میلاد عظیمی درباره اعتقادها و نگرانیهای هوشنگ
ابتهاج (ه.ا. سایه) در حوزه شعر سخن گفت.
به گزارش ایسنا، این پژوهشگر و نویسنده کتاب «پیر
پرنیاناندیش» (خاطرات هوشنگ ابتهاج) در سخنانی با موضوع «تاملات در شعر و اندیشه هوشنگ
ابتهاج» که در قالب نوشتاری با عنوان «آخرین پیمانه شبگیرِ این خمخانه» در مراسم پایانی
جایزه کتاب سال شعر خبرنگاران و در بخش تجلیل از سایه ارائه شد گفت: نخستین دفتر شعر
سایه با نام «نخستین نغمهها» به سال 1325 منتشر شد؛ یعنی نزدیک به 70 سال پیش. امروز
دلبستگان به شعر پارسی، به یاد و شادیِ شاعری گردآمدهاند که دست کم 70 سال «تجربه»
شاعری دارد؛ شاعری که فراز و نشیبهای شگفتآور سیر و مسیر شعر فارسی را در سده شگرفی
که بر ایران گذشت، به چشم دیده و انبوه چشماندازهای رنگارنگِ پسندها و پیشنهادهای
شعری را سنجیده و دستاوردهایشان را چشیده است؛ شاعری گوشهنشسته اما همواره حاضر در
متنِ توجهِ مردم و منتقدان؛ لطمهخورده از تلاطمِ موجخیزِ شبِ حادثهها اما همچنان
امیدوار به دمیدن سپیده و برآمدن خورشید.
او در ادامه اظهار کرد: میدانیم که سایه و شعرِ
سایه موافقان و مخالفان پرشور و ثابتقدم بسیاری دارد؛ عدهای او را شاعری بزرگ میشمرند
و شعرش را آوای آرزوها و دریغها و دردها و امیدهایشان می دانند و با شعرش زندگی میکنند
و برخی نیز در کارنامه شعری او توفیقی نمیبینند و انکارش میکنند... من اما امروز
میخواهم - بر کنار از این گفتوگوها - از برخی دریافتها و تجربیات شعری سایه که شمول
و کلیّت بیشتری دارد، سخن بگویم و به نکاتی کلی و کلان اشاره کنم که احتمال دارد به
کار «هر» شاعری بیاید؛ حال چه این شاعر موافق سایه و شیوه شاعری و سلیقه ادبیاش باشد
و چه منتقد و ای بسا منکر او. این را هم بگویم که سخن من در مقام توصیف است نه داوری
و ارزیابی. داوری و تحلیل این مقوله که آیا سایه، خود، در مقام عمل، به این دریافتها
و توصیههایش پایبند بوده و یا حتی اساساً این دریافتها و توصیههایش درست و دقیق
و کارآمد هست یا نه، موضوعاً از دایره گفتار من خارج است و بحث درازدامن دیگری را میطلبد.
این مدرس دانشگاه گفت: اولین و شاید مهمترین نکته
اینکه در این مدتی که با سایه زیستهام، متوجه شدهام که او برای شعر «حرمت» بسیاری
قائل است. سایه کار شعر را بسیار جدی گرفته است. مردی به آسانگیری و پشت گوشاندازی
او، وقتی به کار و بار شعر میرسد بسیار سختگیر میشود. نه با خودش تعارف دارد و نه
با دیگری. بر مبنای معیارهایی که برای شعر دارد، مدام شعرش را نقد و اصلاح میکند.
بارها و بارها شعری را میسازد و دور میاندازد. این بیت نظامی را که: «هر چه در این
پرده نشانت دهند/ گر نپسندی بِه از آنت دهد» یک آموزه بسیار مهم و معتبرِ هنری میداند.
در نتیجه تا شعری با استانداردهای سختگیرانهاش مطابقت نداشته باشد، آن را منتشر نمیکند.
صبر غریبی هم در نگهداشتن و اصلاح شعر خود دارد. شاید این سجیه سایه، در روزگار شتابناک
ما که جوانان شوق و ولع فراوان برای انتشار فوری شعرهایشان در فضاهای مجازی دارند
و به خود فرصت بازبینی و تکمیل و اصلاح شعرشان را نمیدهند، قابل تأمل و بررسی باشد.
او افزود: تا آنجا که دستگیرم شده است جانِ سخن
و اعتقاد نهایی سایه این است که شعر اتفاقی است که در ساحت «زبان» رخ میدهد و زبان
نیز بخش معتنابهش «آموختنی» است. در نتیجه مطالعه و ژرفنگری در میراث شعر فارسی را
لازمه قطعی شاعری و فرصتی برای تعالی و تکامل شعر هر شاعر میداند. بارها از او شنیدهام
که چگونه کسی میتواند به زبان فارسی شاعری شعر بگوید و ادعای شعر خوب گفتن هم داشته
باشد ولی سعدی را درست و حسابی نخوانده باشد؟ او حتی معتقد است که شعر بد گذشتگان را
هم باید خواند تا با وقوف و آگاهی، به مقتضای ادب از که آموختی از بیادبان، عمل کرد
و از کاستیهای شعرهای بد خود را بر کنار نگه داشت.
عظیمی در ادامه بیان کرد: این را به چشم دیدهام
که سایه یک لحظه از ظرایف شعر سعدی و حافظ که زبان غزلش بر پایه زبان آنها بنا شده،
غافل نیست. چند روز قبل که پس از برگشتن از بیمارستان به خانه با او حرف میزدم، از
نکتههایی میگفت که در ایام نقاهت در شعر سعدی کشف کرده بود و مدام توصیه میکرد که
مبادا از سعدی غفلت کنید. به عبارت دیگر، سایه دانش ادبی و شناخت زیر و بمهای زبان
فارسی و آگاهی از سیر تطور شعر فارسی را رکن رکین خلاقیت شعری میداند و این مهم طبعاً
از رهگذر ممارست در مطالعه و تدقیق در ادب فارسی حاصل میشود.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران اظهار کرد: در حیطه
معنا و محتوای شعری هم باید گفت که سایه شاعری است که آرمان دارد؛ هم آرمان شخصی و
هم آرمان اجتماعی. او معتقد است که شعر باید معطوف باشد به واگویه دردها و آرزوهای
عمیق و ابدی انسان. انسانیت انسان، در نگاه او، هم در حوزه روابط فردی و هم در پهنه
حضور آدمی در اجتماع، معنا و تحقق مییابد. بنابراین او نمیپسندد که هیچ یک از این
دو سویه زندگی انسانی - یعنی فردیت و تعهد اجتماعی انسان - در شعر مغفول واقع شود.
لذا او هم شاعرِ «غزل تن» است و روایتگر شیفتگیها و اضطرابها و شوقها و بی تابیهای
ناب عشق زمینی – یا به قول خودش عشق آدمیزادی - و هم شعرش بازتابدهنده تکّههایی
از پیروزیها و سرخوردگیها و شکستهای اجتماعی مردم ایران است.
او در ادامه گفت: تردیدی نیست که سایه اعتقاد راسخی
به ایجاد تعادل در بازتاب جانب فردی و اجتماعی زندگی انسان در شعر دارد. اعتقادش این
است که شاعر باید بکوشد در فضای متلاطم و لغزان سیاسی - اجتماعی ایران رابطه حسابشدهای
با جامعه و جریانهای اجتماعی برای خودش تعریف کند و بینش سیاسی و اجتماعیاش را به
شکل سنجیدهای با جامعه در میان بگذارد. در یک کلام، سایه شاعری را میپسندد که در
وهله اول و اصلی، «شاعر» باشد و همچنین با جامعه و سیاست پیوند سازنده داشته باشد اما
سیاستزده نباشد! و تحقق این مهم البته بسیار سخت است؛ بسیاری از شاعران در این ورطه
فروشدهاند و شعرشان تبدیل شده به مشتی شعار که تاریخ مصرف دارد.
عظیمی در ادامه اظهار کرد: سایه معتقد است که شاعر
باید دلِ توانگر و طبعِ بلندِ بینیاز از ستایش دیگران داشته باشد. بارها از او شنیدهام
که اگر حکیم ابوالقاسم فردوسی هم بگوید که فلانی بهترین شاعر همه روزگاران است، حتی
ستایش مردی چون فردوسی نیز برای کسی که شاعر خوبی نیست، فایدهای در پی ندارد. آنچه
- به قول او - «شاعر را نجات میدهد» نه تعریف و تمجیدهای بیضابطه و بیبنیاد این
و آن است و نه جلوهگریها و تبلیغات و هیاهوهای رسانهای؛ بلکه در نگاه او «آنچه
شاعر را نجات میدهد فقط و فقط و فقط شعر خوب اوست ولاغیر» و صد البته که شعر خوب گفتن
بسیار بسیار دشوار است. این تلقّی سایه در زمانهای که تعداد لایکهای آنچنانیِ نشأتگرفته
از مناسباتِ آنچنانیتر، ملاک داوری خوب و بد شعر در نزد عدّهای شده، شاید قابل تأمل
و بررسی باشد.
او افزود: سایه همچنین اعتقاد دارد که رد و انکارهای
برخاسته از اغراض فردی و باندی و سیاسی نیز نباید وقت شاعر را بشولیده و تباه کند.
میگوید شاعر وقتی با خودش و مردم صادق باشد و شعرش را جدی بگیرد و خوب مطالعه کند
و در مسیر تعالی شعرش، همه تلاشش را بکند و پیوسته در حال پویه و پیمودن باشد و در
نتیجه، شعر خوبی گفته باشد که مخاطبِ بیغرضِ آگاه آن را تأیید کرده باشد، دیگر نباید
باکی از طعن و انکار مدعیان و مغرضان داشته باشد. از نظر او وقتی شاعر با خودش «روراست»
است، اولین و شاید بهترین منتقد و داور شعرش، خودش محسوب میشود. البته ایشان منکر
اهمیت نقد منصفانه مبتنی بر دانش و شناخت نیست.
این پژوهشگر بیان کرد: نکتهای که بارها و بارها
از او شنیدهام و شاید این نکته را دام خطر شعر جوانان میداند، توجه بیش از حد برخی
جوانان به شگردهای زبانی و نحوی و وزنی و ایماژی و غیره است. سایه «سَبکجویی» افراطی
برخی جوانان را نمیپسندد و آن را از مقوله «بندبازی» و «تردستی» و «عملیات محیر العقول»
میداند که حس و شعور و عاطفهای را منتقل نمیکند. بارها دیدهام که با غصه میگوید
فلانی جوان مستعدی است، درد و درک و عاطفه شریفی هم دارد، امکانات زبانیاش هم خوب
است اما به جای اینکه بنشیند مثل دختر یا پسری خوب – البته سایه تعبیر دیگری به کار
میبرد و میگوید مثل «بچه آدم»!- ، باری به جای اینکه بنشیند و مثل «بچه آدم» شعرش
را بگوید، همه همّ و همّتش را گذاشته برای اینکه طرفگی شعر و قدرت شاعریاش را به
رخ بکشد و جلب توجه و اعجاب و تحسین کند.
عظیمی گفت: نکته آخر اینکه سایه به آینده شعر
فارسی و جوانانِ شاعر امیدها بسته اما نگران هم هست. نگرانِ اینکه مبادا جذابیت فریبنده
«حاشیهها»، جوانان را از «متن» کار که سرودن «شعر» است غافل کند. منظورش هم از شعر،
شعری است که با زندگی پیوند خورده است؛ شعری که زمزمهاش میکنی تا ستم را تاب بیاوری
و سرپا بایستی؛ شعری که چون چراغ، شبت را روشن میکند تا زیبایی را ببینی و ستایش کنی
و به آن دل بسپاری؛ شعری که به مدد آن «امیدِ روزِ بهی» را در دلها زنده نگه میداری...
مراسم پایانی جایزه کتاب سال شعر خبرنگاران با
تجلیل از یک عمر فعالیت شعری هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه) 25 اسفندماه در بنیاد موقوفات
دکتر افشار (کانون زبان پارسی) برگزار شد.
۱ نظر:
ای عشق همه بهانه از توست، من خامشم این ترانه از توست. آن بانگ بلند صبحگاهی، وین زمزمه ی شبانه از توست .... / استاد گرانقدر "هوشنگ ابتهاج"، واژگان بااحساس و فریبایتان، ثبت است بر لوح شعر ایرانزمین، همیشه تا همیشه ... / ... همچنین درود و احترام و سپاس دارم خدمت مجتبی خان نظری و گروه بامعرفتشان "قدیمی ها"، که "ع ش ق"، منزلگاه حضورشان است ...
ارسال یک نظر