قدیمی
ها - پرهام شریعتی: زنده یاد مهین طالقانی
در اسفندماه سال 1308 در منیریه تهران پا به صحنه هستی نهاد.
پدرش حسن
عباس طالقانی که فردی مذهبی بود، در محله سرچشمه تهران صاحب مغازه برنج فروشی بود
و مادرش ملوک رضی از خانواده ای هنردوست بود. بانو روحبخش، خواهر ملوک رضی و خاله
مهین، از خوانندگانی بود که با ارکستر مرحوم ابوالحسن صبا همکاری داشت.
او تحصیلات
ابتدایی را در مدرسه الوند می گذراند که مجذوب موسیقی شد و با اشتیاق در نمایش های
مدرسه که در مراسم آخر سال تحصیلی اجرا می شد شرکت می کرد. او خود در مورد این
دوره از زندگی اش می گوید: با لذت فراوان مسئولیت هایی را که بر عهده ام گذاشته می
شد، با دقت و وسواس، به پایان می رساندم.
همان طور که
انتظار می رفت، بانو روحبخش با ایجاد زمینه ها و شرایط مناسب، باعث شد تا او
بتواند استعداد، توانایی و علاقه خود را بروز دهد. مهین طالقانی رشد کرد و بالید و
دوره دبیرستان را در دبیرستان نوباوگان آغاز کرد. در یکی از شبهای پانزده سالگی،
به دیدن اجرای نمایشی در تالار فرهنگ رفت. نمایشی که بانو روحبخش نیز در آن نقشی
بر عهده داشت؛ از قضای روزگار در همان شب، مصطفی اسکویی - بیست و دو ساله - هم به
تالار فرهنگ آمد و با وساطت مرحوم خطیبی و مرحوم اکبر مشکین، مهین را از پدرش
خواستگاری کرد؛ پدر که با این ازدواج مخالف و قویاً بر رأی خود پابرجا بود که: «من
عروس به مطرب نمی دهم» اما سرانجام پدر در مقابل رفت و آمدهای مادر، و عمه مصطفی
اسکویی، تسلیم شد. بانو مهین طالقانی در سال 1324 در مراسمی که در منزل پدری اش و
با حضور جمعی از دوستان، اقوام و هنرمندان برگزار شد به عقد مصطفی اسکویی درآمد.
او خود در این باره گفته است:
بعدها دانستم
که این خواستگاری و وصلت با برنامه ریزی صورت گرفته است. مصطفی با گروهی - که چه
از لحاظ هنری و چه از نظر سیاسی با هم همکاری می کردند - عازم آبادان بودند و برای
اینکه در اجرای برنامه ها و عبور و مرورشان با مشکلی مواجه نشوند، نیاز به حضور یک
زن داشته اند.
به این
ترتیب، مسیر زندگی او تغییر کرد. اولین حضور او به عنوان بازیگر به زمانی مربوط می
شود که با مصطفی اسکویی و گروه تئاتر سیّار هنرپیشگان ایران به شهرستان های مختلف
سفر کرد. در همین دوران بود که او نام خانوادگی همسرش را برگزید و بدین ترتیب نام
مهین اسکویی را انتخاب و جاودانه کرد. در سال های 1324 و 1325 مهین اسکویی با
همسرش در تئاتر فرهنگ نزد مرحوم عبدالحسین نوشین به شاگردی و همکاری پرداخت. مرحوم
نوشین، نام سهیلا را برای مهین برگزید و او تا زمانی که با گروه نوشین در تئاتر
فرهنگ همکاری داشت، نام سهیلا را حفظ کرد. در این دوره کاری، او بازی درخشانی در
اجرای نمایشنامه روسپی بزرگوار اثر ژان پل سارتر ارائه داد و تمام نگاه ها را به
سوی خود جلب کرد. اجرای بعدی گروه، نمایشنامه ای ایتالیایی به نام سه دزد بود که
چهره متفاوتی از یک زن بازیگر را در صحنه به نمایش گذاشت. در سال 1326 مرحوم
نوشین، در خیابان لاله زار و در کوچه باربَد و با همکاری تنی چند از سرمایه داران،
تئاتر فردوسی را بنیان نهاد. نخستین اجرای گروه در ساختمان جدید، مستنطق نوشته
جی.بی. پریستلی بود. دومین اجرای گروه نیز ولپن اثر بن جانسون بود که در آن مهین
اسکویی (سهیلا) نقش کلمبا را در مقابل کرونیو (مرحوم نوشین) ارائه داد. اجراهای
توپاز اثر مارسل پانیول و نیز سرگذشت اثر کلماتس بارکلی در اسفندماه همین سال روی
صحنه رفتند. نقطه اوج کار او حضور در نقش گربه در اجرای پرنده آبی اثر موریس
مترلینگ بود که به تمامی تأییدی بود بر توانایی های مرحوم نوشین در تربیت یک بازیگر
توانا و موفق که البته از استعداد لازم نیز برخوردار بود. نصرت الله کریمی که در
آن دوران طراح گریم و بازیگر بود در این مورد می گوید: مهین اسکویی در نخستین
کارهایش، از خود استعداد زیادی برای بازیگری نشان می داد. من معتقدم که او ذاتاً
هنرمندی خلا ق و دارای استعداد غریزی است.
در پانزدهم
بهمن ماه سال 1327 در دانشگاه تهران به سمت شاه تیراندازی می شود و متعاقب آن حادثه، تئاتر
فردوسی نیز تعطیل می شود. مهین اسکویی به اتفاق همسرش برای ادامه تحصیل عازم
فرانسه می شوند و پس از دو سال و با مرارتهای بسیار از بورس دولتی شوروی سابق،
استفاده می کنند (قرارداد وسک) و برای تحصیل تئاتر عازم مسکو می شوند. در همین
دوران است که کارمن، نخستین دختر آنها پا به عرصه وجود می گذارد.
آنها در سال
1950 م. (1329 ش) در انستیتوی دولتی هنرهای مسکو (گی تیس) در چند مرحله آزمون
ورودی شرکت می کنند. در آن دوره، لونا چارسکی در رشته کارگردانی و زاو دسکی در
بازیگری، استاد و ممتحن بودند. او خود در مورد این آزمونها می گوید: با اینکه زبان
روسی بلد نبودیم اما زاودسکی از بازیگری مان رضایت داشت.
زاودسکی به
او متذکر می شود که دانشجویان خارجی بهتر است به جای دوره بازیگری، به گذراندن
دوره کارگردانی بپردازند. او خطاب به مهین اسکویی می گوید: وقتی تو در اینجا با
سیستم آشنا شوی، می توانی پس از بازگشت به کشورت، نمایشنامه های گوناگونی را به
اجرا درآوری و بازیگران زیادی را با یک متد جدید در دنیا آشنا کنی.
دختر دوم او
سودابه در سال 1329 به دنیا آمد. پس از چهار سال که واحدهای درسی مختلف را می گذرانند،
به مرحله تز می رسند؛ مطابق قانون، هریک از آنها بایستی در یکی از شهرهای شوروی
سابق یک تئاتر روی صحنه می بردند. آنها نمایشنامه «شب بحرانی» اثر نویسنده
لهستانی، لوتفسکی را برای جلسه دفاعیه آماده می کنند. آنها در شهر «خارکوف» (یکی
از شهرهای مرزی ایران) اجرایی ترتیب می دهند؛ اما بعد در آستارا خان در شهر گیرف
به دفاع از تز خود می پردازند. هیئت ژوری می گوید: «ما بازی این خانم را دیده ایم،
مدتی آنها را، هم زیر نظر داشته ایم؛ با آنها و با تماشاگران گفت وگو کرده ایم و
کار خانم اسکویی را بسیار رضایت بخش تشخیص داده ایم...»
به این ترتیب
او امتیاز عالی می گیرد و دیپلم پایانی خود را در 35ـ1334 دریافت می کند. در همین
جریان، مصطفی اسکویی دیپلمش را با امتیاز معمولی دریافت می کند و همین امر موجب
اختلافاتی بین او و همسرش می شود. به هر حال پس از چند سالی که در اروپا زندگی می کنند،
تصمیم به بازگشت به ایران می گیرند. سومین دختر خانواده، شهرزاد در سال 1956 در
مونیخ به دنیا می آید. خانم اسکویی می گوید: وقتی که به ایران بازگشتیم، احساس
پختگی زیادی می کردم؛ سرشار از انرژی بودم و منتظر فرصتی که بتوانم آنچه آموخته ام
در اختیار دیگران قرار دهم... با اینکه اختلاف سلیقه های من و مصطفی کم کم رنگ جد ی
تری به خود می گرفت اما به هرحال با هم
ادامه دادیم.
در تابستان
سال 1337 ش. در انتهای خیابان یوسف آباد تهران، محل سینما آپادانای سابق را اجاره
کردند و آن را هنرکده آناهیتا نام گذاشتند. (آناهیتا الهه نعمت و فراوانی آب است.)
نخستین جلسه کلاس های بازیگری که شامل کلاس های «1ـ مهارت هنرپیشگی 2ـ فن بیان 3ـ
رقص 4ـ شمشیربازی 5ـ موسیقی علمی 6ـ سلفژ و 7ـ گریم» بود، در تاریخ هشتم شهریورماه
برگزار شد. در بیست و هشتم اسفندماه سال 1337 ش. پرده تئاتر آناهیتا با سمفونی ششم
چایکوفسکی بالا رفت و اجرای اتللو با همراهی نخستین دوره هنرجویان روی صحنه رفت.
این هنرجویان عبارت بودند از: پرویز بهرام (اتللو)، جعفر والی (دستیار کارگردان)،
مسعود فقیه (لودویگو)، فروهید (برابانسیو)، سیروس ابراهیم زاده (رودریگو)، عبدالله
بوتیمار (کاسیو)، ادوارد بالاسانیان (اتللو)، دوشیزه آزرم (دزدمونا)، دوشیزه جدی
(بیانکا)، آقای جوهری (مونتانو)، آقای نجفی (نجیب زاده)، مهین اسکویی به نقش
امیلیا و مصطفی اسکویی به نقش یاگو.
این نمایش
یکصد و پنجاه و هشت شب، اجرا شد. خاطرات جعفر والی از این دوره بسیار خواندنی و
شنیدنی است: «...من به عنوان دستیار و نیز بازیگر نقش یاگو انتخاب شدم. در آن زمان
به قدری آقای اسکویی مشغول مسائل مالی و سیاسی و غیره بود که به کار کارگردانی نمی
رسید. خوب به یاد دارم که خانم اسکویی سر تمرینها می آمدند و حضورشان هم برای ما
خیلی مفید بود و مؤثر. ایشان الگوی خوبی برای بازیگر بودند و از قدرت حرکت و انرژی
فوق العاده ای بهره مند... من نقش یاگو را داشتم؛ شب اجرا که فرا رسید، آقای
اسکویی آمد و گفت که من خودم می خواهم نقش یاگو را بازی کنم. همه ما متحیر مانده
بودیم که او چطور می خواهد این کار را انجام دهد، آن هم در اولین شب اجرا؛ پیش
خودم گفتم پس استانیسلاوسکی چه می شود؟!... تمام میزانسن به هم خورد؛ آقای اسکویی
مجبور بود کنار پرده بایستد تا من بتوانم دیالوگ ها را به او برسانم؛ خانم اسکویی
آن قدر هنرمندانه ظاهر شدند که با تمام مکث و تپق ها و بامزگی های ایشان، تماشاگر
وادار می شد تا پذیرای کار باشد...»
دومین اجرا
در تئاتر آناهیتا، «خانه عروسک» اثر «ایبسن» بود. این نخستین اجرا از آثار ایبسن و
به کارگردانی مهین اسکویی بود. مجله روشنفکر مورخ پانزدهم مهرماه 1338 نوشت: مهین
اسکویی، نخستین زن کارگردانی است که هنر و حرفه خود را نیک می شناسد و سالها در
این راه، با شایستگی تمام زحمت کشیده است. مهین اسکویی، درخشان ترین ستاره تئاتر
ایران است... تئاتر ایران به وجود چنین زنی افتخار می کند.
سومین اجرای
تئاتر آناهیتا، هیاهوی بسیار برای هیچ بود که با حضور دومین دوره هنرجویان روی
صحنه رفت. طبقه ششم اثر آلفرد ژاری در 1339 به مدت دو ماه و پس از آن تراموایی به
نام هوس آثاری بودند که روی صحنه رفتند. مجله ستاره تهران، شماره دوم بهمن ماه 1339
نوشت: «خانم اسکویی با ایفای نقش بلانش - که یکی از مشکل ترین نقش هاست - قدرت
هنری خود را نشان داد تا آنجا که عنوان پرقدرت ترین زن تئاتر ایران را از سوی
جراید دریافت کرد.»
در سال 1344
ش. زندگی مشترک مهین اسکویی پس از نوزده سال به جدایی انجامید: «...هر روز فاصله
ما بیشتر می شد، ترجیح می دادم زمانهایی که او در هنرکده بود من کمتر به آنجا بروم
و بیشتر در خانه می ماندم و با بچه ها سرگرم بودم... باید بگویم که مصطفی از نظر
من به تئاتر علاقه مند بود و مدیریت را خوب می دانست اما متأسفانه به دلیل اینکه
به آرزوهای خود در این رابطه ـ یعنی
محبوبیت ـ نرسید و نتوانست از شرایط و
امکاناتی که به طور مساوی در اختیار ما قرار داده شده بود ـ حتی سواد ـ خوب بهره
ببرد، همیشه دچار کمبود روحی بود و با ایجاد درآمدهای گوناگون نیز نتوانست به هیچ یک
از این موارد دست یابد. اختلاف سلیقه ما در کار هنری هر روز بیشتر می شد؛ مثلاً
روزی که قرار بود تا از هنرمندان برای دیدن کار دعوت کنیم، او به جای اینکه
هنرمندان و فرهیختگان را دعوت کند، از رقصنده ها و آوازخوانهای لاله زار، دعوت کرد
و یا در تبلیغاتش چاپ کرد:
«بشتابید
اگرنه پشیمان می شوید.»
اینها مرا
آزار می داد.»
مهین اسکویی
پس از جدایی همسرش، از تئاتر آناهیتا کناره گیری کرد. کار من و سودابه نزد پدرشان
ماندند و شهرزاد پیش مادرش ماندگار شد. در سال 1344 در تئاتر کسری در اجرای چشم اندازی
از پل به کارگردانی پرویز بهرام بازی کرد و در همین سال به عنوان مترجم زبان روسی
به استخدام اداره ذوب آهن درآمد. [او در سال 1361 ش. بازنشسته شد.] به دلیل
فراغتهایی که در این شغل برای او حاصل می شد و به دلیل عشق او به تئاتر و جوانان
این مرز و بوم، به ترجمه این آثار پرداخت:
1ـ مجموعه سه
جلدی آثار علمی استانیسلاوسکی با نامهای «کار هنرپیشه روی خود در جریان تأثر»، «کار هنرپیشه روی
خود در جریان تجسم» و «کار هنرپیشه روی نقش». 2ـ صاعقه اثر آستروفسکی. 3ـ خرس،
خواستگاری اثر چخوف. 4ـ در اعماق اثر گورکی.
او همزمان
گروه تئاتر زمان را تأسیس کرد و به اجرای نمایشهایی که خود ترجمه کرده بود پرداخت.
در سال 1348 ش. مجدداً ازدواج کرد. حاصل ازدواج دوم او دختری است به نام آذین. پس
از انقلاب اسلامی ایران تصمیم گرفت که بخشی از منزل مسکونی خود را به آموزش تئاتر
اختصاص دهد و با جد یت بیشتری امر آموزش را دنبال کرد. او در یک دوره نُه ماهه و
در سه ترم سه ماهه، سه جلد کتاب ترجمه خود را تدریس کرد. او در 1363 ش. پس از
پانزده سال زندگی مشترک ـ به دلیل نداشتن تفاهم ـ از همسرش جدا شد.
او در دوره ای
که سرپرستی گروه تئاتر زمان را بر عهده داشت، تعداد زیادی نمایش تلویزیونی را به
صحنه برد که از آن جمله اند: «گرگها و بره ها (آستروفسکی)، کالسکه زرین (پر و سپر
مریمه)، غار سالامانگ (سروانتس)، پیچ خطرناک (سامرست موآم)، ابلیس (چخوف)، شبهای
سپید (داستایووسکی)، خرس، خواستگاری و جشن پانزده سالگی (چخوف) و...»
سالشمار
زندگی و آثار مهین عباسی طاقانی (اسکویی)
1308: تولد
در محله منیریه تهران
19 ـ 1315:
دوره ابتدایی، دبستان الوند
24 ـ 1320:
دوره دبیرستان، دبیرستان نوباوگان
1324: ازدواج
با مصطفی اسکویی
1325: بازی
در نمایش روسپی بزرگوار به کارگردانی عبدالحسین نوشین، تالار کلوپ
1326: دی ماه،
بازی در نمایش توپاز (مردم) به کارگردانی نوشین، تئاتر فردوسی
1326: بازی
در نمایش دختر شکلات فروش به کارگردانی حسین خیرخواه
1327: بازی
در نمایش پرنده آبی به کارگردانی نوشین، تئاتر فردوسی
1327: مهاجرت
به کشور سوئیس و سپس فرانسه
1328: تولد
فرزند اول (کارمن) در ژنو
1329: مهاجرت
به کشور شوروی ـ مسکو
1329: تولد
فرزند دوم (سودابه) در مسکو
34 ـ 1329:
تحصیل در رشته کارگردانی تئاتر، انستیتوی دولتی هنرهای مسکو (گی تیس)
35 ـ 1334: مهاجرت
به کشور آلمان
1334: تولد
فرزند سوم (شهرزاد) در مونیخ
1336: بازگشت
به ایران
1326: تدریس
در دارالفنون
1337: تأسیس
تئاتر آناهیتا به همراه مصطفی اسکویی
1337:
اسفندماه، بازی در نمایش اتللو به کارگردانی مصطفی اسکویی
1338: بازی و
کارگردانی نمایش خانه عروسک (ایبسن)
1339: بازی
در نمایش طبقه ششم (آلفرد ژاری) به کارگردانی مصطفی اسکویی
1339: بازی
در نمایش اتوبوس به نام هوس (تنسی ویلیامز) به کارگردانی مصطفی اسکویی
1340: بازی و
کارگردانی در نمایش روباه ها (لیلیان هلمن)، ترجمه روباه ها به همراه محمود عاصمی
1341:
کارگردانی نمایش انیس مندو (پروسپر مریمه)، اجرا در تلویزیون
1342:
کارگردانی نمایش پیچ خطرناک (سارست موآم)، اجرا در تلویزیون
1342: بازی،
ترجمه و کارگردانی در نمایش تانیا (آربوزف)
کارگردانی
نمایش های تلویزیونی: غار سالامانگ (سردانتس)، خرس (چخوف)، ابلیس (چخوف)
1344:
استخدام در ذوب آهن به عنوان مترجم زبان روسی
1344: بازی
در نمایش چشم اندازی از پل (میلر) به کارگردانی پرویز بهرام، تئاتر کسری
1344: جدایی
از همسر اول (مصطفی اسکویی)
1344: بازی و
کارگردانی نمایش صاحب مهمانخانه (گلدونی)
1345:
کارگردانی نمایش گرگ ها و بره ها (آستروفسکی)، اجرا در تلویزیون
1346: بازی و
کارگردانی نمایش شب های سفید (داستایفسکی)، اجرا در تلویزیون
1346:
کارگردانی نمایش روسپی بزرگوار (ژان پل سارتر)، ضبط برای تلویزیون ولی پخش نشد.
1348: تشکیل
گروه زمان
1348: بازی و
کارگردانی نمایش صاعقه (آستروتسکی)، تالار موزه
1348: ازدواج
مجدد
1348: تولد
فرزند چهارم (آذین)
1350: بازی،
ترجمه و کارگردانی نمایش های خرس و خواستگاری (چخوف)، تالار موزه
1353: ترجمه،
بازی و کارگردانی نمایش در اعماق (گورکی)، تالار دانشکده هنرهای زیبا
1356: ترجمه،
بازی و کارگردانی نمایش سه خواهر (چخوف)، تالار 25 شهریور (سنگلج فعلی)
1361:
بازنشسته از ذوب آهن
1363: جدایی
از همسر دوم
1367: ترجمه،
بازی و کارگردانی نمایش تاریکی های سرکش (آنتونیو بوئرو بایخو)، که به روی صحنه
نرفت.
1369: اتمام
ترجمه آثار علمی استانیسلاوسکی بعد از حدود 20 سال و چاپ جلد اول
83 ـ 1370:
تشکیل و تدریس در استودیوهای بازیگری (کلاس های میهن اسکویی واقع در منزل شخصی که
تا پایان عمر ادامه داشت)
1376: چاپ
جلد دوم آثار علمی استانیسلاوسکی
1376: اجرای
نمایش خواستگاری (چخوف) در شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر توسط شاگردان
ایشان
1377: چاپ
جلد سوم آثار علمی استانیسلاوسکی
1384: درگذشت
به علت بیماری در 11 دی ماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر