۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

سیمین بهبهانی: با ممیزی نمی شود کتابم را منتشر کنم، اما راه دیگری می یابم که حرفم را بزنم

شرق پارسی: بی شک سیمین بهبهانی یکی از بزرگترین و به نام ترین شاعر معاصر ایران است که در قید حیات است، بانوی شاعری که تنها تمرکزش را بر روی سرودن شعر نگذاشته است، رمان و داستان کوتاه نوشته و نقد ادبی کرده.

او در کنار فعالیت های ادبی همواره درعرصه اجتماعی نیز حضور جدی و مستمر داشته است و با مرور کوتاه خاطرات او و تاریخ چند دهه اخیرایران می توان همواره همراهی او را با مردم شاهد بود. بهبهانی همراهی اش را با مردمش را تنها معطوف به انعکاس زندگی اجتماعی و سیاسی مردم در شعرش نکرده و همواره تلاش کرده حضور جدیی در عرصه اجتماعی داشته باشد. حتی کهولت سن و از دست دادن بینایی اش مانعی برای این امر نشده است.
بدون اغراق باید گفت که ریشه های شعر سیمین بهبهانی را باید در زندگی اجتماعی ایرانیان جستجو کرد و او به خوبی توانسته برهه های مختلفی از تاریخ و زندگی مردم ایران را در شعرش منعکس کند؛ حتی در عاشقانه ترین غزل هایش. سیمین بهبهانی تاکنون جوایز متعددی ادبی را دریافت کرده؛ اما معتقد است مهم ترین جایزه ای که دریافت کرده از مردم کشورش است.
در کنار شعرهایش شاید یکی از بهترین کتاب هایی که می تواند سهم بسزایی در شناخت سیمین بهبهانی داشته باشد، کتاب «با مادرم همراه» زندگینامه خودنوشت سیمین بهبهانی است که درسال ۱۳۹۰ منتشر شد. کتابی که با سکوت خبری روبرو شد. بهبهانی دراین کتاب که درقالب نامه آن را نوشته به گونه ای بخشی از زندگی خود را با مخاطب خاص درمیان گذاشته است. مخاطب خاصی که می تواند هریک ازما باشد.
او ۲۸ تیرماه شمع ۸۷ سالگی اش را فوت کرد و به همین مناسبت دوستدارانش جشن تولد خصوصی برای این شاعر مردمی برپا کردند. جشن تولد او بهانه ای شد تا با او گفت و گویی داشته باشم؛ بی شک انتشار این گفت و گو و صراحت سیمین بهبهانی در بیان مطالب می تواند شائبه مبنی بر بیماری آلزایمر سیمین بهبهانی است را برطرف کند.

برای نوشتن کتاب خاطرات تان «با مادرم همراه» چرا ازسبک نامه نگاری پیروی کردید؟ آیا این نامه ها مخاطب خاص دارند؟
بدون تردید هر کتابی سبک نگارش خاص خودش را باید داشته باشد و این کتاب را من چون با گذشت زمان از وقایعی که پشت سرگذاشته بودم، نوشتم و می خواستم برای مخاطبم باور پذیرتر باشد از قالب نامه استفاده کردم. در واقع قالب نامه به جذابیت کتاب می افزاید وگرنه درحالت کلی شاید بشود گفت تنها چندنامه در کار بوده است.

با توجه به زبان و بیان شیوای شما در این کتاب؛ چرا به موضوعات و رویدادهای بیشتری نپرداختید و نامه ها را بسط ندادید؟
خیلی دوست داشتم که این کتاب را بسط بدهم و به موضوعات بیشتری بپردازم، اما مشکل چشمم این فرصت را از من دریغ می کرد.

آیا این روزها همچنان شعر می سرایید؟
بله. اما نسبت به گذشته خیلی کم کار شده ام و امسال تنها ۴ شعر سروده ام.

چرا این روزها کمتر شعر می گویید؟
یکی از مهم ترین چیزهایی که یک شاعر برای شعر گفتن نیاز دارد دیدن است و من سال هاست که از این نعمت محروم هستم و در این حالت من چگونه می توانم شعر بگویم و تنها باید به تصاویری که در ذهنم نقش بسته اکتفا کنم.

با توجه به این که در سال های اخیر مجموعه شعر جدیدی از شما منتشر نشده است، آیا قصد ندارید مجموعه شعر جدیدی منتشر کنید؟
اتفاقا شعرهایی که در چند سال اخیر سروده ام به اندازه یک مجموعه شعر شده، اما هنوز این مجموعه را برای چاپ آماده نکرده ام و به ناشر نسپرده ام، اما ناشراین کتاب هم انتشارات نگاه خواهد بود.

با گذشت ۷ دهه از شاعری تان این روزها در ۸۷ سالگی پیرامون چه موضوعاتی شعر می سرایید؟
موضوع بیشتر شعرهای من در همه احوال پیرامون موضوعات اجتماعی و اتفاقاتی که کشورم با آن روبرو بوده، است. با این که من غزل عاشقانه نیز سروده ام، اما در عاشقانه ترین شعرها نیزهمواره به مسائل اجتماعی توجه داشته و دارم. وطن ام و روح وطن پرستی همواره یکی ازمهم ترین موضوعات شعرمن بوده وهست و من روی این جنبه شعرم بیش از هر چیزی کار کرده ام. البته در شعرم همواره رگه هایی از طنز و شوخی نیز به چشم می خورد. شعرهای اخیرم نیز پیرامون این موضوعات است.

در سرودن شعر چرا هیچ گاه به سمت پیچیده نویسی در شعر نرفته اید؟
من برای مردم می نویسم و نمی خواهم مخاطب شعرم را تنها یک گروه خاص تشکیل بدهند از این رو بهترین شیوه بیانی را در ساده نویسی یافتم و در شعر و نثر همواره سعی کردم که از زبان پاکیزه ای استفاده کنم و سخن ام را پیچیده نکنم.

با مطالعه کتاب «با مادرم همراه» مخاطب با این که تنها با بخش کوچکی از مشکلاتی که شما پشت سر گذاشتید رو به رو می شود به نظر خودتان اگر در زندگی تان این قدر درگیر مشکلات اجتماعی و سیاسی عصر خودتان نبودید باز هم شعرتان این قدر رگه های اجتماعی به خود می گرفت؟
واقعا من تاکنون به این موضوع فکر نکرده بودم و نمی توانم به این پرسش درست پاسخ بدهم، اما به نظرم اگر در این مقطع تاریخی زندگی نکرده بودم و این همه اتفاقات در زندگی ام رخ نداده بود، شعرم این قدر وجه اجتماعی به خود پیدا نمی کرد. من همیشه خودم را جزئی از اجتماع قلمداد کرده ام و سعی کردم درد اجتماع ام را درشعرم بیان کنم و به جای مردم کشورم در شعر سخن بگویم و اتفاقا جواب های آن ها را نیز از دل خودم بگیرم و آن را نیز در شعرم بیان کنم.

نخستین بار در چند سالگی شعر گفتید؟
من اولین بار در ۱۴ سالگی پس از مرگ برادر کوچکم «عادل پور» که در ۷ سالگی بر اثر بیماری درگذشت شعری سرودم. پدرم مرگ او را ناشی از بی توجه ای پزشک معالجش «کشاورز» می دانست. مادرم هم در سوگ او اشک می ریخت و شعر می سرود. هنوز ابیاتی از این شعر را در خاطر دارم. ای کودک هفت ساله، ای عادل پور/ کز خبط کشاورز شدی زنده به گور/ برخیز و ببین که از غمت گشته چنین/ عادل غمگین و فخر عادل رنجور.

با توجه به این که مادرتان شاعر بود و انجمن شعری هم در خانه تان برپا می شد آیا اشعارتان را در جلسات ادبی می خواندید؟
نه! من پس از شعری که برای مرگ برادرم سرودم شعری نگفتم تا این که دوباره در ۱۶ سالگی به سرودن شعر روی آوردم، اما من شعرهایم را پنهان می کردم و حتی مادرم هم اتفاقی وقتی یک روز یکی از شعرهایم را زیر فرش پیدا کرد از شعر گفتن ام باخبر شد و ازمن پرسید سیمین شعر می گویی؟ من هم گفتم بله. همان موقع برایم آرزوی موفقیت کرد و از همان زمان کم کم سرودن شعر را آشکار کردم و گه گاه در جلسات ادبی مادرم شعر می خواندم.

با وجود این که شما مادرتان شاعر بود؛ چرا شعرهایتان را پنهان می کردید؟
من بچه بودم و از این که دیگران باخبر شوند، شعر می گویم خجالت می کشیدم؛ اما کم کم خجالت رنگ باخت و آن قدرپایم را به سختی بر زمین کوبیدم و به شعرم ایمان داشتم که توانستم خودم را به عنوان شاعر تثبیت کنم.

در جریان شاعری تان چه مسائلی بیش از گذشته شما را به سمت شاعری سوق داد؟
من به شکل جدی پس از لمس وقایع جنگ جهانی دوم به سرودن شعر روی آوردم و درشعرم سعی کردم که فجایع و مشکلاتی که برای مردم کشورم پیش آمده است را بیان کنم و پس ازآن سایر موضوعاتی که مردم سرزمین ام با آن روبرو بودند را در شعرم انعکاس دادم. مردم کشورم همواره راهگشای شعرم بوده اند و به من یاد داده اند. شاید یکی از رازهای موفقیت من در شاعری این بود که هیچ وقت تنها خودم و دغدغه های خودم را در شعرم انعکاس نداده ام.


سیمین بهبهانی

شما با نگاهی که همواره به مردم در شعرتان دارید چقدرمردم توانسته اند جواب شعر شما را بدهند؟
واقعا شما نمی دانید که مردم چقدر دست من را در طول زندگی ام گرفته اند محبت کرده اند. وقتی به یاد می آورم اشک من در می آید. واقعا مردم با لطف هایی که به من کرده اند به شکل های مختلف من را ستایش کرده اند و بهترین جوایز را به من داده اند. شاید باور نکنید من بهترین جایزه ها را از مردم کشور در خیابان گرفته ام. برای همین هرگز خودم را منفک از مردمم حس نکرده ام. من در زندگی ۸ جایزه مهم بین المللی گرفته ام که واقعا جوایزی که از مردم گرفته ام با این جوایز برابری می کند.

نخستین جایزه ای که شما در شعر دریافت کردید جایزه ای بود که از سوی نیما یوشیج در اوائل دهه ۳۰ به شما اهدا شد این جایزه چقدر در ترغیب شما به شاعری سهیم بود؟
این جایزه من را تشویق و ترغیب کرد به شاعری کردن و دریافت این جایزه واقعا درسرنوشت شاعری من نقش داشت.

با توجه به این که همواره شعر فارسی را دنبال کرده اید به نظرتان وضیعت شعر معاصر فارسی چگونه است؟
به نظرمن شعر معاصر ایران مسیر خوبی را پیش گرفته است و من آینده شعر فارسی را بسیار خوب می بینم. شعری که همه صداها را می توان در آن شنید و تنها مختص به یک جریان شعری خاص نیست.

در دوران شاعری تان کدام شاعر بیش از دیگران بر روی شعر شما تاثیر گذاشته است؟
من در زندگی ام این شانس را داشته ام که شاعران کلاسیک را در نوجوانی و جوانی مطالعه کنم و ارتباط ام را اما با شعر معاصر حفظ کنم از این رو همواره روند شعر را دنبال کرده ام، اما هرگز تلاش نکرده ام که متاثر از شاعر و یا جریان شاعری باشم اما با این همه من در میان شاعران کلاسیک شعر حافظ و سعدی را دوست دارم. چون این دو شاعر بیش از هر شاعری زندگی ایرانیان را دست مایه شعر خود داده اند و شعر سعدی نمود واقعی زندگی است.

با توجه به این که شما بر خلاف شاعران جوان برای چاپ نخستین کتابتان دچار مشکل نشدید با گذشت زمان هم همین رویه ادامه پیدا کرد؟
من هیچ گاه برای همکاری با ناشری دچار مشکل نشدم و در این چند دهه تنها با چند ناشر کار کرده ام. این روزها هم هیچ مشکلی برای همکاری با ناشران ندارم مشکل اصلی جایی دیگری است و آن مشکل ممیزی کتاب است که این ممیزی راه انتشار را برای مولفان دشوار می کند.

ممیزی شما را با چه دشواری هایی روبرو کرده است؟
ممیزی شرایطی را فراهم می کند که نتوانم کتابم را منتشر کنم اما من آدم جستجوگری هستم و اگر نتوانم کتابم را منتشر کنم راه دیگری می یابم که حرفم را بزنم مثلا جایی سخنرانی می کنم و حرف ام را در قالب یک مصاحبه بیان می کنم. یک شاعر وقتی حرف داشته باشد باید بتواند راه خودش را پیدا کند.

به نظر شما شعر سپید و نیمایی در کنار قوالب کلاسیک چقدر توانسته اند، جای خودشان را باز کنند؟
به نظرم شعر نیمایی و شعر سپید دو ضرورت تاریخی بودند که باید در ادبیات ما شکل می گرفت و خوشحالم که این دو جریان شعری به خوبی توانسته اند راه خود را ادبیات ما باز کنند و جامعه هم به خوبی توانسته است به این دو جریان ادبی پاسخ مثبت بدهد و زیبایی ادبیات دراین است که فرم ها ی مختلفی برای بیان داشته باشد.

با توجه به این که در سایر کشورها شاعران و نویسندگان به نام شان بنیادی تاسیس شده تا حیات فرهنگی شان ادامه پیدا کند، آیا شما قصد ندارید چنین بنیادی برایتان راه اندازی شود؟
من از هر حرکتی برای شعر استقبال می کنم؛ اما دوست دارم اگر روزی بنیادی راه اندازی شد به نام شعر باشد و صرفا به نام من نباشد و جایزه ای برای شاعران جوان اختصاص داده شود تا کتاب های شعرشان را بهتر بتواند منتشر کنند. امیدوارم روزی درکشورما بنیادهای شعر متعددی باشد که این بنیادها برای برداشتن ممیزی فعالیت کنند و شاعران و نویسندگان بدون دغدغه کتاب هایشان را به دست نشر بسپارند.

با توجه به این که شما یکی از اعضای فعال کانون نویسندگان ایران درچند دهه اخیر بوده اید، این روزها با کانون چگونه همکاری می کنید؟
به دلیل بیماری مدت هاست که با کانون نویسندگان ایران همکاری نکرده ام اما امیدوارم وضیعت ام بهبود پیدا کند و بزودی بتوانم همچنان با کانون همکاری داشته باشم.

با وجود این که پدر و مادرتان روزنامه نگاربودند چرا شما هیچ گاه این شغل را انتخاب نکردید؟
من هیچ وقت به این فکرنکردم که روزنامه نگار بشوم؛ شاید دلیلش این باشد که رنج ها و سختی های این شغل را همواره در زندگی ام تجربه کرده ام و اثرات سوء این شغل همواره در زندگی خانوادگی من مشهود بوده، اما این موضوع دلیل نشده است که با روزنامه انس و الفتی نداشته باشم. من همواره از مخاطبان جدی مطبوعات بوده ام و از این کتاب مقالات و مطالب روزنامه ها و نشریات را دنبال کنم لذت برده ام. اما هرگز خودم نخواستم که روزنامه نگار باشم اما به عنوان مسئول صفحه شعر با مطبوعات همکاری کرده ام. این روزها هم با وجود مشکلی که برای چشمم پیش آمد همواره اخبار مطبوعات را دنبال می کنم.

با توجه به این که شما دستگاه های موسیقی را به خوبی می شناسید و مدتی هم ویلون کار کردید چرا موسیقی را به شکل جدی دنبال نکردید؟
من در نوجوانی ویلون و پیانو را فرا گرفتم و تمام دستگاه های موسیقی را می شناسم؛ اما واقعا هیچ وقت فرصتی نشد که موسیقی را به شکل جدی دنبال کنم، البته مادرم هم من را برای ادامه موسیقی تشویق نکرد. او مهارت خاصی درنواختن ویلون داشت و وقتی من شعر گفتن را آغاز کردم مادرم به من گفت دوتا هنر را نمی توانی با هم ادامه بدهی هرکدام را بیشتر دوست داری آن را ادامه بده و این گونه شد که من شاعری را برگزیدم.

بزرگ ترین آرزویتان در ۸۷ سالگی چیست؟
واقعا آرزوی خاصی ندارم و امیدوارم تا زمانی که همچنان می توانم بخشی از کارهایم را خودم انجام بدهم زنده بمانم و درسرای باقی نیز جایگاه خوبی داشته باشم.

هیچ نظری موجود نیست: