۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

گفتگوی اختصاصی قدیمی ها با هوشمند عقیلی: من خواننده تلویزیون بودم / کمتر در رادیو کار می کردم / شاید چند آهنگ را از روی اجبار خواندم


قدیمی ها - مجتبی نظری، فرهاد لارنگی و علی رجبی: این بار پای صحبت و گفتگو با کسی که ترانه زیبای «فردا تو می آیی» و «دریا» را با آن حنجره قوی و روح نواز خود به صوت در آورد، نشستیم. خواننده ای که در نوجوانی به تعلیم موسیقی نزد بزرگانی همچون استاد تاج اصفهانی، مهرتاش و محمود کریمی پرداخت و ردیف ها و اساس موسیقی اصیل ایرانی را با ذوق فرا گرفت. هوشمند عقیلی متولد شهر نصف جهان با آن گنبدهای فیروزه ایی است و شکر از کلامش لبریز است. او جزء اولین خوانندگان تلویزیونی ایران به شمار می رود که پا به عرضه حضور در جعبه جادویی سال های دور تلویزیون گذاشت و پله پله راه را پیمود و امروزه نیز در آن سوی آب ها هنوز هنرش را ادامه می دهد.
مصاحبه ای که در ادامه می خوانید گفتگویی اختصاصی گروه مجله اینترنتی قدیمی ها با هوشمند عقیلی است.

بیوگرافی خودتان را بگویید؟
من در سال 1316 در شهر تاریخی اصفهان در محله ای پشت مسجد شاه اصفهان و در اطراف بازار قدیمی به دنیا آمدم. در 2 سالگی به محله بهشت آیین رفتیم، آن جا خانه ای را اجاره کردیم و مدرسه من که دبستان «پهلوی» نام داشت در نزدیکی خانه ما بود. مدت ها بعد پدرم خانه ای در خیابان شاه عباس خرید و من درسم را در دبیرستان «ادب» تا مدرک دیپلم ادامه دادم، سپس در رشته تاریخ ادبیات انگلیسی در دانشگاه قبول شدم.

چطور شد که از اصفهان به تهران نقل مکان کردید؟
به تهران آمدم چون شهرداری برای استخدام کارمند می گرفت، امتحان دادم و قبول شدم، بلاخره در کمیسیونی به نام «نان» در شهرداری که مربوط به نخست وزیر می شد، کارم را شروع کردم. بعدها به اداره نخست وزیری منتقل شدم و چند سالی در آن جا کار کردم. «وزارت تعاون» و «امور روستا» به هم پیوند خورد و به «وزارت تعاون و امور روستاه ها» تغییر نام داد و اداره ما به وزارت خانه تبدیل شد. من بعدها از طرف یونسکو بورسیه ای برای لیسانس رشته تعاون گرفتم و به لندن رفتم که به مدت 9 ماه الی 1 سال مدرکم را در آنجا تکمیل کردم.

ورود شما به عالم موسیقی چگونه بود؟
من در دوران نوجوانی جز شاگردان استاد تاج اصفهانی بودم و در دبیرستان کارها هنری را انجام می دادم. یادش بخیر با ناهید دایی جواد (خواننده قدیمی)، هم دانشگاهی بودم و با او کار های هنری می کردیم، البته آقای جهانبخش پازوکی هم در این عرصه کار می کرد. در همان دوران نوجوانی و تحصیل، نزدیکان نسبت به من شناخت داشتند و به پدرم می گفتند: هوشمند صدایی خوب برای خواندن آواز ایرانی دارد و بگذارید تعلیم ببیند.
پدرم این موضوع را قبول کرد، ولی گفت: تا زمانی که تحصیلات دانشگاهی را تمام نکردم، حق ندارم به وارد موسیقی بشوم. 18-19 ساله بودم که روزهای جمعه برای تعلیم به پیش استاد تاج اصفهانی می رفتم و ردیف های مختلف موسیقی نظیر سه گاه، چهار گاه و دشتی را تمرین می کردم. هنوز با گذشت این همه سال، کتابچه های آموزشی آن دوران را دارم.

از حضور خود در کلاس استاد مهرتاش  و محمود کریمی بگویید؟
بعد ها در رادیو اصفهان و رادیویی که مربوط به ارتش بود، برنامه و ترانه اجرا می کردم. وقتی به تهران آمدم از طریق یکی از دوستان با استاد مهرتاش در «جامعه باربد» آشنا شدم. مهرتاش کلاس های درس موسیقی را روزهای دوشنبه و چهارشنبه تعلیم می داد و در ضمن مجانی تدریس می کرد و هر کس می توانست یاد بگیرد. در این کلاس هنرمندانی مثل شجریان، وفایی و... شرکت می کردند. با آقای محمود کریمی هم در هنرستان موسیقی آشنا شدم و مدتی پیش ایشان تعلیم دیدم و ردیف ها را یاد گرفتم.

حضور شما در تلویزیون چگونه رقم خورد؟
مدتی بعد از کلاس های محمود کریمی، تلویزیون ملی ایران به ریاست قطبی تاسیس شد و اعلام کردند به تعدادی خواننده احتیاج دارند. در آنجا امتحان دادم و قبول شدم و به سرپرستی مرتضی حنانه که در زمینه سلفژ و آقای حسین قوامی در زمینه ردیف آواز، آموزش و تعلیم دیدم. حسین قوامی بسیار مرا در طرز خواندن تعلیم داد و هیچ کسی را نسبت به ایشان اینقدر ماهر ندیدم، زیرا او خودش خواننده بود و در نوع بیان لغت، نفس کشیدن و بیان کلمات ماهر بود.

آیا صدای شما ارثی بود و یا در خانواده شما کسی از صدای خوبی برخوردار بود؟
در خانواده ما صدای من آنچنان ارثی نبود و پدرم کمی صدا داشت و بعضی وقت ها هم تار می زد.

کار حرفه ای شما از چه زمانی آغاز شد؟
در انگلیس که بودم تصمیم گرفتم با این که نزد استادان بسیاری تعلیم دیده ام، کارم را شروع کنم. به همین دلیل روزی به مهمانی فردی به نام کامبیز محمودی که معاون تلویزیون بود، رفتم و جهانبخش پازوکی هم حضور داشت. در این مهمانی همسر کامبیز محمودی که مرا می شناخت، مرا تشویق به همکاری با جهانجش پازوکی کرد. قرار بر این شد که جهانبخش پازوکی آهنگ بسازد، من بخوانم و شرکت کاسپین در آنجا آن را تبدیل به کاست کند. بلاخره این مثلث هنری از همان جا شکل گرفت. جهانبخش اولین آهنگ را به نام «ای خدا، جان ما هستی ما در ید قربت تو» به من داد و از ساعت 10 شب تا حدود ساعت 6 صبح کار به پایان رسید و شرکت کاسپین آن را تکثیر کرد و آن زمان این کار بسیار گل کرد.

برخورد مردم نسبت به کار اول شما، چگونه بود؟
برخورد مردم نسب به کارم اولم بسیار خوب بود. یادم می آید به همراه پرویز قریب افشار و سیما بینا به عالی قاپو در شهر اصفهان رفتم و در آن جا برنامه اجرا کردیم. روز بعد که داشتم به محل کارم می رفتم، همه مرا در خیابان تخت طاووس به همدیگر نشان می دادند و می گفتند: او همان کسی است که فلان آهنگ را اجرا کرد (باخنده). باورتان نمی شود، این آهنگ ره صد ساله را یک شبه، طی کرد.

از حضور خود در برنامه «گل ها» بگویید؟
یک کار بیشتر در برنامه گل ها اجرا نکردم. یادم هست با زنده یاد همایون خرم روزی نشستیم و آهنگی را برای برنامه گل ها در رادیو ملی ایران ضبط کردیم که نمی دادم، آیا این آهنگ پخش شد یا نه؟ در ضمن این را هم بگویم من بیشتر خواننده تلویزیون بودم و کمتر در رادیو کار می کردم.

کدام یک از کارهای خود را بیشتر می پسنیدید؟
حقیقت این است اثری که بیشتر روی مردم تاثیر گذاشته باشد، عکس العملش به هنرمند بر می گردد، مثلا همه مرا با ترانه «فردا تو می آیی» یا «دریا» می شناسند و در اکثر برنامه ها این دو کار را از من درخواست می کنند. به قول معروف وقتی شما از جهانبخش پازوکی می پرسید، کدام آهنگ را بیشتر دوست دارید؟ می گوید: همه آهنگ هایم مثل بچه های آدم هست. این موضوع برای، منم همین طور است. برای من شعر مهم تر از آهنگ هست، چون شعر محتوای بیشتری دارد و تاثیری بیشتری می گذارد به همین دلیل اگر شعری را دوست نداشته باشم، نمی خوانم.
همه کارهایی را که اجرا کرده ام دوست دارم و شاید چند آهنگ را از روی اجبار خواندم. حدود 135 آهنگ خواندم و حداقل 130 آهنگ را کاملا دوست داشتم و اجرا کردم. آن 5 آهنگ باقی مانده را شاید از روی اجبار و اصرار خواندم.

از ماجرای تجلیل از شما، گلپا، ستار، مهستی و محمد حیدری در مجارستان برای ما بگویید؟
یک شب خوب، عالی و سنگینی بود و خیلی از دوستان در این مراسم شرکت کردند و به من هم تندیس شیر بالدار اهدا کردند. این برنامه از طرف جمعی از هنرمندن، مردم ایران و اهالی مجارستان در آن سالن اجرا شد. من در آن شب چند آهنگ اجرا کردم. این مراسم به گونه ای نبود که از تلویزیون و یا رادیو پخش بشود، چون بیشتر خصوصی بود. یادش بخیر وقتی آدم از طرف دوستانش تشویق می شود، بسیار نیرو می گیرد.

چه سالی ایران را ترک کردید؟
حدود یک سال و نیم قبل از انقلاب از ایران خارج شدم و در آن زمان با خیلی از هنرمندان همچون شجریان، گوگوش، عهدیه، مرضیه، پوران، انوشیروران روحانی و... به آمریکا آمدیم و قرار شد در چند شهر برنامه اجرا کنیم، هر کدام با گروه خودمان آمدیم. بلیط های ما در حدود 20 روزه بود و آقای زاهدی در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان، شهرهای مختلفی را برای اجرا برنامه های ما مشخص کرد. من در این مدت که آمریکا بودم، تحث تاثیر قوانین و آزادی میان مرد و زن قرار گرفتم.
سال بعد که دوباره به آمریکا آمدم و به دوستانم گفتم: می خواهم در اینجا سکونت داشته باشم و همچون زنده یاد ویگن، هر دفعه برای اجرا یک یا چند کنسرت به ایران بروم. قرار شد پایم را جای پای ویگن بذارم. بعد از مدتی که در آمریکا ساکن بودم، بعد از دو ماه بعضی از دوستان در ایران با من تماس گرفتد و گفتند: اینجا دارد اتفاقاتی می افتد. بلاخره دیگر نتوانستم به ایران بیایم و در اینجا ماندگار شدم.

آیا با هنرمندانی که در زمینه بازیگری یا موسیقی با نام فامیلی «عقیلی» هستند نسبتی دارید؟
نه، من با هیچ کدام از هنرمندانی که با فامیلی عقیلی هستند، هیچ نسبی ندارم.

آیا شما به غیر از خوانندگی شغل دیگری هم دارید؟
بله، وقتی به آمریکا آمدم به شغل «بساز بفروشی» وارد شدم، چون با دوستانم برای گیرین کارت مجبور شدیم، حداقل دو امریکایی را در کاری استخدام بکنیم که بتوانیم گیرین کارت بگیریم. اما امروزه دیگر بازنشسته شده ام.

این روزها را چگونه پشت سر می گذارید؟
من کتاب خوانی را بسیار دوست دارم، کتابخانه ای بسیار بزرگ هم دارم. وقتی کتاب می خوانم با دنیایی از ندانستنی ها آشنا می شوم. به نقاشی هم علاقه دارم و کمی هم سیاه قلم کار کرده ام و خیلی وقت است آن را کنار گذاشتم. خودم دوست دارم کار بکنم، مثلا صندلی بسازم و یا کارهای اینچنین انجام بدهم.

چه کار جدیدی این روزها در دست تهیه دارید؟
یک ترانه از جهانبخش پازوکی دارم که هنوز کلیپ برایش تهیه نکردم. در ضمن دیگر انتشار آلبوم و تهیه سی دی معنایی ندارد، چون کارها بر روی یوتیوب و سایت ها قرار می گیرد و هنرمند بسیار ضرر می کند.

در سال چند برنامه و کنسرت دارید؟
من در سال حدود 23 برنامه یا کنسرت اجرا می کنم.

هنگامی که نام زادگاهتان «اصفهان» می آید، یاد چه چیزی می افتید؟
بیشتر فوتبال هایی که بازی می کردم و زمین خوردن ها در زمین فوتبال را به یاد می آورم. من همیشه فوتبال کار می کردم و سال آخر کاپیتان تیم شده بودم. خیلی عاشق فوتبال بودم و همیشه پدر و مادرم می گفتند: فوتبال چه دارد؟ درست را بخوان. من می گفتم: کار یعنی کسی که فوتبال بازی می کنه (با خنده).

شما چند فرزند دارید؟
من یک پسر و یک دختر دارم.

آرزوی شما چیست؟
همه مردم سرزمینم سلامت و خوب باشند.

حرف پایانی شما برای خوانندگان مجله اینترنتی «قدیمی ها» چیست؟
حرف خاصی ندارم، فقط دوست دارم بگویم شما کار مهمی انجام می دهید، چون بسیاری از هنرمندانی که دیگر کار نمی کنند و یا دیگر در میان ما نیستند را بر سر زبان ها می آورید و آن ها را در نظر ها قرار می دهید و خاطرات آنها را زنده می کنید.
شما خاطرات رفته را برای ملتی دوباره زنده می کنید و امیدوارم موفق باشید.

هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی

ویگن، هوشمند عقیلی و گوگوش

بتی، عارف و هوشمند عقیلی

جمال وفایی و هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی و همسرش

احمد آزاد و هوشمند عقیلی

هوشمند عقیلی و هایده

۲ نظر:

ناشناس گفت...

مرسی از گروه قدیمی ها مصاحبه خوبی از ایشان ارائه دادید من عاشق آهنگ دریا و فردا تو می آیی هوشمند عقیلی هستم... ولی ایشان کمی کم کار هستند و فقط گاهی در برنامه آقای آزاد می آیندو دیگر موزیک ویدئو جدید کار نمی کنند در آخر باید گفت صدایی خیلی خوبی دارند سلامت باشند

mohsen گفت...

drood bar shoma.aaghaye aghili ahanghaye gharbi ra ham khoob mikanad.dar mosigiye irani ham bishtar tamayol be pop-sonati darad.