اعتماد - سیدعلیرضا میرعلی نقی: ایرج ایقانی، نوازنده
آکاردئون بود. شاید آهنگسازی هم کرده بود و از این جنبه ازکار او خبر ندارم. سال های
اوج کار و حرفه او، سال های کودکی نسل من است و مسلما نمی توانیم از او خاطره یی داشته
باشیم.
خاطراتی که از او دارم مربوط به 10 سال اخیر است
که او را شناختم. او متعلق به فضاهایی از تولید و اجرای موسیقی بود که به دلایل واقعا
ناموجه و زمینه سازی های غرض ورزانه که اکثر آنها ساخته و پرداخته سمپات های حزب توده
بوده و هست هیچگاه نه انعکاسی رسانه یی یافت و نه حتی در حاشیه تاریخ موسیقی شهری ایران
ثبت شد. آوازه آن موسیقی هم طبق معمول سنواتی ایران، به نفع آقایان و خانم های خوش
آواز تمام شد. یعنی همان ها که بیشتر از همه روی صحنه دیده شدند، می شوند، خواهند شد.
تبلیغات چپی ها از یک طرف و تفرعن بورژوا مسلک ها از یک طرف دیگر، داغ ننگ و پرطمرد
همیشگی را بر پیشانی این نوع موسیقی و تولیدکنندگانش زد. اگر آن جریان سینمای ملی -
که به هر حال خوب یا بد انعکاس دهنده بخش حجیمی از فرهنگ بسیاری از قشرهای ایرانی بود
- این چنین سنگسار نمی شد شاید در روند زمان تغییرات و اصلاحات ناگزیری را هم می پذیرفت
و تولید مفید خاص خود را داشت. همین طور بود جریانی که داغ ننگ عناوینی چون «موسیقی
کوچه بازاری» و «کافه لاله زاری» را خورد، غافل از اینکه چهره های شاخص آن سال ها بعد
نه تنها با تغییر ظاهر و مضمون در سریال های تلویزیونی و موسیقی شان استفاده می شوند
(نگاه کنید به سریال خوش رکاب)، بلکه در کنسرت های آقایان روشنفکر و هنرمندان «نظریه
پرداز» (البته به اقتضای مسائل روز و منافع امروز) هم ملودی هایشان مترنم می شود.
ایرج ایقانی نیز از همین جا بود، او از خانواده
یی دارای سطح بالای فرهنگی و مالی برخاسته بود، ولی با همه مخالفت هایی که دید، عشق
و نشاط جوانی خود را در این دید که روی صحنه ها برای مردم فرودست و محروم نوازندگی
کند. او نوازنده چیره دست آکاردئون بود و در کارش توانایی کامل داشت. تا همین سال های
آخر عمر هم در کنسرت های خارج از کشور فعال بود.
جالب این که طرز زندگی و معاشرت های او به هیچ
کدام از همکارانش شباهت چندانی نداشت و طرح شخصی ویژه خودش را داشت. اهل هیچ گونه گرفتاری
- اعم از مالی یا جسمی یا خانوادگی - نداشت سالم و قوی زندگی می کرد و به طرزی غیرقابل
باور، اهل مطالعه بود. شخصیت عجیب و ستودنی او را می توانم بگویم در هیچ کدام از موسیقی
نوازان پرادعایی که می شناسم- از «دانشگاهی» تا مسافران همیشگی «تور - کنسرت» ها -
ندیدم.
منظومه ذهنی او از کافکا و داستایوفسکی و شکسپیر
تا سعدی و مولوی و شاملو و هدایت و بسیاری دیگر انباشته بود و زندگی ای آرام و درونی،
آمیخته با فکر مدام و خوشرویی و مهربانی داشت. به نوعی عرفان شخصی در زندگی اش رسیده
بود که بی تظاهر در نحوه زندگی اش مشخص می شد.
گو اینکه منزوی هم بود و افرادی زیادی به خانه
او رفت و آمد نمی کردند. خاطرات زیبای آشنایی او را به برکت حسن نیت دو نفر دارم: فروغ
بهمن پور و سیدبنیامین میرعلی نقی که مدت ها با او ساز می زد. ایرج ایقانی مردی بود
که با الگوی خودش زندگی می کرد و آشنایی اش اسباب سرافرازی بود. در فرهنگ و در معاشرت،
سرآمد بود و از حیث ظاهر و چهره نیز بدون اغراق، از جذاب ترین مردانی بود که در تمام
عمرم دیده ام. چهره اش، یادآور شکوه و گیرندگی چهره های سینمای کلاسیک امریکا بود و
به نظرم ترکیبی از جیمز استوارت و رابرت میچم می آمد. مطلبی که در آن هیچ وقت خودم
را نمی بخشم، کوتاهی ام در ضبط خاطرات او بود. حافظه ایرج ایقانی گنجینه بی نظیری از
وقایع موسیقی مردمی و لاله زار سال های 1358-1338 بود و بر اثر بی کفایتی من، همه آنها
از دست رفت. مجلس ختم او در خانقاه صفی علیشاه، به همان وقار و شکوه و آرامش زندگی
ایرج ایقانی بود که با عشق و آرامش و فرهنگ و عواطف انسانی گذشت. یکی از آنها می گفت
«احساس می کنم به مجلس ختم خودم آمده ام و باورم نمی شود ایرج از دست رفته باشد.» برای
من هم باورکردنی نیست خداحافظ دوست بزرگ و بزرگوارم. تو را مفت از دست دادم. دیگر کسی
مثل تو نخواهد بود. می دانم.
۲ نظر:
همیشه تو کنسرت های آغاسی میدیدمش و از اینکه اینقدر خوب ساز میزنه حیرت زده میشدم...تصویرش به عنوان نوازنده آغاسی تو فیلم های قدیمی هم هست
سپاس از جناب ميرعلينقي...شبهاي زيادي در خانه هنرمندان با ايشان همكلام شدم و افتادگي وادب فراوان اين هنرمند در خاطرم مانده است
ارسال یک نظر