هاشم سبوکی در صفحه فیس بوکش نوشت: ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ بودند٬ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ بودند. شادروان آغاسی یکی از آنان بود. قولش
قول بود و دست دادنش تعهد و امضاء.
روزی دوستی
صاحب یک کافه که آغاسی قبل از معروف شدنش در شیراز آنجا آواز میخواند، ورشکست کرد به
من گفت بیا همراه من بریم تهران شاید آغاسی (که در آن زمان در اوج شهرت ومحبوبیت بود)
کمکم کند نجات پیدا کنم درغیر این صورت باید بروم زندان، گفتم چرا خودت نمیری گفت روم
نمیشه زمانی که در کافه من بود باهاش بد کردم خجالت میکشم. من و دوستم به تهران رفتیم
و با آغاسی ملاقات کردیم، جریان را برایش شرح داد آغاسی گفت برو تبلیغات برای یک شب
کنسرت را شروع کن من با خرج خودم همان شب میام شیراز مجانی اجرا میکنم و برمیگردم،
با پول فروش یلیط کنسرت گرفتاری هایت را حل کن. همبنطور هم شد. یادش گرامی.
۲ نظر:
روحه شاد من رو ياد زنده ياد پدرم ميندازه هم خواننده مورد علاقه پدرم بود و هم إز نظر تيپ و قيافه شبيه ايشون بود .
روحه شاد
ارسال یک نظر