۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه

نوشته ای برای تولد استاد تقدسی / بعضی از آدم ها «هوای تازه» هستند

قدیمی ها - فروغ بهمن پور: بعضی از آدم ها «هوای تازه» هستند، حال آدم را خوب می کنند. بعضی از آدم ها خود «آب» هستند، آب زلال، همین که جاری شدند سر راه همه جا را سبز می کنند.

رنگ بعضی از آدم ها «سبز» است، سبز چمنی، دلباز و چشم نواز...
بعضی از آدم ها «لطیف» هستند، مثل گل ابریشم...
وقتی من رسیدم او رفته بود، اصلا من وقتی رسیدم خنده و شادی از طهران قهر کرده بود، من خیلی دیر رسیدم، وقتی رسیدم او رفته بود، وقتی هم که او و هم تبارانش رفتند دیگر هیچ گل لاله ای در «لاله زار» طهران نرویید. وقتی من رسیدم دیگر هیچ شاعری برای طنازی های لاله زار شعر نگفت. رنگ شادی از دشت پر گل طهران پرکشیده بود. بیچاره نسل من، چقدر دیر رسید...
من هیچگاه او را روی صحنه تئاترهای لاله زار ندیدم، اما کافه روهای قدیم او را خوب به خاطر دارند، از شوخ و شنگ بازی هایش قصه ها بر یاد و خنده ها بر دل نشسته دارند.
من همیشه او را در کنار فرزند هنرمندش دیدم. مردی شیرین و دلنشین از نسل نوذری و تابش. از نسل طهران کم درد و بی خیال غصه.
من می دانم که «تو» خسته ای، خسته از رنج کنار گذاشته شدن، خسته از درد میانه راه ماندن، ماندن و صبورانه ماندن...
«تقی تقدسی» با همه خستگی هنوز شاداب است و دل زنده. در شیرینی هنوز هم پرتوان است و قدرتمند. تقدسی با همین دست های لرزان و کمر خمیده می تواند روزگاری از «نو» بسازد...
پس گل دل نازک خسته... سرخ باش... سبز باش...
سبز باش که از همه شادی شب های پرهیاهوی طهران قشنگ... طهران بی کلک و یک رنگ... تنها تو ماندی که سهم نسل مایی...
تولدت مبارک... گل دل نازک و خسته...


تقی تقدسی

هیچ نظری موجود نیست: