۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

حرف های متناقض درباره «جلال» ادامه دارد

جلال آل احمد نویسنده پرچالشی است که بعد از سال ها از انتشار آثارش و مرگش، هنوز حرف های متناقضی درباره او زده می شود.
به گزارش ایسنا، روز یکشنبه شانزدهم شهریورماه نشستی با عنوان «جلال مردی که بلند فکر می کرد» از سلسله نشست های «17 دقیقه حرف حساب» بنیاد شعر و ادبیات داستانی برگزار شد.

جلال؛ شجاعت و عقلانیت توأمان
در این نشست مهدی قزلی مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی با اشاره به شخصیت و آثار جلال آل احمد گفت: شخصیت و آثار جلال این فرصت را فراهم کرد که نیم قرن پس از مرگش بتوان درباره آثار او حرف زد به گونه ای که احساس کهنگی در این آثار ایجاد نشده باشد.
او اضافه کرد: جلال اهل تفکر و تعقل بود که این ویژگی ها او را از سایر افراد متمایز می کرد. او شجاعت داشت که آن چه را با عقلانیت به آن رسیده بود اعلام کند و در معرض استفاده دیگران قرار دهد.
قزلی همچنین گفت: این شجاعت و عقلانیت توأمان گاهی برای افراد دیگر تلخی ایجاد می کرد. اما حریت و آزادگی جلال سبب شد که همه از او به خوبی یاد کنند و  آن چیزی که یک روشنفکر به آن نیاز دارد تا از مردم عادی متمایز باشد، تلاقی این ویژگی هاست که جلال آن ها را دارا بود و امروز آن ها را در کم تر کسی می توان یافت.

اعتراف هایی که جلال می نوشت و ما به روان پزشک هم نمی گوییم
در ادامه این مراسم محمدرضا جوادی یگانه استاد دانشگاه و منتقد سخنانش را با این سوال آغاز کرد که اگر جلال اکنون زنده بود کجا بود، و در ادامه گفت: قطعا جلال این نبود و برایش مراسم نمی گرفتیم. آثار جلال به صورت تک تک او را جلال نکرد، بلکه این کلیت جلال بود که از او جلال آل احمد ساخت.
جوادی یگانه گفت: اگر براساس ادبیات جلال بخواهیم صحبت کنیم باید بگوییم جلال ادیبی بود که در دوران طلایی ادبیات ایران رمان نوشت. عده ای جلال را ستیهنده می دانند. او تلخ صحبت می کرد اما بیش از آن که این تلخی درباره دیگران باشد، درباره خودش بود و تقریبا هیچ کدام از ما حتی پیش روان پزشک مان هم جرات این اندازه از اعتراف را نداریم. جلال صریح بود و خودش را با صراحت شناخت و باز کرد. این چیزی است که ما می توانیم از جلال یاد بگیریم. جلال باید از اسم به فعل تبدیل شود. جلال بودن و جلالیت را باید یاد گرفت.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: جلال اشتباه های خود را بیان کرد. راهی را که جلال رفته ما هم باید ادامه بدهیم. البته جلال خود را بیان می کرد اما ما اگر هم جلال بودن را یاد بگیریم افشاگری می کنیم، در حالی که افشاگری جلال درباره خودش بود و این فضایی است که ما امروز با آن مواجه نیستیم.

جلال غرب زدگی را با درکی سطحی از احمد فردید گرفت
در ادامه، اکبر جباری درباره مفهوم غرب زدگی در آثار جلال حرف زد و گفت: من نگاهی انتقادی به جلال دارم و فکر می کنم حرف هایم با عنوان این نشست یعنی (مردی که بلند فکر می کرد) همخوانی ندارد. من فکر می کنم بزرگی نویسنده از تاثیر عملی اوست بر زیست جهان آدمیان. اما کتاب «غرب زدگی» جلال چقدر منشأ آثار در جامعه ما بوده است و چقدر شاعران و ادیبان در زیربنایی که جلال بنیان نهاده، نفس می کشند. من چنین تصوری ندارم.
او ادامه داد: سیداحمد فردید معتقد بود مفهوم غرب زدگی متعلق به اوست و جلال این مفهوم را نفهمید. در تفسیر «غرب زدگی» جلال مفهوم غرب جغرافیایی را در نظر دارد. کاری ندارم که در 30 سال گذشته با همین مفهوم چه سرکوب هایی علیه نویسنده ها شد. اما فردید از نظرش غرب، غرب جغرافیایی نبود. بلکه می گفت جهان غرب زده است نه این که نوعی سبک زندگی را غرب زده بداند.
جباری همچنین اظهار کرد: نمی توانیم جلال را برای تغییر این مفهوم مواخذه کنیم، در عصری که با غرب تعامل داریم می توان این مفهوم را به ریشه برد. اما من جلال را پایه گذار چیزی نمی دانم چون فهم سطحی دوران خود از غرب زدگی را ارائه داد. اما سیمین دانشور کسی است که آثارش منشا اثر بود و خواهد بود.
جباری با اشاره به این که آثار جلال نوعی تناقض در خود دارد گفت: جلال در نگارش آثارش از مفهوم قصه خارج می شود و به رمان و داستان می رود. رمان و داستان مفاهیم مدرنی هستند و وقتی شما وارد عرصه مدرن شدید و همچنان خواستار بازگرداندن سنت ها بودید و مدرنیسم را هم نقد کردید، این یک تناقض است. این پارادوکسی است که نویسنده های متعهد هم به آن گرفتار می شوند. نویسندگانی که می خواهند قالب رمان را برای بیان ایدئولوژی خود به کار ببرند و نتیجه این روند همین پا در هوا بودن می شود.

جلال جزو نسل سوخته روشن فکری نبود
همچنین سیدعباس صالحی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد حرف زدن درباره جلال را سهل و ممتنع توصیف کرد و گفت: من ترجیح می دادم در فرصت مفصل تری درباره جلال حرف بزنم. اما امروز سرفصل یک نسخه را بیان می کنم و آن این که جلال صدای متفاوت روشنفکری زمانه ما بود. من این تعبیر را با این نکته آغاز می کنم که روشنفکری مولفه هایی داشت و جلال این مولفه ها را داشت. روشنفکری با تعابیر فهم می شود که روشنفکری کسی است که اعتراض وضع موجود دارد فکر کردن را برگزیده دغدغه شناخت مسائل زمان خود را دارد و احساس مسئولیت می کند. جلال روشنفکر زمانه خود بود و با هر نگاه و تفسیری که راجع جلال داشته باشیم نمی توانیم این نکته را در نظر نگیریم. از سوی دیگر جلال از کسانی بود که بسیار زود وارد سیاست شد و از سیاست وارد عرصه تفکر شد. این برای او محدودیت هایی ایجاد کرد. او از نسلی بود که مجبور شد زود سیاست ورزی کند اما این تقصیر جلال نبود. زمانه  جلال و سال های دهه 1320 و فضای خاص آن دهه خیلی ها را زود وارد سیاست کرد همان طور که دهه اول انقلاب برای ما همین اتفاق افتاد و برای خیلی از ما این فضا ایجاد شد که سیاست  ورزیدیم قبل از این که تفکر را بیاموزیم و باید به چنین نسلی حق بدهیم که خطا زیاد داشته باشند چون فرصت تفکر نداشتند.  
او در ادامه گفت: این را  که جلال تفکری بسیار عمیق نداشته باید بررسی کرد و دهه های 1320 - 1330 را زیست کرد. باید حق بدهیم به کسانی که چنین فرصت مطالعه عمیقی را پیدا نکنند. این انصاف را باید داشت که او در شرایطی می زیست که سه دهه اتفاق های سهمگین در کشور رخ داد. اما جلال پرشور و خروش بود و همین سبب می شد انتقاداتش اغراق آمیز باشد و انتقاداتش تخریب آمیز.
صالحی همچنین گفت: آل  احمد را باید با این واقعیت شناخت. زمانه هم در شکل گیری او مقصر و بی نقش نبود. اما او جزو نسل سوخته روشن فکری نبود. او زنده است و نفس می کشد. بسیاری از این نسل به تاریخ باستان شناسی تبدیل شده اند اما آل  احمد زنده است و این به دلیل صدای متفاوتی است که او دارد و این آل احمد را ماندنی کرد. ما نمی توانیم بگوییم آل احمد مرده است، زیرا او همچنین در فضاهای مختلفی حضور دارد.
معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد در توصیف ویژگی های جلال آل احمد همچنین گفت: او از تعصیب ایدئولوژیک فاصله داشت. در زمانه ای که ایدئولوژیک حصار بود ، او حصارشکنی کرد. او همچنین از تفنن های روشنفکرانه به دور بود. جریان روشنفکری ما در دو طیف متعارض حرکت داشت؛ جریان های تعصب انگیز وجریان های تفنن گرا. جلال نقطه تعادلی در این بین بود و به خوبی در این وسط جایی پیدا کرده بود. جلال حرمتی برای سنت داشت. هرچند به نظر می رسید او همه چیزها را کنار گذاشته است، ریشه های سنت در او زنده بود و آن چه او را در فضای جامعه ایران زنده نگه داشته این است که جامعه او را شخصی می داند که روشنفکر است و ریشه هایش را فراموش نکرده است.
صالحی همچنین گفت: جلال مردمی بود و ارتباط خود را با مردم از دست نداد. بر خلاف جریان روشنفکری،  جلال حضور جدی در همه طبقات داشت و زیست و بیان آل احمد بنای ارتباطی با لایه های مختلف بود و این امکان را به او می داد که با توده مردم ارتباط برقرار کند.
او ویژگی دیگر آل احمد را دوری او از محافظه کاری خواند و گفت: محافظه کاری روشنفکری و محافظه کاری سنتی هر یک ویژگی های خود را دارد و آل احمد از هر دو نوع محافظه کاری فاصله داشت و ادبیات روشن و شفافی را در پیش گرفت. همچنین او نقش معلمی خودش را رها نکرد. روشنفکرانی که می خواهند فاصله خود را با دیگران حفظ کنند و در قله بمانند، اجازه نمی دهند کسی با آن ها به سوی قله حرکت کند و این کسان کم نیستند. اما آل احمد می خواست سایرین را با خود همراه و هم نورد کند. سلوک او با سایرین در زمانه خود فاصله داشت. جلال با رویکردهای خشک آکادمیک هم فاصله داشت. او دانشگاه گریز و آکادمیک گریز بود و در حصارهای آکادمیک پرورده نشد. او همچنین بین نگاه ضداستبداد و ضداستعمار نوعی نگاه متوازن و دوجانبه داشت و همین نگاه او قرابتی با تفکر روحانیت داشت.
صالحی همچنین خاطرنشان کرد: این موارد صدای متفاوتی از آل احمد به نمایش درآورد. این صدا را تنها تریبون ها حفظ نکرده اند، بلکه بخشی از این حفاظت، حفاظت عمومی از صدای او بود. صداهایی که متفاوت هستند بیش تر می مانند.

هیچ نظری موجود نیست: