۱۳۹۳ آذر ۸, شنبه

آیدین آغداشلو: خیلی افسرده ام / باید از کار دور باشم

آیدین آغداشلو گفت که خسته شده است و نیاز دارد مدتی از کار دور باشد و در پارک ها به گنجشک ها و سنجاب ها غذا بدهد.

به گزارش ایسنا، آیدین آغداشلو نقاش و پژوهشگر هنر در پاسخ به این پرسش که چرا بعد از 40 سال، حالا تصمیم به برگزاری نمایشگاهی از آثارش گرفته است؟ گفت: من نقاشی بودم که هرگاه یک نقاشی را به پایان می رساندم، آن را می فروختم و هیچ وقت کارهای من آنقدر جمع نمی شدند که بتوانم آن ها را به نمایشگاه برسانم. پس از آن که تصمیم گرفتم، نمایشگاهی از آثارم را برگزار کنم همراه عده ای از دوستان، از آثار مراقبت کردم و آن ها را نفروختم. اکنون نیز بخش عمده ای از کارهایی که در این نمایشگاه به نمایش درآمده، مربوط به یک سال گذشته است.


آیدین آغداشلو

این هنرمند پیشکسوت درباره ی ویژگی های نقاشی هایش اظهار کرد: من همیشه سعی کرده ام به گونه ای نقاشی کنم که اگر تمام آثارم از بین برود و فقط یک اثر آن باقی بماند، بتواند کارنامه 60 سال نقاشی ام را به نمایش بگذارد. در نتیجه، در کشیدن نقاشی ها وسواس زیادی به خرج می دهم و وقتی آن ها را امضا می کنم، با آن امضا بیان می کنم که من این مقدارم.
آغداشلو که امروز شنبه، هشتم آذرماه در نشستی خبری در گالری «اثر» شرکت کرده بود، در بخشی از سخنانش درباره ی نگاهش به برگزاری نمایشگاه، گفت: من همیشه راجع به برگزاری نمایشگاه، یک تصور مشخصی دارم، مثلا فکر می کنم یک هنرمند باید زمانی نمایشگاه بگذارد که نمایشگاهش، تحولاتی را در کارش اعلام کند، نه این که گذشته را مدام تکرار کنند. فکر می کنم هنرمند باید به یک کشف و شهود جدیدی برسد تا نمایشگاه بگذارد، کتاب چاپ کند و یا فیلم بسازد، ولی نمایشگاهی که من بعد از 40 سال برگزار کردم، این ویژگی را ندارد. در حالی که آخرین نمایشگاه من پیش از این 40 سال، با چنین رویکردی برگزار شد و من در آن نمایشگاه می خواستم بگویم که این ها کارهای جدید من است.

حقم بود موزه  هنرهای معاصر آثارم را به نمایش بگذارد
او با بیان این که این وظیفه ی موزه ی هنرهای معاصر بود که آثار من را به نمایش بگذارد ، تصریح کرد: من هیچ وقت این بخت را نداشتم که مجموعه ای از آثارم به نمایش درآید. من 75 سال سن دارم، با وجود این تا کنون آثارم به صورت یک جا از دوره های مختلف به نمایش درنیامده اند. فکر می کنم این حقم بود که موزه ی هنرهای معاصر یک بار آثار دوره های کاری من را به نمایش بگذارد و این بار را از دوش من بردارد؛ ولی این اتفاق نیفتاد. اگر این اتفاق می افتاد من اکنون مجبور نبودم برای جمع آوری آثارم و برگزاری یک نمایشگاه چند اثر نقاشی را از مجموعه داران مختلف به امانت بگیرم.
این پژوهشگر هنر با بیان این که دولت هایی که بعد از انقلاب روی کار آمدند، در مواجهه با من موضع گیری های متفاوتی داشتند، ادامه داد: در دوره های مختلف، برخوردهای متفاوتی با من شده است؛ ولی من هم هرگز توقع نداشتم که محبوبیت داشته باشم.

کارنامه اعمال؛ برای کسانی که نان من را داده اند
او اظهار کرد: در این نمایشگاه عده ای آمدند و از من پرسیدند که آیا برای این همه سال  نقاشی کشیدن، این تعداد اثر کم نیست؟ من هم گفتم این ها نمونه ای از آثار من هستند و برای من هم معرفی، تحسین و تقبیح شدن اولویت نداشت. من فقط سعی کردم برای کسانی که نان من را داده اند، یعنی مردم و نه پولدارها، کارنامه ی عملی نشان دهم. به همین دلیل، نام این نمایشگاه را «کارنامه اعمال» می گذارم.

افسرده ام؛ مانند افسردگی بعد از زایمان
آغداشلو همچنان بیان کرد: همزمان با این نمایشگاه، مجموعه ای از مقاله هایم در هشت جلد کتاب قطور منتشر شده است. علاوه بر این، مجموعه نقاشی هایم در سه جلد کتاب و مجموعه آثار خوشنویسی و مرمت من که در واقع بخش عاشقانه ی کارم هستند، در دو جلد منتشر شده اند. این همه اثر مکتوب برای یک نقاش زیاد است و حالا فکر می کنم که می توانم بروم.
او تصریح کرد: من در سخت ترین شرایط در این مملکت ماندم؛ در ایام بی کاری،  جنگ، بی پولی و ... آنچه اکنون ارائه کرده ام یک تسویه حساب است. من در افسردگی عمیقی به سر می برم و این افسردگی مانند افسردگی بعد از زایمان است.

حیثیت اجتماعی ام را مدیون روزنامه نگاران هستم
آغداشلو درباره ی مطبوعات نیز گفت: من حیثیت اجتماعی ام را مدیون روزنامه نگاران می دانم و البته خودم را نیز به خاطر انتشار مقاله هایی، یک روزنامه نگار می دانم و از لطف شان متشکرم. البته دیدم که درباره ی نمایشگاه من نیز مطالب بسیاری منتشر شده است، مثلا گزارشی که در آن نوشته شده بود، «نمایش 12 نقاشی و یک مجسمه اتفاق مهمی نیست» یا مطلبی که یک نقد بسیار «خاله زنکانه» به من کرده بود و من خود به آن نمره ی شش دادم، ولی در این میان، مجله ای مقاله ای درباره ی من نوشت که آن را دوست داشتم، چون یک مقاله وزین و با درایت بود. در این مقاله نوشته شده بود که تا کنون درباره ی کارهای آغداشلو هیچ وقت وجود هنرمند از اثر هنری و نقاشی اش جدا نشده و اگر تأیید یا تحسینی شده باشد، درباره مجموعه کارها بوده است، فکر می کنم این لطف، بلای جان من شد که روزنامه نگاران بیشتر به تخصص من توجه کردند و شخصیتم تحت الشعاع آثارم قرار گرفت و درباره ی آثارم بحث های بسیاری شد، ولی کسی نگفت که این نقاشی ها خوب است، بد است و... همچنین در این مقاله که برای من جذاب بود، اشاره شده بود  که یک نوع راز ورزی در نقاشی من وجود دارد.
او درباره ی آثارش، توضیح داد: آثار من نشان می دهد که چیزهای زیبا، روبه زوال هستند و چقدر خوب بود اگر دچار زوال نمی شدند. من هم امیدوارم همان طور که آن مقاله اشاره کرده بود، این نقاشی ها چندلایه و یک راز باشند. من همیشه گفته ام که دوست ندارم یک فاصله ای بین خودم و مخاطبان ایجاد کنم، برخی آثارم معماهایی دارند که خودم هم نمی توانم آن ها را حل کنم، نه این که چیزی باشد که خودم بدانم و دیگران نتوانند آن را بفهمند. فکر می کنم که این مجموعه لایه لایه است و نیاز دارد که این لایه ها باز شود.
این هنرمند در بخشی از سخنانش، در پاسخ به این موضوع که زبان نقاشی هایش همواره پیش رو بوده و هم گام با زبان رایج نقاشی های معاصرش نبوده است و در نهایت، 40 سال بعد از ارائه ی این نقاشی ها، آن ها «زبان هنر» رایج شده اند، گفت: بر من خیلی خیلی سخت گذشت، اساسا مستقل ماندن کار دشواری است، بر من دوزخی گذشت تا از معنای «خودم» محافظت کنم و خود را در سیلاب جریان های روز رها نکنم و از لذت خویشتن بهره ببرم. من به همین دلایل از دانشکده ی هنرهای زیبا بیرون آمدم، چون آن زمان، سبک غالب در دانشگاه، مدرنیسم بود و اگر کسی مدرنیسم نبود، وضعیتش به مخاطره می افتاد. من باید توضیح می دادم که چه هستم، کوبیسم، امپرسیونیسم یا... من آن زمان هم فکر می کردم که آدم اگر حرفی برای گفتن داشته باشد، بیان می کند، این دیگران هستند که باید انتخاب کنند که سبک من چه چیزی است.

تمام این سال ها بر من سخت گذشت
او ادامه داد: طول کشید تا ثابت کنم که سورئالیسم نیستم، چون آثارم خودآگاه شکل گرفته، نه ناخودآگاه. من برای هیچ یک از آثارم خواب ندیدم. این موضوع هم هنوز وجود دارد و منتقدانم ما با این پیش فرض شروع به نوشتن می کنند که سبک یک هنرمند چیست. در حالی که تمام سال هایی که نقاشی می کردم، با پیش فرض ها منطبق نبودم. من هنوز هم باید توضیح دهم که اگر سبک من مدرنیسم نیست، پس چه هست، من هنوز هم نمی توانم پاسخی بدهم و باید بگویم حالا که شما این قدر باهوش هستید، پس بهتر است شما جواب بدهید.
وی اظهار کرد: تمام این سال ها بر من سخت گذشت تا به عنوان یک هنرمند قبول شوم که یک نقاش معاصر پرکار هستم و دیگر این که هرچند سخت گذشت، ولی خوش گذشت، چون این قفسه بندی ها مانع نشدند که من کارم را رها کنم و البته عده ای هم از کار من خوششان آمد.
او در پاسخ به پرسشی درباره ی افسردگی اش که در این نشست به آن اشاره کرد، گفت: من همیشه انسان افسرده ای نبودم و مدتی است که دچار این افسردگی شده ام. افسردگی من هم اجتماعی نیست، بلکه منبع آن شخصی است. افسردگی ام ربطی به کنش مستقیم دولت ها با من ندارد. من ستایش شده ترین روشنفکر روزگار از سوی مردم هستم و تنها نقاش در ایران هستم که وقتی در خیابان راه می روم، مردم من را می شناسند، فکر نمی کنم نقاشان دیگر، چنین بختی داشته باشند. من نه از ناسپاسی و نه از پوچ بودن زندگی غمگین نیستم، فکر می کنم که دلایل افسردگی ام، کار و سن زیاد باشد. خیلی کار کرده و حالا خسته شده ام، سن و سالم زیاد و بی حوصله شده ام و می دانم به کسانی که لطف شان همیشه شامل حال من بوده است، وام دارم.

نقاشی هایی که سوزاندم و تکه تکه کردم
آغداشلو درباره دوره های مختلف کاری اش نیز توضیح داد: من به شکل دوره ای کار نکردم، وقتی در من این حس به وجود آمد که هرچیز زیبایی خواهد مُرد و مطابق با تفکر خیامی، نقاشی کشیدم، در ابتدا شروع کردم به سوزاندن و تکه تکه کردن نقاشی هایم. اگر این کارها را انجام نمی دانم هیچ اتفاقی نمی افتاد. اگر پیام انهدام که حیف است، منتقل نمی شد، من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. می خواستم اشاره کنم به چرخه ی حیات و این که همه چیز نابود می شوند، مثلا کودکی که بوی خوش می دهد و خوش ترین بوی حیات، بوی کودک است، پیر می شود و می میرد. این سوال بی پاسخ است و فقط خداوند می داند. البته من تلاش کردم پاسخش را پیدا کنم و این موضوع، محتوای اصلی دوره های مختلف آثار من مانند شفاعت فرشتگان و خاطرات انهدام بود.

«رورانس آخر» آغداشلو؟
این نقاش پیشکسوت در پاسخ به این سوال که آیا قصد خداحافظی از عرصه ی هنر و رفتن از ایران را دارد؟ گفت: سفر من به صورت موقت خواهد بود، من نمی خواهم دل کسی را بسوزانم و نمی خواهم چیزی را به رخ کسی بکشم. رفتن ما مانند برخاستن گنجشک از قله کوه است، چیزی تکان نمی خورد، شاید در بلندمدت جایش دیده شود، ولی بیش از این نیست. من اکنون خیلی افسرده ام و نیاز دارم دوره ای در پارک بنشینم و به کبوترها و گنجشک ها غذا بدهم، من زیاد کار کردم و حالا وقت غذا دادن به گنجشک ها است. او در پایان، داستانی از یک تئاتر تعریف کرد که «رورانس آخر» نام داشت و در آن، هنرمند تئاتر از مخاطبانش خداحافظی می کرد.
آغداشلو در پاسخ به این پرسش که آیا نمایشگاه آثارش «رورانس آخر» آیدین آغداشلو است، با مزاح گفت: بله شاید چنین باشد؛ چون من احتمالا بعد از 40 سال هم دوباره می توانم نمایشگاه بگذارم!
او در پاسخ به این سوال که چرا نیمی از عمرش را به تجلیل از هنر پرداخته است، گفت: نمی دانم!
این هنرمند همچنین بار دیگر تأکید کرد: من نیاز دارم که مدتی از کار دور باشم، ولی احتمال دارد که این دور بودن از عرصه هنر «موقتی» باشد.

هیچ نظری موجود نیست: