دویچه وله - زهرا
باقری شاد: رضا علامه زاده را برخی وجدان بیدار فیلمسازی مستند ایران در تبعید می دانند.
مستندهایی مانند «جنایت مقدس» و «تابوی ایرانی» ساخته این فیلمساز تبعیدی گواهی بر
این واقعیت اند.
رضا علامه زاده
همچنین در زمینه فیلم داستانی، آثار شناخته شده ای همچون «میهمانان هتل آستوریا» آفریده
که هنوز بسیاری از دوستداران سینما این آثار را از برجسته ترین فیلم های سینمای در
تبعید ایران می دانند. اما علامه زاده فیلمساز و نویسنده، فقط برای مخاطبان ایرانی
نمی نویسد و فیلم نمی سازد. او به گفته خودش تاکنون برای تلویزیون هلند ده ها فیلم
مستند با سوژه هایی که مخاطب جهانی را در نظر دارد، ساخته است.
علامه زاده این
روزها مشغول ساخت فیلم مستند دیگری است که به توضیح و تشریح وضعیت هنرمندان ایرانی
در شرایط انقلاب بهمن ۵۷ می پردازد. او تلاش می کند در این فیلم موقعیت هنرمندان ایرانی
و نظراتشان را در بحبوحه انقلاب به نسل جوان امروز که آن موقع یا به دنیا نیامده بودند
یا کودک بودند توضیح بدهد.
مدتی است در عرصه
فعالیت های سینمایی، روی کارهای مستند متمرکز شده اید. چطور شد که از فیلم داستانی،
به فیلم های مستند روی آوردید؟
البته حدوداً
همینطور است اما اینطور هم نبوده که من در فیلمسازی از فیلم داستانی به مستند رسیده
باشم. من وقتی هنوز دانشجو بودم فیلمسازی عملی ام را شروع کرده بودم و چندین فیلم ساختم.
خیلی از آنها فیلم های داستانی کوتاه بودند و خیلی ها مستند کوتاه. یعنی همزمان هم
مستند ساختم و هم داستانی. اما در مجموع، ذهنم بیشتر به مسائل واقعی دور و برم معطوف
بوده است. چه زمانی که فیلم می ساختم و چه وقتی رمان می نوشتم، واقعیت های دور و برم
نقش تعیین کننده داشتند در خلق اثر. این واقعیت ها گاهی شکل داستانی به خودشان گرفته
اند و گاهی با توجه به امکانات و شرایط موجود، به صورت مستند آنها را ساخته ام.
در این میان آیا
امکانات مالی نقش نداشته در جهت گیری شما؟
ساختن فیلم مستند
به امکانات مالی و جانبی کمتری نیاز دارد. من اگر بگویم چند فیلم مستند بلند که ساخته
ام که بودجه همه آنها به اندازه یک فیلم بلند داستانی که خودم ساخته ام نبوده است باور
می کنید؟ چون در فیلم مستند به هنرپیشه و به خیلی چیزها که در فیلم داستانی نیاز هست
احتیاج نداریم. مسأله امکانات مالی آن قدر مهم است که من بارها وادار شدم خیلی از کارهای
داستانی ام را کنار بگذارم. حتی فیلمنامه را نوشته بودم اما کار ساختن فیلم را کنار
گذاشتم.
نمایش «مصدق»
در واقع قرار بود یک فیلم باشد. من فیلمنامه اش را نوشته بودم، کلی هم برای تأمین بودجه
اش تلاش کرده بودم. هم با برخی نهادهای هلندی و هم با ایرانیانی که امکان مالی داشتند
صحبت هایی کرده بودم و در مرحله ای حتی تقربباً مطمئن بودم که فیلم ساخته می شود. تمام
کارهایم را کنار گذاشتم که فیلم مصدق را بسازم اما در عمل، بودجه به اندازه یک پنجم
مورد نیاز هم به دست ما نرسید. کار سنگینی بود و من در میانه راه متوجه شدم که نمی
توانم آن را بسازم. کسانی که این تئاتر را دیده اند، می دانند که من در تئاتر از قسمت
هایی از فیلم استفاده کردم. این قسمت ها برمی گردد به مرحله ای که داشتم درباره فیلم
تحقیق می کردم. من رفته بودم، گشته بودم، کارهای تحقیقی کرده بودم؛ با این همه نتوانستم
فیلم را بسازم، چون بودجه تأمین نشد. این یک نمونه خیلی روشن از یک کار سینمایی است
که تبدیل شد به تئاتر. من چهار طرح سینمایی دیگر هم به صورت فیلمنامه کامل داشتم که
امکان ساختن آنها فراهم نشد. خب این برمی گردد به شرایط مالی ما در خارج از کشور.
سینمای ایران
در دهه اخیر چهره های شاخص و درخشانی داشته که در سطح جهانی مطرح هستند. اما انگار
وقتی به خارج از کشور می آیند دیگر آن کارهای قوی را از آنها نمی بینیم. علت چیست؟
آیا همین مشکلات مالی که به آن اشاره کردید در این مورد هم نقش دارد؟
در این موردی
که شما اشاره کردید مسأله مالی بی اهمیت است. چون اتفاقاً بودجه های کلان هستند که
این افراد را به خارج از کشور می کشانند. در اصل آنها برای فرار از سانسور و مشکلاتی
از این دست نیست که از ایران به خارج می آیند تا فیلم بسازند بلکه پیش از آمدن به آنها
وعده تأمین امکانات مالی داده شده است. شما به نکته بسیار ظریفی اشاره کردید؛ من بارها
به این فکر کرده ام که چطور می شود یک فیلمساز در ایران فیلم های بسیار زیبایی می سازد
و مورد تأیید محافل بین المللی سینمایی هم قرار می گیرد، اما در خارج از کشور نمی تواند
آن کارهای درخشان را بسازد. این مواردی که اتفاق افتاده هیچ کدام به بودجه ارتباط نداشته
اند؛ درست بر عکس شرایط ما که مجبور شدیم بیاییم و سال ها طول کشید تا امکانات فراهم
کنیم برای کار. اما دلیل اینکه این فیلمسازان مورد اشاره شما نمی توانند آنطور که باید
در خارج از کشور هم فیلم های درخشان بسازند این است که فضای جدید برایشان غریبه است.
زمان می خواهد تا کار کردن در این فضا را یاد بگیرند. یعنی فیلمسازی فقط به امکانات
بستگی ندارد.
یک فیلمساز بدون
اینکه مسائل جامعه دور و برش را بشناسد و کار با عوامل خارجی را تجربه کرده باشد نمی
تواند آن طور که در ایران فیلم می ساخته به فعالیت مشغول باشد. وضعیت فیلمسازی که تازه
به خارج از کشور می آید و فقط امکانات مالی برایش فراهم است با وضعیت فیلمسازانی مثل
من که کشور را به اجبار ترک کرده بودیم خیلی فرق دارد. این فیلمسازان حتی اگر در خارج
از کشور موفق هم نشوند به ایران برمی گردند.
بیشتر فیلم های
ایرانی که در دهه نخست تبعید ساخته شد، به زندگی پناهندگان ایرانی یا پیگردهای جمهوری
اسلامی علیه مخالفان در تبعید می پرداختند. از نمونه های موفق هم می توان به «رها»
از فرخ مجیدی یا «میهمانان هتل آستوریا» ساخته شما اشاره کرد. اما این مضامین در این
دوره کمرنگ تر شده اند. به گمان شما امروزه چه سوژه هایی در فیلمسازی در تبعید با اقبال
مخاطب روبرو می شوند؟
اول کمی مسأله
سینمای در تبعید را روشن کنیم. خود من هم اول تلاش کردم قدم هایی بردارم برای ایجاد
انسجامی بین فعالان سینمای در تبعید. اما در محیط ایرانی همچنان که تشکیلات سیاسی را
جهات سیاسی به نابودی کشاندند و به تجزیه های دم به دم و بحث های بی نتیجه منجر شدند،
درباره تشکل های ظاهراً غیر سیاسی و مثلاً صنفی هم این اتفاق افتاد و حتی این تشکل
ها هم عملاً از نفوذ جهت گیری های سیاسی رها نبودند. این مشکلاتی که برای تشکل های
سیاسی رخ داد برای انجمن ها و نهادهای دیگر هم اتفاق افتاد. تمام کانون ها با این اختلافات
و تجزیه ها و گروه بندی ها مواجه شدند. بنابراین الان دیگر یک سینمای در تبعید جهت
دار وجود ندارد که بتوانیم به صورت کلی درباره اش حرف بزنیم. الان بیشتر این سینما
مرهون تلاش های افرادی است که به صورت فردی کارهای پراکنده می کنند.
بنابراین شما
نمی توانید در حال حاضر یک تصویر منسجم از سینمای ایران در تبعید ارائه بدهید؟
تلاش های فردی
یک چیز است و اینکه این تلاش ها را جمع ببندیم یک چیز دیگر. دوره تبعید بیش از آن طولانی
شد که یک شیوه کار منسجم بین سینماگران ایرانی جا بیفتد. الان آدم های سینمایی بیشتر
دنبال موقعیت های بهتر و راحت تر هستند و من سیاست هایی را که قبلاً در کارهای هنری
دنبال می کردند در روش کاری آنها نمی بینم. البته یکی از مشکلات ما در این زمینه مخاطب
است. مخاطب ما عملاً حمایت چندانی از آن سیاست ها و ارزش ها نمی کند و نوعی از ابتذال
که در هنری به نام هنر لس آنجلسی محبوب بود حالا حتی هنرمندان صاحب نام ما را هم به
سمت خود می کشاند. آنها دیگر نگران نیستند که به این نوع ابتذال در هنر نزدیک بشوند،
و زیاد هم تلاش نمی کنند خودشان را از آن دور نگه دارند. البته هنوز درباره ایران و
مسائلش حرف می زنند، اما اصراری ندارند از آن ابتذال دوری کنند.
چرا طولانی شدن
دوران تبعید به جای اینکه یک شیوه کار منسجم برای سینماگران تبعیدی فراهم کند آنها
را به سمت پراکنده کاری سوق داد؟
خب این طولانی
شدن که دیگر دست خود ما نبود. ما بیش از سه دهه است که اینجا هستیم. وقتی این دوره
طولانی شد ما آن حالت زندگی در شرایط موقتی را از دست دادیم و تازه فهمیدیم که دیگر
نمی توانیم به ایران برگردیم. از سوی دیگر سن افراد بالا رفت. بچه های هم نسل من که
چند ماه دیگه هفتاد ساله می شوند و بیشتر کارهای هنری در تبعید را هم آنها انجام داده
اند، شاید خسته شده باشند از این نحوه زندگی و کار. می بینیم که شکل کارهایشان دیگر
آن شکلی نیست که خودشان می خواستند و برایشان مهم بود. حالا دیگر جامعه ایرانی خارج
از کشور معیارهای خودش را دارد، تفریح خودش را دارد، هنر خاص خودش را می خواهد. بنابراین
هنرمندان می خواهند معیارهای خاص خودشان را داشته باشند. هنرمندانی بودند که هر کاری
را نمی پذیرفتند انجام بدهند، اما حالا فکر می کنند دیگر فرصت ندارند و خیلی راحت تر
از قبل ارزش ها و معیارهایی را که داشتند کنار می گذارند. بنابراین مجموعه این موارد
باعث می شود گاه ضربه هایی به کار خودشان وارد کنند.
اینکه برخی از
فیلمسازان به طور خاص و هنرمندان به طور عام بعد از یک دوره کار در تبعید، سراغ خلق
کارهایی می روند که مخاطب نه فقط ایرانی بلکه حتی مخاطب غربی داشته باشد، آیا می تواند
نوعی راهکار برای فرار از ابتذالی باشد که شما به آن اشاره کردید؟
من با این نکته
که گفتید بسیار موافقم. چندین فیلم برای تلویزیون هلند ساخته ام که البته برای جامعه
ایرانی کمتر شناخته شده اند. شاید بیش از ده فیلم برای تلویزیون هلند ساخته ام با موضوعات
اجتماعی برای جامعه غیر ایرانی. ایده ال یک هنرمند این است که برای جامعه جهانی حرف
بزند و من هم با این مسأله مشکلی ندارم. چرا که نه؟ اگر کسی این توانایی را دارد، قدرت
ارتباط گیری با جمع وسیع تری را دارد باید حتماً آن را به کار بگیرد. من هم موافقم
که این کار می تواند هنرمند را از ابتذال دور کند. اتفاقاً یکی از راه هایی که هنرمند
می تواند به جای «کار نکردن» و «ابتذال» برگزیند این است که مخاطب وسیع تری را برای
کار هنری خودش تعریف کند.
شما در مستند
تازه ای که در دست تهیه دارید کدام گروه را مخاطب قرار داده اید؟
همانطور که می
دانیم مخاطب را سوژه ای که به آن می پردازیم تعیین می کند. بنابراین مخاطب دائمی نیست
و به سوژه بستگی دارد. مثلاً در «تابوی ایرانی» من مخاطبم به روشنی «ایرانیان غیر بهایی»
بودند. اما در فیلمی که حالا در دست ساخت دارم مخاطب من جوانان هستند. می خواهم در
این فیلم موقعیت هنرمندان ایرانی و موضع گیری شان را در جریان انقلاب به نسل جوان امروز
که آن موقع یا به دنیا نیامده بودند یا کودک بودند توضیح بدهم. نسل جوان، قشر هنرمند
و روشنفکر دوره انقلاب را یکی از مسئولان این وضعیت فعلی می داند. می خواهم توضیح بدهم
که چه اتفاقی افتاد که هنرمندان آن مواضع را در شرایط انقلاب گرفتند.
یکی از پژوهشگران
در مقاله ای درباره ادبیات تبعید با عنوان «آشیانه نو و افق های تبعید» از هنر و ادبیات
پساتبعید سخن می گوید. او به تولید آثار هنری اشاره می کند که جنبه فرامکانی و فرازمانی
دارند و ضرورتاً رد پای تبعید در آنها نمودار نیست. آثار شما در عرصه سینما آیا این
انتظار را برآورده می کنند؟
بیشتر کارهایی
که من توانستم انجام بدهم مستند بوده اند. اما اگر این امکان بود که برخی از فیلم های
داستانی ام را می ساختم فکر می کنم می توانستیم آنها را در حوزه پساتبعید بررسی کنیم.
البته به گمانم در ادبیات داستانی با همین رویکرد کار می کنم اما در کار مستند به گمانم
وارد این عرصه نخواهم شد. در واقع در عرصه داستان نویسی و فیلم های داستانی برای من
شانس بیشتری وجود دارد که از ادبیات تبعید عبور کنم و سبک و سوژه های کارم به گونه
ای باشند که یک قدم فراتر از تبعید بروم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر