جشن تولد 92 سالگی
سیمین دانشور در خانه ی او و جلال آل احمد برگزار شد. در این مراسم همراه با یادکردی
از سیمین، به ماجرای گم شدن عجیب دست نوشتههای
روزانه جلال آل احمد اشاره شد.
به گزارش ایسنا،
جشن 92 سالگی سیمین دانشور است، در خانه ای که او دیگر در آن نیست. خانه بن بست ارض
امروز بهاری شده است. آفتاب بعد ازظهر جمعه، زرین و شاداب با خوش رویی از پنجره های
اتاق و پذیرایی به خانه می تابد. حیاط پر از گلدان های بنفشه و پامچال شده و درخت ها
برگ های شان را سبز و جوان بر آسمان این خانه گشوده اند. جشن تولدی که خودِ متولد در آن نیست، کمی دلگیر به نظر
می رسد. اما جای جای این خانه پر است از عکس ها، دست خط ها و نشانه هایی از سیمین که
امروز در نبودش 92 ساله می شود و جلال که سال ها پیش از او، این خانه را به مقصد دیار
باقی ترک کرده بود.
می نشینیم در
اتاق پذیرایی، میهمانی با خوش رویی ویکتوریا دانشور - خواهر سیمین - و پرویز فرجام
- همسر ویکتوریا - جان می گیرد و میهمان ها یکی یکی از راه می رسند. برخی اعضای خانواده
سیمین هستند، برخی دوستانی که از او خاطره ای خوش را در ذهن قاب گرفته اند یا شاگردانی
که سال ها به کمک سیمین بر دانسته های شان افزوده اند.
از میان کسانی
که در این مراسم هستند می توان به محمدحسن
دانایی - خواهر زاده جلال آل احمد -، مجتبی طالقانی - پسر مرحوم آیت الله طالقانی
- و غلامرضا امامی - نویسنده و مترجم - اشاره
کرد.
زمانی که میهمانان
به خانه می رسند و با چای، شیرینی شیرازی و
مهربانی میزبانان پذیرایی می شوند، مراسم آغاز می شود.
سیمین همیشه زنده
است
در ابتدا ویکتوریا
دانشور که چهار سال از خواهرش سیمین کوچک تر است، متنی را برای او خواند که در آن آمده بود: «تولد سیمین عزیزم مبارک.
در زمانی که سیمین زنده بود، در آخرین جشن تولدش چند نفر بودیم. اما من و پرویز (فرجام)
فکر کردیم سیمین همیشه زنده است و خواهد بود. من به امید خدا همیشه تولدش را جشن خواهم
گرفت. تشکر از دوستانی که آمدند و برای این جشن پیغام دادند. چراغ این خانه را من و
همسرم پرویز روشن نگاه داشته ایم و خواهیم داشت. این خانه خانه ی علم و ادب است و خواهد
بود. بخشی از خانه باسازی شده و این باسازی ها ادامه خواهد یافت. سیمین گل بود. باغ
، گل و حوض ها به همت پرویز آراسته شده است. این خانه به همت جلال آل احمد ساخته شده
و این دو، سیمین و جلال، امید همه ما هستند و تا ابد نا م شان زنده است».
در ادامه این
متن، ویکتوریا دانشور با اشاره به کتاب هایی از سیمین دانشور که غلامرضا امامی مسؤولیت
چاپ آن ها را برعهده دارد، آورده بود: «سه کتابی را که سیمین خانم ترجمه کرده اند و در حضور من و در زمان حیات شان به صورت کتبی مسؤولیت
چاپ شان را به آقای غلامرضا امامی سپرده اند، اکنون زیر چاپ اند. این کتاب ها شامل
«سرباز شکلاتی» نوشته برنارد شاو با مقدمه جلال آل احمد، رمان «بئاتریس» و «رمز موفق
زیستن» می شود. به یاری خدا امیدوارم آثار باقی مانده ایشان دوباره منتشر شود».
سیمین دانشور
وارث شهرزاد قصه گوست
در ادامه، سیمین
پناهی فرد که خود را از دانشجویان سیمین دانشور معرفی کرد و رساله دکترایش را درباره
سیمین دانشور و به کمک او نوشته و اکنون کتاب شده است ، بخشی از مقدمه کتابش را خواند
که در این متن آمده بود: «سیمین دانشور نامی است که نه در ایران که در جهان نیز شناخته
شده است. او سال ها تجربه نویسندگی پشت سر گذاشته و آثاری چون «آتش خاموش»، «شهری چون
بهشت «، «سووشون»، «جزیره سرگردانی» و «کوه سرگردان» را نوشته و به بانوی داستان نویسی
ایران ملقب شده است و سمبولی برای تمام زنان آزاده ایران است».
پناهی همچنین
با اشاره به این که در بخشی از آثار سیمین دانشور می توان نگاه او به زنان را دید،
در ادامه متنش خواند: «قهرمانان زن او گویی از زبان من سخن می گویند. من در نوجوانی
با «سووشون» آشنا شدم. در کلام سیمین دانشور مهربانی و امید موج می زد و من از شخصیت
محکم و نستوه او درس ها آموختم؛ درس عشق و وفاداری. او وارث شهرزاد قصه گوست. او در
دوره ای نوشت که زن ایرانی اجازه اجتماعی بودن را نداشت و موجودی درجه دو بود. همان
طور که فروغ در شعر، شعر زن بودن را نوشت و
به سراغ پنهانی ترین زوایای زندگی زن ایرانی رفت، سیمین هم به سراغ صداهایی رفت که
هرگز فریاد نشده بود. قهرمان داستان های او مانند خودش نبض زندگی اند».
دست نوشته هایی
که به شکلی مشکوک گم شد
در ادامه این
مراسم، محمدحسن دانایی – خواهر زاده جلال آل احمد - که کتابی از خاطرات خود درباره شمس و جلال
را در دست انتشار دارد، به بیان خاطرات خود از سیمین و جلال و خانه بن بست ارض پرداخت
و گفت: خاطراتی که من از سیمین و جلال، خانه و زندگی و رفقای آن ها دارم، مربوط به
سال ها پیش هستند؛ اما آن قدر این خاطرات عمیق و پررنگ هستند که گذشت سالیان آن ها
را کم رنگ نکرده است. من بعد از 40 سال، امروز که به این خانه آمدم، احساس کردم همان
بچه 12 ساله 60 سال پیش هستم و گویی به گذشته رجعت کرده ام.
او افزود: یکی
از خاطرات من از این خانه جلسات پنج شنبه بود؛ میهمانی های روز پنج شنبه که پر از شور
و نشاط و با آدم های درجه یک آن سال ها برگزار می شد. این جلسات بسیار پربار بود. ما
ناهار می خوردیم و بعد یکی باید چیزی را می خواند و خواندن جزوی از این برنامه ها بود.
دانایی در ادامه
بحثی را درباره گم شدن دست نوشته های روزانه
جلال آل احمد مطرح کرد و گفت: آق دایی جلال هر روز یادداشت برمی داشت. شب ها این یادداشت
های کوچک را از جیبش برمی داشت و در دفترچه ای می نوشت. بعد از مرگ او شمس آل احمد،
سیمین دانشور و پرویز داریوش که وارثان او
بودند، در این خانه درباره این یادداشت ها حرف می زدند و می ترسیدند که این یادداشت
ها دست ساواک بیفتد و نابود شود؛ بنابراین تصمیم گرفتند آن ها را تکثیر کنند. مسؤولیت
تکثیر این یادداشت ها با من بود. بالای خانه شمس دو اتاق داشت که در یکی از این اتاق
ها اسلام کاظمیه دستگاه های فتوکپی را آورد و من با آن دستگاه از این یادداشت ها سه
نسخه کپی می گرفتم. کاغذ سفیدها را اسلام می آورد و من کپی ها را در کارتن خالی کاغذها
می گذاشتم. اصل یادداشت ها با یک کپی برای سیمین دانشور و دو سری کپی دیگر هم برای
پرویز داریوش و آقا شمس می گذاشتم و اسلام کاغذهای کپی شده را تحویل می داد.
خواهر زاده جلال
آل احمد عنوان کرد: تا سال های 74 – 75 مطمئن بودم که هر سه، این یادداشت ها را داشتند؛ چون ارزش این یادداشت ها را می دانستند. اما ناگهان متوجه
شدم که یادداشت ها نیست و نسخه های دست سیمین و شمس در یک زمان غیب شده بود و هرکدام
شان فکر می کردند که پیش دیگری است. اما چون پرویز داریوش فوت شده بود و به خانواده
او دسترسی داشتم، نتوانستم رد این دست نوشته ها را از آن ها بگیرم. این یادداشت ها
مرحله ای از فرایند تولید افکار و چکش خوردن
افکار و پرورش یافتن ایده های جلال را نشان می دهند و امیدوارم پیدا شوند.
سیمین دانشور
در همه چیز اولین بود
در ادامه این
مراسم، غلامرضا امامی با تأکید بر این که امروز تنها می خواهد از سیمین سخن بگوید و
به جلال نمی پردازد، از جلال آل احمد یاد کرد و گفت: اشتباهی صورت گرفته که همه فکر
می کنند، سال روز سیمین دانشور هشتم اردیبهشت است؛ در حالی که به استناد شناسنامه او،
تولد سیمین هفت اردیبهشت است. این خانه، خانه سیمین است که جلال به او هدیه کرد. این
خانه بین بن بست ارض و سماء، یعنی بین زمین و آسمان ساخته شده و جلال این خانه را کلبه
فقرا می خواند. این خانه مظهر عشق است و تک تک سنگ ها و درخت هایش با عشق بنیان نهاده
شده است و ما باید از ویکتوریا و فرجام سپاسگزار باشیم که این خانه را آراسته و پیراسته
اند و شعله اش را روشن نگاه داشته اند و من آرزو دارم این شعله سال های سال روشن بماند.
او همچنین تأکید
کرد: سیمین به بهاران زاده شد. بلبلان به بهاران پر می گشایند. او در زمستان سپید به
آسمان پرواز کرد. گویی در زندگی او هم چهار فصل طبیعت وجود داشت. امامی همچنین اضافه
کرد: من با این خانه آشنا هستم و بارها بر سر سفره مهر سیمین حاضر بوده ام و غذاهای
شیرازی او را خورده ام. سیمین بسیار سخن ها به من می گفت که بسیاری را توانستم بنویسم
که امیدوارم در کتاب «بانوی آل قلم» چاپ شود. سیمین قبل از هرچیز یک بانو و یک مادر
و بعد یک همسر بود. او اولین بود در همه چیز. از نخستین گروه دختران دیپلمه در کشور بود و اولین زنی بود که قصه فارسی را نوشت.
او اولین زنی بود که دکترای زبان ادبیات فارسی گرفت و اولین زنی بود که رمان فارسی
نوشت و نخستین رییس کانون نویسندگان بود. او در هر چیز اول بود و در ذهن من یک بانوی
هنرمند است که خالق قصه های ماندگار شد.
امامی با اشاره
به علاقه سیمین و جلال به یکدیگر گفت: ویکتوریا دانشور نامه ای را در خانه پیدا کرده
است که سیمین برای جلال نوشته، این نامه متعلق به سال 1328 و پیش از ازدواج جلال و
سیمین است و از سوی هر دو آنها حفظ شده است.
در ادامه، امامی
نوشته کوتاه سیمین را خواند و به دوستی های آن ها با نویسندگانی چون صادق هدایت و دیگران
اشاره کرد و گفت: سیمین بسیار هوشمند بود. روزی هدایت به خانه آن ها آمده بود، اما
آن ها خانه نبودند و او یادداشتی از خود گذاشته بود که در ان نوشته شده بود «آمدیم،
نبودید و ما فلنگ را بستیم و رفتیم». بعد از این که سیمین این یادداشت را میبیند،
حدس میزند که هدایت قصد خودکشی
دارد.
او همچنین درباره
ویژگی های سیمین دانشور گفت: سیمین اندرونی و بیرونی نداشت. اهل دروغ نبود. آن چنان
که می نوشت، زندگی می کرد و من شهادت می دهم که هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکرد. هوشمند
و دانشمند بود. او زیبا زیست و جهان را زیبا دید. زیبایی جهان را برای همه می خواست.
همیشه زیبا سخن می گفت. زیبا لباس می پوشید و شادی آرمان او بود. امامی در پایان از
همه خواست که چیزهایی را نگویند که در سیمین نبوده و گفت: سیمین تازه فوت شده است.
از سر حب و بغض چیزهایی را نگویید که صحت تاریخی ندارد و به او دروغ و دغل نبندیم.
در پایان این مراسم به یاد سیمین دانشور، کیکی سبزرنگ و به شکل کتاب که روی آن نوشته
شده بود «سیمین عزیزم تولدت مبارک»، به دست ویکتوریا دانشور بریده و میان میهمانان
تقسیم شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر