مسعود کیمیایی در شب بزرگداشت خود از
این که در چنین جمعی دوستان خود را می
بیند که پیر شده اند اما هنوز در چنین شرایطی یکدیگر را دوست دارند، سخن گفت.
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم شب مسعود کیمیایی
با حضور هنرمندان و صاحبان فرهنگ و هنر عصر دیروز پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه به
همت مجله «بخارا» و مدیرمسئول آن علی دهباشی در محل کانون زبان فارسی برگزار شد.
در این مراسم افرادی چون شهرام ناظری، اکبر زنجانپور، جعفر والی، منوچهر اسماعیلی،
بهروز افخمی، مرجان شیرمحمدی، پری زنگنه، لیلی گلستان و جمعی دیگر از هنرمندان
حضور داشتند.
بهروز افخمی به عنوان یکی از سخنرانان
این مراسم گفت: الان نزدیک به پنجاه سال است که مردم ایران و اهالی تهران در میان
خودشان داستانپرداز مرموز و غریبی به نام مسعود
کیمیایی را پیدا کردهاند و به قصههایش دل دادهاند. او مثل یک غریبه در میان این ملت بزرگ
زندگی میکند و نگاه میکند و از نگاهش کلمه میسازد.
کلمههای کیمیایی تصویر میشوند
و داستان میشوند و داستانهایش گاهی فیلم میشوند
و گاهی رمان میشوند. این کارگردان سینما در ادامه
درباره نثر داستانی مسعود کیمیایی سخن گفت و اظهار کرد: نثر داستانی کیمیایی فخیم
و زیباست و لحنی غمناک و رازگویانه دارد. در قلم او و در نثر او زهری هست. این زهر
کم کم خواننده را به حالتی از نیمه هوشیاری میبرد. بهترین فیلمهای
او همین طور است، یعنی تماشاگر را نیمه هشیار میخواهد. برای درک و دریافت آدمها
و رفتار و گفتار داستانهای او باید خواب و بیدار باشید چون
آدمهای او خواب و بیدارند و در خواب و
بیداری راه میروند. آدمهای کیمیایی زیاد راه میروند
و تنها یا دسته جمعی راه میروند و توی شهرها و خیابانهایی
خوابآلود راه میروند.
وی ادامه داد:
گاهی نام یکی از شهرهای خواب آلود میشود برلین، اما نام بیشتر شهرهای
داستانهای او تهران است. تهران او با تهرانی
که در فیلمها و داستانهای دیگران میبینیم و میخوانیم فرق دارد. تهران او خسته و
بیمار است و خواب و خاطره دارد. تهران او شب و روز دارد و ساعت گرگ و میش دارد،
ویرانههای زیبای غمگین دارد و کاخهای
زشت و بد سلیقه و بیشرم هم دارد .تهران او سالنهای سینمای متروک و از یاد رفته دارد
و گورستان و خرابه و سطلهای آشغال دارد. تهران او پیادهرو
و خیابانهای تاریک روشن و اتوبوس واحد دارد.
تهران کیمیایی نگران و خواب و بیدار است و فقط با کسی آشنایی میدهد
که نگران و خواب و بیدار باشد. اما بیشتر آدمهای تهرانِ امروز خواب و بیدار نیستند.
بیشتر آنها یا خوابِ خوابند یا بیدارِ بیدار و
وقتی که بیدار بیدارند دسته جمعی سرکارند. بیشتر آنها اصلاٌ نمیدانند خواب و بیدار بعنی چه و این
مفهوم را به طور ناخوداگاه به ناخودآگاه میبرند.
این کارگردان
سینما در ادامه بیان کرد: این درست که تهرانِ پنجاه سالِ پیش به تهران امروز خیلی
شباهت داشت. این درست که بیشتر مردمِ آن روزگار هم یا خوابِ خواب بودند یا بیدارِ
بیدار اما بچهها و نوجوانان تهرانِ آن روزگار با
بچههای امروز خیلی فرق داشتند. آن بچهها
در آپارتمانها جلوی صفحههای تلویزیون و مونیتورهای کامپیوتر و
موبایل غرق خواب نبودند. آن بچهها در کوچهها و پیادهروهای خیابانها راه میرفتند، تنها یا دسته جمعی راه میرفتند.
تهرانِ نگران و خواب و بیدار با آن بچهها آشنایی میداد و بچهها در خواب و بیداری زمزمههایی
از رازگویی شهر کهنه را درمییافتند. این شد که آن بچهها
و نوجوانان پیش از دیگران، «قیصر» را کشف کردند و گوزنها را خوب فهمیدند. آن بچهها
در تاریکی سالن سینما و بوی سایه روشن پردۀ بزرگ و توی کوچه گردی و خیابانگردیهای
بعد از دیدن آن فیلمها بزرگ شدند و مرد شدند و شدند همان
پهلوانانی که دنیا را تکان دادند.
افخمی ادامه
داد: الان نزدیک پنجاه سال که بهترین فیلمسازان ایرانی به مسعود کیمیایی نگاه میکنند.
بعضی از گوشه چشم به او نگاه میکنند و وانمود میکنند
که او را نمیبینند. بعضی دیگر با حسرت به او نگاه
میکنند و آرزو دارند یک روز مثل او
فیلمی آتشفشانی بسازند و آتشی به پا کنند که هیچ کس نتواند خاموش کند. اما این
آرزوی دور و درازی است که از سر ما و آنها زیاد است.
کارگردان
«شوکران» سخن خود درباره کیمیایی را اینچنین به پایان رساند: مسعود کیمیایی فیلم میسازد
و رمان مینویسد اما بالاتر از همه، کیمیایی
است. او گاهی، اگر بخواهد، گردی از کیمیا توی فیلمی که ساخته یا رمانی که نوشته میریزد
و آن فیلم یا رمان را کیمیایی میکند. این کار قابل تقلید نیست. همان
بهتر که از گوشۀ چشم به کیمیایی نگاه کنید و وانمود کنید او را نمیبینید
و زیر لب دعا کنید که خدا به دلش بیندازد تا یک فیلم یا رمانِ دیگر، یک داستانِ
دیگر بسازد و شاید هم سر ذوق بیاید و گردی از کیمیا به آن فوت کند.
مسعود کیمیایی
همچین در این مراسم جواد طوسی به نقد
آثار کیمیایی پرداخت و شخصیت ها و داستانهای فیلمهای وی را تحلیل کرد.
در این مراسم بهزاد عبدی آهنگساز
آخرین فیلم کیمیایی «متروپل» روی صحنه آمد و درباره نقش موسیقی در آثار او گفت:
وقتی مسعود کیمیایی برای ساخت آهنگ آخرین کار خود به اکراین آمد. ما به یک اپرا
رفتیم و او خیلی دقیق درباره موسیقیها صحبت میکرد. کیمیایی سمفونی 5 مالر را
تحلیل میکرد و من برای اولین بار کارگردانی را دیدم که چنین نگاهی به موسیقی فیلم
خود دارد من از طرفی غرق شرم شدم و خیلی هم خوشحال شدم.
وی ادامه داد:
درباره موسیقی فیلمهای او از سه زاویه میتوان صحبت کرد؛ اول ذات موسیقی دوستی و
موسیقی آشنایی کیمیایی است. او به موسیقی واقف است. او بسیار موسیقی را میفهمد و من باید
حواسم جمع باشد که کارگردانم به موسیقی مسلط است.
عبدی با اشاره
به نقش کنونی موسیقی در سینمای امروز و مقایسه آن با موسیقی فیلمهای مسعود
کیمیایی گفت: هماکنون موجی آمده است که که موسیقی و ملودی را به تدریج حذف میکند
اما در فیلمهای کیمیایی اینگونه نیست. وقتی میگوییم «قیصر»، «سرب»، «داش آکل»
موسیقی این فیلمها به ذهن ما میآید مثل بازیگر پنهانی که فقط صدایش شنیده میشود
موسیقی هم دراین فیلمها خودنمایی نمیکند.
آهنگساز فیلم
«متروپل» درباره برخورد کیمیایی با آهنگساز کارهایش گفت: با نگاهی به آهنگسازان
فیلمهای کیمیایی میتوان دید که آنها به کجا رسیدهاند البته من که هنوز کوچک
هستم اما آنچه برایم مهم بود ارتباطی است که او با آهنگسازان خود دارد.
در ادامه این مراسم گزیدههایی از
آثار مسعود کیمیایی پخش شد و مخاطبان و علاقمندان آثار این کارگردان سینما آثار او
را مرور کردند. این گزیده ها انتخابهایی از فیلمهای «رضا موتوری»، «سرب»،
«مرسدس»، «حکم»، «رئیس» و ... بود.
همچنین در ادامه آرش سنجابی منتقد
سینما نیز درباره آثار کیمیایی و شخصیتهای فیلم های او سخنانی عنوان کرد. همچنین
در بخشی از این مراسم کارینا کیمیایی برادرزاده کیمیای برای دقایقی گیتار نواخت. عبدالجواد موسوی شاعر نیز دیگر
هنرمندی بود که در این مجلس حضور پیدا کرد و شعر خواند.
همچنین در این مراسم مستند «وقت روبه
انتهاست» ساخته بهنام یوسفپور نمایش داده شد که تحلیلی بر ادبیات نوشتاری مسعود
کیمیایی بود و در آن با سیامک گلشیری، اسدالله امرایی، علی دهباشی، عباس
معروفی، مهدی یزدانی خرم و خود مسعود کیمیایی سخن گفته شده بود.
کیمیایی در قسمت هایی از این مستند
درباره خودش در آستانه 70 سالگی گفت: متاسفانه یک باره 70 سالم شد. خیلی کارها
نکردم، نه فیلم ساختم، نه چیزی نوشتم، خیلی کارها باید میکردم، جوی هایی در من
روان است...
وی در قسمیت
دیگر درباره نوشتن گفت: من وقتی می نویسم شعف زیادی دارم از اینکه زندگیم را مرور
می کنم و می گردم چیزهایی را که در اطرافم است، کشف هایی چندپاره میکنم.
در پایان این مراسم فخرالدین
فخرالدینی عکسی را که پرتره ای از مسعود کیمیایی بود توسط شهرام ناظری به او تقدیم
کرد.
علی دهباشی نیز
چند جلد از انتشارات بنیاد موقوفات افشار و نیز دانشنامه فرهنگ مردم ایران را به
مسعود کیمیایی اهدا کرد و در ادامه از کیمیایی خواست که پشت تریبون قرار بگیرد و
سخن بگوید.
کیمیایی در این
مراسم گفت: این شب که به لطف دهباشی عزیز صورت گرفت، بسیار خاطره انگیز بود. وقتی
به این دوستی نگاه میکنم میبینم ما سال هاست با هم دوستیم اما یکدیگر را کم میبینیم
و در چنین جمعی وقتی نگاه میکنم می بینم که چقدر پیر شده ایم اما هنوز یکدیگر را
دوست داریم. دوستان لطف کردند و به اینجا آمدند کسانی مثل پری زنگنه، شایگان، جواد
مجابی، از همه ممنونم.
وی در پایان با اشاره به گوینده یکی
از نقش های فیلمهایش خاطرنشان کرد: من داشتم این گزیده فیلمها را می
دیدم آنچه شما در این فیلمها دیدید صورت بهروز وثوقی بود اما حس دوپاره ای که در
فیلم وجود داشت که منوچهر اسماعیلی بود شما صدای اسماعیلی را گوش می کردید. به
هرحال همه شما را دوست دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر