۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

گفتگوی اختصاصی قدیمی ها با پونه: اولین صفحه من در سن 16 سالگی منتشر شد / با نام هنری شیلا شروع و بعد با نام پونه کار کردم


قدیمی ها - مجتبی نظری، فرهاد لارنگی و علی رجبی: خواننده ای که در سن 16 سالگی کار خود را تثبیت کرد و نام او بر روی صفحه های موسیقی نقش بست و فعالیتش را در رادیو و تئاترهای لاله زار ادامه داد، سختی های زمانه را طی کرد، ولی فعالیت او با وجود انقلاب در سال 1357 متوقف شد. نام او لیلا گرامی است که ابتدا با نام هنری «شیلا» و سپس با نام «پونه» در رادیو به عنوان خواننده شناخته شد. نمی دانم چقدر این نکته را در مورد خوانندگان زن در بعد از انقلاب شنیده اید «اگر از پرنده، پرواز و از قناری، آوازش را بگیرند، دیگر هیچ چیزی برایش  باقی نمی ماند» و به راستی پونه جز خوانندگانی است که این مسئله را از بعد از انقلاب تا به امروز به دلیل رهایی اجباری از تنها علاقه اش که خوانندگی است متحمل شده است و با بیماری های مختلف روحی و جسمی در ستیز است ولی با این تفاسیر باید پای صحبت او نشست تا به عمق خنده ها، گریه ها و دردهای دیروز و امروز او پی برد. خنده هایی از دوران دبیرستان و ورودش به کلاس سلفژ و همچنین دردهایی که به عنوان خواننده زن در بعد از انقلاب پشت سر گذاشت.
مصاحبه ای که در ادامه از نظرتان می گذرد گفتگوی اختصاصی مجله اینترنتی قدیمی ها با پونه خواننده قدیمی در تاریخ 24 بهمن ماه 1392 می باشد.

متولد کجا هستید؟
من متولد خیابان امیریه، بازارچه آقا شیخ هادی در تهران هستم و از بازارچه آقا شیخ هادی خیلی از هنرمندان به عرصه هنر آمدند.

کمی از وضیعت خود از نظر درسی و خانودگی بگویید؟
من زمانی که در دبیرستان به کلاس هفتم و هشتم می رفتم بسیار اصرار به مادرم می کردم که مرا به کلاس سلفژ برای آموزش نت ببرد و از طرفی مادرم با چه سختی بسیاری پدرم را برای این کلاس راضی کرد، چون پدرم از ریشه با این کار مخالف بود. خوانندگی من در دبیرستان «پیشرو» در چهار راه حقوقی شروع شد و آن زمان خانواده های پولدار دخترهای خود را در دبیرستان «پیشرو» و یا «ولی الله نصر» ثبت نام می کردند، چون این دو دبیرستان جز معروف ترین دبیرستان های دخترانه تهران بودند. حالا من هم جز کسانی بودند که با خانواده ای با سطح مالی پایین تر در میان این افراد بودم.

اولین نشانه های علاقه شما به هنر موسیقی از چه زمانی شروع شد؟
آن موقع هر خواننده ای که می خواند من از صبح تا شب، شعرهایش را حفظ می کردم و یادم هست سه بار در کلاس ریاضی، معلم مچ مرا به دلیل این کار گرفت و از کلاس بیرونم کردند. من در زنگ های تفریح بچه ها را جمع می کردم و برای آن ها ترانه های معروف آن زمان را می خواندم.

ماجرای ورود حرفه ای شما به خوانندگی چگونه بود؟
روزی مدیران مدرسه به نام های خانم و آقای جلالی تصمیم گرفتند برای جشن پایان سال تحصیلی، گروه نوازندگان برنامه کودک رادیو را به مدرسه دعوت کنند. گروه نوازندگان رادیو به مدرسه آمدند و پرسیدند: چه کسی در این مدرسه به خوانندگی علاقه دارد و می خواند؟ همه جواب دادند: دختری در کلاس هشتم به نام لیلا گرامی. از من پرسیدند چه ترانه ای را می خوانی؟ گفتم: «دارم سوالی ای خدا» از خانم مهستی. چند روزی هر صبح، روزهای تعطیل با این گروه تمرین می کردم و بعد از چند روز در برنامه با آن صدای بچه گانه خودم به زیبایی این ترانه را اجرا کردم و بعد از این اجرا، صحنه توسط بچه های مدرسه پر از گل شد. یکی از نوازندگان در این برنامه مادر مرا صدا زد و گفت: لیلا صدای بسیار خوبی دارد و این ترانه با این که مشکل بود، خوب اجرا شد و حیف است نگذارید او بخواند.

از دوران دبیرستان خود چه خاطره ای دارید؟
یادم هست تازه رادیوهای کوچک آمده بود، من پول های تو جیبی خودم را جمع کردم و یکی از این ها را خریدم. روزی رادیو را با خودم به کلاس جبر و هندسه که معلم آن دکتر احسان بود، بردم. ایشان مشغول تدریس بودند و من هم که حوصله درس را نداشتم از زیر داشبورد میز، رادیو را روشن کردم، داشتم از آهنگ های رادیو لذت می بردم که ناگهان معلم گوش مرا گرفت و از کلاس بیرونم کرد و به دفتر مدرسه فرستاد. مدیر مدرسه خانم جلالی گفت: مگر نمی خواهی درس بخوانی؟ چرا درس خوان نیستی؟ هنر را دوست داری، بذار به وقتش شروع کن، هیچ کسی سر کلاس جبر این کار را نمی کند. بلاخره زنگ خورد و در مدرسه مدیران و معلمان گفتند: باید این بچه را اخراج کنیم. خلاصه گریه و زاری کردم، مادرم به مدرسه آمد و با یک تعهد از اخراج من منصرف شدند. جالب آن که رادیو را به مادرم دادند و قرار شد او رادیو به من ندهد. روزی خانه را کامل گشتم و رادیو را پیدا کردم. یادم می آید هر وقت مادرم در خانه نبود، رادیو را روشن می کردم و شعر ترانه ها را حفظ می کردم.

آیا شدت علاقه شما باعث شد، دوباره رادیو را به کلاس درس در دبیرستان ببرید؟
بله، دفعه دوم مچ مرا در کلاس درس عربی گرفتند و من داشتم در میان کلاس آهنگ های رادیو را گوش می کردم، بلافاصله دیدم از طرف معلم یک گچ به پیشانی من اصابت کرد، معلم گفت: تو اصلا درس خوان نیستی و کار تو از دو حالت خارج نیست یا خواننده می شوی یا رقاص (باخنده). باری دیگر التماس، گریه و زاری کردم و او گفت: این دفعه دوم هست که در کلاس رادیو می آوری. یادم نمی رود مرا صد صفحه جریمه کرد تا از روی یک درس که مربوط به زیبایی های یک خروس در عربی بود، بنویسم. البته از آن زمان به بعد مدیران و معلمان مدرسه فهمیدند که شام و خوراک من، آهنگ است و تنبیه جواب نمی دهد. (با خنده(

وضیعت درسی شما در دبیرستان چگونه بود؟
من تمامی درس هایم از سرود گرفته تا ورزش 20 بود، ولی در دو درس عربی و ریاضی بسیار مشکل داشتم.

در زمان گذشته مرسوم بود که خوانندگان برای ورود به عرصه هنر آموزش می دیدند، شما این دوره آموزشی را چگونه سپری کردید؟
در همین دورانی که در دبیرستان بودم، مادرم را راضی کردم که مرا به هنرستان موسیقی ایران برای کلاس سلفژ بفرستد. بلاخره در هنرستان موسیقی ثبت نام کردم و قرار شد هفته دو بار، ساعت 3 به هنرستان بروم. در اولین جلسه استاد از من پرسید: چه سازی در خانه دارید؟ گفتم هیچ سازی نداریم. پیشنهاد داد سازی به نام «ملودیکا» که قیمتش هم ارزان بود را بخرم، من این ساز را تهیه کردم و خیلی خوشحال بودم که به کلاس موسیقی می رفتم. با «ملودیکا» خیلی در نت ها مهارت کسب کردم و درسم در کلاس موسیقی خوب بود.

شما در سنی به هنر خوانندگی راه یافتید که از نظر تارهای صوتی زیاد قوی نبودید، برای این مشکل در کلاس سلفژ چه کارهایی انجام دادید؟
صدای من صدای بسیار بچه گانه ای بود، استاد توصیه کرد در هفته، دو بار قبل از خواب برای این که تارهای صوتی و راه نفسم باز شود در کوزه ای تا می توانم فریاد بزنم. من هم چون شوق داشتم هر شب این کار را انجام دادم. بلاخره روزی استاد مرا در کلاس صدا زد تا بخوانم، ولی صدای من خیلی خراب شده بود، چون باید در هفته دوبار این کار را انجام می دادم، ولی این کار را هر شب انجام دادم، بلاخره در کلاس همه مرا به خاطر این کارم مسخره کردند.

اولین صفحه موسیقی شما چه زمانی به بازار آمد؟
در کلاس نهم، سیکل را گرفتم و از آن موقع شروع به کار به صورت حرفه ای کردم. روزی در یکی از مهمانی ها داشتم می خواندم که فردی به نام آقای نودوست صدای مرا پسندید و دو آهنگ به من داد، آن ها را اجرا کردم و این دو آهنگ به نام های «روز و روزگاری بود» و «بگو دوستت دارم» بود. آهنگ ها را به کمپانی «رویال» اولین کمپانی تولید صفحه در ایران بردیم، برادران جواهری (مدیران کمپانی) از این دو آهنگ بسیار استقبال کردند. آن زمان هم اسم هنری مرسوم بود و خواننده ای فرانسوی به نام شیلا در فرانسه می خواند و من اسم او را برای خودم انتخاب کردم. اولین صفحه من در سن 16 سالگی با نام هنری شیلا منتشر شد.

کار شما در تئاترهای لاله زار چگونه رقم خورد و از چه زمانی شروع شد؟
بعد از انتشار صفحه توسط «کمپانی رویال»، آقای مصداقی مدیریت تئاتر «نصر» مرا به این تئاتر از طریق آقای نودوست دعوت کرد. با من در تئاتر مصاحبه ای کردند و بلافاصله چند عکس از من گرفتند، بلاخره در تئاتر کارم را شروع کردم. حقوق من در تئاتر نصر شبی 40 تومان بود و آقای عارف، زنده یاد روحپرور، زنده یاد دلکش و خیلی از بزرگان هنر در تئاتر «نصر» بودند.

چگونه اسم هنری شما از «شیلا» به «پونه» تغییر یافت؟
وقتی به رادیو رفتم، قرار بر این شد اسم هنری من تغییر پیدا بکند. با تصمیم در رادیو، اسم هنری من از شیلا به پونه تغییر یافت.

میزان فعالیت شما در قبل از انقلاب چقدر بود و چند آهنگ اجرا کردید؟
من حدود 7 سال کار کردم  و در این مدت خیلی پشت کار داشتم. در حدود 34 آهنگ آماده کردم و همه ترانه هایم را دوست دارم چون هر کدام ساعتی از عمر من بوده و همه آن ها را با احساس اجرا کردم. اگر زمان فعالیت من کم بوده، ولی با استادنی همچون پرویز مقصدی، پرویز اتابکی، تورج نگهبان، کریم محمودی، پرویز وکیلی و... کار کردم که بسیار از آن ها آموختم.

با وقوع انقلاب در ایران برای شما به عنوان یک خواننده زن چه مشکلاتی به وجود آمد؟
اوایل انقلاب، ما اصلا فکر نمی کردیم که کاملا کنار برویم و فکر می کردیم مثلا کاباره ها جمع شود و یا سبک کار ما تغییر کند. در آن روزها یکی از بچه های موزیک به خانه ما آمد و گفت: حالت به هم نخورد و غش نکنی! روزنامه کیهان را باز کرد و اسم همه هنرمندان از جمله هایده، مهستی، گوگوش، فریدون فرخزاد، لیلا فروهر، فردین و من که قرار بود در ساعت 6 صبح به اوین در اتاق اقای گیلانی احضار بشویم را نشانم داد.

در چه سالی ازدواج کردید و حاصل ازدواج شما چیست؟
بعد از انقلاب در سال 1365 ازدواج کردم و تنها پسرم فربد به دنیا آمد.

بعد از انقلاب تا به امروز هیچ فعالیت هنری نداشتید، برای این دوران سکوت چه حسی دارید؟
واقعا جای تاسف دارد، خیلی ما خواننده زن در ایران داشتیم. وقتی از کسی نفس و صدایش را بگیرند، چیزی برایش باقی نمی ماند. من الان حدود 35 سال است که واقعا از نظر روحی و جسمی مریض هستم و هر دکتری که مرا می بیند به من می گوید: چه مشکلی پیش آمده که شما این قدر بیمار هستید. مگر ما این قدر مریض و شکسته می شدیم؟ من دوست دارم مملکتم آباد و آزاد باشد و هیچ کاری به سیاست ندارم، دوست دارم مردمم شاد و در رفاه باشند.

امروزه می بینیم که خیلی از خوانندگان قدیمی در بین مردم نیستند، ولی هنوز با گذشت سال های زیاد مردم ترانه ها و آثار این افراد را دنبال می کنند و از طرف دیگر بعضی از خوانندگان جوان در این عرصه دوامی ندارد، به نظر شما چه تفاوتی بین کارهای امروز و قدیم است؟
آن زمان کارها خیلی اصیل، شعر ها و ترانه بسیار زیبا و به جا بود و در کارها سنگینی بسیاری بود، به همین دلیل تا به امروز جذاب هست. الان هر کسی که سازی یاد می گیرد و چند تا نت جا به جا می کند، بلافاصله می گوید: من آهنگساز هستم. این هست که الان جوانان بیشتر دنبال صداهای قدیمی هستند و آنها را گوش می کنند، البته در کارهای امروزم کارهای خوب هم دیده می شود، ولی کارها در قدیم بسیار سنگین بود و با مهارت و وسواس خاصی آماده می شد، با اینکه کارها کم بود، ولی همین که کم بود ولی بسیار حساب شده بود.

آرزوی امروز شما چیست؟
برای جوانان خیلی آرزو دارم، چون دوره ای که جوان بودم، می دانم جوانان چه احساس و شوقی دارند. آرزو دارم جوانان به هدف های خودشان برسند و موفق باشند، گرفتار اعتیاد نشوند، سلامت باشند و هیچ چیزی دیگر نمی خواهم.

کار هنری خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
اگر کارهای خوانندگان زن در بعد از انقلاب ادامه داشت، من هم فکر می کنم جز یکی از بهترین ها می شدم و خیلی فرصت داشتم که بیشتر بدرخشم.

امروز را چگونه سپری می کنید؟
امروز بیشتر در خانه هستم. به مدت دو سال نزد استاد محمود تاجبخش سه تار آموختم و الان هم پیانو کار می کنم و به آن مشغول هستم.

توصیه شما برای علاقه مندان به هنر موسیقی چیست؟
امیدوارم جوانانی که علاقه به هنر دارند بدون عجله و با فکر به دنبال شعرها و آهنگ های خوب بگردند. یک اجرا درست برابر است با صد اجرا غلط. شما یک ترانه اگر خوب اجرا بکنید برای هزار سال شما کافی است.

پونه

پونه و مهستی

پونه

پونه

ستار و پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه

پونه
 پونه

پونه

پونه و همسرش

مجتبی نظری و پونه

پونه و علی رجبی

پروا، پونه و علی رجبی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

پونه دوستت داریم وامیدوارم همیشه سالم وسلامت باشی

ناشناس گفت...

پونه عزیز امیدوارم همیشه در کنار همسرت شاد و تندرست باشی