کورش یغمایی معتقد است: اگر موزیک فولکلور ما،
خدای ناکرده تا همین اندازه بسیار کم که از آن یافته ایم نبود، نه موزیک سنتی داشتیم
و نه هیچ نوع موزیک دیگر.
می دانید چرا؟ چون موزیک سنتی و فرم های دیگر موزیک
ایران مانند بزمی، رزمی، مذهبی، حتا آواز و گوشه های وابسته به آن و... همه و همه برگرفته
از موزیک فولکلورمان است. به گزارش ایسنا، بنیانگذار موسیقی راک ایران در جدیدترین
یادداشت خود درباره اهمیت موسیقی فولکلوریک و تعزیه اظهار نظرهایی کرده است که بخش هایی از آن را می خوانید:
در زمان ناصرالدین شاه برای ترویج تعزیه (سوگواری)
یا شبیه خوانی نمایش های مذهبی ایران، کوشش فراوان شد و با جلال و شکوه زیاد هر سال
در دو ماه محرم و صفر اجرا می شد. بهترین آنها دسته شاهی بود که اعضای آن از بین تواناترین
و مشهورترین خوانندگان انتخاب می شدند. از روزگاران کهن نمایش وموزیک و شعر پیوسته
همراه و همگام بوده است. تعزیه از دو موزیک آوازی (گفتاری) و موزیک سازی (موزیک متن
- تصویری) شکل می گیرد.
استاد ابولحسن صبا در این زمینه می گوید که تا
کنون تعزیه بوده است که موسیقی ما را حفظ کرده، متاسفانه نمی دانم درآتیه چه چیزی تضمین
حفظ موسیقی ما را خواهد کرد. سبک آوازخوانی در موزیک ایرانی کاملا مشخص و از هر نوع
خوانندگی در کشورهای مجاور به آسانی قابل تمیز است. روش تحریر و تزیین صدا به شیوه
ای است که در هیچ نوع موزیک دیگری مشابه ندارد
که در پنجاه سال اخیر شدیدا رو به انحطاط رفته و خوانندگان بزرگ دو نسل پیش مانند قمرالملوک
وزیری و طاهرزاده جانشینی نیافته اند.
یک خواننده معمولا توسط سازی همراهی می شود. خواننده
است که بدیهه سرایی می کند و ساز همراهی کننده می کوشد تا همراه او بیاید؛ در پایان
جمله خواننده مکث می کند و ساز همراهی کننده همان جمله را مجددا از آغاز تا انتها تکرار
می کند. نوازنده بایستی بسیار مجرب باشد تا بتواند خواننده را دنبال و جملات طولانی
او را در یاد نگهدارد و مجددا تکرار کند.
باید گفت که در ردیف موسیقی ایرانی اکثریت قطعات
فاقد وزن مشخص هستند. در واقع هم از نظر آهنگ و هم از نظر وزن نوعی بدیهه سرایی انجام
می شود. با مروری درگذشته، به روند موسیقی سازی و بویژه آوازی خوانندگان مستعد از نوجوانی
سالهای بسیاری تحت آموزش و تعلیم استادان خبره قرار می گرفته اند و در نهایت با گذراندن
همه دوره ها و موفقیت درتمام آنها اجازه خواندن، آن هم از مراحل پایین در آغاز به آنها
داده می شد.
با این تعریف کوتاه در زمینه آغاز مراحل و مراتب
خوانندگی شما می توانید آن را با چیزهایی که از اینجا و آنجا در جایگاه موزیک ایرانی
پخش می شود، به خوبی محک بزنید و سره و ناسره را از هم تمیز دهید. در زمینه جایگاه
موزیک سنتی (ملی) یا هر نامی که بر روی آن گذارده شود (فارغ از چند و چون آن که کار
استادان ارجمند در این زمینه است) باید بگویم که این موزیک به مانند تخت جمشید نشان
از هویت ما دارد و باید با احترام شایسته و درخور آن برای نسل های آینده حفظ و نگاهداری
شود.
اگر هم بر پایه جنگ ها و یورش های پیوسته و یا
نداشتن (وزن) ریتم مشخص، غم زده و اندوه ناک به نظر می رسد باکی نیست چون هر چه که
باشد از بیخ و بن ریشه در هستی ما دارد. به این موزیک اگر چیزی اضافه شود دیگر نمی
توان به آن سنتی گفت؛ از سوی دیگر مقداری هم نیست که بتوان چیزی از آن کم شود و به
هیچ روی کسی اجازه چنین کاری را ندارد. بنابراین شایسته است که این موزیک با همین نشانه
ها و حالت ها و همین سازهای کهن برای آشنایی نسل های پس از ما و آیندگان از تاریخ موزیک
خود باقی بماند.
همان کاری که ژاپن در برابر نفوذ موزیک غرب انجام
داد و آن ایجاد هنرستان ها و دانشکده ها و...برای موزیک سنتی ژاپن بود که در کمال احترام
حفظ و نگاهداری می شود و شاگردان تازه و نخبه ای را دراین زمینه پرورش می دهد. بهت
آور است که بدانید پیش از ایرانیان این اروپاییان بودند که به جمع آوری فولکلور ایران
پرداختند و پس از سال ها چند تن از ایرانیان هم به اهمیت آن پی برده و به این کار همت
گماردند. ازجمله صادق هدایت که در این کار پیش گام بود، علی اکبر دهخدا، صبحی مهتدی
و... صد البته نتیجه را که خود بهتر می دانید!!! این پژوهش ها به امان خدا رها شد.
ترانه ها و آواهای فولکلور بن مایه و ریشه و جان
کلام موزیک ایران در همه فرم هایش است.اگر موزیک فولکلور ما خدای ناکرده تاهمین اندازه
بسیار کم که از آن یافته ایم « ژو هنوزهم تقریبا هیچ چیز از آن نمی دانیم »نبود، نه
موزیک سنتی داشتیم و نه هیچ نوع موزیک دیگر. می دانید چرا ؟ چون موزیک سنتی و فرم های
دیگر موزیک ایران مانند بزمی، رزمی، مذهبی، حتا آواز و گوشه های وابسته به آن و...
همه و همه برگرفته از موزیک فولکلورمان است.
متاسفانه و هزاران بار دیگر متاسفانه می توانم
بگویم جز مقدار بسیار کمی که استادان ارجمندی مانند صبا، عاشورپور، پور رضا و.... با
کوشش و زحمات بسیار جمع آوری کرده اند، بیشترین نغمه ها و ترانه ها و آواها روز به
روز و ساعت به ساعت از میان می رود و انگار برای کسی هم مهم نیست.
آثار و آواهایی که فقط و فقط در سینه خواننده آن
است و دیگر هیچ. روشن است که با از میان رفتن این خواننده، نخ نامریی چند هزار ساله
این موزیک به ناگاه، برای همیشه پاره می شود که فاجعه ای سهمگین و وحشتناک و غم انگیز
است. من به موزیک فولکلور ایران به هیچ روی اشراف ندارم و فقط مقدار بسیار کمی از آن
را می شناسم که به باور من از زیباترین، ساده ترین، صادق ترین و...ملودی های جهان است.
بنابراین وقتی بدانیم که هرچه ما داریم از موزیک
فولکلورمان است، درمی یابید که چه سرچشمه هایی برای الهام و یادگیری و ... درهمه زمینه
ها می تواند باشد. موزیک غربی به همراه دیگر پدیده های فرهنگی (مادی و معنوی) نظیر
اتومبیل، دانشگاه، رادیو، گرامافون، سینما در اواخر دوران قاجار به ایران راه یافت.
در همین جا باید گفت که این نفوذ در زمینه موزیک یک جانبه نبوده، برای نمونه موزیک
هند حتا به امریکا و اروپا هم نفوذ کرده و یا کولی ها موزیک هند را به اروپا و اسپانیا
و عربستان بردند اما بطور کلی تماس با موسیقی غرب و ظرفیت انطباق با آن مشکل بزرگ همه
کشورهای شرقی بوده است که به سه راه منطقی منجر می شد:
1- رسما به سنت اروپایی روی آوریم و ویژگی های
فرهنگی خودمان را فراموش کنیم.
2- فقط به موسیقی خودمان چنگ اندازیم.
3- پیوندی بین این دو برقرار کنیم با رنگ وبوی
ملی.
با آثار بسیار ارزشمندی که از آن دوره درخشان باقی
مانده کاملا مشخص است که برخورد استادان بزرگ و ارجمند آن هنگام با موزیک غربی بسیار
معقولانه و آکادمیک بوده است و مانند کشورهای ژاپن، هند، مصر راه منطقی سوم را برگزیده
اند.
نفوذ موزیک غربی انگیزه تحولاتی در زمینه موزیک
سنتی هم شد، چنانکه نوازندگان ایرانی به موضوع گروه نوازی در مقابل تکنوازی رایج جلب
شدند و بنابراین فرم موزیک با ساختمان آهنگی و ضربی مشخص ضروری به نظر می رسید که درویش
خان و عارف قزوینی از بانیان آن هستند.
از طرف دیگر این نفوذ لجام گسیخته موزیک غربی را
استادان کم نظیری مانند علینقی وزیری و دیگر استادان خبره آن روزگار به خوبی و بطور
شایسته ای مهار کردند و براین پایه انگیزه پیدایش فرمی شد که در آغاز شعر آن فارسی
و ملودی و سازها غربی بودند. سپس این فرم با تحولی برای مدتی با آهنگسازی و نظارت همان
استادان انجام می گرفت و کاملا مشخص است که تمامی دست اندر کاران موسیقی (علینقی وزیری
نابغه بزرگ موسیقی که ریاست موزیک کشور را به عهده داشت، روح الله خالقی، عطاالله خرم،
همایون خرم، سورن، محمد سریر و دیگر استادان ) و شعر و ترانه (نواب صفا، پرویز وکیلی،
تورج نگهبان، نوذر پرنگ، ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری و دیگرهنرمندان ) دارای تحصیلات
آکادمیک و یا دست کم آگاهی و تجربه لازم و کافی برای تالیف وتصنیف یک اثر هنری بوده
اند، آثار ارزشمند وجاودانه ای به خوانندگی (بنان، بدیع زاده، بهرام سیر، داریوش رفیعی،
محمد نوری و...) که برای آغاز پیوند دو موزیک غربی و شرقی، آکادمیک و ارزشمند و مردمی
و حتا برای جهانیان قابل شنیدن بود.
از سوی دیگر پیش پرده خوانی بصورت زنده و هنگام
اجرای تئاتر که بسیار سخت و دشوار است، توسط هنرمندان کم نظیری مانند مجید محسنی، حمید
قنبری، جمشید شیبانی برای اولین بار در ایران آغاز شد. این کوشش های ارزشمند هم بزودی
با بی مهری ها و رنجیدگی هایی که انگیزه دلسردی و خانه نشینی (علینقی وزیری) و ترک
کردن این استادان (پرویز محمود) از ایران شد، نیمه کاره رها شد و باقی مانده این روند
با تحولاتی به راه خود ادامه داد.
با ورود تلویزیون و برنامه های سرگرم کننده و وجود
کاباره ها و به ویژه از کار افتادن شورای شعر و موزیک انگار دیگر هیچ مانع و آزمونی
برای ورود به این حیطه مهم فرهنگی وجود نداشت و ورود برای عموم آزاد شد و برهمین پایه
سیل خوانندگان بی سواد و بی استعداد مانند آواری برسرموزیک ایران فرود آمد. در این
هیاهو و سردرگمی فرمی موزیک بومی توسط آهنگسازانی که ازموزیک پاپ جهانی آگاهی نداشتند
و چند خواننده که هیچگونه آگاهی به موزیک و حتا آشنایی با یک ساز را هم نداشتند پدید
آمد که پیوند ناشیانه ای بود از موزیک آوازی سنتی (تقلید ناشیانه از نوحه خوانی ) که
بیشتر دارای ربع پرده هستند و سازهای غربی که دارای ربع پرده نیستند و چون آنها اشخاصی
ناآگاه بودند و در این زمینه استاد و راهنما و حتا تجربه ای هم نداشتند، به همین دلیل
ازهرگونه تکنیک، تزیین و تحریر آکادمیکی هم برای آواز خواندن (سنتی، غربی، محلی و...)
بی بهره بودند و ناگزیر هر کدام از آنها از توبره خاطرات فرهنگی موزیک بومی خود تنها
چیزی که برای ارایه یاد گرفته بودند و از پس آن بر می آمدند فقط سر دادن آه و ناله
بود که با پخش مکرر آنها متاسفانه الگوی دیگران هم قرار می گرفت و جالب اینجا بود که
چون عموم مردم از سالهای بسیار دور به این فرم خواندن (موزیک سنتی) بر پایه تکرار عادت
داشتند، فقط برایشان مانند یک مد تازه و جالب بود.
مانند اینکه خدای ناکرده تصورکنید (سعدی شاعربزرگ
ایران تویست برقصد) این فرم به دلیل نداشتن هیچگونه آزمونی برای ورود انگیزه ورود بسیاری
دیگر از دست اندرکاران بساز و بفروش در این زمینه شد و به اشتباه با نام موزیک پاپ
به مردم عرضه شد و انگیزه گمراهی مردم در زمینه شناخت درست این موزیک شد و علل اصلی
آن درهمان زمان بی سرپرست بودن و بی دروپیکر بودن و عدم شناخت حتا در تعریف این موزیک
از سوی مسئولین و رعایت نکردن استانداردها در تولید آن و همچنین کمبود آهنگساز و کارشناس
و نوازنده و بویژه تنظیم کننده می تواند برشمرده شود.
شکی نیست که به هرحال این فرم می تواند سبکی از
موسیقی ایران محسوب شود با هر نامی به غیر از موزیک پاپ متداول در جهان (که با پا فشاری
می خواهند خود را به آن بچسبانند) و بدیهی است تا هنگامی که مردم و تبلیغات و... از
آنها پشتیبانی می کنند این فرم ادامه خواهد داشت.
خوانندگان دیگر هم که در این زمینه مشغول به کارشدند
بیشتر بر پایه آشنایی ها و سفارش ها و به ویژه شومن ها و برنامه سازها گزینش می شدند
و البته بدیهی است که معیار و میزان سنجش این گزینش ها که از سوی اطرافیان (که هیچگونه
آگاهی در زمینه موزیک وشعر نداشتند) به کار گرفته می شد، غیر آکادمیک و از روی ناآگاهی
و فقط بر پایه احساس و سلیقه آنان و فرهنگ موزیکی بود که تاکنون شنیده بودند.
بنابراین ترازوی سنجش یا نظر آنان برای خوانندگی
از این قبیل بود «خیلی سوزناک می خواند، صدای گرم وقشنگی دارد، لرزشی که در صدایش است
مرابه گریه می اندازد، صدایش مرا به یاد خاطرات گذشته می اندازد و وقتی گریه می کنم
آرام می شوم، صدایش بقدری قویست که شیشه ترک برمی دارد» که تمامی این ترازوها برای
سنجش صدای یک نفر از نظرآکادمیک پوچ وبی معنی است و هیچ معنی و مفهومی ندارد؛ برهمین
پایه سیل خوانندگان بی سواد و بی استعداد در زمینه موزیک مانند آواری برسرموزیک ایران
فرود آمد.
از سوی دیگر وقتی جوانان دیگر می دیدند که یک شخص
معمولی به ناگاه و یک شبه از سوی تلویزیون خواننده معرفی شد، آنها هم که به باور خود
دست کمی از آنها نداشتند وارد گود می شدند و به احتمال زیاد خواننده هم می شدند. این
فرم موزیک تازه در آن هنگام بر پایه تبلیغات رسانه ها و استقبال مردم روند و پیشرفت
نسبتا درست موزیک پاپ ایران را به سوی دیگری کشاند بطوریکه از همان زمان از کاروان
موزیک جهانی پس افتادیم.
در این هیاهو تنها شانسی که داشتیم این بود که
در آن هنگام موزیک و خوانندگی شغلی نامناسب و بد تلقی می شد و هیچ دختر و یا پسر با
خانواده حتا فکر خوانندگی و یا کارکردن در موزیک هم به سرش راه نمی یافت. بنابراین
شانس خواننده شدن فقط برای عده ویژه ای مقدور بود، در غیر این صورت خدا می داند که
تعداد این خواننده ها به چه میزانی می رسید. به خوبی بیاد می آورم هنگامی که در سن
شانزده سالگی برای اولین بار چهره من از تلویزیون نشان داده شد مادرم با جیغ و داد
و گریه و زاری و کشیدن موی سر اعتراض خود را (برای از بین رفتن آبروی خانوادگی ما در
فامیل و جامعه) نشان داد.
شناخت یا آگاهی متاثر از برخورد و رابطه انسان
با طبیعت است و این برخورد نقطه آغاز تمام آگاهی ها است و چون انسان و طبیعت همواره
در حال تغییر و دگرگونی هستند (انسان درجریان کار و تجربه و تحت تاثیرمحیط) و (محیط
از عملکرد انسان) پس حاصل این رابطه به یک حال و منوال باقی نمی ماند و حقیقت که ملاک
شناخت وآگاهی است کیفیتی ثابت و معین ندارد و بر پایه زمان تغییر می کند و ما که در
زمان حال یعنی مقطع دو زمان گذشته و آینده قرار داریم می کوشیم که به یاری حقایق گذشته،
حقایق آینده را پیش بینی و پی ریزی کنیم اما هنگامی که گذشته ای وجود نداشته باشد چگونه
می توانیم آینده خود را بیابیم و پی ریزی کنیم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر