قدیمی ها - پرهام شریعتی: مریم دختری بود از خانواده ای با شرایط مالی زیر
صفر که به اجبار با شوهرش ازدواج کرد و ثمره ی زندگی آنها چند بچه و آخر جدایی...
قضیه اسید پاشی بر روی صورت داریوش از این قرار
بود: مریم زنی بود که در سیستان و بلوچستان زندگی می کرد و داریوش را نمی شناخت و تنها
بود. روزی یکی از اقوامش وقتی از تهران بر می گشت، نوار کاستی برای او برد که آن نوار
داریوش بود.
از مدتی که مریم نوار را گوش کرد شیفته و عاشق
صدایی شد که می خواند «بوی گندوم مال من، هر چی که دارم ماله تو، یه وجب خاک ماله من،
هرچی می کارم ماله تو» و با این آهنگ گریه می کرد و دنبال خواننده این آهنگ و این صدا
گشت و متوجه شد این صدا برای شخصی نیست جز داریوش. به تهران آمد و دنبال داریوش گشت.
به کابارها می رفت تا داریوش را پیدا کند تا روزی به مریم گفتند داریوش در یکی از کاباره
ها برنامه دارد و مریم برای آن شب دسته گل یاسی گرفت و به آنجا رفت و داریوش را در
حال اجرای برنامه دید. وقتی برنامه داریوش تمام شد رفت پشت سن و با چشمی پر از اشک
به داریوش سلام گفت و دسته گل یاس را به او داد. و از آنجا با داریوش رابطه پیدا کرد
تا اینکه پس از مدت ها از داریوش خواست که با او ازدواج کند. اما مریم هم شوهر داشت
هم بچه که داریوش به این علت مخالفت کرد و گفت من نمی خواهم به شوهرت خیانت کنم، مریم
که منظور داریوش را بد متوجه شده بود و خیال کرد داریوش می گوید: برو از شوهرت طلاق
بگیر و بچه هات را به شوهرت بده، بعد با تو ازدواج می کنم.
مریم این کارها را کرد و بعد از مدتی برگشت به
داریوش گفت: کاری که خواستی کردم و حالا با من ازدواج کن که داریوش از این کار مریم
عصبی شده و قبول نمی کند و می گوید من هیچوقت نگفتم که از شوهرت طلاق بگیر. من اصلا
قصد ازدواج با تو را نداشتم و مریم هم تصمیم انتقام از داریوش را گرفت و در پارک خرم
«ارم امروز» که داریوش در حال اجرای برنامه بود، مریم تغییر چهره داده و وارد سالن
شد و لیوانی هم به دست داشت که در آن اسید بود و منتظر فرصتی بود که به روی داریوش
بپاشد. داریوش دو تا آهنگ خواند و آهنگ سومی آهنگ «نفرین نامه» بود که شروع به خواندن
کرد و مریم در همان لحظه به روی صحنه دوید و لیوان را به طرف داریوش پرتاب کرد و داریوش
که هیشه با چشمان بسته می خواند فقط احساس سوختگی کرد و فریاد زد آب، که داریوش را
به پشت سالن بردند و بعد به بیمارستان. اما به گفته داریوش خوشبختانه در آن روز کت
پوشیده بود و به علت همین سوختگی کمتر شد.
۱ نظر:
سلام البته داستان خانم مریم و داریوش به این شکلی که منتشر شد نیست ,کل داستان در کتاب من و فرح پهلوی 3 جلدی جلد اول بقلم اسکندر دلدم شرح داده شده که خیلی مفصل و جالبه که شرحش در اینجا نمیگنجه.
ارسال یک نظر