگیرم چون سال
های سال فعالیت کرده بودم و نیاز داشتم کمی استراحت کنم. به همین دلیل پا روی دل خودم
گذاشتم و با شرایط کنار آمدم. در این سال ها هم کارگردان های زیادی بودند که از من
خواستند در فیلمشان بازی کنم؛ از مسعود کیمیایی که برای «سربازهای جمعه» از من دعوت
کرد تا علی اکبر ثقفی و دیگران. اما من شرایط را مناسب ندیدم و به همین دلیل ترجیح
دادم به خواست خودم کنار بمانم تا اوضاع آن چیزی شود که خودم دلم می خواهد.
وقتی بعد از این همه سال قرار شد در فیلم «نقش
نگار» علی عطشانی بازی کنید چه حسی داشتید؟
طبیعی است که وقتی قرار بود بعد از این همه سال
جلوی دوربین بروم احساس کنم ممکن است خط کنم و شاید کمی استرس داشتم ولی از چیزی نمی
ترسیدم چون در این عالم بزرگ شده بودم ولی فضای کار و آدم ها مثل گذشته نبود و همه
چیز خیلی فرق کرده. البته من بعد از این همه سال فقط یک تجربه داشتم و به قول معروف
هنوز وارد گود نشده ام و کنار گودم.
الان افراد زیادی وارد سینما شده اند و حرف و حدیث
هم درباره سینما زیاد است. درست است که در این سال های زیاد بازی نمی کردم ولی این
دغدغه همیشه در من بود. در این سال هایی که بازی نمی کردم چیزی را از دست داده بودم
که در تمام زندگی و جوانی ام برایش زحمت کشیده بودم.
خاطرات زیادی از سینما در ذهنم وجود دارد، اما
این را از ته دل می توانم بگویم که سینما از شروع کار تاحالا برای من تلخی نداشته و
پر از خاطرات شیرین بوده، خاطرات شیرینی که همیشه دوستشان داشتم. البته این را هم باید
بگویم که در این سال ها زمینه هم فراهم نمی شد، چون پیشنهاد بود ولی پیش نیامد که بازی
کنم تا زمان این کار که بالاخره طلسم شکسته شد.
از این فیلم و نقش خودتان برایمان بیشتر بگویید.
فکر می کنید وقتی مخاطب بازی شما را در این فیلم ببیند چقدر خاطره نقش آفرینی های قدیم
شما در ذهنش تداعی شود؟
راستش در این فیلم هم اتفاقی بازی کردم و بهتر
است بگویم قسمت این بود که بازی کنم چون هیچ قرار قبلی ای برای بازی من گذاشته نشده
بود. آقای عطشانی از من برای حضور در پشت صحنه دعوت کردند و ما همان جا با هم صحبت
کردیم و قرار شد در یک صحنه بازی کنم. همین طور هم شد.
نقش را برایم گفتند و قسمت این شد که بازی کنم.
همان موقع هم از نویسنده و کارگردان خواستم نقش من طوری باشد که خاطره نقش های سال
جوانی ام برای تماشاگران حفظ شود، آنها هم خدا را شکر رعایت کردند. نقش من هم نقش پدر
مسن یک خانواده است که تصمیم گیری او در داستان تاثیر دارد. با اینکه نقشم کوتاه است
اما به نظرم در داستان سهم خوبی دارد و تاثیرگذار است.
این موضوع برای من خیلی مهم بود تا بلندبودن آن.
به هر حال نقش طوری بود هبه من هم فشار نیاید و خسته نشوم.
با همبازی هایتان راحت بودید؟
بله، همه آنها خیلی خوب بودند، بچه های پشت صحنه
هم همین طور. آنها را که می دیدم با عشق برای کارشان تلاش می کنند یاد آن زمان قدیم
افتادم و خودمان که چطور با عشق کار می کردیم، البته این را هم بگویم که الان هیچ چیزش
با زمان ما قابل مقایسه نبود ولی اشتیاق جوان ها به من هم شور و شوق می داد. من سال
ها از این حرفه دور بودم و شاید فضا برایم یک مقدار جدید بود اما همه تلاشم را کردم
تا خودم را با شرایط حال حاضر تطابق دهم. همه با احترام کار می کردند و از اینکه من
در فیلم بودم خوشحال بودند و همگی لطف زیادی به من داشتند.
شما فیزیک خوبی داشتید و می دانم که اهل ورزش هم
بودید، چرا ورزش را ادامه ندادید؟
من قبل از سینما ورزش می کردم و اتفاقا در چند
رشته مثل سوارکاری، کوهنوردی و فوتبال فعال هم بودم اما بعد وارد سینما شدم چون بیشتر
به آن علاقه داشتم. البته بعد از آن زمان هم ورزش را رها نکردم و اگر تا الان هم کمی
سرحال مانده ام به خاطر ورزش است. علاقه من به سینما و روزش از همان دوران نوجوانی
و زمان مدرسه بود که آن موقع در انجمن ورزش و نمایش فعالیت و آنجا را اداره می کردم.
چند سال هم رئیس اداره تربیت بدنی ناحیه بودم ولی ورزش سن و سال دارد و وقتی سنت بالا
برود دیگر نمی توانی مثل سابق ورزش های سنگین انجام دهی. من هم وقتی سنم بالاتر رفت
نتوانستم مثل گذشته فعالیت کنم.
به همین دلیل مربی شدم و باز هم ورزش را ادامه
دادم اما وقتی وارد سینما شدم آنقدر درگیرش شدم که نتوانستم ورزش را مثل جوانی هایم
ادامه باهم. ورزش را به همه توصیه می کنم. ورزش و فعالیت بدنی پیر و جوان را سرحال
و سرزنده نگه می دارد. بازیگر هم باید آمادگی بدنی خوبی داشته باشد تا اگر نقشی ایجاب
کرد بتواند از بدنش هم در بازی استفاده درست کند و قدرت مانور داشته باشد.
شما سال های زیادی از سینما و بازیگری دور بودید،
اما در همه این مدت مردم شما را به خاطر داشتند و علاقه مند به بازگشتتان به عالم هنر
بودند. به نظر خودتان رمز این محبوبیت چیست؟
لطف خدا و مردم. واقعا به جز این نمی توانم حرف
دیگری بگویم. من از جوانی سعی کردم ارتباط خوبی با مردم داشته باشم، اما آنها هم واقعا
به من لطف داشتند. مردم یک هنرمند را اگر کارش به اصطلاح بگیرد ممکن است تا چند سال
به خاطر داشته باشند و از او یاد کنند اما محبتشان به من بی پایان بوده. در همه این
سال ها همیشه سراغم را گرفتند و جویای احوالم بودند و هرکجا هم که من را می دیدند می
گفتند چرا بازی نمی کنی.
من سعی کردم همیشه قدردان محبت هایشان باشم. یک
هنرمند باید این را بداند که شهرت ممکن است به آسانی به دست بیاید اما محبوبیت و در
دل مردم جای داشتن به سختی به دست می آید و اگر این لطف شامل حال کسی شود باید از آن
مراقبت کند. من محبت مردم را از همان دورانی که تازه کارم را شروع کرده بودم می دیدم.
زمانی که در استودیوها ضبط داشتیم و مردم باخبر می شدند از صبح برای اینکه هنرپیشه
محبوبشان را از نزدیک ببینند به آنجا می آمدند و ساعت ها منتظر می ماندند.
آنها بودند که به ما انگیزه و شوق کار می دادند
و دلگرممان می کردند. طبیعی است که من هم به آنها احساسات و علاقه پیدا می کردم و دوستشان
داشتم و دارم. مردم مملکت من همیشه بامحبت بودند. امیدوارم توانسته باشم قدردان عواطف
آنها باشم اما خودم هم هیچ وقت اهل قیافه گرفتن برای مردم نبودم. شاید بعضی ها فکر
کنند این طور سنگین تر است اما عشق و علاقه مردم این حرف ها را ندارد. وقتی معروف می
شود باید جنبه داشته باشی و به معروفیتت غره نشوی. باید خوب باشی تا در خاطرها بمانی
و از تو به نیکی یاد کنند. در این دنیا هیچ چیز ماندگار نیست جز یاد خوبی که از آدم
ها به جای می ماند.
از هم دوره ای هایتان با چه کسانی در ارتباط هستید؟
خیلی ها رفتند و غم از دست دادن آنها من را ناراحت
کرد اما دوستان زیادی هم هستند که خدا را شکر هستند و خوشحالم از اینکه هنوز فعالیت
می کنند. برای موفقیت و آرامش همه آنها دعا می کنم. من با هم رشته ای های خودم که خیلی
هایشان ورزشی بودند ارتباط خانوادگی داشتم و الان هم در ارتباط هستم و از حال هم باخبر
هستیم. برای همه آنها آرزوی سلامت دارم.
اهل سفر هم هستید و تا جایی که می دانم زیاد مسافرت
می روید. درست است؟
بله، چندی پیش هم مدتی سفر بودم و دوستانم را دیدم.
برای تجدید دیدار با رفقا و دوستان سفر می روم و البته اهل مسافرت هم هستم هم داخلی
و هم خارجی. سفر برای تازگی روح هر آدمی خوب است و آرامش آدم را بیشتر می کند. البته
الان مدتی است که کمی کسالت دارم و استراحت می کنم. به هرحال سن و سالم بالا رفته و
اینها طبیعی است.
هفته نامه زندگی مثبت - نژلا پیکانیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر