قدیمی ها
- مجتبی نظری، فرهاد لارنگی، علی رجبی: (این گفتگو در اردیبهشت ماه سال 1387 انجام
شده است) ایران کهن، مهد بسیاری از هنرهای بزرگ و جاویدان است. یکی از هنرهایی که
همیشه علاقه مندان را مدهوش خود نموده هنر موسیقی و اّهنگسازی است، آهنگ های
بسیاری در تاریخ ایران جاویدان و برای همیشه در ذهن مردم ایران به یادگار ماندند،
اّهنگ «اّدمک» با صدای زنده یاد فریدون فروغی نیز یکی از این اثر های جاویدان است،
آهنگ این اثر آن چنان گل کرد که باعث شهرت اّهنگ سازی 19 ساله به نام تورج شعبان
خانی شد. بعد از آن تورج شعبان خانی مورد لطف اساتید قرار گرفت که توانست در
کمترین زمان ممکن پله های پیشرفت را طی کند. دیدار و گفتگوی اختصاصی قدیمی ها با
این اّهنگساز را در ادامه می خوانید.
من تورج
شعبان خانی متولد 1329 تهران هستم، خانواده ای تقریبا پر جمعیت بودیم. پدر و مادرمان
به موسیقی و هنرهای دیگر علاقه داشتند و هنر در خانواده ما وجود داشت، به عنوان
مثال دو برادر من صدای بسیار خوبی داشتند، ولی به دلیل شغل و پستی که داشتند دنبال
هنر نرفتند و در ضمن یکی از خواهرهای من هم صدای خوبی داشت که یادم هست اّن موقع
پدر با خواندن خواهرم مخالفت می کرد، خوشبختانه یا متاسفانه من از دستشان در رفتم
و به خاطر علاقه ام در سن 16 الی 17 سالگی به موسیقی روی اّورده و شروع کردم.
بسیار سریع هم به بار نشستم، مثلا در 19 سالگی آهنگ فیلم «اّدمک» را برای فریدون
فروغی ساختم که دوست بسیار خوبی برای من بود، آن زمان هر دوی ما معروف نبودیم و
فریدون فروغی با اّهنگ فیلم «آدمک» در واقع شناخته شد.
در
خانواده ما، پدرم صدای بسیار خوبی داشت و کاملا با ریتم اّشنا بود، چون ضرب خیلی
خوبی می زد و اندکی از این مسئله باعث کشش من به موسیقی شد. در خانواده و اقوام ما
موسیقی رواج داشت و پدرم گاهی اوقات می خواند و من دستگاه های سنتی را از پدرم یاد
گرفتم و بعد که وارد تلویزیون شدم استاد مرتضی حندانه استاد من بود، یک کلاس بسیار
فشرده دو ساله داشت و دوره دیدم و خواننده های بسیار خوبی در این کلاس مثل هنگامه
اخوان، سیمین غانم (دختر خاله من) و... بودند.
من در سن
19 سالگی موسیقی را به صورت حرفه ای شروع کردم و اّهنگ فیلم «آدمک» را ساختم و
بسیار گل کرد. من از اول به عنوان خواننده به تلویزیون رفتم و کلاس های آن را
گذراندم ولی بعد فهمیدم که اّهنگسازی را بهتر دوست دارم ولی گاهی وقت ها برای دلم
می خوانم و آلبومی هم دادم که چند سال پیش هم برای سریال اّهنگ قصه برق و باد را
خوندم، کار بسیار قشنگی بود که به من هنوز خیلی ها تلفن می زنند که چرا نمی خوانم و
کار های تازه نمی کنم. تصمیم دارم که اگر اوضاع بهتر شد دوباره شروع کنم.
در ایران
فرهاد، فریدون فروغی یا شهرام شب پره بچه هایی بودند که با کارهای غربی شروع کردند
و اّن زمان بازار بسیار خوبی داشت و ما در اصل هر شب برنامه یا کنسرت داشتیم.
فرهاد مهراد گروه بلک کتس را داشت و پختی کارشان به همین دلیل بود، زیرا اول غربی
شروع کردند و بعد به کار های فارسی روی اّوردند. من گروه های متفاوتی برای موسیقی
داشتم، اّن زمان اگر یک قرارداد می بستیم و قراداد ما تغییر می کرد و یا حتی اگر 3
الی 4 نفر را عوض می کردیم مجبور بودیم طبعا اسم گروه را عوض کنیم، چون هم ما و
اّن ها مدعی این اسم بودند که این کار بستگی به نوع کار و زمان داشت. من با اکثر
خواننده های خوب کار می کردم مثلا با فریدون فروغی یا فرامرز اصلانی دوستان بسیار
خوبی بودیم، به عنوان مثال تا 5 صبح با ساز تمرین می کردیم و اگر فکری داشتیم مطرح
می کردیم، همدیگر را راهنمایی و ایده می دادیم.
در اصل من
گیتار را به خاطر این که سازم بود و من در گروه خودم یک گیتاریست خوب به نام
فرامرز صدری داشتم، گیتار را از فرامرز صدری یاد گرفتم ولی در کل موسیقی را از
مرتضی حنانه یاد گرفتم.
قبل ها جایی
بود به نام کلوپ بین المللی و در آن برنامه اجرا می کردم، سالن بسیار خوبی بود که
رو به روی تخت طاووس قرار داشت، یک روز داشتم برنامه اجرا می کردم دیدم اّقایی آمد.
او خسرو هریتاش کارگردان فیلم «اّدمک» بود، من را به میز خودش دعوت کردم و من رفتم.
او گفت: این دو کار فارسی که اجرا کردی را چه کسی ساخته؟ گفتم: کار خودم هست، گفت:
واقعا؟ گفتم: بله. نگاه کرد به اطراف و از من برای اجرای دوباره خواهش کرد و من
قبول کردم، بعد از اجرا این اّهنگ را برای فیلم «اّدمک» با کمی تغییر مورد استفاده
قرار دادند، قرار گذاشتیم و به استودیو رفتم و آن زمان دوستانم به من که موقع خدمت
سربازی ام بود، توصیه کردند این کار را نخوانم، چون اگر به خدمت می رفتم و بعد از
خدمت می اّمدم - به دلیل اینکه یک بار خواندم و بعد دوسال ترک کردم -، واقعا زمین
می خوردم و تصمیم گرفتم به عنوان اّهنگ ساز در این کار وارد بشوم و دنبال کسی برای
خوانندگی این اثر می گشتم، بعد فهمیدم چه کسی بهتر از فریدون فروغی و کاملا بر او
شناخت داشتم، به او پیشنهاد کردم و قسمت بر این شد که او بخواند و مثل توپ ترکید و
روزهای اول از پخش این کار شاد بودم و از طرفی غمگین که چرا خودم نخواندم، ولی بعد
ها فهمیدم کار خوبی کردم که خودم نخواندم.
من بعد از
کار «آدمک» به عنوان اّهنگساز مطرح شدم و خواندنم برای دلم بود. در کمپانی دکتر
طبیبیان بودم که ایشان بسیار آدم خوب و مطلعی از شعر و ترانه بود، ما هم از
نظرسنجی که انجام دادیم، متوجه شدیم که میان خواننده ها ستار، شاهرخ و مرتضی مردم بسیار
دوستشان دارند، و در اصل چون ستار با ما قرارداد داشت، قرار شد 7 الی 10 کار به
کمپلانی کاسپین بدهم، بعد از این اتفاقی که پیش آمد ستار را به عنوان اینکه با کاسپین
بود، انتخاب کردم و 8 کار برای اّلبوم «همسفر» او ساختم و 7 ماه این آلبوم برای
ضبط طول کشید، ستار هم بسیار تلاش کرد و کار بسیار خوبی در اّمد.
17 سال بعد از انقلاب دوباره کارم را شروع کردم. آن موقع که سیدمحمد
خاتمی وزیر ارشاد بود با تمام وجودش روزنامه نگاران و هنرمندان را حمایت کرد.
واقعا درود به شرفش برای اینکه من و 50 نفر دیگر از هم رده های من توانستند خودشان را پیدا کنند و دوباره وارد
هنر بشوند، ما را زنده کرد و او در راس قرار داشت.
متاسفانه و متاسفانه خیلی فشار بر ما در ایران
اّمده و الان هم در فشار هستم، تا اینکه یک آدمی مردمی، مثل آقای خاتمی بیاید، اگر
کسی مملکت را دوست داشته باشد باید هنرمندان را دوست داشته باشد، چون هنرمندان
هستند که مملکت را پر و بال می دهند و مملکت را به جلو می برد و فقط در این 30 سال
یک جهش 7 الی 8 ساله داشتیم، خدا پدر خاتمی را بیامرزد که باعث گردش موسیقی شد. متاسفانه سیاست غلط
در رادیو، تلویزیون و وزارت ارشاد باعث این شد که من 13 سال که می توانستم برای
نسل جوان کار کنم، کار نکردم.
من در این
17 سال فروختم و خوردم به طور مثال در سعادت اّباد خانه ای را 1 میلیون فروختم و
الان به من 200 میلیون هم نمی دهند. من در بچگی اّنقدر کار کردم، پول به دست
اّوردم که کار دوم خودم را هنر انتخاب کردم و گفتم باید پیشرفت کنم و این شد که
فروختم و خوردم.
ترانه های
قدیمی دلچسب تر است، آهنگسازان امروزه متاسفانه زیاد زحمت نمی کشند، مثلا من می
توانم یک کاری را 3 روزه تحویل بدهم ولی در قرار داد 3 ماه می نویسم که بهترین کار
را ارائه بدهم و با تمامی نوازنندگان هماهنگ می شوم، ولی امروزه اّهنگساز زحمت به
خودش نمی دهد و یک شبه می خواهد بهترین کار را بدون زحمت به دست بیاوردد در صورتی قدیمی
ها به ما یاد دادند، زحمت بکشیم.
من اّن
زمانی که با خوانندگان قدیمی کار می کردم خیلی بهتر از الان بود به دلیل اینکه قدر
یک چیزهایی را می دانستند که جوان های امروزی نمی دانند، من هنرمندی هستم که دوست
نداشتم جنجالی باشم و همیشه دوست داشتم از درون به بیرون نگاه کنم، البته کارهایم
همیشه معروف بوده و هست مثلا هر جایی که می روم آهنگ هایم هست ولی اسم و عکس من
همه جا نیست و سعی کردم متفاوت تر باشم.
من اوایل
موسیقی لوس اّنجلسی را مقصر می دانستم بعدها فهمیدم که این ها مقصر نیستند، بلکه
اینها کمبود اّهنگ ساز دارند و یا کمبود شاعر دارند با این که اردلان سرفرار، ایرج
جنتی و شهریار قنبری هستند، ولی باید از جوان ها بیشتر استفاده کنند و نو باشد،
مثلا مریم حیدر زاده که ابتدا پیش من اّمد یک دختر 19 ساله بود که هر که به جای من
بود شاید از او 100 ایراد می گرفت ولی من تشویقش کردم و کاهایش هم اگر ایراد داشت
با تفاهم درست و تولید می کردیم ولی در لوس اّنجلس اینگونه نیست یک عده هستند که
خودشان را آهنگساز و خواننده می دانند، کارهای خوب را خودشان می خوانند این هست که
اّنجا فقر ملودی و شعر هست.
در ایران
جوانانی هست که صد برابر من استعداد دارند و دیدشان باز هست در صورتی که سنی هم ندارند،
ما نباید جوانان را دست کم بگیریم، متاسفانه این افراد میدان نمی بینند وگرنه
شناگران خوبی هستند، مثلا فردی هنرستانی بوده تحصیل کرده و مدرک موسیقی گرفته بعد می
بینید که نمی تواند در ایران کاری انجام بدهد به همین دلیل به وین رفته و در آنجا
یک کار سطح پایین انجام می دهد، این آدم بسیار حیف است و نباید از این مملکت برود،
ما باید به این افراد سرویس بدهیم که اینجا کار کنند و زبان فارسی را نشر دهند، هر
بچه با استعدادی که به خارج رفته همچون ماهی در اقیانوس غرق شده است.
فرهاد
اکثرا شب هایی که برنامه نداشت - به خصوص بعد از انقلاب - به من و یا من به او زنگ
می زدم، خدا رحمتش کند بسیار دل شکسته و خسته بود. فرهاد، فریدون فروغی و مازیار
در اصل دق کردند این ها به صورت عادی نمردند، بلکه کشته شدند و چه کسی این ها را
کشته، مردم باید خودشان تشخیص بدهند.
مازیار دو
سال پله های ارشاد را بالا رفت تا یک آلبوم یا کنسرت بدهد، به او اجازه ندادند بعد
از اینکه فوت کرد عزیز شد و رادیو پیام اّهنگ های او را پخش می کرد و سی دی هایش
در بازار راه یافت برای اینکه پولش را بخورند و به خود او ندهند، هنرمند در این
مملکت باید روزگار خود را اینگونه طی کند؟ شما کدام هنرمندی را می شناسید که با
جیب خالی کار کند و بشاش و شاد هم باشد، این چیز وجود ندارد. دل من برای موسیقی
کباب هست و خود من کباب شدم و فکر قدیمی ها را که می کنم دلم درد می گیرد. ما
قبل از انقلاب بازار خوبی داشتیم، الان هم که کار می کنیم انگار نکردیم، و پولش نه
اّنچنان خوب هست و نه اّن ارزش گذشته را به ما می دهند، مثل قدیم از کار لذت نمی
برم.
من با 7
الی 8 خواننده درجه یک در ایران شروع به کار کردم، بیش از 300 آهنگ و 4 موسیقی
فیلم دارم با اینکه 17 سال کار نکردم و بعد از اینکه اجازه گرفتم، فقط کار می کردم
که سرم گرم باشد.
به جوانان
توصیه می کنم که اگر پاپ کار می کنند می توانند از دستگاه های ایرانی استفاده کنند
همانطور که ما در گذشته این کار را می کردیم و به همین دلیل کار ما جذاب می شد و
مردم دنبال می کردند، نه اینکه یک چیزی که سیاه پوست خارجی از زندگی خود دلخور
بوده و چیزی را به نام رپ به صورت اعتراض خوانده و همان را در ایران اّمدند فارسی کردند،
در صورتی که ادبیات ما کجا و آن کجا و موسیقی ما جلف بازی نیست.
چند سال
پیش مصاحبه ای داشتم و گفتم: اگر من تجربه ای دارم و نتوانم موسیقی را به جوان
امروزی بدهم، معلوم است که جوان امروزی چیزی به غلط یاد می گیرد، من باید کار کنم
که او برداشت کند ولی ما چگونه کار کنیم وقتی برای کار ما ارزش قائل نیستند و آن
جوان ما در موسیقی هرز می رود و مقصر این سیاست گذاری غلط است که برای موسیقی صورت
گرفته است. اگر ما در گذشته آهنگی برای خواننده ای می ساختیم چندین بار در
تلویزیون، رادیو و کنسرت ها مطرح می شد، ولی امروزه خواننده بیسار خرج می کند و
فقط یک بار در روی اّنتن پخش می شود و دیگر خداحافظ، این مسئله به ضرر جوانان است.
در آخر
آرزو می کنم موسیقی روز به روز پیشرفت داشته باشد و برای خوانندگان مجله اینترنتی
قدیمی ها سربلندی از خدا خواهانم.
۱ نظر:
kheily az honarmandan zendeh begor shodand
ارسال یک نظر